درس یازدهم از ۳۰ درس اعتقادات
اسفند ۹, ۱۳۸۱درس سیزدهم از ۳۰ درس اعتقادات
اسفند ۹, ۱۳۸۱
درس دوازدهم از ۳۰ درس اعتقادات
موضوع:
معنی ولایت خدای تعالی - پایان بحث خداشناسی - آغاز بحث پیامبر شناسی
تاریخ:
۲۶ ذیحجة الحرام ۱۴۲۳ هجری قمری
۰۹ اسفند ماه ۱۳۸۱ هجری شمسی
2003/02/28 میلادی
خلاصه این درس:
فواید مباحث خداشناسی
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- مباحث خداشناسی انسان را از الحاد به صراط مستقیم میکشاند و او را متوجه وجود خدای تعالی، بداء الهی، قضا و … میکند و این نتیجه را برای او به دنبال دارد که خدای تعالی بر انسان دارای ولایت است و نیز خدای تعالی چون مالک و خالق ما است بر ما ولایت دارد چرا که هر خالقی بر مخلوق خود ولایت دارد. و اگر انسان که خدا او را نسبت به سایر مخلوقات اکرام نموده و اختیار داده است، با اختیار خودش و آزادی که دارد ولایت پروردگار را پذیرفت به مقامات فوقالعاده بالای الهی و انسانی میرسد.
اختیار انسان
اختیاری که پروردگار به انسان داده به این صورت است که خدای تعالی در عین اینکه خالق، مالک و صاحب ما است و میتواند تمام اختیارات را از ما سلب کند اما به خاطر شخصیتی که به بنی آدم داده به او اختیاری که به هیچ موجودی نداده را عنایت کرده است تا آنجا که انسان گاهی خدا را فراموش و بندگی خدا را ترک و حتی ادعای خدایی هم میکند. لذا تمام مخلوقات در فکر و عمل بسیار محدود هستند الا انسان که خدا بخاطر عقلی که به او داده او را اکرام نموده و مختار قرارش داده است.
معنای ولایت
۲- ولایت دارای یک معنایی است که اگر از سوی فرمانده باشد یعنی فرماندهی که با محبت به فرمانبردارش فرمان میدهد و اگر از سوی فرمانبردار باشد یعنی کسی که با محبت از فرماندهاش فرمان میبرد لذا ولی خدا کسی است که محبتش به خدا متمرکز باشد بدین جهت است که اگر کسی بدون محبت به دیگری امر و نهی کند فقط فرمانده است و ولایتی ندارد و لذا خدای تعالی و اهل بیت (علیهم السلام) و اولیای آنها که روی محبت به انسان فرمان میدهند همهی آنها ولایت دارند و هر کس با محبت اطاعت آنها را بکند نیز "ولی" آنها است. البته در خصوص خدای تعالی ما چه ولی خدا باشیم یا مطیع خدا به هر حال، خدا ولی ما است.
دلیل ناراحتی اولیا خدا
اولیاء خدا در سختترین لحظات ظاهری، ناراحتی که داشتهاند به خاطر فشار و سختی که بر آنها وارد میشده نبوده بلکه نگران بودهاند که مبادا امر الهی اطاعت نشود و رضایت پروردگار حاصل نگردد و دقت در این حقایق معنای « ولایت » را برای ما ملموس میکند و پیام امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت سیدالشهداء علیه السلام در لحظه شهادت و نیز قضیه ذبح اسماعیل (ع) گواه این حقیقت است.
بهترین راه شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
۳- یکی از بهترین راههای شناخت شخصیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اثبات اعجاز قرآن است که علاوه بر اثبات وجود خدا شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به عنوان رسول و آورنده قرآن و کلام پروردگار عالم، به اثبات میرساند به طوری که هر کس با هر مذهبی ایشان را به عنوان بزرگترین پیغمبران و بالاترین فرد بشر متوجه میشود.
فرق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با بقیه مردم
از نظر بدنی پیامبر صلی الله علیه و آله با سایر افراد بشر هیچ تفاوتی ندارد بلکه آنچه سبب عظمت شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میشود این است که تمام شرع اعم از عقاید، اخلاق و احکام تنها به ایشان وحی شده و سایر ائمه (علیهم السلام) تمام آن علوم را از طریق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دریافت داشتهاند تا به شرح و نشر آن بپردازند و لذا وحیی که به آنها میشود در رابطه با شرح و نشر آن علوم میباشد.
پیامبر اولوالعزم کیست ؟
پیامبر اولوالعزم آن پیامبری است که دارای عزم و استقامت و پاکی خاصی نسبت به سایر انبیاء میباشد و همه مردم دنیا باید از دین آنها پیروی کنند.
نبی کیست ؟
"نبی" کسی است که خدای تعالی به او وحی میکند ولی او اجازه انتقال آن مطالب به دیگران را ندارد
رسول کیست ؟
"رسول" همان نبی است با این تفاوت که اجازه پیدا میکند که مطالب را به دیگران منتقل کند
پیغمبر خاتم کیست ؟
"پیغمبر خاتم" یعنی این که دیگر بعد از او پیامبری نخواهد آمد و بلکه کتاب جای پیامبران غیر اولوالعزم را که تا قبل از پیامبر خاتم به تعداد بسیار زیاد بودهاند را گرفته است.
ولی حضرت سید شهداء علیه السلام
۴- به صریح قرآن کسی که مظلوم کشته شود خدا برای ولی او سلطه قرار میدهد لذا حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ولی و منتقم خون سیدالشهداء علیه السلام است.
متن کامل درس دوازدهم اعتقادات
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
۲- عبارت قرآنی آغازین
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّمَا وَ لِیُّکُمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»(مائده/۵۵)
۳- ولایت خدایتعالی
یک چند جمله دربارهی مسألهی ولایت در ایام عیدسعید غدیر عرض شد. چون این دوازده روز تا ماه محرم دوازده روز مبارک و ایام پر نشاطی است و سالقمری و اسلامیمان را با یاد خاندان عصمت و طهارت و بالاخص نام مقدّس علیبنابیطالب و ولایتتامّهی ایشان میخواهیم تمام کنیم، اتّفاقاً بحث ما طبیعتاً به همین آیهی شریفه رسیده است، زیرا در دوازده هفتهی گذشته که دربارهی خداشناسی صحبت کردیم نتیجهاش این باید باشد که ولایت پروردگار بر ما به خاطر وجودش، به خاطر بدائی که دارد، به خاطر اختیاری که به ما داده، به خاطر قضایی که دربارهی ما میکند و به خاطر همهی مباحث گذشته باید به این نتیجه برسیم که ذاتمقدّس پروردگار ولایت بر ما دارد؛
۳.۱- فرقی که خدا بین انسان و سایر موجودات قائل شده است
در عین آنکه خدایتعالی مالک ما است، صاحب ما است، خالق ما است و ما را به وجود آورده است. در عین حال مثل یک فرد غریبه به ما اختیار داده است، که در جبر و اختیار در هفتهی گذشته مطالبی عرض شد. این اختیار به خاطر شخصیت و اکرامی است که به بشر فرموده، «وَ لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»(اسراء/۷۰)، ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، احترامشان کردیم، آنها را مثل سایر مخلوقات با آنها معامله نکردیم. سایر مخلوقات را خدایتعالی اگر هم اختیارکی داده خیلی جزئی است؛ ولی به بشر آنقدر اختیار عنایت کرده که گاهی از خدایتعالی فراموش میکنند، بندگی خدا را ترک میکنند، و گاهی ادّعای خدایی میکنند، خدا اکرام کرده، یک مثلی برایتان بزنم تا مطلب کاملاً روشن گردد. اگر یک مهمانی وارد منزل شما شد اگر خیلی محترم بود، به او اختیار میدهید که هر تصرّفی را بکند، هر کاری را انجام بدهد، ولی اگر آن مهمان، مهمان لایقی نبود، و فهم و درک و شعور زیادی نداشت، به او اختیار نمیدهید ممکن است دزد باشد، ممکن است خائن باشد، لذا او را وارد یک اتاق محدودی میکنید که به جایی نگاه نکند، چیزی را تصرّف نکند. خدایتعالی نسبت به همهی موجودات الاّ انس و جنّ این عمل را انجام داده؛ یعنی اگر به یک حیوان نگاه کنید، میبینید محدود است، فکر زیادی ندارد، نمیتواند یک دایرهای را در اختیار بگیرد، اگر هم میگیرد از نظر مکانی، از نظر فکری نمیتواند به همه جا احاطه پیدا کند و علم و صنعتی را داشته باشد؛ ولی به بشر خدایتعالی چون اکرامش کرده، چون احترامش کرده، به خاطر آنکه به او عقل داده و دارای عقلش کرده از این جهت میبینیم که در قرآنمجید مکرّر میفرماید: «وَ سَخَّرَ لَکم الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ »(ابراهیم/۳۳)، «و سَخَّرَ لَکم ما فیِ السَّمواتِ وَ ما الارض»(لقمان/۲۰)، مثلاً، «وَ سَخَّرَ لَکمْ الْفُلْکَ»(ابراهیم/۳۲)، همانطوری که کشتی در اختیار تو است به هر طرف که میتوانی ببری، میتوانی، همین گونه خورشید و ماه در اختیار تو است، آسمان و زمین در اختیار تو است در سورهی «الرحمن» میفرماید: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ»، ای گروه جن و انس! «إِنْ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ»(الرحمن/۳۳)، در آسمانها نفوذ کنید، در زمینها نفوذ کنید، در همهجا میتوانید حرکت کنید امّا با وسیله، چون بدن دارید. بدنتان از جنس دنیا است و باید اگر میخواهید با این بدن حرکت کنید – چون با کلمهی اِنس بشر را خطاب کرده و معمولاً انسان و اِنس به همهی مردم کرهی زمین چه مسلمان و چه غیر مسلمان گفته میشود – بنابراین، خدایتعالی میفرماید: ای معشر جنّ و انس! اگر خواستید به آسمانها نفوذ کنید، نمیتوانید معمولی نفوذ کنید، مگر با سلطه، مگر با وسیله، که میبینیم مربوط به مردم مسلمان نیست، سفینههای فضانورد درست کردند و تا حدّ یک قدمی، به طرف آسمان حرکت کردند.
۳.۲- کمال انسان پذیرش ولایت پروردگار است
بنابراین، اگر انسان مؤمن شد، ولایت پروردگار را با همهی اختیار و قدرتی که دارد اگر قبول کرد، تحت فرمان پروردگار قرار گرفت، آن خدایی که همه چیز در اختیار او است، اگر قرار گرفت، مثل رسولاکرم که عبد خدا است، بندهی خدا است و چون بندهی خدا است خدایتعالی میفرماید: «وَ مَا ینْطِقُ عَنْ الْهَوَى»(نجم/3)، نُطقش حتّی، حرکاتش، سخنانش، کلامش روی خواستهی نفس نیست. به خاطر نفوذی که از نظر طبیعی باید به آسمانها و زمین نفوذ کند نیست، به خاطر ارتباط اُنسش با پروردگار است لذا، میبینیم اگر ارتباط با خدا برقرار شد، یعنی ولایت حق را پذیرفت، با محبّت بندگی خدا را کرد به جایی میرود که میرسد به «قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى»(نجم/۹)، آنچنان بالا میرود که مثل دو قوس، دو تا قوس را اگر سر به سر هم بگذارید یک دایره را تشکیل میدهد. اگر خدا و پیغمبر را با هم یکی کردید یک چیز میشود، بلکه از آن هم نزدیکتر، یعنی دل قوس اینطرفی را به دل قوس آنطرفی بچسانید داخل هم میروند، آنچنان یکی میشوند که انسان از دور نگاه میکند نمیداند قوس طرف راستی با قوس طرف چپی کدام یکی است و مخلوط میشود که فرمود؛ دربارهی علیبنابیطالب که «عَلِی مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللّهِ»، علی ممسوس در ذات خدا است. و خدایتعالی هم میفرماید: «قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى» بنابراین، با ولایت خدا انسان اگر ولایت خدا را بپذیرد که در هفتهی گذشته بود یا روز عیدغدیر عرض کردم.
۳.۳- معنای «ولی»
معنی ولایت زیاد نیست که بعضی معتقدند معانی مختلفی را دارد، معنی ولایت این است که ولی اگر به طرف فرمانده اطلاق شود، به معنی فرماندهی است که روی محبّت به فرمانبردار، فرمان میدهد و اگر به طرف فرمانبردار ولی اطلاق شود، اطاعتی است که اطاعت کننده با محبّت از مولایش اطاعت میکند. لذا، در کلمات خاندان عصمت و طهارت میخوانیم؛ «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا»(بقره/۲۵۷)، ببینید - حواستان به من باشد - «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا»، خدا ولی مؤمنین است و از آنطرف میگویید که «عَلِی وَلِی اللَّهِ»، علی ولی خدا است، اگر معنی ولی یکی بود، اینجا هم فرمانده خدا میشد علی و بسیار غلط بود، آنجا میگوییم خدا فرمانده با محبّت به علیبنابیطالب و مؤمنین است و اینجا میگوییم علیبنابیطالب فرمانبردار با محبّت نسبت به خدا است، اولیاءخدا هستند و خدا ولی مؤمنین است. اولیاءخدا به معنای این است که همه با محبّت، به مقامی رسیدهاند که با محبّت خدا را اطاعت میکنند و خدا ولی مؤمنین است؛ یعنی با محبّت به مؤمنین خدا فرمان میدهد. در همین زیارت روز جمعه میگوئیم: «مَولای»، ای فرماندهی با محبّت ما! به حضرت بقیةاللّه عرض میکنیم، «اَنَا مَوْلاک» من فرمانبردار با محبّت تو هستم. بنابراین فکر نمیکنم بیشتر از این توضیح معنی ولی را، در این آیهای که تلاوت کردم پروردگارمتعال میفرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ »(مائده/۵۵)، جز این نیست که ولی شما خدا است، ولی شما خدا است معنایش این است که آنکه فرمان میدهد و دوستتان دارد و هر فرمانی که به شما میدهد، هر فرمانی که به شما میدهد، هر دستوری که میدهد روی محبّت است. گاهی بعضی افراد هستند که فرمانی به شما میدهند امّا به خاطر خودشان است؛ یعنی میخواهند کارشان راه بیفتد به شما میگویند: این کار را برای ما بکن، هیچ محبّتی به شما ندارد، این شخص ولی نیست، این شخص فرمانده است، این شخص کسی است که امر کرده، آمر است. امّا اگر روی محبّت پدری به فرزندش گفت که این کار را بکن، برایت مفید است، این را میگویند ولی. پدر ولی فرزند است و ولی بالاخره به کسی میگویند که روی محبّت امر کند، ما بعد از همهی مسائلی که در این مدّت عرض کردیم در هفتههای گذشته، این مطلب باید کاملاً برایمان روشن شده باشد که خدا ولی ما است. ولی هم به معنای این است که روی محبّت به شما میگوید: این کار را بکن و آن کار را نکن. اگر میبینید در بعضی از آیات شریفه قرآن مثل این آیه که میفرماید: ولی مؤمنین اولی به تصرّف، «اَلرَّسُولُ اَوْلَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ»پیغمبر اولی است به تصرّف از خود شماست این در حقیقت همین معنای ولی است، یعنی شما بدانید اگر پیغمبر به شما گفت: این فرزندت را بکش، بدان که تو را دوست دارد. مانند حضرت خضر که آن جوان را که کشت بعد به حضرت موسی که توضیح میداد، فرمود که این بچّه وقتی بزرگ میشد، پدر و مادرش را منحرف میکرد، و چون پدر و مادرش را منحرف میکرد از این جهت من او را کشتم. اگر امامعصر ارواحنافداه تشریف آورد، اگر پیغمبر گفت، اگر خدایتعالی دستور داد، به خاطر ولایتی که بر شما دارد که فرزندت را بکش، زنت را از بین ببر، اموالت را در راه خدا بده، اینجا روی محبّت باید شما قبول کنید،
۳.۴- خصوصیات اولیاءخدا
همانطوری که حضرت اسماعیل در عالم رویا میبینید که بهترین فرزندش را، حضرت ابراهیم میبیند که باید حضرت اسماعیل را ذبح کند؛ بر میدارد بچّهی جوانش را، با آن سیمای زیبایش پس از سالها که او را ندیده آمده در مکه که او را ببیند، میگوید: «إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک» پسر میگوید: «یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»(الصافات/۱۰۲)، ای پدر! آنچه که به تو دستور داده شده انجام بده و حضرت ابراهیم ناراحت است که چرا این کارد نمیبُرد، چرا دارد در امر الهی تأخیر میشود. شما فکر نکنید که ائمّهاطهار و پیغمبران گاهی که ناراحت میشدند و یک موانعی پیش میآمد از این ناراحت میشدند که چرا فشاری رویشان آمده، نه؛ فشارها و ناراحتیها در راه رضایت پروردگار خیلی آسان است. میترسیدند مبادا «بداء» شود، مبادا آن امر الهی که بنا بود به دست آنها انجام گردد، عوض شود و آنها آن امتیاز را نبرند، ناراحتی این بود. لذا میبینیم وقتی که حضرت امیرالمؤمنینعلی علیهالسلام شمشیر به فرق نازنینش میخورد، میگوید: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعْبَةَ»، من به پایان خدماتم رسیدم و موفق شدم.
حضرت سیدالشهداء در گودی قتلگاه میفرماید: «رِضًا بِرِضَائِک»، خوشنودم، کلمهی رضا به معنای خوشنودی است، خوشنودم که تو خوشنودی و تو خشنود هستی «وَ تَسْلِیمًا لِاَمْرِک»، بنابراین یک ولی خدا آن وقتی ولی خدا است که محبّتش به خدا متمرکز باشد، آن وقتی ولی خدا است که به خاطر محبّت - خوب دقّت کنید - به خاطر محبّت خدا را اطاعت کند،
۳.۵- خدایتعالی ولی با محبت است
بنابراین بدانید چه شما روی محبّت خدا را اطاعت کنید، چه روی مزد و وسعت رزق و امثال اینها، خدا ولی شما است یعنی فرماندهی خدا روی محبّت است، چه شما محبّت به خدا داشته باشید؛ چه شما محبّت به خدا نداشته باشید، خدا روی محبّت،
گر جملهی کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد
من نکردم خلق تا سودی کنم - بلکه به تعبیر من - با محبّت به بندگان جودی کنم، بنابراین معنی ولایتالهی معلوم شد و خدایتعالی ولی همهی افراد بشر که سهل است، تمام مخلوقات است و بالاخص مخلوقات خوبش مثل رسولاکرم و علیبنابیطالب و ائمّهاطهار علیهمالصلوةوالسلام.
۴- پایان بحث خداشناسی
امتیازی که خدایتعالی به پیغمبراکرم داده که ما از اینجا میخواهیم بحث رسالت را شروع کنیم، بحث توحید تا همین جا کافی است ولو اینکه اگر یک سال در توانم هست نه اینکه ادّعای زیادی باشد اگر بخواهد کسی که سوادی داشته باشد و مثل من بیسواد نباشد بخواهد صحبت کند، سالها و بلکه تمام عمر باید دربارهی خداشناسی حرف بزند و فکر بکند ولی به قدر توانِ فکری مجلسمان و به قدر توانِ فکری خودم آنچه که لازم بود و در صراطمستقیم شما را قرار میداد، مسائلی بود که در گذشته و در این هفتهها عرض کردم.
۴.۱- مشکلات مربوط به خداشناسی حل شد
من نمیخواهم برایتان درس خداشناسی را از اوّل تا به آخر عرض کنم، میخواهم نکاتی که بعضی از دوستان را گاهی میبینیم سر دو راهی واقع شده بودند و یک طرف الحاد بود و یک طرف صراطمستقیم اعتقادی بود اینها را راهشان را مشخص کنم و بحمداللّه فکر میکنم به اندازهی فکر خودم در این مسائلی که گذشت، عرایضی عرض کردم.
۵- آغاز بحث پیغمبر شناسی
امّا در خصوص رسالت رسولاکرم، پیغمبر عظیمالشأن اسلام،
۵.۱- هر کس با هر مذهبی پیغمبر خاتم را بزرگترین انبیاء الهی میداند
پیغمبری که تنها با عقل و فکر و آنچه از پیغمبرمان باقی مانده و آنچه که الان به صورت واضح در اختیار ما هست نه اینکه ما چون مسلمانیم بلکه این مطالبی که اگر امروز موفق شدم عرض میکنم و اگر موفّق نشدم هفتههای بعد عرض خواهم کرد، آنچنان مطلب روشن است که همهی این جمع اگر خداینکرده مسیحی میبودیم، یهودی میبودیم، و حرفها را روی انصاف فکر میکردیم، پیغمبراکرم را بزرگترین پیغمبران و بالاترین فرد بشر متوجّه میشدیم و آن مطلب آن است: یک مقدمهای اگر یادتان باشد در روز اول این جلسه و این جلسات عرض کردم «اعجاز قرآن»، اعجاز قرآن همانطوری که همهتان مطالعه کردید و به نظر من مطلب ثابت شد چون شماها بعید است یک چنین فردی باشید، مطلبی برایتان ثابت نشده باشد و ساکت باشید.
۵.۲- سکوت همیشه دلیل بر رضایت نیست
گاهی گفتهاند که سکوت موجب رضا است، سکوت در گاهی از اوقات موجب رضا است و گاهی موجب نارضایتی است؛ اگر در مقابل یک فرد ظالمِ ستمگری که با چوب بالای سر شما نشسته و از شما یک چیزی را میپرسد به عنوان استفهامتصدیقی، از شما چیزی سؤال میکند، شما سکوت کردید، این علامت نارضایتی است؛ یعنی به شما میگوید: تو دزدی نکردی، شما چیزی نگفتی، میتوانی بگویی: نه، ولی میدانید اگر گفتی نه، چوب میآید روی سرت، شکنجه میشوی، ساکت بشوی، خیلی شجاعت کردی که سکوت کردی و الاّ یک خرده ترسو میبودی، میگفتی: چرا دزدی کردم و دروغ اقرار میکردی، اینجا سکوت مورد رضا نیست، این حرف مطلقاً درست نیست. امّا گاهی هست، گاهی هست که در مقام چیز یاد گرفتن و تعلیم دادن و تعلیم گرفتن است. گاهی انسان میخواهد چیزی یاد بگیرد به عمقش برسد، اساس و ریشهی زندگیاش است اینجا اگر سکوت کرد، این مورد رضا است؛ یعنی قبول دارم، درست است نمیگویم بله، ولی میخواهم رویش فکر کنم. ولی راضی هستم. وقتی که پیغمبراکرم آمد نزد حضرت زهرا سلاماللّهعلیها و علیبنابیطالب را پیشنهاد کرد، حضرت زهرا سکوت کردند این سکوت روی حیا است. یعنی میخواهم، امّا به پدرم نمیتوانم با این صراحت بگویم که من شوهر میخواهم. سکوت کرد، پیغمبراکرم بلند شد فرمود، بله «رِضَاهَا، سُکوتُهَا رِضَاهَا»، فکر میکنم این جمله باشد، بالاخره سکوت اینجا سکوت حضرت زهرا، رضایت حضرت زهرا است. شماها در این مدّت که الان تقریباً دو ماه، نزدیک سه ماه میگذرد، سه ماه میگذرد و دربارهی اعجاز قرآن چیزی نگفتید و هنوز هم میتوانید بگویید: این علامت این است که قبول کردهاید که قرآن معجزه است، با همان چیزهایی که خواندهاید و مطالعه کردید.
۵.۳- از فوائد اثبات اعجاز قرآن، معرفی شخصیت آورنده آن است
اگر قرآن معجزه باشد، گفتیم خدا را ثابت کردیم، چون معنی اعجاز این بود که هیچ یک از عوامل طبیعت نتوانند آن را به وجود بیاورند و مثل کتابی که قرآن باشد طبعاً جمادات، حیوانات، گیاهان که معلوم است نمیتوانند به وجود بیاورند، جن و انساند که ممکن است انسان ببیند که اینها کتاب مینویسند اهل کتاب و اهل علماند، اینها ممکن است بوجود بیاورند، خدایتعالی فرمود: «قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتْ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»(اسراء/۸۸)، همه پشت به پشت هم بدهند، همه فکرهایشان را روی هم بریزند، تمام دانشمندان شرق و غرب اینها افکارشان را یکی کنند بخواهند یک سوره، ده آیه مثل این قرآن را بیاورند، نمیتوانند.
اعجاز قرآن که ثابت شد، خدا ثابت است؛ چون وقتی که جن و انس نتوانند، جمادات نتوانند، حیوانات نتوانند معلوم است، پس کی این کار را کرده، این پدیده را که به وجود آورده؟ خدا. واسطه این آوردن قرآن برای ما که بوده؟ هیچوقت شماها هر یک از شما، یا در کتابها نوشته شده باشد که مثلاً بگویند: حضرت عیسی قرآن را آورده، حضرت موسی قرآن را آورده، یا مثلاً یک فرد دیگری قرآن را آورده، ما که نه در کتابها، نه در تاریخ و نه هم کسی تصوّر میکند اگر کسی بگوید که مثلاً قرآن را حضرت عیسی آورده، به او میخندند، حرفی هم ندارد. یک کسی به من گفت: یک قرآنی در موزه کجا هست به خط حضرت یوسف، خوب ما خندیدیم، شما هم میخندید چون درست است حضرت یوسف خیلی زیبا بوده و خطّش هم شاید خوب بوده امّا قرآن را ننوشته، این معلوم است، قرآن را پیغمبر آورده است. شخصی که پدرش عبداللّه بوده، اسمش محمّد بوده صلیاللّهعلیهوآله، کنیهاش ابوالقاسم بوده، القاب زیادی که آنچه در زمان جاهلیت به او نسبت میدادند، امین بوده و مصطفی بوده این القاب را هم داشته است. مادرش آمنه بوده و فرزندانش هم که شنیدهاید حضرت فاطمهیزهرا سلاماللّهعلیها که همین یک فرزند را اسم میبریم کافی است برای معرّفی حضرت رسولاکرم. هیچکس در عالَم یا در هیچ جای تاریخ گفته نشده که غیر از پیغمبر قرآن را آورده، اوّل امتیاز پیغمبراکرم این است که رسالت داشت، رسالتش در چیست؟ در آوردن قرآن. این قرآن را آورده؛ اگر خدا او را رسول قرار نمیداد، معجزه منحصربه فردش در کلامش به دست او داده نمیشد. پس رسولاکرم واسطهی وحی است، خودش هم بیشتر از این و خدایش هم بیشتر از این نمیخواهد،
۵.۴- خصوصیات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله
به او میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ»، من مثل شما یک بشری هستم. همانطوری که شما میمیرید من هم میمیرم، «إِنَّکَ مَیتٌ وَإِنَّهُمْ مَیتُونَ»(زمر/۳۰)همانطوری که شماها ازدواج میکنید، دارای فرزند هستید من هم هستم، غذا میخورید من هم میخورم همهی کارهای یک بشر غیر از کارهای زشت و بدش که از عالَم بشریت خارجش میکند، همهی کارهایش را من هم میکنم، «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ»، امّا یک امتیاز دارم و همهی امتیازِ پیغمبراکرم هم به همین است «یوحَى إِلَی»(کهف/۱۱۰)، شما هر چه تزکیهنفس کنید این را به شما بگویم، هر مقدار فعّال باشید در تزکیهنفس و پاکی، بخواهید در شرع یک کلمه به آنها وحی بشود نخواهد شد، نه شما، دوازده امام به آنها در احکام شرع با این قید، در احکام شرع به آنها یک کلمه وحی نشده - در احکام شرع هر چه میگویم همان را مواظب باشید تا تعارضی در کلماتم و در کلمات گذشتهام بوجود نیاید - وحی شده، دائماً هم به امام عصر وحی میشود امّا در احکام شرع نیست، چون اگر یک حکم از احکام که به پیغمبر وحی نشده به امام وحی بشود این پیغمبر آخراست، نه آن و اگر بگویید: همان تکرار شده که آن تأیید وحی نمیشود. بنابراین در احکام شرع به هیچوجه به احدی غیر از پیغمبر، چون خاتمالانبیاء است به کسی چیزی وحی نشده، علیبنابیطالب ناشر وحیی است که به پیغمبر شده، اینها را معتقد باشید، مخلوط نکنید، بدتان هم نیاید که بگوییم: به علیبنابیطالب چیزی در احکام شرع چیزی وحی نشده، چون بعضی از این افراد کاسه از آش داغترها، علیبنابیطالب را خدا میدانند و خدایی را قائل نیستند جز علی.
من خودم دیدم کسی که میگفت: لا اله الاّ علی، بعضیها هم هستند که میگویند به اینها هم مثل پیغمبر وحی میشود، این توهین به خدا و پیغمبر است ولی اگر گفتیم: همهی علومی که به پیغمبراکرم وحی شده به علیبنابیطالب هم داده شده تا علی برای مردم توضیح بدهد، این کلام حقی است و همه قبول دارند حتّی اهل سنت هم قبول دارد و این مطلبی است که باید ما معتقد باشیم. از آن جاهایی که «فصل الخطاب» برای اعتقادات شما همین جملهی امروز است، خدایتعالی ولی ما است و بعد آن کسی که علمش به او وحی شده که پیغمبراکرم باشد. پیغمبراکرم به خاطر این وحیی که از جانب پروردگار شده به او و به خاطر اینکه همهی علوم اولین و آخرین را میداند و به خاطر آنکه همه چیز به او از طریق وحی میرسد، از این نظر مسلّم پیغمبر است، پیغمبر معنایش همین است،
۵.۵- پیامبر اولو العزم کیست؟
نبیی داریم، پیغمبری داریم، پیغمبرِ اولوالعزمی داریم و رسولی. این چند جمله را هم شرح میدهم امروز عرایضم را تمام میکنم و انشاءالله برای هفتههای آینده، البتّه از شب سهشنبه اینجا مجلس عزاداری به خاطر محرّم، عزای حضرت ابیعبداللّه است و شاید هفتهی آینده این مجلس تعطیل باشد یا از جای دیگری من با شما صحبت کنم. یک هفته نهایت تعطیل باشد و بعد جلسات هست من انشاءالله از خدا خواستم که خدایتعالی به من توفیق بدهد که تا معاد که بحثهای بسیار پُر عمقی است، عرایضی عرض کنم که اکثرش را شما با زحمت حتی در کتب هم نمیتوانید پیدا کنید مگر در روایات و آیات که برای افرادی مانند مثلاً دوستانی که اهل کسب و کار هستند مشکل است از آیات و روایات اینها را پیدا کردنش و انشاءالله عرایضی در این ارتباط، حالا چقدر طول بکشد هر چه قدر که خدا توفیق بدهد؛ انشاءالله برایتان عرض میکنم. ولی این چند جمله را هم بگویم که اوّلین مرتبهی نبوّت، خود کلمهی نبی است، در زمانهای قبل که کتاب نبود، رساله نبود، احکام اینطوری مثل امروز پخش نمیشد مردم هم متفرق در دهات و قراء و شهرها بودند در هر زمانی، یک پیغمبر اولوالعزم بود. پیغمبر اولوالعزم معنایش که این است یک پیغمبر درست و حسابی. شما میگویید: مگر پیغمبرهای دیگر درست و حسابی نبودند؟ حالا عرض میکنم. یک پیغمبر تزکیه شده، مقاوم که اگر صدمیلیارد جواهر جلویش میریختند، نگاه نمیکرد اصلاً متوجّه دنیا و نعمتهای دنیا نبود که در همین دعای ندبه میگویید: «فَشَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجْهَا فَشَرَطُوا لَک ذَلِک وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ»، خدایا! تو میدانستی اینها وفاداراند، به دنیا توجّه نمیکنند، یک چنین پیغمبرانی، حتّی حضرت آدم به خاطر اینکه به طرف درخت گندم رفت، خدا میفرماید: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»(طه/۱۱۵)، ما او را عزمی در او ندیدیم لذا پیغمبر اولوالعزم نیست. حضرت نوحی میخواهد، حضرت نوح مرکز استقامت است، ما اگر ببینیم، بنده خودم شاید اینطوری باشم، یک هفته ببینم جمعیتتان کم است یک خردهای سرد بشوم، حضرت نوح نهصدوپنجاهسال تبلیغ کرد؛ این کلام خودش است در قرآن خدا نقل میکند که عرض میکند: خدایا! «قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَ نَهَارًا * فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا»(نوح/۵-۶)، مثل اینکه حرفهای ما بسماللّه بوده و اینها هم جن و همه فرار میکردند، علاوه بر اینکه به طرف جلسات بیایند اصلاً از کلاس فرار میکردند، نه یک و دو سال، نه یک ماه رمضان و یک دههی محرّم بلکه نهصدوپنجاهسال، آخر هم یک عدّهی خیلی قلیلی با او همراه شدند آن هم به خاطر اینکه احساس کردند کشتی است بالاخره بهتر نجات پیدا میکنند. خیلی هم مؤمن نبودند این پیغمبر را اولوالعزمش کردند. حضرت ابراهیم پیغمبر اولوالعزم است که بچّهاش را میگویند: بکش، میکشد؛ به او میگویند: در آتش میاندازیمت و جبرئیل میآید به کمکش، میگوید: خدا بهتر کمک میکند به تعبیر من، او را، فرزندش را میبرند برای اینکه به او میگویند: برو بکش میرود، هر کاری، از همه مهمتر به نظر من، به نظر آنهایی که اهل غیرت هستند به خصوص، از همه اینها مهمتر میدانید چی هست؟ زنت و بچّهات. زن جوانت و بچّهای که تازه متولد شده، برو توی بیابانها بگذارش و برو تا صدوپنجاه کیلومتر فاصله از آنها پیدا بکن و برو. به خودش میگوید: «مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِک الْمُحَرَّمِ»، خدایا! یک دعا کرد فقط، «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ»(ابراهیم/۳۷)، اینجور گذشت داشته باشید در راه خدا تا خدا جزایتان را بدهد. الان کی هست در این مجلس دوست نداشته باشد که برود دور آن خانهی کعبه بگردد و برود چند روزی در مکه بماند! و دائماً هم مردم با عشق دور حِجر اسماعیل و قبر هاجر آنجایی که علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام متولد شد و به آنجا نور بخشید و ولایت بخشید. «أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ» مردمی هوای اینجا را، محبّت اینها را داشته باشند. به خدا قسم اینها بزرگترین نمونه است. حسینبنعلی، با ائمّهی دیگر فرقی ندارد چرا وقتی میخواهید بروید عراق، هفت تا امام، میگویید: میخواهم بروم کربلا، بروم زیارت قبر ابیعبداللّه، «تَهْوِی إِلَیهِمْ». به هرحال پیغمبران اوالعزم این خصوصیت را داشتند. مثل حضرت ابراهیم برده زن و بچّهاش را گذاشته تو بیابان، یک ظرف آب، یک مقدار، یک بقچهبندی هم بر فرض نان دیگر بیشتر از این که نمیشود آن موقعها یخچال و فریزر و اینها که نبوده، بر فرض هم باشد؛ برای سکونت دائمی در آنجا در جایی که آب نیست، هوا نیست، گرما است، اصلاً ممکن نیست، فکر هم نکرد آمد، خدا به او کمک کرد، حضرت موسایی میخواهد که در مقابل فرعون خونخوار برود و بایستد و بگوید: تو خدا نیستی، تو هیچی نیستی و خدای من را باید بپرستی؛ حضرت عیسایی را میخواهد که آن وضع را از اول عمر تا آخر عمر داشته باشد و در مقابل دشمنانی مثل یهود، چون در عالَم مردمی از بنیاسرائیل لجوجتر و بدتر نبودهاند. در مقابل اینها بایستد و عمرش را در همین راه قرار بدهد؛ اینها الوالعزم هستند، و یکی هم پیغمبر ما که ایشان را ما قاطی پیغمبران اولوالعزم نمیکنیم، پیغمبر سراسری است، یعنی تمام مردم دنیا باید از دین حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و پیغمبراکرم استفاده کنند و از آن احکام پیروی کنند الاّ اینکه در زمان قبل از پیغمبراکرم وضعِ کتاب و قرائت و خواندن نبوده.
۵.۶- مفاهیم نبی، رسول، پیامبر خاتم و وحدت وحی در انبیاء
مردمی بودند هر دستهای در یک دهی – خوب اینها را دقّت کنید – هر دستهای در یک دهی، اگر حتی یک نفر آدمی که میخواسته راه خدا را انتخاب کند در یک جا زندگی میکرد، خدا به خود او وحی میکرد. اگر در قریهای یک شخص صالحی پیدا میشده خدا به او وحی میکرده، آنکه به او وحی میشده و لازم نبوده به دیگران بگوید نبی بوده، اسمش نبی است. یک نفر در یک دهی تنها یا حالا مردم از او پیروی میکنند یا تنهای تنها است خدا به او وحی میکند، این میشود نبی. مثل پیغمبراکرم قبل از چهلسالگی این نبی است. «رسول» آنکسی است که خدا به او میگوید: همینهایی که من به تو وحی کردم به مردم بگو این میشود رسول. از معنای لغتش هم پیدا است. پیغمبر اولوالعزم را هم که عرض کردم منتها تمام انبیاء و رُسل هر چه که خدا به آنها وحی میکرده، همان چیزهایی بوده که به پیغمبر اولوالعزم وحی کرده، برای حفظ وحدت و حفظ اتحّاد که همه با هم هماهنگ باشند و پیغمبر خاتم، پیغمبر خاتم معنایش این است که بعد از او پیغمبری نخواهد آمد، چرا؟ علّت چی هست؟ علّت این است که از حالا به بعد کتاب کار پیغمبران را میکند، لذا اوّلین جملهای که به پیغمبراکرم یعنی آغاز کار است ابتدای کار است، بر پیغمبراکرم نازل شد «اقْرَأْ»(علق/۱) بود، بخوان، خواندن کتاب میخواهد، کتاب نازل کرد، به وسیله کتاب میشود کار پیغمبران کوچک را، پیغمبران مثلاً یک ده، پیغمبری که در یک ده هست، در دو تا ده هست میشود انجام داد. الان ببینید روحانیون مثلاً میخواهند بروند برای تبلیغ، یک کتاب توضیحالمسائل را نهایتاً یک کتاب اصولکافی بر میدارند میبرند و آنجا تبلیغ میکنند دیگر احتیاج به وحیالهی تقریباً ندارند، این معنای پیغمبران است. و از زمان پیغمبر خاتم که تمام احکام به پیغمبراکرم نازل شده و به او وحی شد دیگر پیغمبری نخواهد آمد چرا؟ برای اینکه نیازی نیست، شما همهاش نباید چشمتان به دَر باشد یک نفر بیاید بگوید: خدا اینجوری گفته، خدا تمام کلماتش را در قرآن گفته، از زبان معصومین هم بیان شده، از همانها استفاده کنید و برای شما کافی است خدا کار عبث انجام نمیدهد.
۶-افرادی را که تحت برنامه تزکیه نفس نیستند به کلاس نیاورید
این عرایض امروزمان بود، انشاءالله امیدواریم که کوشش بکنید باز هم اشاره میکنم دوستانی را که خیلی هم دوستشان دارید، من هم دوستشان دارم ولی مسائل مشکلی که امروز یک خردهای سادهتر گفتم، اینها را دعوت نکنید به مجلسمان، به خاطر اینکه این مسایل مشکل است، مورد اختلاف است و ممکن است خدای نکرده درست متوجّه نشوند و من مسائلی را نقل بکنم که من به آنها معتقد نباشم.
۷- چرا حضرت ولیعصر ارواحنا فداه منتقم خون سیدالشهداء است
روز جمعه است، روزی است که باید به یاد حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه باشیم، دعای ندبه خواندید، در دعای ندبه عرض میکنیم: «اَینَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْاَنْبِیاءِ وَ اَوْلَادِ الْاَنْبِیاءِ اَینَ الَّطَالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکرْبَلاءِ»، آنکسی که طلب خون انبیاء و اولاد انبیاء را بکند کجا است؟ آنکسی که طلب خون مقتول بکربلا که همهی ذهنهایتان رفت به طرف ابیعبداللّهالحسین کجا است؟ آقاجان! ما این سؤال را میکنیم، این عرض را عرض میکنیم به خدایتعالی در دعای ندبه، برای این است که خدا در قرآن میفرماید: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا»(اسراء/33)، ما کسی که کشته بشود مظلوم، برای ولیش، در دنیا ولیی برای خون اباعبداللّهالحسین که روی محبّت اطاعت امرالهی را بکند، نمیشناسیم جز شما، آقا! تشریف بیاورید این دوستانتان، این دوستانی که همهشان مایلند زیر سایهی شما، تحت حمایت شما، تحت فرمان شما طلب خون ابیعبداللّهالحسین را بکنند، آماده هستند. السلام علیک یا اباعبداللّه و علی الارواح الّتی بفنائک السلام علیک یابن الرسول اللّه، السلام علیک و علی المستشهدین بین یدیک السلام علیک و علی ابنائک السلام علیک و الرحمة اللّه و برکاته.
۸- ابتدای سال جدید قمری
جمعه آخر سال است یک سال گناه کردیم، انشاءالله امیدواریم خدایتعالی سال آینده را برای ما سال مبارک و میمونی قرار بدهد سالی باشد که شروعش وقتی با توجّه به ابیعبداللّهالحسین که «رحمةاللّه الواسعه» است وقتی اینطوری شروع بشود امیدواریم که همهی سال مهربانی و رحمت چه رحمانیت و چه رحمیت نصیبمان شود. خدایا! گناهان سال گذشتمان را به ما ببخش و گناهانی که ممکن است اطراف ما، نزدیک ما در سال آینده بیاید از ما دفع بفرما.
۹- دعای ختم مجلس
همه با توجّه نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن یا رحیم، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدایا! همهی ما را از سربازان و اصحاب و یاوران خوب امامزمان قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا! مشکلاتمان را به وسیلهی حجةبنالحسن برطرف بفرما، اسلام و مسلمین، به خاطر امامزمان از همهی خطرات محفوظ بفرما، خدایا! دشمنان شیعه را ذلیل بفرما، پروردگارا! به آبروی حجةبنالحسن قسمت میدهیم گرفتاریهای مسلمین در سراسر عالم برطرف بفرما، ایمان کامل به ما مرحمت بفرما، تقوای کامل به ما عنایت بفرما، امواتمان، شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجّل فی فرج مولانا.