درس بیستم از ۳۰ درس اعتقادات
اردیبهشت ۲۶, ۱۳۸۲درس بیست و دوم از ۳۰ درس اعتقادات
اردیبهشت ۲۶, ۱۳۸۲
درس بیست و یکم از ۳۰ درس اعتقادات
موضوع:
تعریف کلی مبدأ و معاد - چرا از مرگ هراسان هستیم ؟ - سکرات موت
تاریخ:
۱۴ ربیع الاول ۱۴۲۴ هجری قمری
۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۲ هجری شمسی
2003/05/16 میلادی
خلاصه این درس:
معنای مبدأ و معاد
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- مبدأ منظور همان پیدایش خلقت توسط پروردگار است و معاد همان چیزی است که با سکرات موت آغاز میشود.
علت فرار از مرگ با عدم درک جریان خلقت انسان
علت فرار از مرگ این است که به واسطه تخیلات و تفکراتی که بر ما القاء شده، امور جزیی مثل تولد و مرگ دو مسأله مهم زندگی ما گردیده و مانع از درک حقیقت زندگی برای ما شده است و حال آنکه واقع امر این است که خلقت انسان بدین نحوه بوده که ابتدا خدای تعالی روح او را که بسیار بسیار دراک بود خلق کرد و سپس این روح را در مقابل روح با عظمت خاندان عصمت (علیهم السلام) قرار داد و آن گاه این روح دراک را متعلق به بدنی بسیار بسیار کوچک نمود تا آمادگی ورود به دنیا در او ایجاد شود و بعد با وضع و شرایط ویژهای او را وارد دنیا کرد که هر چه یاد گرفته به فراموشی بسپارد چرا که باید مهیا برای جلسه امتحان شود و اگر این طور نگردد ممکن است تقلب و خیانت نماید. سپس در مرحله دنیا باید آن علوم فراموش شده را یا دوباره یاد بگیرد یا این که به خاطر بیاورد و سپس بر اساس علم عمل کند که البته تا مرحله امتحان دنیا خدای مهربان به زنها نه سال و به مردها پانزده سال مهلت میدهد و او را در اتاق انتظار مینشاند تا بر امور و احوالات خود مسلط گردد اما بعد از آن باید روزی پنج مرتبه به محضر پروردگار مشرف شود و با او ملاقات کند و تعهداتی بدهد و در این دنیا با آزمایشات حتمی گوناگون مواجه گردد که موفقیت برای آن کسی است که صبر و شرح صدر از خود نشان دهد و رسماً مقام عبودیت را احراز کرده باشد و خلاصه اینکه با توجه به آنچه گذشت معلوم است که از وقتی خدا روح انسان را خلق میکند تا وقتی که در دنیا قرار میگیرد یک فاصلهای بین او و خدا ایجاد میشود که با "مرگ" این فاصله برطرف میگردد.
راه آسان شدن ملاقات با پروردگار یعنی مرگ
انسان اگر مرگ را ملاقات با پروردگار بداند مورد این خطاب قرآن که میفرماید «و سکرات مرگ به حقّ میرسد، آن همان چیزی است که تو از آن فرار میکردی» واقع نمیشود و اگر معرفتی به خدای تعالی داشته باشیم، نماز که خیرالعمل است ملاقات با پروردگار میشود و حال آن که اکثراً نسبت به این مسأله غافلند و این ملاقات در آخر صف کارهای آنها قرار دارد و حال آن که اگر نمازمان ملاقات با پروردگار باشد، مرگ نیز چون ملاقات با پروردگار است برای ما آسان میگردد.
سکرات موت
مرگ با سکرات آغاز میشود و سکرات که از سکر گرفته شده حالت بیهوشی و از خودبیخودی توأم با کمال لذت است به طوری که شخص در نهایت درجه از درد و سختی هم اگر باشد چیزی احساس نمیکند و این از الطاف پروردگار در اولین لحظه ورود به عالم بعد است.
اختیار در دم مرگ
خدای تعالی حتی در دم مرگ هم اختیار بنده را از او سلب نمیکند و ملکی را به سوی او میفرستد تا به او بگوید که تو بر ماندن در دنیا تا قیامت یا رفتن به عالم آخرت کاملاً مختاری و این کار خدای تعالی یا برای امتحان شخص است و یا برای این که به او بفهماند که در چه حدی از اختیار میباشد.
مختار بین دنیا و عالم برزخ
به هنگام سکرات موت شخص با یک حالت لذت بخشی ولی کاملاً مختار بین دنیا و عالم بعد رفت و آمد میکند و شاهد خوبیهای برزخ و بدیهای دنیا هست.
برطرف شدن تردیدها در دم مرگ
به محض این که محتضر با دیدن صحنههای عالم برزخ مردد بر ماندن یا رفتن شد، گیاهی را به او میدهند که با بوئیدن آن، روح از بدنش جدا میشود و این پایان سکرات است و از این لحظه به بعد شخص "موت" نموده است.
قبض روح
بعد از سکرات موت روح از بدن جدا میشود و ملک الموت که از طرف حضرت عزرائیل مأموریت پیدا کرده این روح را به سمت جایگاهش راهنمایی میکند که به این کار اصطلاحاً "قبض روح" میگویند.
باز شدن چشم بصیرت
وقتی مرگ یقینی بشود چشم بصیرت انسان باز میگردد و حقایقی را در این عالم درک میکند که تا قبل از این متوجه نمیشده است.
منت خدای تعالی بر مردم کره زمین
۲- تشریف فرمایی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا منتی است بر مردم کره زمین از ناحیه خدای تعالی که سبب هدایت آنها گردیده و این باید شکر شود.
متن کامل درس بیست و یکم اعتقادات
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
۲- عبارت قرآنی آغازین
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَجَاءتْ سَکرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِک مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ»(ق/۱۹)
۳- تعریف کلی مبدأ و معاد
انشاءالله مسائلاعتقادی توحید، نبوّت و ولایت را بسیار مختصر یاد گرفتهاید، انشاءالله همین صراطمستقیم در عقاید را پیروی خواهید فرمود. مسألهی مهمتری که در اکثر روایات آمده، مبدا و معاد، مبدا همان پیدایش خلقت است به وسیلهی پروردگار و معاد از زمان فوت و مرگ و موت بوجود میآید. اسمش در تعبیراتِ متکلّمین و اعتقادات صحیح و در مسائلاعتقادی نامش معاد است.
۴- چرا از مرگ هراسان هستیم
لذا از سکرات موت که همهمان از رسیدن آن لحظه فرار میکنیم، که خطاب در همین آیهی شریفه شده «مِنْهُ تَحِیدُ» همهی ما از لحظهی موت فرار میکنیم، علّت این فرار این است که ما حقیقت زندگی را نفهمیدهایم، از باب مقدّمه عرض میکنم؛ یک تخیلاتی، یک تفکراتی بر ما القا شده که مشکلساز شده و این معنا را در ذهن ما آورده که تولّد و مرگ دو مسألهی مهمّ زندگی ما گردیده است. ولی اگر حقیقت را فکر کنیم از اوّلی که خدا ما را خلق کرده تا ابد، یک تحوّلات جزیی ظاهری در زندگی ما، پیدا شده و پیدا میشود که اگر با دقّت و با توجّه به حقیقت، فکر کنیم بسیار جزیی است، چه تولّدش، چه مرگش و چه بعثش و چه ورود به بهشت و جهنّمش،
۴.۱- بشر در مرحلهی اول زندگی
یک انسانی خدا خلق کرده در ابتدا روح بود، در ابتدا یک قوّهی درّاکهی بسیار قوی در مقابل روحِ با عظمتِ خاندان عصمت خدایتعالی قرارشان داد،
۴.۲- بشر در مرحلهی دوم زندگی
همان روح تعلّقی به بدنِ بسیار کوچکی گرفت و دارای یک بدنِ مادّی شد؛ ولی بسیار کوچک، چون میخواهد اهلِ این جهان شود، اهلِ این کره شود، عیناً مانند یک کبوتری که شما میخواهید از یک محدودهای خارج نشود یک سنگ کوچکی به پایش میبندید زیاد راه دور نمیتواند برود.
۴.۳- بشر در سومین و حساسترین مرحلهی زندگی یعنی دنیا
و بعد از آن یک بدنی خدا به او عنایت کرد ولی ابتداء شروع این بدن و ورود در این بدن «فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ»(زمر/۶)، در یک تاریکی که با سه پرده کاملاً نفوذ روشنایی را بسته در آنجا واردِ بدنش کرد و بدن بچّهی خردسال که «وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ»(نجم/۳۲)، در ابتدا نه کسی او را میدید، حتّی گاهی مادر و پدر هم متوجّه نبودند که این بدن به وسیلهی اسپرم و اوول به یکدیگر متصّل شدهاند و دارند تشکیل جنین میدهند، علقه شد، مُضغه شد، «فَکسَوْنَا الْعِظَامَ»(مومنون/۱۴)، بعد استخوانی داشت و بعد هم به صورتِ یک انسانی خدا خلقش کرد، «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»(مومنون/۱۴)، در چهار ماهگی، روح را وارد بدن کرد ولی در همانِ تاریکی، تاریکی را احساس بکند، آنچه یاد گرفته فراموش کند، مهیا برای جلسه امتحان شود که اگر فراموش نکرد ممکن است در امتحان خیانت کند، تقلّب کند، باید بیاید در دنیا، همه را یاد بگیرد، یا به یادش بیاید و بعد عمل بکند و وقتیکه در دنیا آمد یک نُه سال، یا پانزده سال به او مهلت میدهند تا بتواند یک استراحتی بکند، بر خودش مسلّط شود. شما دیده اید که وقتی یک دانشآموزی را می خواهند امتحان کنند یک مدّتی در اتاق انتظار او را مینشانند که بر اعصابش مسلّط شود، در سنّ پانزده سالگی یا نُه سالگی در دختر او را مکلّف میکنند، باید روزی پنجمرتبه به محضر پروردگارت مشرّف شوی و با او ملاقات کنی و تهعّداتی بدهی، بگویی: «إِیّاک نَعْبُدُ وَإِیّاک نَسْتَعِینُ»(حمد/۵)، و صراطمستقیم را از پروردگار طلب کنی و بعد هم یک مدّتی در این دنیا، «وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ»(بقره/۱۵۵)، به اینها آزمایش شوی، آیا گمان کردهاید، «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکمْ عَبَثًا»(مومنون/۱۱۵)، شما گمان کردهاید خدا شما را برای بازی، بیهوده خلق کرده، این گمان را نکنید، «وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ»(بقره/۱۵۵)، آنهایی که در مراحلِ مختلف امتحانات با صبر، بردباری، شرحصدر وارد مسائل میشوند و خودشان را در آزمایش قرار میدهند و خودشان را میشناسند، «اَلَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیوةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(ملک/۲)، خدا مرگ و زندگی را برای این قرار داده و ایجاد کرده که بدانید کدام یکتان در مسابقهای که خدا فرموده: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَاتِ»(بقره/۱۴۸)، در خوبیها بر یکدیگر سبقت بگیرید، در مسائل مختلف دنیایی و اخروی کدام یک بهتر عمل میکنید؟ این امتحانات را خدا قرار داده و «وَ بَشِّرْ الصَّابِرِینَ»، میان همهی اینها آن کسی که صابر است، بردبار است، شرحصدر دارد و بالاخره تزکیهنفس کرده و مقامِ عبودیت را رسماً به دست آورده است این را بشارت بده، صابرین چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ»، هر صابری را خدایتعالی قبول ندارد، صابرِ درجهیاعلا را که وقتی به اینها یک فشاری میآید، یک مصیبتی وارد میشود اینها میگویند: «إِنَّا لِلَّهِ»، خیلی ساده با آن برخورد میکنند، ما مِلک خدا هستیم، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»(بقره/۱۵۶)، داریم به طرف خدا میرویم،
۴.۴- مرگ از بین رفتن فاصله بین خدا و انسان است
از آن لحظهای که خدا روح شما را آفرید تا وقتیکه وارد دنیایتان کرد و از وقتیکه در این دنیا قرار گرفتید، یک فاصلهای با خدایتعالی پیدا کردهاید امّا؛ «وَ جَاءَتْ سَکرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»
۵- سکرات موت یا آغاز ورود به جهان پس از مرگ
یک سکراتی دارد مرگ، سکرات از همان سُکر میآید، سُکر به معنای یا در کمال لذّت، حالت بیهوشی، حالت از خود جدا شدن، حالتی است که انسان غالباً لذّت برایش دارد، سَکرَة به معنای سُکر، مشروب میخورد مثلاً، مُسکرات میخورد برای همان لذّت تقریباً رفع ناراحتی، یک حالتی بر انسان مُستولی میشود که انسان تقریباً از خود بیخود میشود این را میگویند سکرات، این را میگویند سکرةالموت. گاهی این بیهوشی منتهی به موت میشود، یک لطفی پروردگار در اوّلین لحظهی ورود به عالم بعد از این عالم دارد که واقعاً گاهی انسان تعجّب میکند که خدا چقدر مهربان است، افرادی که تصادف کردهاند یا خودشان، یا شنیدهاید آنهایی که تصادف میکنند در لحظهی اوّل بیهوش میشوند، چرا بیهوش میشوند؟ برای اینکه درد را احساس نکنند، چون آن لحظهی اوّل بسیار دردناک است، تا میبرند بیمارستان و در بیمارستان آنجا وقتی به هوش میآید که اطبّا مشغول کار شدند و آمپول مخدّر زدند، دیگر بعد هم احساس درد به آن صورت نمیکند، این بیهوشی خیلی برای انسان مفید است، اگر این بیهوشی وقت تصادف نباشد انسان با همان درد فوقالعادهای که بر بدن وارد میشود و روح را متألّم میکند با همان درد شاید از بین برود، ولی خدا بیهوشش میکند در اکثر جاها اینطور است. خدایمهربان، خدایعزیز، میخواهی از این دنیا منتقل بشوی به دنیای دیگر، به جهان دیگر، به عالَم دیگر، سخت است برایت، یک سکرتی به تو میدهد، یک بیهوشی به تو میدهد، احساس جان کندن نکنی، جان کندن یعنی روح از بدن جدا شدن مشکل است مگر نسبت به افراد معصیتکار یا کفّار، آنها را چرا، یک خردهای به آنها میچشاند سختی مرگ را، و الاّ نسبت به مؤمنین سکرت دارد، بیهوشی دارد، میبینید که زیاد هم پیش آمده
۵.۱- قبض روح و مأموریت ملک الموت
که این خدایعزیزمهربان که گاهی به وسیلهی ملکالموت؛ ملکالموت اسم عزرائیل نیست، حضرت عزرائیل شخصیت بسیار والایی است. در روایات دارد برای چند نفری خودش، برای گرفتن روحشان آمده، یکی ظاهراً برای حضرت ابراهیم است، یکی برای پیغمبراکرم، بسیار با ادب ولی، که آمد در زد، فاطمهیزهرا سؤال فرمود: که تو که هستی؟ گفت: من عزرائیلم – برای احوالپرسی آمدی یا برای قبض روح؟ عرض کرد: برای قبض روح آمدم. شما فکر نکنید آنچه که ما روضهخوانها روی منبر میگوییم که فاطمهیزهرا به سر زد و به سینه زد، ناراحت شد، یک دختر بیصبر و بیتحملی در اینجا به خاطر گریاندن شما آن حضرت را معرّفی میکنند، پیغمبر این دنیایش وقتی برای مؤمن زندان باشد برای پیغمبراکرم به طریق اولی، حضرت عزرائیل آمد خدمت پیغمبراکرم، مؤدّب نشست، یا رسولاللّه! بهشت را این چنین زینت کردهایم، راه را اینچنین از ملائکه پُر کردهایم و چه کردهایم و چه کردهایم برای تشریفات و آمدن شما، حضرت فرمود: اینها برای پیغمبری که همین جبرئیل میگوید در معراج: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمِلَةً لَاحْتَرَقْتُ»(بحار:۱۸/۳۸۲)، من دیگر نمیتوانم جلو بیایم، و پیغمبراکرم جلو میرود تا به «قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى»(نجم/۹)، میرسد این جبرئیل با کمال ادب، قبض میکند، نه اینکه فکر کنید قبض روح یعنی جان کندن، روح از بدن، خودش بیرون میآید و ملکالموت قبض میکند، یعنی میگیردش، میگیرد نه اینکه در مُشتش بگیرد فشارتان بدهد، راه بهعنوان راهنما میگیرد شما را ، یک راهنمایی اگر خواستید در یک مملکتی که وارد نیستید بروید و داشته باشید یک نفر که راه بلد است با شما میآید و شما را میگیرد میبرد در آنجایی که باید ببرد. برای اولیاءخدا از کرهی زمین تا آسمان چهارم خیلی راه است، آسمان چهارم هست، آسمان پنجم هست، در مدار آسمان چهارم ستارگانی هستند که هر یک ممکن است ما اشتباه برویم، خودمان را وا نمیگذارند، یک مِلک خوشصورتی بسیار پُر محبّت، سر سوزنی غضب در او وجود ندارد، این قبضتان میکند؛ یعنی میگیرد شما را، بهعنوان راهنما جلو میافتد، در بین راه آنطوری که بعضی از مطالب را من در کتاب عالَمعجیبارواح نوشتهام و تا یادم نرفته انشاءالله تا وقتی که من این بحث را بحث معاد را ادامه میدهم حتماً بخشهایی که مربوط به عالم بعد از این عالم است در کتاب عالَمعجیبارواح مطالعه کنید، خدا حفظ کند در این چاپ اخیر، دانشمندمعظّم – جناب آقای مسعودی – روایاتش را نوشتهاند و مسائلی هم اضافه شده که همین مطالبی که من میخواهم عرض کنم، البتّه مشروحش تقریبا آنجا نوشته شده، در آنجا دارد که اینها وقتی قبض میشوند، میروند به آسمان چهارم، یکسره میبرد آنها را این مَلک، این ملِک، این فردی که از طرف خدا مأموریت دارد، از طرف حضرت عزرائیل مأموریت دارد که قبض بکند روح ما را، میبرد در آن بهشتی که خدایتعالی برای شما تعیین کرده که بعد شرح خواهم داد.
۵.۲- رفت و آمدهای انسان بین دنیا و عالم پس از مرگ در حین سکرات موت
در حال سکرات موت این سُکر به وجود میآید، گاهی انسان در همان حالتِ سُکر و سَکرات میرود آن عالم، گاهی میآید این عالم، یکدفعه چشم باز میکند این طرف را نگاه میکند، میبیند اقوام، خویشاوندان، نشستهاند و برای او گریه میکنند، باز میرود در آن عالَم میبیند، همه جا خوبی، همه جا سلام، همه جا راحتی، همه جا اقوام و خویشاوندانی که گذشتهاند، شما اگر خدای نکرده جوان باشید و پدرتان در دنیا زنده باشد و کنارتان نشسته باشد، آن طرف صدها پدر دارید، پدر، پدر بزرگ، پدر بزرگ بزرگ، آنقدر میبینید پدر دارید تا حضرت آدم، آن آخرش میبیند که بله ایستاده، همه پدران شما هستند، اگر این طرف شما فرزندانی دارید آن طرف هم خود من مادرم فوت کرده بود، شب اوّل فوتش، دیدم یک عدّه جوان دورش نشستند، گفتم: چرا ما را ترک کردی؟ فرمود: که تا حالا با شما پنج و شش نفر بودم، چون ایشان بیست تا ظاهراً فرزند داشته همهشان فوت شده، ششتایش مانده بود، حالا با اینها هستم، خیلی هم خوش و سرحال، نوبتی هم باشد همین است، اگر این طرف در دنیا یک امام، آن هم غائب دارید، آنجا چهاردهمعصوم با همین امام در آن طرف دارید، اگر اینجا یک خانهی اجارهایی، یا یک خانهی ملکی، یا یک ویلای بسیار وسیع خوب دارید، آنجا «وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ»(آلعمران/۱۳۳)، بهشتی که به وسعت آسمانها و زمین است دارید، اگر اینجا دو ملک مأمور شما هستند که حرکت بیجا یا باجای شما را بنویسند، آن طرف میلیونها میلیون ملائکه هستند که همه به استقبال شما میآیند، گاهی انسان میرود آن طرف، گاهی میآید این طرف، خدا نصیب کند «وَ إِنَّا إِنْشَاءَاللَّهُ بِکمْ لَاحِقُونَ»(کافی:۳/۲۲۹)، (فقیه:۱/۱۷۸)، (وسائلالشیعه:۳/۲۲۵)، سرقبرستان رفتید اگر، بدانیم چی میگوییم نمیخوانیم این جمله را، ما انشاءالله به شما ملحق میشویم، «السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مِنْ أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»(مستدرکالوسائل:۲/۳۶۹)، (بحار:۹۰/۲۰۳)، (بحار:۹۹/۳۰۱)، (جامعالاخبار/۵۰)، تا آخرش میگوید «إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکمْ لَاحِقُونَ» بخواهید یا نخواهید ملحق میشوید، فرار کنید یا به استقبالش بروید فرقی نمیکند، همهمان باید ملحق بشویم، یک حالتی اینطوری، سکرت، یک حالتِ لذّتبخشی که اختیار در دست انسان است هم میتواند آن طرف برود هم این طرف،
۵.۳- حالت انسان در آخرین لحظات سکرات موت
وقتیکه یقینی میشود مرگ انسان، چشمهایش هم باز میشود، گاهی یقینی نیست، گاهی هم بعضی ادّعا کردند که ما مُردیم و باز بعدش زنده شدیم، چند مورد در بین علما بوده و موارد زیادی هم در بین مردم، حالا حتّی خارجیها هم این ادّعا را دارند، ولی آنچه که در بین خودمان بوده؛ مرحوم شیخطبرسی رحمةاللّهعلیه، ایشان یکی که برگشت به دنیا و یک جریانی را من در کتاب عالَمعجیبارواح نوشتهام، یک آقای خرمّشاهی بود، این در کتابی من دیدم این فوت میکند بعد از سه روز، باز زنده میشود و بعد باصطلاح زندگی میکند، من این را در کتاب عالَمعجیبارواح نوشتم، بعد دیدم ایشان از شیراز یک نامهای نوشته برای من که آن شخص من هستم، آن در جوانیم بوده من الان نود سالم هست، جریاناتی است بعد از مُردن، نوشته بود که آنجا هست، بودهاند افرادی که مُردند و زنده شدند و چیزهایی هم نقل میکنند ولی از همه راستتر و صادقتر، آن چیزی است که قرآن و روایات میگوید، ما درست یک قضیهای یک نفر الان بیاید اینجا بگوید: من دو روز مُردم و زنده شدم خوب بگو چی شد؟ و خیلی هم خوشمان میآید، اما این درست نیست، درست میدانید چی هست؟ همانی است که قرآن گفته، از خدایی که خالق مرگ و حیات است، از خدایی که خودش همهی کارها را میکند بهتر کسی وجود ندارد که برای ما آنچه نادیدنی است بیان بکند، آنچه که بعداً اتّفاق میخواهد بیافتد بیان بکند، پس بنابراین ما از هم دایرهی قرآن و روایات خارج نمیشویم، «وَ جَاءَتْ سَکرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»، با حقّ، با درستی، مسلّم، موت به معنای جدا شدن روح از بدن است، جدا میشود، از بدن جدا میشود و انسان دیگر بدون روح میافتد، اینجا در همان حالت سکرات که ظاهراً قبل از موت بوجود میآید، در آن حالت اگر قطعی بشود مرگ انسان، چشمهایش باز میشود، زیاد دیده شده که افرادی که در حال سکرات بودند چیزهایی نقل میکردند یکی از مراجع تقلید، از دار دنیا میرفت من از کسی که بالای سرش بود پرسیدم: در دم مرگ شما چه دیدید؟ گفت: ایشان در همان حالت سکرت موت که بود، میدیدم گاهی یک مقدار بلند میشود، یک سلامی میکند، خیلی زیرلبی، باز میخوابد، گفتم به کی سلام میکنید؟ گفت: مگر نمیبینی پیغمبراکرم آمد، علیبنابیطالب آمد، حضرت امامحسن آمد، امام حسین، یکیک را اسم برد، گفتم: فاطمهیزهرا سلاماللّهعلیها نیامد؟ گفت: اتفاقاً همهی اینها را حضرت زهرا میرود میآوردشان، «شفیعه» معنایش این است، ایشان میرود پیغمبراکرم را بر میدارد، حضرت علیبنابیطالب را میآورد، امامحسن، امامحسین، همه را ایشان آورد، و خودش دائماً بالای سر من است، شما را به خدا قسم از یک چنین حالتی، از یک چنین انتقالی باید ما آنچنان فرار کنیم که خدایتعالی خطاب بکند که شما از آن فرار میکنید؟ حضرت عزرائیل آمد خدمت حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم گفت؛ که برای قبض روح من آمدی یا برای احوالپرسی؟ گفت: برای قبض روح شما آمدهام، حضرت ابراهیم شاید هم برای تعلیم به ما این جملات ردّ و بدل شده، به خدایتعالی بگو که هیچ دوستی جان دوستش را میگیرد؟ حضرت عزرائیل رفت و برگشت، خدا فرموده بود که آیا هیچ دوستی از ملاقات دوستش میترسد؟
۵.۴- اگر نمازمان ملاقات با پروردگار باشد مرگ آسان است
آخر ما همه چیز را اشتباه گرفتیم، خدا میداند، ما نماز را تکلیف میدانیم، همهمان، نماز تکلیف، باصطلاح نماز برای ما امروز یک کار فوقالعاده سنگینی شده، یک کسی به من میگفت: اگر میخواهی چاق بشوی، من خیلی لاغر بودم، اگر میخواهی چاق بشوی، نمازت را اوّل وقت بخوان، گفتم: چه ارتباطی با همدیگر دارد؟ گفت: اگر نمازت را آخر وقت بخوانی، هر وقت یادت میآید که نمازت را نخواندی ناراحت میشوی، زودتر این بار کشیدنی را بکش، زودتر این کار سخت جان کندنی را بکن، اینجوری شدیم ما، والاّ اگر نماز برای ما ملاقات با خدا بود، نماز اگر برای ما اُنس با پروردگار بود، نماز اقلاً به حدّ یک قدرتمند را که ملاقات میکنیم، یک پولداری که احتمالاً، شاید از پولش یک چیزی به ما اثری بگذارد ملاقات میکنیم، با یک طبیب حاذقی که قطعاً ما را معالجه میکند ملاقات میکنیم، این اندازه اگر ملاقات با پروردگار و سخن گفتن با پروردگار و انس با خدا و سخن گفتن او با ما و ما با او ارزش میداشت که اینجوری نبود، انتظار میکشیدیم، اذان گفتند، هنوز نه، کی اذان میگویند؟ آمادگی برای اذان، وقتیکه در مسجد میروید، اذان میگویند شما گوش کنید ببینید چی میخواهد خدا از این اعلانی که کرده که شما به مسجد آمدهاید، از اعلان پروردگار که میگوید: «حَی عَلَى الْفَلَاحِ»، عجب! فلاح اینجا است؟! آن «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»(مومنون/۱)، ما اینقدر آرزو داشتیم که جزء آن مؤمنینی باشیم که رستگار بشویم، اینجا است؟! «حَی عَلَى الْفَلَاحِ* حَی عَلَى خَیرِ الْعَمَلِ»(کافی:۳/۴۸۴)، (فقیه:۱/۲۸۱)، (تهذیب:۲/۵۹)، مکرّر دوستان، حتّی خود من یادم است یک وقتی، یکی از علماء را در خواب دیدم گفتم: بهترین کار که هم به درد دنیا بخورد هم به درد آخرت چی هست در دنیا؟ همه میخواهیم بدانیم چی هست؟ خدا گفته «حَی عَلَى خَیرِ الْعَمَلِ» خیر عمل یعنی چه؟ بهترین اعمال، بهترین عمل را میخواهی بکنی بیا نماز بخوان، حالا آقا ما مشتری داریم، نهار نخوردیم، نمیدانم، واقعاً گاهی، من که توهین میدانم به مقام مقدّسپروردگار این بیتوجّهیها را، اگر رفته باشید درِ مغازهی نانوانی، هم خودتان، نانوا به شما بگوید که آقا سر صف، عقب صف بایست، تو حالا آمدی ، چشم، نوبتت میشود میآیی جلو، باز میاندازد تو را عقب، باز نوبت تو میشود میآیی جلو، باز میاندازد تو را عقب، دفعهی آخر هم آن نانهای سوختهای که دیگر مردم نمیخرند، آن را به شما میدهد میگوید برو، ببینید ما با خدا غیر از این رفتار میکنیم؟ از صبح تا ظهر همهی کارهایت را بکن، ظهر نوبت خدا شده، حالا آقا بفرمایید ما نهار بخوریم، نمیدانم مشتری داریم مشتریمان را جواب بدهیم، به خدا قسم اگر انسان بفهمد، مشتری که آمده، یک میلیونتومان الان استفاده به او میرسد، و اگر بگوید برو، این یک میلیون از دستش در میرود، باشد، خیر عمل این است. دربارهی روز جمعه خدایتعالی میگوید، فکر نکنید روز جمعه حتماً نماز جمعه منظور است شما بروید دنبال تفریحتان، در پارکها، نماز جمعه هم که واجب نیست، آقایان میگویند: واجب نیست پس ولش، «إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِنْ یوْمِ الْجُمُعَةِ» روز جمعه خیلی حسّاس است نمازش، «فَاسْعَوْا إِلَى ذِکرِ اللَّهِ»، سعی کنید برای ذکر خدا، «وَ ذَرُوا الْبَیعَ»(جمعه/۹)، آن طرفش هم میگوید: این خرید و فروشت را ول کن، خرید و فروشت را ول کن، نگفته اگر استفاده داشت ول کنم یا نه؟ اگر ضرر داشت ول کنم یا اگر استفاده داشت؟ ما باید اینطوری باشیم، این نماز شده یک بار سنگینی برای ما، ول هم نمیکند، صبح میخوانیم باز ظهر، ظهر میخوانیم باز عصر، عصر میخوانیم باز مغرب، مغرب میخوانیم باز عشاء، یک کسی میگفت: روزه خیلی خوب است سالی یکدفعه میآید، ما هم هر جوری باشد تحمّلش میکنیم، ردش میکنیم، امّا این نماز، ول نمیکند، بله، خوب وقتیکه انسان با چشم تحمیل و تکلیف به نماز نگاه کرد اینجوری میشود، امّا اگر با چشم ملاقات با پروردگار، من امروز پنجدفعه با خدا ملاقات داشتم، امروز پنجدفعه خدا با من حرف زده، در آن زمانهای قبل، زمان شاهملعون، یک کسی گفتند، نقل کردند، در بازار خیلی همچنین با شخصیت راه میرفت، گفتند: چیه؟ گفت: شاه با من صحبت کرده، چی گفته به تو؟ به من گفت: ای پدر سوخته! این است، به همان پدر سوختهاش هم اکتفا میکند، حالا توجّه شاه به ما خیلی مهم است، ای خاک بر سر ما مسلمانها، که نماز را تکلیفِ سرسختی میدانیم، سر ظهر خدایا برو عقب، باز بعد، نهار خوردیم باز کِسلیم، حالا برویم یک استراحتی بکنیم، بعد و بعد، از آخر هم یک نماز دست و پا شکستهای که حضرت رسولاکرم یک نفر را دید نمازش را تند میخواند، فرمود: اگر با همین حالت مثل کلاغی که نوک به زمین میزند، منقار به زمین میزند، از دنیا بروی خدا عذابت میکند. اقوامش را حضرتصادق علیهالصلوةوالسلام جمع کرد، اقوامش، همان ساداتی که در آیات و روایات، زیاد دیدید که بدنشان بر آتش جهنّم حرام است، همانها را جمع کرد و فرمود:«لَا تَنَالُ شَفَاعَتَنَا مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»(وسائلالشیعه:۴/۲۵)، (مستدرکالوسائل:۳/۲۵)، شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، همین نهارمان مهمتر از نمازمان است، آقایان سفارش میکنم، جدّی میخواهم از شما، انشاءالله روز جمعه است متعهّد باشید که نمازتان را در اوّل وقت و با جماعت تا ممکن است بخوانید و غفلت نکنید، اگر اینجور ما با خدا ملاقات بخواهیم بکنیم، اینقدر مُردن اهمیت دارد، ارزش دارد، لذّتبخش است که حساب ندارد،
۵.۵- خدایتعالی حتی در واپسین لحظات زندگی دنیا اختیار انسان را سلب نمیکند
خدایتعالی برای امتحان آن شخصی که در حال احتضار است، یا برای اینکه واقعاً به او بگوید که تو در چه حدّی از اختیار هستی یک ملکی را میفرستد که من پیغامی از طرف پروردگار برای تو دارم و آن پیغام این است که تا قیامت اگر بخواهی در این دنیا بمانی میتوانی. در یک روایت، که روایتش هم صحیحه است و حتّی در ضمن دعا هم آمده که خدایتعالی میفرماید: «مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیءٍ أَنَا فَاعِلُهُ»(وسائلالشیعه:۲/۴۲۸)، (مستدرکالوسائل:۲/۹۴)، (بحار:۵/۲۸۳)، (توحید/۳۹۸)، (عللالشرائع:۱/۱۲)، من هیچ تردیدی در چیزی که من کنندهاش باشم ندارم، تا میخواهم میشود، امّا یک جا هست که اختیار با آن طرف است، دربارهی او تردید من، تردید؛ یعنی چه بکنیم؟ از طرفی این باید بیاید پیش ما، به ملاقات ما، از طرفی خودش یک خردهای دلبستگی به اقوام و خویشاوندان دارد، که «فِرَاقُ الْأَحِبَّةِ»(بحار:۱۲/۲۷۷)، که حضرتسجّاد علیهالصلوةوالسلام میفرماید: که دوری از دوستان، این ناراحتش میکند، مانده این وسط، خدا هم در عمل، نه در ذات، در عمل تردید دارد که چه کار بکند؟ ملک را میفرستد، آقا شما تا آخر دنیا میخواهید بمانید میتوانید بمانید امّا آن طرف را نگاه کن، نگاه میکند، میبیند باغ است و درخت است و دوستانند و ائمّهاطهارند و ملائکه هستند، ارواح تمام خوبانند، این به تردید میافتد بعد یک گیاهی به همان حالت خیلی آسان، یک گیاهی میدهند به او بو میکند، هم با بو کردن روح از بدنش بیرون میآید میرود آن طرف، میگوید زود من از این دنیا نجات بدهید، من را از اینجا ببرید، این معنای سکرات موت.
۵.۶- سخت جان کندن برای چه کسانی است؟
اگر انسان این را بدانید (ها)، اهلگناه و معصیت باشد، دلبستگی زیادی به دنیا داشته باشد، طلبکار دارد، بدهکار دارد، نمیدانم زن محبوبهاش هست، فرزندان محبوبش هستند، نمیدانم زینتهای دنیا هست، باغش هست، ویلایش هست، چه هست، چه هست، خوب نمیتواند دل بکند، آنجا آنچنان با فشار میکنندش که به یک نفر گفته بودند: میخواهی دو مرتبه بر گردی به دنیا، گفت نه من هنوز تلخی جان کندن در ذائقهام هست، همه اینجوری نیست، امّا یکی که آماده هست، بدهکاریها را حضرت رسولاکرم وقتی از مدینه میخواستند بیایند به مکه، بدهیها را به حضرت علیبنابیطالب سپردند، یک آدمِ امینِ مثل خودش، اینها را بده، هنوز وقتش نشده، اینها را تو بده، دو روز بعد از من بیا، باید ما هم همین کار را بکنیم، خوب انسان بالاخره گرفتاریهای دنیا گاهی ممکن است بدهکاری داشته باشد، گاهی طلب داشته باشد، یک وصیتی میکند که یک آدم امینی میگذارد سر کار نه اینکه این بچّهام بدش میآید، کارهایی که بعد میخواهد بشود آنها بدتر است، فلانی بدش میآید من او را ناظر قرار ندهم. اوّلاً یک مطلبی را به شما بگویم، شاید برایتان مفید باشد، وصیتهایی که از معصومین علیهمالصلوةوالسلام شده در مال و منال زیاد نبوده، وصیت تقوا میکردند، وصیت کارهای نیک را میکردند، بالاخره این مال و منال را هر کاری باشد میکنند، آن دعواهایی که تو میخواهی بوجود بیاوری، بگذار خودشان بوجود بیاورند، گاهی همان پدر و مادر دعوا، خدا گور و برگورش کند ببین چطور وصیت کرده؟ خدا لعنتش کند، من خودم این را شنیدم که این اصلاً حواسش نبوده که بابا من پسر بزرگترش هستم باید یک باغ بزرگتری را به ما بدهد، چه بکند، دامادها، باز حالا از راه رسیده پسره، دختر آقا را در اختیار گرفته، منتظر است این آقا بمیرد و ثروتش به این برسد، هر کاری باشد بالاخره میکنند، آنچه که اساسی است شما وصیت کنید، یعنی بگویید که تقوا داشته باشید بچّههای من، طرفدار خدا باشید بچّههای من، همیشه عدالت را رعایت کنید بچّههای من، اگر اینها را واقعاً خوب به آنها فهماندی آن وقت شما در اموالت هم خوب عمل میکنی، اموال هم را خدایتعالی تعیین کرده، «لِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیینِ»(نساء/۱۱)، دخترها نیم، پسرها تمام، دختر هم نیم، حالا به خاطر اینکه شوهرش از خانه بیرون نکند، به جهت اینکه دختر پول نمیخواهد، اصلاً هیچی نمیخواهد، خرج و خوراکش با شوهرش است، لباسش با شوهرش هست، مسکنش با شوهرش است، این پول برای چی هست؟ بدهد به شوهرش اقلاً، یا داشته باشد که شوهرِ از مرگ پدر زن یک استفادهای کرده باشد، واقعاً عجیب است، خدا میداند آدم یک ذرّه بنشیند فکر کند ببیند چه زندگی نکبت باری، چه بعد از مرگ چه قبل از مرگ داریم، امیدواریم ما بتوانیم انشاءالله در جلسات آینده دربارهی معاد، دربارهی عالم برزخ، دربارهی قیامت دربارهی بهشت و جهنّم، به طور خلاصه برایتان مسائلی که در صراطمستقیم است حرف بزنیم و انشاءالله خدا به شما هم توفیق توجّه به این مطالب را عنایت کند و حقیقت را از لابلای قرآن و روایات درک کنید.
۶- تشریففرمایی رسول اکرم صلی الله علیه وآله به دنیا منتی است بر مردم کره زمین از ناحیه خدایتعالی
خوب این روزها روزهای شادمانی خاندان عصمت و طهارت است، تولّد پیغمبراکرم، تولّد امامصادق علیهمالسلام، ایام هم دیگر حالا به مناسبتهایی شادی است و یکی از خوبیهایش هم این است که اهلسنت دوازدهم را تولّد میدانند ما هم هفدهم را و یک هفته این وسط بیمانع میشود انسان شادمانی کند و برای میلادمسعود حضرت رسولاکرم یک هفته که هیچ، تمام عالم را انسان شادمانی کند ارزش دارد، «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»(آلعمران/۱۶۴)، منّت خدا گذاشته بر مؤمنین که پیغمبری برای آنها فرستاده، واقعاً خدا منّت گذاشته، والاّ ما این نبودیم، ما اینکه الان هستیم نبودیم، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»(اعراف/۴۳)، انشاءالله امیدواریم شب دوشنبه در قم انشاءالله مجلس جشنی، جشن همین صحبتکردنها و همین حرفزدنها و همین صورتهای متبسم شما را انشاءالله ما ببینیم و در قم انشاءالله این مجلس خواهد بود.
۷- دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، خدایا! روز جمعه است خدایا! این شادی این ایام ما را به شادی ظهور حضرت بقیةاللّه متصل بفرما، پروردگارا به آبروی رسولاکرم و به آبروی امامعصر دشمنان امامزمان ولو به زبان اظهار محبّت میکنند ولی در عمل اظهار دشمنی میکنند اگر قابل هدایت نیستند خدایا ذلیلشان کن، پروردگارا! دوستان امامزمان را در زبان و عمل خدایا عزیزشان بفرما، پروردگارا! به آبروی خاندان عصمت همهی ما را از یاران خوب حجّةبنالحسن قرار بده، خدایا! او را از ما راضی بفرما، خدایا به آبروی آن حضرت همهی ما را خدمتگزار آن حضرت قرار بده، پروردگارا! روز جمعه است در مهمانی امامزمانمان هستیم، مهمان آن حضرت مهمانِ تو هم هست، خدایا! مهمانِ را پیغمبرت فرموده: «اَکرِمِ الضَّیفَ وَ لَوْ کانَ کافِرًا»(بحار:۶۷/۹۳۷)، (جامعالاخبار/۸۴)، به مهمان جواب مثبت میدهند تا ممکن باشد، خدایا! همین امروز وسایل ظهور حجّةابنالحسن را فراهم بفرما، ایمان کامل به ما مرحمت بفرما، امراضِ روحیمان شفا عنایت بفرما، مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما، امواتمان، شهدایمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما.