درس دوازدهم از ٣٠ درس اعتقادات
فروردین ۱, ۱۳۸۲درس چهاردهم از ۳۰ درس اعتقادات
فروردین ۱, ۱۳۸۲
درس سیزدهم از ۳۰ درس اعتقادات
موضوع:
بحث نبوت - معنای خاتمیت - معنای وحی و فرق آن با الهام - عصمت پیغمبران - فرق معجزات پیغمبر خاتم با سایر انبیا -
تاریخ:
۱۷ محرم الحرام ۱۴۲۴ هجری قمری
۰۱ فروردین ۱۳۸۲ هجری شمسی
2003/03/21 میلادی
خلاصه این درس:
معنای خاتمیّت
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله) به جهت اینکه تمام آنچه از معارف و علوم مورد نیاز بشر را آورده و بیان نمودهاند لذا ایشان پیامبر خاتم هستند که این مسأله در قرآن به صراحت بیان شده است. لذا اگر پیامبری بعد از پیامبر اسلام بخواهد بیاید از دو حال خارج نیست، یا باید همان مطالبی که به ایشان وحی شده به او هم وحی شود که این تکرار است و عبث میشود و از خدا کار عبث صادر نمیشود و یا باید مطالب جدید مورد نیازی بیاورد که در این صورت این شخص پیامبر خاتم میشود و حال اینکه این خلاف واقع است، چون قرآن که تمام حقایق را بیان داشته است ابدا تحریف نشده و محفوظ پروردگار است لذا احتیاج به مطلب و کتاب دیگری نیست و لذا نیاز به آمدن شخص دیگری هم نیست.
مراتب نبوّت
مراتب نبوت عبارتند از: نبی، رسول، اولوالعزم و خاتم، انگشتر را که خاتم میگویند به جهت این است که در زمانهای قدیم شخص اسم خود را روی نگین انگشتر حک میکرده و با آن پایان نامه را مهر مینموده و باصطلاح نامه را ممهور و مختوم میکرد.
فرق ائمه اطهار با پیامبر اکرم
ائمه اطهار (علیهم السلام) با پیامبر در تمام جهات علمی و معنوی یکسانند الا اینکه علوم و حقایق بر پیامبر نازل شده و آنگاه به ائمه (علیهم السلام) انتقال یافته و آنها ناشر و شارح و مبین همان علوم هستند لذا عالَم به منزله کلاس درسی است که کتاب آن قرآن میباشد و توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده و اساتید آن ائمه (علیهم السلام) هستند که حقایق را برای مردم مخصوصا علمای آنها بیان میدارند.
معنای وحی و شروط صحت آن
۲- "وحی" ارتباط مخصوصی است که از ناحیه خدای تعالی با مخلوق برقرار میشود و با پنج شرط صحت پیدا میکند:
الف: برای هر کسی میسر نیست.
ب: اختیار این ارتباط با خدا است.
ج: به انبیاء حتما وحی میشود.
د: تنها اختصاص به انبیاء ندارد بلکه به غیر آنها نیز ممکن است وحی بشود.
ه: وحی قطع آور است یعنی شخص یقین میکند که از جانب خدا است.
فرق وسوسه و الهام با وحی
وسوسه و الهام چون از پشت پرده است قطع آور نیست و این فرق را با وحی دارد.
وحی به پیامبر اکرم در ارتباط با دین و معارف و حقایق
همه سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در ارتباط با دین و معارف و حقایق است وحی میباشد
عصمت پیغمبران و فرق آن با عصمت چهارده معصوم علیهم السلام
۳- تمام انبیاء از آدم تا خاتم باید گناه، اشتباه، نسیان و حتی سهو نداشته باشند و به اصطلاح از این موارد معصوم باشند چون در غیر این صورت کلام آنها که منتسب به خدا است از حجیت میافتد اما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و همه چهارده معصوم (علیهم السلام) علاوه بر عصمتی که همه انبیاء دارند دارای "عصمت از جهل" نیز میباشند یعنی خدای تعالی تمام علمی که باید نسبت به مخلوق الی الابد داشته باشند را به صریح قرآن و روایات به آنها عنایت کرده است. اما چون باید در بین مردم باشند و با آنها به صورت طبیعی زندگی کنند لذا هر چه را بخواهند بدانند میدانند.
مدعیان دروغین نبوّت
اگر کسی کلامی از خودش را به خدا نسبت دهد و این طور بخواهد خود را فرستاده الهی معرفی کند، خدا او را قطع وتین میکند مثل مدعیان دروغین نبوت که خدا از طریق کلام خودشان آنها را قطع وتین کرده است.
فرق معجزه پیامبر اکرم با سایر پیامبران
پیامبر اکرم (ص) در هدایت جامعه برنامهاش به کار انداختن عقل مردم بوده نه تحریک احساسات آنها و به همین جهت بین معجزه ایشان و سایر انبیاء تفاوت است.
نتیجه رشد فکر جامعه
نتیجه رشد فکر جامعه و اهلیت پیدا کردن آن برای علم و حقیقت «عدالتخواهی» است به طوریکه بارزترین چیز در طول مدت ظهور صغری همین مسأله میباشد و انشاء الله لحظات آخر غیبت است و وعده الهی و امامت مستضعفین در زمین در حال تحقق یافتن میباشد.
متن کامل درس سیزدهم اعتقادات
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةَ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
۲- عبارت قرآنی آغازین
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»(مائده/۵۵)
۳- بحث نبوت (مرتبهی پنجم خاتمیت)
بحث ما در دو یا سه هفتهی قبل دربارهی مسألهی نبوت بود. مراتب نبوت را شرح دادیم، این هفته دربارهی اینکه پیغمبرخاتم که مرتبهی پنجم نبوت است و خاتمیّت به چه معنا است؟
۳.۱- ولایت الهی از آن کیست؟
در قرآنمجید خدایتعالی دربارهی مسألهی خاتمیّت میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ تَراهُمْ رُکعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ»(فتح/۲۹) و در آیهی دیگر میفرماید: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ»(احزاب/۴۰)، در آیهی اوّل اشاره است به همین آیهای که در صدر عرایضم عرض کردم، که ولایت مال خدا است و مال پیغمبر است و مال کسانی است که اینها ایمان دارند و در نماز در حال رکوع زکات میدهند.
۳.۲- معنای خاتمیت
در آیهی دوّم اشارهی به خاتمیّت پیغمبراکرم است. خاتمیّت به معنای پایاندهنده، خاتم به معنای پایاندهنده است.
۳.۳- چرا به انگشتر خاتم میگویند؟
حتّی به انگشتر که میگویند خاتم به خاطر این است که از زمانهای گذشته، مانند مُهر اسمشان را روی نگین انگشترشان حَک میکردند؛ وقتی نامهای مینوشتند، به وسیلهی انگشتر پایانِ نامه را اعلام میکردند مثل امضاء، کمکم اسم انگشتر خاتم شد. به اصطلاح علمی «عَلّمِ بالقَلَبِه» و الاّ خاتم به معنای ختمکننده است، پایاندهنده و لذا در این آیهی شریفه میفرماید: که پیغمبراکرم خاتم انبیاء است.
۳.۴- نسبت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به سایر فرستادههای الهی
در هفتههای گذشته عرض کردم که انبیاء عمومیتر از رُسُل هستند و رُسل عمومیتر از اولوالعزم است و اولوالعزم عمومیتر از خاتم است. خاتم یک نفر است و اولوالعزم پنج نفرند و رُسُل یکصدوبیستوچهار هزار است و انبیاء شاید شمارششان بیشتر از اینها باشد. بنابراین خاتم به معنای کسی است که بعد از او دیگر پیامبری نخواهد آمد.
۳.۵- چرا پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله خاتم النبین است؟
چرا بعد از پیغمبراسلام پیغمبری نمیتواند بیاید؟! در اعتقادات ما باید این باشد که تمام آنچه که خدا برای بشر از علوم و معارف میخواسته بفرستد به وسیلهی قرآن و کلمات پیغمبر که شرح همان قرآن است، فرستاده و چیزی باقی نماند است. بر فرض اگر پیغمبر بعد از رسولاکرم بخواهد کسی بیاید یا همان چیزهایی که بر پیغمبراسلام نازل شده باید تکرار کند که این کار عبث است و از خدا کار عبث صحیح نیست. یا باید یک چیزی که به پیغمبراکرم گفته نشده آن را به او وحی میکند که طبیعتاً او پیغمبر خاتم یعنی پیغمبراسلام خاتم نمیشود و حال اینکه خدایتعالی فرموده حضرت محمّد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم خاتمالانبیاء است.
۳.۶- ائمه معصومین علیهمالسلام با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در تمام جهات برابرند
حتی ما معتقدیم که در کمالات معنوی و عصمت و از جهات علمی علیبنابیطالب در کنار پیغمبر قرار گرفته هر چه پیغمبر میدانسته، علیبنابیطالب علیهالسلام هم میدانسته و هر عصمتی که پیغمبراکرم داشته، قطعاً علیبنابیطالب هم داشته است. ولی یک مسألهی کوچک یک مسألهای که مربوط به معارف باشد ممکن نیست که به علیبنابیطالب وحی شود و به پیغمبر وحی نشده باشد و همچنین سایر ائمّه علیهمالصلوةوالسلام.
۳.۷- فرق ائمه علیهمالسلام و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله
پس در بحث امامت انشاءاللّه خواهیم گفت که ائمّه علیهمالصلوةوالسلام ناشر آن چیزی هستند که بر پیغمبراکرم نازل شده، توضیح دهندهی آن هستند. والاّ جا دارد به تعبیرخودمان مفسرّ کلمات پیغمبراکرم هستند. عیناً یک دانشگاهی که کتاب برایش تعیین شده و کتبدرسی معین شده، استادی میخواهد که این کتبدرسی را تدریس کند در اسلام همینطور است. آن کتابی که برای دانشمندان بزرگ علمی، علماء و مراجع و بزرگانی که در علوم اسلامی تخصص دارند، کتابی که تعیین شده قرآن است و مدرسینی که این کتاب را باید تدریس کنند ائمّهاطهار هستند، یک کلمه از خودشان اضافه نمیکنند و هر چه در قرآن آمده برای مردم یا علماء توضیح میدهند. لذا پیغمبراکرم در روزی که از دار دنیا میرفت فرمود: «اِنِّی تَارِکٌ فِیکمُ الثَّقَلَینِ کتِاَبَ اللّهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یفْتَرِقَا»، اینها از هم جدا نمیشوند، قرآن و عترت من از یکدیگر جدا نمیشوند، در یک مدرسهای که همانگونه که استاد لازم است معلم لازم است، همانگونه کتاب لازم است و همانگونه که کتاب لازم است معلم لازم است اینها اگر از هم جدا شدند، علم و دانش پیشرفت نمیکند. بر این اساس پیغمبراسلام روی اعتقاد به این که قرآن «تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ»(نحل/۸۹)، بیانگر همه چیز است و همه چیز در قرآن گفته شده یا در روایات آمده که پیغمبراکرم فرمود: «چیزی نیست که شما را به خدا نزدیک کند الا این که من گفتهام و چیزی نیست که شما را از خدا دور کند الا اینکه من شما را از آن نهی کردهام».
پس چون همهی علوم بر پیغمبراکرم وحی شد، او هم در اختیار ما گذاشته و مثل پیغمبران گذشته نبوده است که کتابشان تحریف بشود، از بین برود و یا اینکه ناقص مطالب به آنها گفته باشند. پیغمبراکرم قرآنش تا الان که ۱۴۰۰ سال از قرآن و نزول قرآن گذشته محفوظ مانده و یک کلمه به اعتقاد ما نه کم شده و نه زیاد شده تحریف نشده است. ائمّهاطهار حافظ قرآن بودهاند؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(حجر/۹) ما قرآن را نازل کردیم و ما خودمان حافظ قرآنیم و چون قرآن در بین مردم بوده مثل انبیای گذشته نبوده که انجیلشان یا توراتشان یا صُحُفشان اینها از بین برود، لذا دیگر نیازی به آمدن نبیی بعد از پیغمبراکرم نیست. پس – بنابراین، معنای خاتمیت و علّت خاتمیت را فهیمیدید.
۴- معنای وحی، خصوصیات آن و فرق آن با الهام
حالا معنی وحی چیست؟ وحی چیست؟ بعضی از دانشمندان وحی را یک شعور مرموزی در انسان و به اصطلاحی «حسّ ششم» در همهی انسانها میدانند که اگر او ظاهر بشود، انسان موفّق به وحی میشود. حتی دیدم در کتابی مثال زده است؛ بعضی از صفاتحمیده یا رذیله در بعضی از افراد ظهور زیادتری دارد و انبیاء اینطور بودهاند که صفتوحی در آنها زیادتر بوده و این اشتباه را بعضی از دانشمندان، مخصوصاً یک دانشمند بزرگ معاصر کرده است. ولی اگر به آیات قرآن مراجعه کنیم در آیات شریفهی قرآن وحی اینطور تفسیر میشود؛ اول: یک رابطهی مخصوص که برای هر کسی میسر نیست، دوّم: اختیار این رابطه و ارتباط با پروردگار است. نه اینکه در وجود ما این مسأله باشد، سوّم: اینکه وحی حتماً انبیاء باید داشته باشند، هیچ پیغمبری نیست جز آنکه به او وحی میشود، چهارم: اینکه مخصوص انبیاء نیست، به غیر انبیاء هر کس را که خدا اراده کند به او وحی میکند؛ به دلیل خود قرآن که به مادر موسی با اینکه پیغمبر نبود خدایتعالی وحی کرد. «وَ أَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أن أرضعیه» ما وحی کردیم به مادر موسی که شیر بده موسی را «فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ» وقتیکه بر جان او ترسیدی، در میان دریا او را بینداز «وَلَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَ جَاعِلُوهُ مِنْ الْمُرْسَلِینَ»(قصص/۷)، نترس و محزون هم مباش ما او را به تو بر میگردانیم و او را از پیامبران قرارش میدهیم، پنجم: اینکه وحی قطعآور است. به هر صورتی که به انسان وحی بشود یقین میکند انسان که این از جانب خدا است یا از جانب شیطان میفهمد مثل الهام نیست، مثل وسوسه نیست، الهام یا وسوسه انسان نمیداند از جانب خدا است یا از جانب شیطان، چون «مِنْ وَرَاءِ حِجَاب» است از پشت پرده است، امّا وحی خیلی صریح است، به طوری که مادر حضرت موسی یقین کرد این از جانب خدا است. و الاّ بچّهی شیرخوار را داخل جعبه بکند، اگر جعبه درزی داشته باشد، سوراخی داشته باشد که آب در آن وارد بشود، اگر سوراخی نداشته باشد هوا وارد نمیشود و آن را هم در میان دریا بیندازد جز اینکه یقین کرده این از جانب خدا است چیز دیگر نمیتواند باشد. حتّی در خواب به انسان ممکن است وحی بشود و قطع آور است، فرزندش را کسی بخواهد بکشد، با خواب آن هم قاطعانه جز وحی چیزی دیگری نمیتواند این کار را بکند. به حضرت زکریا گفته شد که تو دارای فرزند میشوی، چون وحی نبود، حالا واسطه داشت یا الهام بود بماند، چون وحی نبود از خدا تقاضا کرد «رَبّ اجْعَلْ لِی آیةً»، برای من نشانهای بگذار، «قَالَ آیتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ إِلَّا رَمْزًا»(آلعمران/۴۱)، همان الهام به او گفت، همان کس به او گفت که تو سه روز زبانت بسته میشود و جز با اشاره نمیتوانی صحبت کنی، پیغمبر میدانست که زبان پیغمبر را جز خدا کسی دیگر نمیتواند ببندد، فهمید این بشارتی که به او داده شده وحی بوده و از جانب خدایتعالی بوده است. پس ببینید پنجشرط وحی دارد و با این تعریف معنای وحی معلوم میشود، بر پیغمبران وحی میشود.
۵- سخنان پیغمبر خاتم صلیاللهعلیهوآله که در ارتباط با دین و معارف و حقایق است وحی میباشد
مسألهی بعدی که دربارهی پیغمبر باید گفته بشود؛ همانطوری که قبلاً هم گفتم مسایل مورد اختلاف که با قرآن مخالف است، طرفهای اختلاف را من دارم در توحید و نبوت برای شما عرض میکنم، مستقلاً از قرآن عرض میکنم. از مسائلی که مورد اختلاف است این است که وقتی خدایتعالی میفرماید: «وَمَا ینْطِقُ عَنْ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى* عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»(نجم/۳-۵) آیا منظور همین قرآن هست که به پیغمبر وحی شده یا شامل سخنان دیگر پیغمبر در دین و معارف هم میشود؟ اینجا سه قول است، اول: اینکه این آیه نفی میکند هر کلامی که از دو لب پیغمبر صادر میشود که «مَا ینْطِقُ»، نطق نمیکند، حرف نمیزند، «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى»، جز این نیست که وحی است، مثلاً اگر به همسر محترمهشان میفرمایند: «آن ظرف آب را به من بده»، این هم وحی است، یک عده اینطوری میگویند، دوّم: اینکه فقط منظور «مَا ینْطِقُ عَنْ الْهَوَى» قرآن هست و شامل سایر سخنان پیغمبراکرم نمیشود. سوّم: اعتقاد سوّم این است که هر چه پیغمبر در ارتباط با دین، در ارتباط با معارف، در ارتباط با حقایق فرموده اینها وحی است، نه شامل قرآن میشود حتّی و نه شامل سخنان عادی پیغمبر میشود. همین نظر سوّم به نظر من صحیحترین سخن است. چون در آخر آیهی میفرماید: «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» خدایقوی به او تعلیم داده است، قطعاً منصرف از اینکه اگر پیغمبراکرم به کسی بگوید که آن ظرف آب را به من بده این را خدا به او یاد نداده، این یک مطلب عادی است و منصرف از اینگونه سخنان است. یعنی انصراف معنایش این است که انسان یک مطلبی را میگوید ظاهرش عام ولی در باطن منظور یک فرد خاص است و اینکه قرآن هم نیست به جهت اینکه اگر قرآن منظور باشد البته قرآن در جای دیگر خدایتعالی او را وحی میداند و به پیغمبر تعلیم داده ولی از این آیه استفاده نمیشود. این آیه یکی از آیات قرآن است - خوب دقت کنید - این آیه یکی از آیات قرآن است، این آیه میخواهد سخنان پیغمبر را حجّیت بدهد. اگر خودش حجّت نباشد و بخواهد خودش خودش را حجّیت بدهد، دور لازم میآید طلبهها لااقل فهمیدند. یعنی توقف دارد حجّیت قرآن به این آیه و حجّیت آیه به قرآن و این در منطق میگویند «دور»، حالا شما چون همه ممکن است این مطلب را نفهمند قرآن و سخنان پیغمبر که در معارف گفته شده یقیناً وحی است و نطقی، سخنی از خودش درباره دین نمیگوید و نمیفرماید؛ وحی است، از جانب خدا است. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى»، این هم معنای وحی.
۶- اثبات جوانب عصمت پیغمبران علیهمالسلام و حجیت کلام آنها
یک عصمتی پیغمبراکرم دارد که این عصمت حتماً باید ثابت شود برای آنهایی که میخواهند از پیغمبراکرم تبعیت کنند، انبیاء معصوم هستند از گناه و از نسیان و اشتباه چرا؟ باید معصوم باشند، عقلاً معصومند؛ زیرا اگر ما یک گناهی از یک پیغمبری دیدیم یا اشتباهی پیغمبری کرد یا سهو و نسیانی پیغمبری داشت نتیجهاش این میشود که اعتماد به او نمیشود کرد حجّت نیست!. حجّت معنایش این است که از خطا، اشتباه، گناه معصوم است؛ یعنی روز قیامت که میشود خدایتعالی اگر از ما پرسید که چرا فلان دستوری را که پیغمبرم داد انجام ندادی؟ ما میگوییم: چون از این پیغمبر ما اشتباه دیدیم و احتمال میدادیم اشتباه کرده باشد و از این پیغمبر گناه دیدیم احتمال میدادیم که این پیغمبر دروغ گفته باشد، بنابراین ما به دستورش عمل نکردیم. حجّتی که خدا میخواهد بر بشر تحمیل کند از بین میرود. بنابراین هیچ پیغمبری نباید گناه بکند حتی قبل از اینکه پیغمبر بشود یعنی مردم از او گناه نبینند و نمیشود یک شخصی گناهکار در باطن باشد و بالاخره مدتی در بین مردم محدودی زندگی کند و از او گناه بروز نکند پس در باطن در ظاهر در خفا حالا شما نگویید: ما خیلی گناه کردیم کسی هم نفهیمده نه؛ اینجا خدایتعالی آن را پیغمبرش نمیکند به جهت اینکه خدا که میداند و به علاوه «در کوزه همان تراود که در است»، به قول آن شخص: «یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک آخر تو دستی ملخک»، یک دفعه گناهش را پنهان میکند، دو دفعه گناهش را پنهان میکند، صد دفعه گناهش را پنهان میکند در روایت دارد؛ که خدایتعالی ستّارالعیوب است خدایتعالی اظهرالجمیل اما تا کی؟ تا وقتیکه او بخواهد تا وقتیکه بخواهد گناه بندگانش سَتر بشود، امّا اگر خواست گناه بندگانش سَتر نشود پیغمبری که میخواهد مبعوث کند به رسالت و مردم به او اتکا کنند حتماً در اولین گناه او را مفتضحش میکند و در آیه قرآن خودش فرموده که اگر یک کلمه «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ»(الحاقه/۴۴)، بعضی از کلماتی از جانب خودش، از باطن خودش، از هواینفس خودش اگر حرفی پیغمبر ما بزند، ما قطعوتینش میکنیم، قطعوتین یعنی چه؟ یعنی رگ حیاتش را میزنیم و خدایتعالی این کار را دربارهی مدعیان پیغمبر کرد. خوب یادم است یک وقتی در این موضوع من تحقیقاتی میکردم یک عده بودند ادّعای پیغمبری کردند چه در زمان ما و چه در زمان قبل مثلاً «مُسیلمه کذّاب» ادعای نبوت کرده چون عرب بوده، فصیح هم بوده سخنانی نسبتاً فصیح بیان کرده و میخواسته قرآن را از بین ببرد. من یادم است که آن وقتها حفظ کردم این آیه کتاب مُسیلّمه را که گفته بود «ان الذین یغلسون ثیابهم و لایجدوه لایلبسو اولئک هم المفلسون»، کسانی که لباسشان را میشویند و لباسی ندارند بپوشند اینها بیپول هستند. خوب ما اینجا اشکالاتی به این جمله داشتیم؛ کسی ممکن است لباس برای خودش نخریده باشد و میلیونها پول در بانک داشته باشد مفلس نیست، کسی ممکن است که در مسافرت باشد و لباسهایش در محلش باشد و الان لباسی نداشته باشد بپوشد بعد هم این چه فایدهای دارد یک همچنین آیه بیخود مزخرفی کیه که حالا پول نداشته باشد و لباس هم نداشته باشد و یک دست لباس هم بیشتر نداشته باشد حالا چی شد؟ بیبنید از من یک بهایی یک وقتی پرسید که شما معتقدید در کتاب «بیان» هیچ آیهای از جانب خدا بر علی محمدباب نازل نشده؟ گفتم: چرا یکی دو سه تا آیه را من حفظم این یقیناً از جانب خدا است. در کتاب «بیان» مثلاً میگوید: و لاتضربن البیضه علی شیء یضیع ما فیه، تخم مرغ را به جایی نزنید که هر چه تویش هست میریزد. این یکی از آیاتی است که در کتاب «بیان» است یا «و لتعلمن خط شکسته، شکسته فارسی را برداشته با خط شکستهی یاد بگیرد و امثال اینها حالا زیاد است چون اینها مثل خط قرمز ضربدر قرمزی است که خدا روی کتاب او کشید و قطعوتینش کرده «و ما یعلمها الا العالمون»، اینها را کسی جز دانشمندان نمیفهمند و عمده هم دانشمنداناند شما سراسر قرآن را به این بزرگی نگاه کنید یک کلمه از این مزخرفاتی که همه بفهمند که با عقل جور در نمیآید و بیفایده است در قرآنمجیدوجود ندارد؛ بلکه ظاهرش حکمت آمیز، باطنش حکمتآمیز تا هفتبطن و یا هفتادبطن همهاش حکمتآمیز این را ائمّهاطهار بیان کردهاند و این همه زمان بر قرآن و بر عمر قرآن میگذرد و آن همه دانشمندان غیر مسلمان بودهاند و بلکه دشمن قرآن یک %D