درس سیزدهم از ۳۰ درس اعتقادات
فروردین ۸, ۱۳۸۲درس پانزدهم از ۳۰ درس اعتقادات
فروردین ۸, ۱۳۸۲
درس چهاردهم از ۳۰ درس اعتقادات
موضوع:
ولایت الهی - مراتب ولایت - امام یعنی چه ؟
تاریخ:
۲۴ محرم الحرام ۱۴۲۴ هجری قمری
۰۸ فروردین ۱۳۸۲ هجری شمسی
2003/03/28 میلادی
خلاصه این درس:
مراتب ولایت
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- "ولایت" دارای مراتبی است و مرتبه اول آن که شخص "ولی" از سوی خدای تعالی به طور خاص مشخص شده فقط و فقط از آن "خدای تعالی و رسول او و ائمه (علیهم السلام)" میباشد و مرتبه دوم آن بر اساس «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» "ولی فقیه" است و مرتبه سوم هر کسی که در مقام "امر به معروف و نهی از منکر" واقع شود دارای ولایت میباشد.
ولی فقیه کیست ؟
"ولی فقیه" فرد مبسوط الیدی است که حقایق دین، سیاست، مملکت داری و دنیاداری را از راه صحیح درک کرده و نسبت به آنها فقیه و فهیم است و بلکه در این جهات بالاترین میباشد که تعیین چنین شخصی باید توسط جمعی از فقهاء و خبرگان که در درجه بعد از او هستند انجام گیرد و چنین شخصیتی میتواند برای مدت موقتی حکمی از احکام اصلی دین را حتی اگر مصلحت بداند متوقف کند و در امر و نهی کردن دستش باز است.
ولایت پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام
بر اساس آیه «ولایت» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) در ردیف و طول خدای تعالی دارای ولایت مطلقه الهیه که اعم از تکوینی و تشریعی است میباشند چرا که آنها مصالح کلی را بهتر میفهمند و بر اساس مصالح عمل میکنند. به طور مثال در قضیه حضرت خضر و موسی علیهما السلام چون حضرت موسی از مصالح اطلاعی نداشت لذا به کارهایی که از حضرت خضر صادر میشد اعتراض میکرد اما وقتی مصالح برایش بیان شد دانست که خضر چیزهایی را میفهیمده که او نسبت به آنها آگاه نبوده است.
ولایت تکوینی و تشریعی
ولایت دارای دو قسم تکوینی و تشریعی است به این بیان که ولایت تکوینی مختص خدای تعالی و پیامبر و ائمه (علیهم السلام) میباشد و ولایت تکوینی اهل بیت (علیهم السلام) که منشعب از ولایت الله است معنای آن این است که شخص ولی میتواند اراده کند که چیزی در عالم کون باشد یا نباشد اما ولایت تشریعی فقط در محدوده شرع و احکام آن میباشد که هر یک از اولیاء خدا از خدا گرفته تا ولی فقیه در یک محدودهای میتوانند در احکام شرع دخل و تصرف نمایند. بنابراین ولی فقیه صرفا دارای ولایت مطلقه تشریعی میباشد یعنی میتواند بنا به مصلحت حکمی از احکام شرع را برای مدت موقتی تعطیل نماید.
امام کیست ؟
۲- امام به معنای راهنما میباشد و دارای مراتبی است لذا از آن فردی که آدرس مکانی را به انسان میدهد تا آن شخصی که هیچ چیز در این عالم برایش مجهول نیست یعنی آدرس همه چیز را میتوان از او پرسید "امام" نامیده میشوند.
امامت مطلق
هر کس با هر دین و مذهبی اعم از رؤسای آنها یا غیره به مقام امامت مطلق اهل بیت (علیهم السلام) معترف میباشند و امام مطلق همان امام مبین است که قرآن بر وسعت علمی او صحه گذاشته است.
علت امامت مطلق ائمه اطهار علیهم السلام
علت امامت مطلق و مبین ائمه شیعه (علیهم السلام) این است که اولا هر سؤالی در هر زمینهای از او بپرسی پاسخش را میداند و برای انسان آن را آشکار میکند چرا که معصوم از جهل است، ثانیا از ناحیه خدا و پیامبر دارای ولایت تکوینی و تشریعی است و ثالثا در بین مردم زندگی میکند.
چرا در آیه ولایت از امام اسم برده نشده ؟
علت اینکه نام امام مطلق در آیه ولایت برده نشده و بلکه با خصوصیات معرفی شده این است که در زمان نزول آیه فقط یک نفر که بتواند احراز مقام امامت و ولایت مطلق را بنماید وجود داشته و لذا اگر اسم برده میشد ممکن بود در آینده کسانی به مقام امامت و ولایت سایر ائمه (علیهم السلام) شبهه نمایند هر چند که در همان زمان نزول از طریق آیات و روایات دیگر اشخاص دیگرش هم تعیین شدند.
متن کامل درس چهاردهم اعتقادات
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ اَجْمَعِینَ لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةَ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
۲- عبارت قرآنی آغازین
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "(مائده/۵۵)
۳- ولایت الهی از آن كیست؟
اجمالاً بحثهای خداشناسی و بحث نبوّت كه در هفتهی گذشته عرض كردیم به هرحال آن موارد مشكلش را توضیح دادم و باقی مانده است بحث امامت، که در همین آیه خدای تعالی به آن اشاره فرموده است. یك بحث اجمالی دربارهی همین آیهی عرض كنم، كلمهی " اِنَّما " كه در این آیه آمده، معروف است كه " اِنَّما " كلمهی حصر است، كلمهی حصر به معنای این است كه: این است و جزء این نیست. یعنی آن افرادی را كه به عنوان ولی، در این آیهی تعیین شدند فقط همینها ولی شما هستند و لاغیر و حال اینكه ما میبینیم در آیات قرآن خدای تعالی میفرماید: " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " (توبه/۷۱)، مؤمنین و مؤمنات بعضیشان اولیاء یعنی ولی بعضی دیگرند. ممكن است كسی بگوید با این آیه منافات دارد. ما ممكن است بگوییم كه خدای تعالی در این آیهی میفرماید: ولی شما خدا است و پیغمبر است و كسانی كه ایمان آوردهاند. پس " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " با این آیه منافات ندارد، ما در جواب میگوییم كه اگر آن تتمهی آیه نبود، میگفتیم كه همهی مؤمنین منظورند و در یك چنین صورتی حصر معنا نداشت. ولی آن تتمهی آیه یك نشانهای و آدرسی میدهد، که میفرماید: آن مؤمنینی كه نماز میخوانند و زكات در حال ركوع میدهند، كه طبعاً همهی مؤمنین را شامل نمیشود و اگر یك فرد را شامل نشود بالاخره كسانی كه در حال ركوع زكات میدهند، شامل آنها میشود فقط. و از نظر روایات و تفسیر این آیه، فقط علیبنابیطالب علیهالسلام است كه در حال ركوع انگشترش را به سائل داد و این معنا در خصوص آن حضرت تحقّق پیدا كرد و كلمهی حصر هم معنا پیدا كرد.
۳.۱- مراتب ولایت
خوب با این مطلب، آن آیهای كه میفرماید: " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " چه معنا دارد؟ ولایت در چند مرتبه است؛ یكی ولایت مطلقهی الهیه است. مرتبهی دوّمش؛ ولایت فقیه است و مرحلهی سوّمش؛ ولایت هر كسی است كه دیگری را نهی از منكر و یا امر به معروف میكند. این سلسله مراتب در ولایت هست، شما مثلاً ولی فرزندتان هستید، شما اسمتان ولی هست ولی در یك محدودهی بسیار كوچك، اگر یك فرزند داشته باشید ولی او هستید و اگر دو فرزند یا ده فرزند داشته باشید ولی آنها هستید، ولی دیگر ولی بچّهی همسایه نیستید، ولی سایر مردم نیستید، این ولایت، ولایتِ بسیار محدود و ولایت مؤمن بر مؤمن هم از همین قبیل است. مثلاً انسان وقتی كه در كوچه و بازار حركت میكند و یك منكری را میبیند، در همان لحظهای كه این مؤمن منكری را دید این مؤمن میشود ولی آن شخص در خصوص این كار كه به او امر كند یا نهی كند.
۳.۲- ولی فقیه كیست؟
و بعد از آن ولایت فقیه است. فقیه یعنی چه؟ یعنی كسی كه تمام حقایق دین را میفهمد، فهیم است، فقیه یعنی فهیم، در لغت معنی فقیه به معنای فهم است. " اَلْفِقهُ فِی اللُّغَةِ، الْفَهْمُ "، كسی كه فهیم است، كسی كه دین را میفمهد، حقایق دین را از راه صحیحی درك كرده و احكام و معارف دین را صحیحاً متوجّه هست، این شخص فقیه است. در خصوص سیاست و مملكتداری و یا دنیاداری، باید فهیم باشد. در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی بهترین باشد، یعنی بالاترین باشد، یعنی تمام مسائل مملكتداری و سیاستهای اجتماعی را فقیه مبسوط الید باید داشته باشد و احكام دین را. این چنین فقیهی را كه تشخیصش برای مردم عوام مشكل است، باید عدّهای از فقهایی كه در درجهی بعد از او هستند جمع بشوند و این فقیه را تعیین كنند و دربارهاش قضاوت كنند كه آن كسی كه سیاست را بهتر از دیگران میفهمد و امور اجتماعی را بهتر از دیگران متوجّه هست، آن شخص را تعیین كنند برای اینكه ولی مطلق مسلمین باشد در امور سیاسی و اجتماعی و طبعاً چون امور عبادی امور ضعیفتری هست آن را هم طبعاً باید داشته باشد. این چنین فقیهی ولی امر مسلمین در یك محدودهای، باز، یعنی در امور شرعی، در احكام. در امور شرعی و احكام یعنی چه؟ یعنی اگر مصلحتی دید یك حُكمی را مدّت كوتاهی متوقّف كند میتواند و یا اگر مسائلی را برای مردم یك مملكت و یا یك شهر مشاهده كرد ولو برخلاف نظر دین، برخلاف نظر اصلی دین باشد برای یك مدّت موقّتی میتواند نهی كند و یا امر كند. از باب مثال: مثلاً ولی امر مسلمین وقتی كه میخواهد یك خیابانی كه به نفع همهی مردم شهر است بكشد یك خانه وسط این خیابان قرار گرفته طبعاً صاحبش، مالكش هست و میگوید من راضی نیستم كه این خانه را خراب كنید، امّا مصلحت مردمِ یك شهر در این است كه این خیابان كشیده بشود اینجا ولی امر مسلمین این ولایت را دارد چون محبّتش، چون امرش باید مطاع باشد دستور بدهد این خانه را خراب كنند و نهایت پول خانه را به او بدهند. همین معنایی كه خدای تعالی در قرآن میفرماید: " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " ( احزاب/۶)، پیغمبر اولی است بر مردم از جانشان، از مالشان، یك فقیهِ ولی امر مسلمینی كه خُبرهها او را تعیین كردهاند این اندازه ولایت بر مردم دارد، این ولایت مرحلهی دوم هست.
۳.۳- اثبات ولایت مطلقه الهی برای پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسّلام
مرحلهی سوّم، ولایتِ مطلقهای است كه در این آیه ذكر شده. این ولایت، یك ولایتی است كه عطف شده است به ولایت رسول اكرم و به ولایت خدا. خدای تعالی ولی شما است، " وَ رَسُولُهُ "، و رسولش ولی خدا است، والمؤمنون " الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "، ببینید با یك واو عطف، رسول را به خدا و مؤمنینی كه در نماز زكات میدهند به رسول، عطف كرده و در ادبیات ما این مطلب را خواندهایم كه هر چیزی كه به چیزی عطف شد تمام حكمی كه در معطوفٌعلیه است در معطوف هم هست. مثلاً اگر گفتیم " جَاءَ زَیدٌ وَ عَمْروٌ "، زید آمد و عَمْرو هم آمد. باید كلمهی جاء را بر عَمرو هم اطلاق كنیم، هر چیزی كه به چیزی عطف شود، به مقتضی حال آن چیز معطوف، باید معطوفٌعلیه هم داشته باشد، یعنی آنچه معطوفٌعلیه هم دارد معطوف هم داشته باشد. این مطلب علمی و ادبی است كه جای حرف نیست. وقتی كه ما میگوییم " إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ "، چقدر خدا ولایت بر ما دارد؟ خالق ما هست، همه چیز ما از او است، میتواند ما را زنده نگه دارد میتواند ما را بمیراند، " یُحْیی وَیُمِیتُ " (بقره/۲۵۸)، " وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى " (نجم/۴۳)، میتواند ما را به گریه بیاندازند، میتواند ما را به خنده بیاندازد، میتواند ما را خوشحال كند، میتواند ما را بدحال كند و بالاخره هر چه مصلحت بداند بدون اینكه با ما مشورت كند، میتواند دربارهی ما انجام دهد.
۳.۴- مشورت به چه جهت انجام میگیرد؟
در دعای یستشیر میخوانیم: " وَ لا خَلْقٍ مِنْ عِبَادِهِ یسْتَشِیرُ " با خلقش در هیچ كاری مشورت نمیكند، چرا مشورت نمیكند؟ با اینكه " وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ " (شوری/۳۸)، " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ " (آل عمران/۱۵۹) خدا در قرآن میفرماید كه مردم مسلمان، امورشان در مشورت با یكدیگر میباشد و به پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، با مردم مشورت كن، خدا چرا مشورت نمیكند؟! به جهت اینكه مشورت غالباً به دو جهت انجام میشود، یكی اینكه انسان بر عقلش یك مطلبی را بیفزاید، مثلاً من یك كاری را میخواهم بكنم گوشه و كنار و جوانب كار را ممكن است درست درك نكنم، از دیگری میپرسم، آن دیگری یك مقدار بیشتر از من روی این مسأله فكر كرده، طبعاً من یك استفادههایی از او میكنم، این معنای كه در خدا اصلاً غلط است. ما اگر یك چنین اعتقادی به خدا داشته باشیم كه خدا حتّی از پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله ممكن است چیزی یاد بگیرد، خدا را مخلوق دانستهایم و خدا، خدا نیست. و اگر مسألهی دوّم باشد، یعنی مشورت میكنند برای احترام مردم آن چنان كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله همه چیز را خودش میدانست، از همهی مردم بهتر از همه چیز اطلاع داشت اینكه خدا فرموده: " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، با اصحابت و با دیگران مشورت كن، این فقط یك احترامی است به آنها گذاشتن و آنها را در جریان گذاشتن بیشتر نیست. یك احترامی من میكنم، وقتی كه آمدم با شما مشورت كردم، طبعاً شما یك نظراتی میدهید نظر اكثریت با نظر من موافق طبعاً خواهد بود و شما كه نظر دادید خودتان در كار جدّیتر هستید و با من همكاری میكنید، لذا خدای تعالی بعد از این جمله كه " وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، میفرماید: " فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ "( آل عمران/۱۵۹)، نمیفرماید: " وَ إِذَا عَزَمْتَ "، تو عزم كردی، مشورت فقط برای احترام اصحابت است و در جریان گذاشتن اصحاب و الاّ فایدهی دیگری برای پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه همهی علوم را میداند و همهی مصالح را میفهمد معنا ندارد.
پس این كه خدا مشورت نمیكند به هیچ دلیلی نباید مشورت كند و همهی كارها را با آن ولایتی كه بر مخلوقش دارد انجام میدهد. پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله هم همینطور، یعنی آنچه را كه پیغمبر صلیاللهعلیهوآله مصلحت دانست با توجّه به عصمت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله و با توجّه به اینكه پیغمبر صلیاللهعلیهوآله همهی علوم را میداند و معصوم از جهل است، بنابراین مشورتش فقط به خاطر این است كه به دیگران احترام بگذارد.
۳.۵- علّت وجود ولایت مطلقه تامه برای پیغمبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام به خاطر جهات عصمت و آگاهی بهتر آنها از مصالح امور است
و الاّ ولی امر تمام عالَم هستی است یعنی ردیف خدا، یعنی در طول با خدا اینطوری است اوّل خدا بعد پیغمبر، اگر پیغمبر خواست یك نفر در روی كرهی زمین نباشد، یا خواست یك فردی باشد، یا خواست مردی زنش را طلاق بگوید، یا خواست كسی با كسی ازدواج كند، یا خواست مثلاً فلان كس، فلان خانه را نداشته باشد و یا داشته باشد و امثال اینها، در تمام این امور ولایت دارد، یعنی اولی است، حقّ است، باید حرف او مقدّم بر حرف دیگران باشد. ولو اینكه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله به خاطر اینكه مردم ظرفیت نداشتند، زیاد به این ولایت عمل نكرد، ولی آیهی شریفه میفرماید: " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " (احزاب/۶)، پیغمبر اولی است بر مؤمنین در خصوص جانشان و مالشان، او مقدّم است، او جلوتر است. هر چه او بخواهد همان خواهد شد برای اینكه مصالح كلّی را او بهتر میفهمد و طبق مصالح كلّی عمل میكند، بر همین اساس حتّی بعضی از پیغمبران گذشته هم اینطور بودند، حضرت خضر علیهالسلام میزند آن جوان را میكُشد كه حضرت موسی علیهالسلام عرض میكند " أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ "( كهف/۷۴)، این كه كسی را نكشته بود چرا تو او را كشتی؟ بعد مصلحتش را برای حضرت موسی علیهالسلام میگوید كه این فرزند پدر و مادر صالحی داشتند و این بچّه بزرگ میشد، آنها را از راه منحرف میكرد من این كار را كردم تا آنها منحرف نشوند، یا بر مال مردم؛ در میان كشتی مینشیند، كشتی را میشكند، سوارخ میكند، كشتی مال دیگری است، حقّ تصرف این گونه بر كسی، برای كسی نیست. ولی چون او پیغمبر است، ولایت دارد، مصالح را بهتر از صاحب كشتی میفهمد، صاحب كشتی نمیداند كه یك سلطانی آن طرف دریاچه نشسته و هر كشتی را به غصب میگیرد و تصرّف میكند و این كشتی اگر سوارخ بود این كشتی را نخواهد گرفت. مصلحت خود صاحب كشتی در این است كه این سوراخ بشود، ولو اینكه او الان چون متوجّه عاقبت امور نیست مانع میشود و راضی ممكن است نباشد. پس ببینید ولایت پیغمبر بر مال و جان مردم، چرا؟ برای اینكه مصالح را او بهتر میفهمد، " عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ "( بقره/۲۱۶)، چه بسا یك چیزهایی را شما بدتان میآید برایتان خوب است، چه بسا یك چیزهایی هست كه شما خوشتان میآید برایتان بد است. شماها عاقبت امور را نمیدانید، خدا است كه: " وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ "( حج/۴۱)، عاقبت امور را آن چه كه مفیدتر است، آن چه كه بهتر است میداند. این خدا همین ولایت را نه در سطح بینهایت، بلكه در ارتباط با كرهی زمین یا بیشتر در خصوص پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله اگر بگوییم در ارتباط با ماسوی اللّه همین ولایت را در تكوینیات و در تشریعیات دارد. ولایت تكوینی یعنی چه كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله دارد، و ائمّهی اطهار دارند؟ و ولایت تشریعی یعنی چه؟
۳.۶- معنای ولایت تكوینی پیغمبراكرم و ائمهاطهار علیهمالسلام و منشأ انشعاب این ولایت
ولایت تكوینی یعنی روی محبّت و مصلحتاندیشی گاهی ممكن است اراده كند خدایتعالی یا پیغمبر صلیاللهعلیهوآله كه یك چیزی در عالم كون نباشد و یا یك چیزی در عالم كون باشد به طور كلّی، شما نباشید، او باشد، این كره باشد، آن كره نباشد و همانطور در تمام ماسوی اللّه. این را میگویند ولایت تكوینی، این ولایت تكوینی منشعب از ولایت اللّه است كه در همین آیه بیان فرموده." إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا "،
۳.۷- معنای ولایت تشریعی و یكسان بودن آن برای خدای تعالی، پیغمبراكرم و ائمه علیهمالسلام و ولی فقیه
ولایت تشریعی معنایش این است كه در شرع یعنی در احكام شرع پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله یا صاحب شریعت، ذات مقدّس پروردگار و ائمّهی اطهار میتوانند دخالت كنند یا نه، این ولایت تشریعی از خدا گرفته تا ولی فقیه در یك محدودهای میتوانند دخالت كنند، یعنی اینطوری باید بگوییم كه میتوانند دخالت كنند، خدا یك حكمی را گفته بعد نسخ كرده، مثلاً به مردم مسلمانِ زمان پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله برای امتحانشان فرمود که هر كس میخواهد وارد بر پیغمبر بشود باید قبلش صدقه بدهد، " بَینَ یدَی نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً " ( مجادله/۱۲)، آیهی نجوا معروف است، بعد این آیه نسخ شد، چون جز علیبنابیطالب علیهالسلام كه صدقه داد و وارد شد، كسی دیگر این كار را نكرد و مردم دور و بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نرفتند و امتحانشان را دادند، مصلحت این آیهی منسوخه هم همین بود كه مردم و اصحاب پیغمبر امتحان شدند و بعد این آیه نسخ شد هر كس میخواهد برود خدمت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله لازم نیست صدقه بدهد و دیگر هم صدقه ندادند. ببینید یك حكمی را عنوان میكند، كلّی هم عنوان میكند، مدّت هم برایش نمیگذارد ولی چون مردم امتحان باید بشوند این آیه نازل میشود بعد هم نسخ میشود. آیات ناسخ و منسوخ توی قرآن هست. پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله، احكامی را كه پروردگار به او وحی كرده و به او دستور داده آیا میتواند نسخ یا به اصطلاح از بین ببرد برای یك مدّت كوتاهی؟ بله! برای یك مصلحتی كه خودش منظور كرده چون " لِعِلْمِه عَاقِبَةُ الْأُمُورِ "، جوان كشتن، و كسی كه كسی را نكشته، نفس زكیه است از این جهت كه قاتل نیست این حرام است كشتن او، در آیات قرآن هست. امّا پیغمبر؛ جناب خضر، این جوان را كشت یعنی برای یك دفعه و برای همین مسأله و برای مصلحتی كه دارد آن حرام تبدیل به حلال و یا واجب میشود و این معنای ولایتی است كه پیغمبر در شرع دارد، حرامی را حلال كند و همین موضوع عیناً برای امام هست. در دین مقدّس اسلام خیلی چیزها هست كه اینها حرام است امام میتواند برای مدّت معینی حلالش كند، به طور كلّی نه پیغمبر و نه امام نمیتوانند یك حكمی را كه خدا داده او را از بین ببرند، ولی برای مدّت معینی. یادم میآید با یكی از علمای اهلسنّت صحبت میكردم دربارهی مُتعِه، ایشان گفت كه در زمانی كه عمر زندگی میكرد مُتعِه بسیار كار بدی شده بود، سوءاستفاده میشد. لذا عمر گفت: " مُتْعَتَانِ مُحَلَّلَتَانِ فِی زَمَنِ رَسُولِاللّهِ وَ اَنَا أُحَرِّمِهُمَا "، كه من ایراد گرفتم كه عمر كه میگوید من حرامش میكنم، آیا او پیغمبر بود یا وصی پیغمبر؟ گفت: وصی پیغمبر بود. گفتم: اگر كسی بعد از پیغمبر چیزی را حرام كند یا یك چیزی را واجب كند و این حكم، یا از جانب خدا است به او وحی شده كه این پیغمبر آخر است و اگر از جانب خدا نیست روی خواستهی نفسانی خودش هست، این هوای نفس دارد و نمیتواند جانشین پیغمبر بشود. او گفت برای یك مدّتی در زمان خودش مصلحت دید كه این مسأله را حرام كند. من گفتم: چرا تا این زمان بعد از هزار و چهارصد سال شما ادامهاش دادید؟ كه اینجا ماند. در یك زمانِ معینی یك واجبی را امام، آن هم امامی كه در این آیه خدا به او ولایت داده میتواند یك چیزی را حرام كند یا یك چیزی را حلال كند. و الاّ هیچ كس حقِّ دخالت در امر الهی و در شرع ندارد. ولی ولی فقیهی كه مبسوطالید است و جانشین امام یا جانشین پیغمبر است، این شخص هم اگر نكند نمیتواند حكومت تشكیل بدهد و این ولایت را دارد. كه البتّه این نحوهی از ولایت مطلقهی تشریعی را كه الان من عرض میكنم یك عدّه از علماء هستند كه قبول ندارند و فقط در امور حسّیه میگویند ولایت دارد ولی بالضروره، یعنی ثابت است، مسلّم است كه اگر در زمان غیبت كبری كسی بخواهد حكومتی تشكیل بدهد، فقیهی بخواهد حكومتی تشكیل بدهد، حتماً این نحوه ولایت را باید داشته باشد، چون به محذوراتی برخورد میكند، به مسائلی برخورد میكند كه اصل حكومت را متزلزل خواهد كرد. اینها بحثهای فرعی بود که وارد بحثمان شد، چون میخواستم ولایت تكوینی و تشریعی را توضیح دهم.
۳.۸- ولایت مطلقه الهیه از آنِ خدای تعالی و پیغمبراكرم و ائمه علیهمالسلام است و ولایت ولی فقیه صرفاً ولایت مطلقه تشریعی است
ائمّهیاطهار علیهمالسلام هم ولایت تكوینی دارند هم ولایت تشریعی، چون در این آیهی " إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ " آمدهاند و رسول اكرم ولایت تكوینی و تشریعی دارد، آن هم ولایت مطلقه و ولیفقیه كه در مرتبهی دوّمِ ولایت است، ولایت مطلقهی تشریعی دارد امّا طبعاً ولایت تكوینی نمیتواند داشته باشد. چون یك بشر است و مثلاً فرض كنید، ولی فقیه نمیتواند بگوید كه یكی از كرات نباشد یا یك موضوعی وجود نداشته باشد، یا یك موض%D