درس دهم از ۳۰ درس اعتقادات
اسفند ۲, ۱۳۸۱درس دوازدهم از ٣٠ درس اعتقادات
اسفند ۲, ۱۳۸۱
درس یازدهم از ۳۰ درس اعتقادات
موضوع:
صفات ذات و افعال خدا - اراده و تکلم صفت فعل پروردگار است
تاریخ:
۱۹ ذیحجة الحرام ۱۴۲۳ هجری قمری
۰۲ اسفند ماه ۱۳۸۱ هجری شمسی
2003/02/21 میلادی
خلاصه این درس:
صفات خدا
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- خدای تعالی دارای صفات ذات و صفات فعل میباشد.
تعریف صفات ذات خدا
صفات ذات خدا آن صفاتی است که نمیشود خدایی باشد اما صفاتی مثل عالم، قادر، حی و ازلی بودن را نداشته باشد یعنی اینگونه صفات همیشه با خدا بوده است و خدا با این صفات شناخته میشود.
تعریف صفات فعل خدا
صفات فعل خدا آن صفاتی است که اولا ذاتی خداوند نیست یعنی میشود تصور کرد که یک زمانی خدا بوده اما صفات افعال او نبوده است ثانیاً این صفات، صفات کار و عملی است که از خداوند صادر شده یعنی ضمن اینکه علم و قدرت بر صدور آن کار داشته اما تا آن عمل از او صادر نشده بود به آن صفت متصف نگردیده بود و دیگر اینکه صفات فعل از صفات ذات منشأ میگیرد.
در ذات احد و در افعال واحد
خدای تعالی در صفات ذات احد است یعنی یکی است که دومی ندارد اما در صفات فعل واحد است یعنی اولین و برترین است اما در عین حال این نوع از صفات شخص دوم و چندم هم میتواند داشته باشد.
اراده صفت فعل پروردگار است
اراده صفت فعل پروردگار است یعنی خدای تعالی گاهی اراده میکند و گاهی اراده نمیکند بر خلاف آنچه متصوفه معتقدند که اراده صفت ذات خدا است. معنی اراده پروردگار آن است که هرگاه مصلحت خدای تعالی بر امری قرار گیرد آن کار همان لحظهی تعلق مصلحت، انجام میشود.
تعریف مشیت خدا
مشیت همان اراده و خواست خدا است که در قلب امام (علیه السلام) ظاهر میشود و آنگاه امام (علیه السلام) بر وجود پیدا کردن چیزی اراده میکند و لذا ائمه (علیهم السلام) مشیت اللهاند.
برخورد با متصوفه
متصوفه که در برخورد با ائمه (علیهم السلام) بسیار وقیح عمل میکردهاند از زمان امام صادق (علیه السلام) پیدا شدند هر چند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) نیز افرادی با این روحیه بودهاند. دستور ائمه (علیهم السلام) در برخورد با متصوفه تبری قلبی و عملی از آنها میباشد و فرمودهاند بکوشید با آنها همآهنگ نشوید.
تکلم، صفت فعل پروردگار
تکلم از صفات فعل پروردگار است و معنای تکلم پروردگار که با همه عالم انجام گرفته در واقع همان مراتب نزول قرآن است و نزول قرآن همان انعکاس یافتن آنچه از علم پروردگار که ممکن بوده ابتدائا در قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سپس بر تمام عالم و بعد هم در قالب کلمات و . . .
معنای نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی
معنای « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی » این نیست که یک پارهای از خدا در وجود ما قرار گرفته و اگر کسی هم قائل به این مساله باشد معتقد به حلول و نجس است. معنای « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی » این است که روح انسان را خدا به خودش نسبت داده، همانطوری که کعبه را خدای تعالی میگوید: بیتاللّه، همانطوری که خون سیدالشهداء را میفرماید: «ثارالله».
خاندان عصمت تنها راه گشایان
۲- خاندان عصمت (علیهم السلام) راهگشایان ما هستند و اگر کسی در مقابل آنها به کلمات دانشمندان و فلاسفه شرق و غرب توجه داشته باشد در انحراف شدید است.
متن کامل درس یازدهم اعتقادات
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ اَجْمَعِینَ لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
۲- صفاتذات و افعال خدایتعالی
در هفتههای گذشته بعد از ماهمبارک رمضان دربارهی خداشناسی و اعتقاد به وجود خدایتعالی عرایضی عرض شد. چند نکته باقی مانده است؛ که امروز انشاءالله دربارهی آنها عرایضی عرض میشود. یکی از آن نکات فرق بین صفاتذات خدا و صفاتافعال خدا است.
۲.۱- تعریف صفاتذات خدایتعالی
به طور کلی آن صفاتی که نمیشود از خدایتعالی سلب شود و حتماً باید خدا را با آن صفت شناخت، صفاتذات اقدس متعال است. مثلاً محال است که بگوییم خدا هست ولی علمش نیست، خدایتعالی هست ولی قدرتش نیست. علم و قدرت از صفاتذات است و یا حی و قیوم و یا حی و ازلی بودن خدا از صفاتذات خدا است.
۲.۲- تعریف صفاتافعال خدایتعالی
ولی هر صفتی که مربوط به فعل پروردگار است، یعنی وقتیکه آن کار را انجام داده این لقب را، این اسم را، این صفت را بر او میگذارند، اینها صفاتفعل خدا است و صفاتی است که روی کار خدا گذاشته میشود.
۲.۳- حقیقت صفات فعل پروردگار
صفاتفعل پروردگار در حقیقت صفات خدا نیست، صفات کاری است که انجام شده، مثلاً اگر کسی یا هر یک از شما تا کتک کسی را نزده ضاربش نمیگویند، تا کسی را نکشته قاتلش نمیگویند، تا یک نجار، نجاری نکرده، نجارش نمیگویند. همچنین هر صفتی که انسان قدرتش را دارد و به مرحله فعل نیاورده آن اسم و آن صفت را بر او اطلاق نمیکنند.
۲.۴- درک دقیق مفهوم صفاتذات و فعل پروردگار
خدایتعالی، طبق عقاید ما و آنچه از قرآن استفاده میشود و آنچه از کلمات معصومین برداشت میگردد، خدایتعالی بود و هیچ اِعمال قدرتی نکرده بود. مخلوقی نداشت و بعد خلق کرد.
قدرت بر خلق را قبلاً داشت و علم به اینکه باید مخلوقی ایجاد کند داشت. اما اینکه این کار را نکرده بود حالا کِی بود و چهوقت بود بماند ولی از روایات ما، از آیات قرآن استفاده میشود که در آن دعا میگوییم: «کُنْتَ اِذْ لَمْ تَکُنْ سَمَاءٌ مَبْنِیةٌ وَ لا اَرْضٌ مَدْحِیةٌ وَ کُنْتَ قَبْلَ کلِّ شَیءٍ و کوَّنْتَ کلَّ شَیءٍ»، تو قبل از هر چیزی بودهای. در دعای یستشیر این جملات دیده میشود و برای اینکه این جملات و این مطالب اعتقاد مردم مسلمان باشد فضیلت زیادی و ثواب زیادی برای کسانی که دعای یستشیر را بخوانند نقل شده و از معصوم رسیده است. باید معتقد باشیم که خدا بود، قدرتش بود، علمش بود، حیاتش بود و ازلی هم بود ولی خلقی نکرده بود، رزقی نداده بوده، رحمان و رحیم هنوز به این القاب متصف نشده بود؛ یعنی قدرت رحمانیت و رحیمیت را داشت، علم به مصلحت خلقت و رزق دادن و رحیم بودن و رحمان بودن را داشت ولی هنوز عمل نکرده بود.
همانطوری که شما قدرت زدن را دارید ولی نزدید، به شما ضارب نمیگویند. وقتیکه شما زدید و اسم ضارب روی شما گذاشته شد، در حقیقت این اسم روی آن کار شما گذاشته شده و اگر یک وقتی مثلاً شما نتوانستید به کسی رزقی بدهید، رازقتان نمیگویند اما به مجرد آنکه رزق دادید، غذا دادید، رازق میشوید. فکر میکنم معنی صفاتذات و صفاتافعال توضیح داده شده باشد. بنابراین وقتی خدا اصلاً موجودی را خلق نکرده بود، آن وقتی قادر بود که خلق کند، ولی خالق اسمش نبوده. بیشتر صفات خدایتعالی یعنی از اسمایی که هست و روایت دارد که ۹۹ اسم دارد پروردگار یا با اسامیمرکب هزار اسم، اکثرش و بلکه تمامش جز یکی دو اسم همهاش صفاتافعال خدا است.
۲.۵- صفات فعل از صفاتذات منشاءمیگیرد
صفاتافعال به عبارت دیگر آن صفتی است که خدایتعالی بعد از کاری که انجام داده بر او اطلاق میشود و لذا اکثر صفات، صفاتفعل خدا است. مثلاً خدا رحمان است، خدا رحیم است، خدا رازق است، خدا خالق است.
ولی تا وقتیکه خدایتعالی خلق نکرده، رزق نداده، رحم نکرده، بخشش نداشته یعنی مخلوقی نداشته که بر آنها این اعمال را انجام بدهد، خدایتعالی جلّوعلا دارای همان صفاتذات است که همهی این صفاتافعال از آن صفاتذات منشاء میگیرد. لذا اگر شما گفتید که خدا رازق نبوده، یک زمانی بوده، یک وقتی بوده که خدا رازق نبوده کفر نیست.
۲.۶- خدایتعالی در صفاتذات احد و در صفات فعل واحد است
اگر گفتید که خدایتعالی در صفاتافعال واحد است، یعنی یکی است که دومیهم دارد. اول است و دوم دارد؛ مثلاً به خدایتعالی هیچوقت نمیگوییم که او حی حیها است. مثلاً حیترین حیها است، زندهترین زندهها است. این کلام غلط است، زشت است. برای اینکه حیات پروردگار، قدرت پروردگار، با سایر حیاتهای ظاهری صددرصد مجازی فرق میکند. اما میتوانیم بگوییم که خدایتعالی ارحمالراحمین است. یعنی مهربانترین مهربانها است. مهربانهایی را در نظر میگیریم. چون مهربانی یک مسئلهای است که در عمل اظهار میشود. من به شما محبت دارم، مهربانم، خدایتعالی هم محبت دارد و مهربان است. حالا فرق بین این مهربانی و آن مهربانی، فرق بین مهربانی پیغمبراکرم و مهربانی خدا از زمین تا آسمان است. او بینهایت مهربان است و ما هر چه باشیم و هر که باشیم در یک محدودهی خلقتمان مهربانیم. فکر میکنم به اندازهی کافی این دو اسم و این دو صفت فرقش بیان شد و در همین جا کافی است که مطلب را تمام کنم.
۳- اراده صفت فعل پروردگار است
در بعضی از اسماء پروردگار، بعضی از صفات، بین علماء و دانشمندان بحث است که آیا اینها از صفاتذات هستند یا از صفاتافعال؟. مثلاً اراده، مشیت و ارادهی پروردگار آیا از صفاتذات خدا است یا از صفاتافعال خدا است؟ بدون تردید از نظر روایات ما و از نظر قرآن، اراده از صفاتافعال خدا است. یعنی خدا گاهی اراده میکند و گاهی اراده نمیکند.
۳.۱- پیدایش متصوفه و منش آنها
علیبنموسیالرضا علیهالصلوةوالسلام فرمود: چون در زمان حضرترضا کمکم متصوفه و بعضی از افراد که به اصطلاح ما، امروز عُرفا میگوییم، اینها پیدا شدند. در زمان امامصادق علیهالصلوةوالسلام این جمعیت در اسلام پیدا شد. قبل از حضرتصادق در کلمات ائمه از متصوفه بحث نشده و سخنی به میان نیامده ولی امامصادق علیهالصلوةوالسلام داشتند عبور میکردند، یک دسته حلقهی ذکری گذاشته بودند، دور یکدیگر جمع شده بودند و اذکاری میگفتند که از نظر امامصادق علیهالصلوةوالسلام مطرود بود. البته از زمان پیغمبر و علیبنابیطالب روحیهی تصوف نه به نام تصوف در بین مردم مسلمان کم و بیش پیدا شده بود؛ مثلاً از افرادی که عملا صوفیمسلک بودند، یک نفر به نام «حسن بصری» دیده میشود که به علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام ایرادی میگیرد که وقتی حضرت به او میفرماید: آب را اسراف نکن برای وضو، مردم آب ندارند، این همه آب نریز. در جواب حضرت میگوید: خون مردم را دیروز ریختی ما نگفتیم اسراف نکن امروز تو آمدی برای آب به ما میگویی اسراف نکن؟ و افرادی از این قبیل که چند نفرشان به عنوان «زُهّاد ثَمانیه» که یکی دو نفر آنها مورد لطف علیبنابیطالب بودند ولی بقیهشان مثل حسن بصری و امثال او نبودند. کسانی که از این زُهّاد ثمانیه مورد لطف علیبنابیطالب بود، اویس قرن بود که هر چه حضرت میفرمود قبول میکرد ولو اینکه عشقش، محبتش سرشار بود. به هر حال در زمان امامصادق این سلسله عجیب در اسلام پیدا شدند و تصوف را اظهار کردند. تا آنجا که به هیچوجه اعتنا به ائمهاطهار نداشتند و برای خودشان قطبی منظور کردند.
۳.۲- دستور ائمه در برخورد با متصوفه
حضرترضا علیهالصلوةوالسلام میفرماید: «مَنْ زَعَمَ…» کسی که حتی گمان کند، یا در روایت دیگر میفرماید: «مَنْ ذُکرَ عِنْدَهُ الصُّوفِیةُ». کسی که در نزد او صوفیه یاد شود و به زبان یا اگر نمیتواند، با دل از آنها تبری نکند، از ما نیست. روایت هم صحیحه است، روایت بزنطی است. و روایاتش را ما در گذشته در کتابهای «پاسخ ما» نقل کردهایم. و مرحوم مقدساردبیلی در کتابش نقل کرده و مجموع آنچه که در مذمت این دسته ذکر شده آنجا نقل شده است. ما به این مسایل کاری نداریم؛ امّا یک عده بودند در زمان حضرترضا علیهالصلوةوالسلام که اظهار تصوّف میکردند. حضرت فرمود، هم حضرترضا فرموده، هم امامعسکری علیهالصلوةوالسلام فرموده، سایر ائمه علیهمالصلوةوالسلام بعد از علیبنموسیالرضا به این مسئله اشاره کردهاند که بکوشید که با متصوفه هم آهنگ نشوید. و لذا از آنوقت به بعد روایاتی دربارهی متصوفه آمده است.
۳.۳- از نظر متصوفه، اراده خدایتعالی صفت ذات است
و یکی از نظرات متصوفه این بوده که خدایتعالی دائماً اراده دارد و دائماً مرید است و دائماً مشیت دارد. این مطلب را میگفتند و لذا حضرت رضا علیهالصلوةوالسلام فرمود: «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ یَزَلْ مٌرِیدًا شَائِیاً فَلَیسَ بِمُوَحِدٍ».
اگر کسی گمان کند که خدایتعالی همیشه اراده داشته و همیشه خواست داشته است، این شخص موحد نیست. پس اراده و مشیت از صفاتذات پروردگار نیست.
۳.۴- درک اجمالی مفهوم ارادهی پروردگار
حالا معنی اراده چیست؟ مشیت چیست؟ متاسفانه مجلسمان زیاد اقتضا ندارد که معنی اراده و مشیت را با استدلالاً عرض کنم، ولی اجمالاً این را بدانید و متوجه باشید که اراده همان فعل خدا است، همان خلقت خدا است و مثل ما نیست که ما قصد کنیم و بعد کار کنیم. خدا تا اینکه اراده کرد، خلق میشود و لذا میفرماید: «إِذَا أَرَادَ شَیئًا» وقتی خدا به چیزی اراده کند، «أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیکونُ»(یس/۸۲) تا بگوید باش، بگوید هم تکوینی است یعنی تا مصلحت دانست و علمش به این مصلحت به اصطلاح پیدا شد که کلمه پیدا غلط است به مجرد آنکه مصلحت باشد، خدایتعالی خلق میکند. «أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیکونُ» بدون معطلی وجود پیدا خواهد کرد، و مشیت هم خواست پروردگار است که در قلوب ائمهاطهار علیهمالصلوةوالسلام ظاهر میشود. همان مصلحتی که پروردگار در علمش گذاشته و آنها مشیةاللّهاند و آنها اراده میکنند و یک موجودی بوجود میآید. این هم معنای اراده و مشیت. این نکته را هم تذکر دادم و باید انشاءالله همانطوری که فرمودهاند خاندان عصمت، یاد بگیرید و خدایتعالی همیشه دارای اراده، چون مخلوقی نداشته، نبوده و از زمانی که خدایتعالی مخلوق را ایجاد کرد، اراده هم بوجود آمد. یعنی این نام اراده، نه خدایتعالی نستجیربالله کم و زیاد بشود.
۴- تکلم، صفت فعل پروردگار است
و یکی از صفاتی که باز مورد بحث است در بین علماء و دانشمندان اینکه آیا خدا متکلم است یا نه؟ کلام خدا عین ذات خدا است یا نه؟ این بحث بسیار مشکلتر و عمیقتر، ولی از نظر ما کلام خدا مخلوق خدا است. یک مدت زمانی، در زمان ائمه علیهمالصلوةوالسلام و بعد از آن حتی کتابهایی نوشتهاند که آیا کلام خدا عین ذات خدا است؟ این قرآنی که الان در مقابل ما است آیا این قرآن عین ذات خدا است؟ آیا این قرآن عین ذات خدا است یا مخلوق خدا است؟ البته نه این مرکب و کاغذ که دیگر معلوم است که ذات خدا نمیتواند باشد. یک قدری عمیقتر بروید، جلوتر بروید،
۴.۱- حقیقت قرآن
حقیقت قرآن، آن چیزی که عالم را در نظام قرار داده اگر یادتان باشد که اکثرتان قطعاً بودهاید در مجالس ما، متاسفانه من میخواهم بعضی مسائل را مطرح کنم، میبینم یک عده افرادی که نمیدانم در گذشته داخل این مجلس ما بوده اند یا نه، هستند.به هر حال درباره قرآن در شبهایاحیاء و شبقدر یک مقداری صحبت کردم. قرآن کلام خدا است، حقیقت قرآن علم خدا است. علم خدا هم گفتیم ذات خدا است.
۴.۲- درک این مفهوم که «تکلم، صفت ذات پروردگار نیست»
حالا آیا ذات خدا آمده و نازل شده؟ اگر ذات خدا نازل شده بود، که نازل نشده بود. نزول معنا ندارد برای ذات خدا. نزول یعنی پایین آمدن، تنزل کردن و این برای ذات خدا معنا ندارد.
۴.۳- مفهوم نزول قرآن
آنهایی که میگویند: ذات خدا است قرآن، اینها معنای نزول را نفهمیدهاند. نازل شدن یعنی از مکان خودش، از مکانیّت خودش پایین آمدن حالا به هر نحوی که باشد. یا پایین آمده تا من و شما بفهمیم یا پایین آمده که مثلاً فرض کنید عالم هستی را، عالم خلقت را تحت برنامه بکشد که نزول دوم قرآن است که در شبقدر خدایتعالی بیان میکند. معنا ندارد که قرآن نازل شده باشد و علم پروردگار یعنی عین ذاتمقدس پروردگار باشد،. این محال است. شاید این را خوب فهمیده باشید ولی بعد از این که ما نزول را فهمیدیم، نزول این طوری بتوانم مثال بزنم برای شما که اگر شخصی در جایی ایستاده، یک آیینهای در مقابلش گذاشتهاند عکس او در آیینه افتاده، در عین آنکه همه صفات آن شخص و رنگ و روی آن شخص در این آیینه افتاده و آن چنان شباهت دارد که اصلاً انسان فکر میکند این او است و او این است. در عین حال این شخص که عکسش در آیینه افتاده با آن عکسی که در آیینه هست فرق میکند؛ ما اگر بخواهیم نزول را معنا کنیم، در ذاتمقدس پروردگار به هیچوجه تغییری پیدا نشده. عجیب است بعضی از دوستان ما، بعضی از کسانی که حتی در مراحل هستند، در آن روزی که من این مطلب را گفتم، زیاد به من تلفن کردند که مگر اینطوری نیست که خدایتعالی در قرآن میفرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(حجر/۲۹) اگر این علم خدا نازل نشده، وارد در دنیا نشده، پس روح خدا چطور وارد بدن ما شده ؟ اگر کسی معتقد بشود که خدا یک پارهای از وجود خودش در بدن ما قرار داده، او معتقد به حلول است و نجس است. حواستان جمع باشد پس «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» یعنی چه؟ معنای این حرف این است که روح انسان را خدا به خودش نسبت داده، همانطوری که کعبه را خدایتعالی میگوید: بیتاللّه، همانطوری که خون سیدالشهداء را میفرماید: «ثارالله»، حالا اینها خون خدا هستند واقعاً، آنجا خانه خدا هست واقعاً که شبها حضرت پروردگار میآید توی آن خانه میخوابد؟ اینها خیلی انسان را دچار حیرت میکند. به خدا قسم آقایان! من وظیفهام دانستهام در شبقدر، در شبهایاحیاء که این برنامه را عرض کنم. جداً و قطعاً انشاءالله با امتحاناتی که خواهیم داشت افرادی که درست درک نکنند و نفهمند در برنامهها نخواهند قرار گرفت، یکی دو جلسهی دیگر دربارهی خداشناسی شاید صحبت کنم و بعد هم میپرسم، اگر کسی در بینتان یک وقتی مطلبی را خوب دست نیاورده، نوارها را بگیرند و گوش کنند آنچه را که گفتم انشاءالله قطعاً و یقیناً امتحان میکنم و الاّ نباید در مسایل روحی و معنوی وارد شوند. چطور میتواند کسی که قائل به حلول است این شخص راه خدا را پیش بگیرد. آنکسی که نمیتواند بفهمد که خدا دائماً متکلّم بوده یا نه؟ دائماً اراده داشته یا نه؟ امثال این صفات را از هم فرق نگذارد چطور ممکن است راه خدا را پیش بگیرد و جلو برود؟ به هر حال نزول قرآن اینطوری است معنایش؛ که کلام خدا هم هست، خدایتعالی تمام اموری که در قرآن هست در ذاتش همین الان هم هست و از ذات خدا کنده نمیشود، از ذات خدا چیزی کم نمیشود آنچه که به پیغمبراکرم وقتیکه روحمقدّسش را خلق کرد عنایت فرمود معلوماتی بود؛ شما اگر رفتید پزشک شدید دارای علم پزشکی شدید همهی علم پزشکی را یاد گرفتهاید از علم پزشکی کم میشود؟ شما معلوماتی در دلتان از علم پزشکی پیدا میشود، از علم به مخلوق و ماسویاللّه حضرت رسولاکرم علمی اینگونه برایش پیدا شد و قرآن اینطوری نازل گردید. اگر شما این را متوجّه باشید میفهمید علم پیغمبراکرم معلومات در حقیقت که از خدا یاد گرفته و لذا میفرماید: «وَ عَلَّمَک مَا لَمْ تَکنْ تَعْلَمُ»(نساء/۱۱۳)، خدا به تو چیزی یاد داد که نمیدانستی، «وَ وَجَدَک ضَالًّا فَهَدَى»(ضحی/7)، اگر خودت بدون آن علم و هدایت میبودی، خدایتعالی تو را ضال دیده بود، گمراه دیده بود، بله فرقی نمیکند هر مخلوقی اگر خدا به او کمک نکند، گمراه هست، ضال است، نادان است ولی به پیغمبراکرم در روز اوّل خلقت که خدایتعالی او را خلق فرمود و اوّل چیزی هم بود که خلق کرد همهی علم قرآن را به او مرحمت فرمود و معلوماتی از علم پروردگار بدست آورد و نزول دوّم قرآن که اشاره شد در وقتیکه شب و روز به وجود آمده شبی داریم و روزی داریم، مخلوقاتی خدا خلق کرده آنجا برای نظم امور خلقت خدایتعالی قرآن را بر دنیا نازل کرد. حالا نزولهای بعد بماند که بعضی از دوستان دربارهاش کتابها و کتابی را که مطلعم نوشتهاند و بعضی از دوستان خوب مطلب را بدست آوردند.
قرآن که کلام خدا است عین ذات خدا نیست. بنابراین کلام خدا عین ذات خدا نیست. ببینید خیلی روشن شد، سخن خدا که بارزترین بخش از سخن پروردگار است قرآن است، این عین ذات خدا نیست نازل شده بر قلب پیغمبر و ذات خدا که بسیار مشکل است تعبیراتی که ما بین خودمان داریم بر پروردگارمان اطلاق کنیم به کلّی به هیچوجه تغییر نکرده، کم و زیاد نشده و محال است که در وجود بشر حتّی در وجود پیغمبراکرم خدا حلول کند و کسی که معتقد به حلول باشد کافر است. شما در همین کتاب عروةالوثقی در بخش نجاست مراجعه کنید که در این بخش همه فتوا دادند هیچ کس هم حاشیه ندارد که کسی که قایل به این باشد که خدا در غیرش حلول کرده نجس است و کافر است، پس مسألهی کلام هم برایمان حل شد، حتّی متکلمین که اسمشان را متکلّمین گذاشتهاند یک بخشی از دانشمندان علوم اسلامی اسمشان متکلّمین است چون بسیار و پُر اهمیتترین مسائلی که در علمشان بوده مسألهی کلام بوده که به این آسانی بحمداللّه شما فهمیدید و هیچ مسألهای هم اطرافش بحث نباید بشود. این مسائل دربارهی مسألهی خداشناسی که لازم بود امروز عرض کنم عرض کردم.
۵- تخصص استاد
امیدوارم با همهی مشکلاتی که ممکن است در زمان ما بخصوص دربارهی این مسائل باشد برای شما حلّ شده باشد و همهی اینهایی که من عرض میکنم در تخصّص من نباید باشد. ما از روز اوّل شاید از بیستسال قبل به خاطر یک مسألهای معنوی که پیش آمد تصمیم گرفتم دربارهی تزکیهنفس بیشتر صحبت کنم ولی گاهی انسان احساس میکند یک موانعی سر راه دوستان وجود دارد که بدون آن یعنی با وجود او، آن پیشرفتها میسّر نیست؛ ما الان افرادی داریم که متجاوز از پانزدهسال شاید بیشتر بعضی بیستسال قدم در راه تزکیهنفس پا گذاشتند البتّه موفّق هم بودند چون بعضی از اینها خودشان اهلعلم هستند اینها را میفهمیدند ولی بعضی که اهلعلم نبودند و توی مسایل دینی و اعتقادی زیاد کار نکرده بودند یک خرده معطل شدند. تحقیقی که کردم دیدم دربارهی همین مسائل است.
شما ببینید اگر کسی معتقد باشد که خدا از روح خودش در بدن انسان وارد کرده، نجس بودن و کافر بودن کجا، رسیدن به خدا کجا؟ یا مثلاً اگر انسان موحّد نباشد، صریح کلام علیبنموسیالرضا علیهالصلوةوالسلام است که «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ یَزَلْ مُرِیدًا شَائِیاً فَلَیسَ بِمُوَحِّدٍ». آنوقت موحّد نباشد انسان یک خدای ازلی و حی را بپرستد و یکی هم ارادهی خدا را که جدای از خدا و یا عین ذات خدا بداند او را میپرستد. لذا فرمود: موحّد نیست. موحّد نباشد و بخواهد به سوی خدا برود و همچنین سایر مسائل بنابراین انشاءالله گوش بدهید، حقیقت را درک کنید، دربارهی خدایتعالی آنچه که مشکل بود همین مسائلی بود که در ظرف نمیدانم ده هفته هست یا کمتر یا بیشتر، یازده هفته هست دارم صحبت میکنم عمدهاش همینهای بود که انشاءالله اگر خوب متوجّه شده باشید موانع لااقل رفع شده است. انشاءالله با یک سرعت کاملی، با یک جدیت کاملی، انشاءالله حرکت کنید موانعتان همینها بود در خداشناسی، در پیغمبرشناسی و امامشناسی هم مشکلاتی هست که همانها را انشاءالله در هفتههای آینده تذکر میدهم و آنچنان باید جادّه و صراطمستقیم برای شما از همهی موانع صاف بشود که اگر با سرعت صدوپنجاه کیلومتر در ساعت خواستهاید حرکت کنید، هیچ مشکلی برایتان نباشد اینکه من گفتم: قدمبهقدم با هم به طرف خدا برویم باید اوّل سنگهای داخل جادّه را جمع کرد، سنگها انداختهاند، خدا میداند، خوشبختانه! اکثر شما اطلاع ندارید که دشمنان اسلام چه سنگهایی در این صراطمستقیم انداختهاند، سنگی افتاده که یک گودالی بوجود آورده که حتماً ما باید از کنار گذر عبور کنیم، صراطمستقیم ما را از بین بردهاند تا آنجا، تا آنجا، که واقعاً شرمم میکنم که بگویم.
۶- روشنی بخش قلب
من اکثر سخنان دانشمندان غربی و شرقی، تمام کلمات اینها را میدانم، یک وقتی هم در کانون بحث میکردم که بعضی از رفقا میگویند: چطور شما این مطالب را میگفتید؟ ولی بحمداللّه به این نکته رسیدم که امامصادق دل انسان را روشن میکند. ولی اگر یک جا پای یک سخنرانی باشید بینید از سقراط و افلاطون و انیشتن و نیوتن و امثال اینها حرف میزنند میگویید: عجب مرد باسوادی است! امّا اگر از امامصادق، امامباقر خودمان سخن گفت، میگویید: معمولی است. کتاب خوانده؛ کتاب خواندن و فهمیدن و حقایق را درک کردن خیلی اهمیت دارد بله! شکر میکنیم پروردگارمان را، حمد میکنیم پروردگارمان که ما را نجات داد، من و دوستان اهل علمم را لااقل نجات داد از این گودالهایی که در صراطمستقیم به وجود آوردند و جز روایات و آیات به یاری پروردگار تا زنده باشم مطرح نمیکنم. هر چه که گفتم همین امروز که مورد شاید اختلاف خیلی بود و حتّی در ضمن یک نیمه وحشتی داشتم اینها را بگویم یا نگویم و روی وظیفه گفتم. اکثر اینها مورد نزاع است، مورد دعوا است.
۶.۱- راهگشایان ما اینان هستند
ولی راهگشای ما آن وجود مقدّسی است که، وجود مقدّسی است که بالای سر ما است. همین امروز انتظار ظهورش را داریم، آن وجود مقدّسی که دستور ظهورحجةبنالحسن را صادر میکند. آن وجود مقدّسی است که در ۱۴۰۰ سال قبل علایم و خصوصیات امامزمان ما را بیان کرده.
آن وجود مقدّسی است که دیروز روی دست پیغمبر بلند شد و پیغمبر فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ»، آن وجود مقدسی که به خاطر خدا، به خاطر خدا دست به دست معاویه میدهد و نمیگذارد مردم شیعه از بین بروند.
آن وجود مقدسی است که در گودی قتلگاه صدای میزند: «رِضًا بِرِضَاک تَسْلِیمًا لِاَمْرِک لَامَعْبُودَ سِوَاک». آن وجود مقدسی است که نیمههای شب بر میخیزد، دعا میخواند و تمام معارف را برای ما میگذارد. یک کلامش بهتر از تمام کلمات فلاسفه عالَم است. آن وجود مقدسی است که باقرالعلوم است تمام علوم را برای ما شکافته و در اختیار ما گذاشته است. آن وجود مقدسی است که آنقدر برای ما از علم و دانش بیان کرده که مذهب ما را به او منتسب میدانند. آن وجود مقدسی است که به خاطر خدا، به خاطر حفظ خون مردم سالها در زندان میماند مورد اذیت زندانبانها واقع میشود. آن وجود مقدسی است که در شهر غربت، دور از وطن، در کنار ملعونترین افراد باید دفن شود و به غربتش ما گریه کنیم. آن وجود مقدسی است که در سن 25 سالگی او را با لبهای تشنه میکشند و به علومش توجّه نمیکنند. آن وجود مقدسی است که در میان معسکر متوکل عباسی - اکفر بنیالعباس - باید بماند و کسی از او اطلاع پیدا نکند. آن وجود مقدسی است که از اول عمر تا آخر باید در میان مُعسکر لشگرگاه بماند تا حتی نامش عسکری شود. و آن وجود مقدسی است که همهتان دلهاتان به عشق او، به محبت او، متوجّه او و انشاءالله امام ما است و انشاءالله ما پیرو او هستیم، کجا برویم، با که حرف بزنیم، سخن که را نقل کنیم؟ خدایا! تا زنده هستیم در دلمان به علومیغیر از علوم خاندان عصمت برود و به حق خودت قسمت میدهیم ما را در دنیا و آخرت با این صادقین، با این خوبان، با این معصومین قرارمان بده و ما را با این ایمان از دنیا ببر، خوشا به حالتان!
۷- دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک به اعظم اسمائک و بمولانا و سیدنا و حبیبنا حجةبنالحسن یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، اللّهم عجّل لولیک الفرج و العافیة و النصر و مُده فی عمره شریف و زین الارض بطول بقائه و انصر ناصریه و اخذل خاذلیه و اقصم قاصمیه و اقصم به جبابرة الکفر و اقتل به الکفار و المنافقین و جمیع الملحدین. خدایا! ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما، امواتمان و شهدائمان غریق رحمت بفرما، خدایا! گناهانی که کوتاهیهایی که در سال گذشته در این سالی که دارد روزهای آخرش میگذارنیم، انجام دادهایم خدایا، همهی آنها را تبدیل به حسنات بفرما، پروردگارا! به آبروی آقایمان حجةبنالحسن و زیر سایه حضرت بقیةاللّه ما را از همه انحرافات حفظ بفرما، هدایت کاملت را نصیب همهمان بفرما، امواتمان، شهدامان، امام راحلمان و مراجعی که به ما حقی دارند و از دنیا رفتهاند غریق رحمتت بفرما، عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما، و عجل مولانا لولیک الفرج.