درس خصوصی غذای روح: جلسه دوم
اردیبهشت ۲۶, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه چهارم
اردیبهشت ۲۶, ۱۳۸۱
جلسه سوم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: خطرات و موانع سیر الی الله - داشتن نور- انس با خدا
موضوع فرعی ۲: شیطان - نفس امّاره بالسوء - جامعه
تاریخ:
۰۳ ربیع الاول ۱۴۲۳ هجری قمری
۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/05/15 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- کنترل خواسته ها و رفع موانع برای رسیدن به مقصد
۲- خطر شیطان در راه رسیدن به لقاء پروردگار
۳- داشتن نور برای نجات از خطر شیطان
۴- خطر نفس اماره بالسوء و فرق آن با شیطان
۵- افکار منحرف جامعه یکی دیگر از موانع سیرالی الله
۶- خطر غفلت ها و سرگرمی ها
۷- داشتن چراغ و فهمیدن معنای عقل
۸- شیطان روی افراد موثرتردر فساد سرمایه گذاری می کند
۹- چراغ برای راه رسیدن به خدا
۱۰- مخلصون هم در خطر عظیم هستند
۱۱- فقرو ثروت و محیط در روحیات شما تاثیر نکند
۱۲- روحیات مخلصین با مکان و زمان و عبادت تغییر نمی کند
۱۳- عبادت دارو برای علاج امراض روحی یا وسیله انس با خداست
۱۴- معنای انس با خدا
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه حضرت استاد موانعی را که بر سر راه سالک الی الله در راه رسیدن به لقاء پروردگار وجود دارد بیان کردند و فرمودند: باید مواظب باشید و این موانع را از خود دور کنید. اولین مانع با توجه به آیات قرآن شیطان است که در محضر خدای تعالی برای انحراف بشر قسم خورده است و راه نجات از آن داشتن نور که قرآن و عقل و کلمات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) میباشد، است. و سپس مطالبی پیرامون معنای عقل و فرق آن با فکر را بیان کردند. دومین خطر بر سر راه سالک الی الله در راه رسیدن به هدف خلقت نفس اماره بالسوء است. یعنی همین که انسان گفت دلم خواست، این یعنی انحراف و باید خواستهاش مطابق خواسته خدا باشد و چراغی در راه رسیدن به خدا در دستش باشد که همان چراغ عقل است و حجت میباشد و سومین خطر جامعه و افکار انحرافی موجود در آن میباشد و همچنین غفلتها و سرگرمیها. و فرمودند: فقر و ثروت و محیط و مکان و افراد خوب و بد هیچ تأثیری در شما نباید بگذارد و درباره در خطر بودن مخلِصون صحبت و همچنین فرمودند: مخلَصین از همه ضعفها و خطرات نجات پیدا کردهاند و در پایان فرمودند: عبادت و دعا در ابتدا برای سالک الی الله دارو برای معالجه امراض روحی است و بعد از آن وسیله انس با پروردگار میباشد و به طور مفصل درباره انس با خدا صحبت کردند.
متن کامل درس سوم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- کنترل خواسته ها و رفع موانع برای رسیدن به مقصد
در راههای فکری و عقیدتی و اعتقادات انسانی، خیلی از مسائل هست که باید به آن توجه بشود. یکی از آن مسائل که بسیار اهمیت دارد، مسئلهی کنترل خواستهها و نفسانیتها و چیزهایی است که طبیعتاً یا جامعه بر ما تحمیل میکند یا هوای نفس ما بر ما تحمیل میکند یا شیطان بر ما تحمیل میکند و یا بیعقلی و بیفکری آن را بر ما تحمیل میکند. فرض کنید، یک جادهای است و ما میخواهیم در آن جاده حرکت کنیم، موانع مختلفی در این جاده هست و دشمنانی در این راه قرار دارند که یک فردی که بخواهد به مقصد برسد، باید حتماً مواظب این موانع، مواظب این خطرات، مواظب این چیزها باشد. اینکه شما میبینید، خدای تعالی اینقدر تأکید به بندگی مطلق خود فرموده است، به همین دلیل است که موانع را رفع کنیم. در سورهی حمد میبینیم خدای تعالی میفرماید: " إِیاكَ نَعْبُدُ "( فاتحه/۵) منحصراً تو را عبادت میکنیم و حتی در یک آیهای خدای تعالی میفرماید: " وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ "(ذاریات/۵۶) نفی این جهت را میکند که جن و انس را من خلق نکردم، مگر برای عبادت. و حال اینکه ما میدانیم عبادت وسیله است، وسیله یعنی چه؟ یعنی مقصد و هدف عبادت نیست، عبادت وسیله است برای رسیدن به یک مقصدی. ولی در اینجا میفرماید: من جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت، این مگر برای عبادت یعنی اگر عبادت بکنند به آن مقصد میرسند. عرض کردم یک جادهای را تصور کنید، در این جاده موانعی هست، فقط یک چیز انسان را از آن موانع نجات میدهد و از آن همه مسائل رهایی میدهد و آن بندگی خدا است. مثل این است که بگویند این جادهی چالوس خیلی پُرپیچ و خم است و علاوه دشمنانی هم در راه هستند که میخواهند شما را پرت کنند، فقط در صورتی نجات پیدا میکنید که از راهنمایی آن شخصی که از همه چیز آگاه است استفاده کنید. اگر از راهنمایی او استفاده نکردید، دچار همهی این خطرات میشوید و به علاوه به مقصد هم نمیرسید.
۲- خطر شیطان در راه رسیدن به لقاء پروردگار
خطراتی که در راه رسیدن به لقاء پروردگار هست، ظاهراً در هفتههای گذشته بود، گفتم. که اول شیطان است، شیطان گفته است به عزت و جلالت تو قسم من همه را إغوا میکنم، خیلی مهم است، مثلاً فرض کنید، سر جاده یکی ایستاده باشد و قسم خورده باشد که همه را در دره پرت میکنم، چنین حالتی، خطر بسیار بزرگی است و یک فردی هم هست که شما نمیدانید، کجای جاده ایستاده است، مخفی است، یک فردی هم هست که بسیار قوی است، قدرتمند است، او چنین قسمی خورده باشد، آن هم در مقابل یک فردی که مثلاً بزرگترین افراد است، یعنی بزرگِ بزرگان است، یک قسم اینطوری خورده باشد و او هم با این مبارزه نکرده باشد، بگوید " فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ "(حجر،۳۷) تو از مهلتدادهها هستی که هر کاری میخواهی بکنی، بکنی. " فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ * إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ " که وقت معلوم هم نرسیده است. اگر شما در چنین جادهای، آن هم مخصوصاً در شب تاریک، بدون چراغ، بدون راهنما بخواهید حرکت بکنید، چقدر حواس خود را جمع میکنید؟ آیا ما در مقابل شیطان که همهی این مسائل هست در راهی که میخواهیم برویم این خطر را جدی گرفتهایم؟ خطر شیطان را ما اصلاً قبول داریم؟ یک راهی که مسلّماً در زمان ما مخصوصاً در این تاریکی زمان غیبت این راه بسیار پُرپیچ و خم است، بسیار پُلهایی بوده است که اینها همه را خراب کردند و اصلاً در شاهراه و آن راه اصلی به خاطر خیلی از بریدگیهای راه باید از کنارگذر عبور کرد، این راهی است که حتی ائمهیاطهار علیهمالسلام از کنارگذر عبور کردند، یعنی معنای تقیه همین از کنارگذر عبور کردن است. یک راهی است که همه جای آن را طاغوتهای گذشته، افراد مسلط بر جامعه، افرادی که شایعهساز هستند، افرادی که بدعتگذار هستند، افرادی که راه حقیقی را قطع کردند و راه غیر حقیقی برای انسان باز کردند، جادهی پُرپیچ و خم اینطوری که کلی هم در این جاده بریدگی دارد، میگویم دیگر الآن طوری است که انسان اگر بخواهد یک نفری را صددرصد وادار بکند به اینکه از صراط مستقیم حرکت کند، کلی با مشکل روبهرو میشود، صراط مستقیم دین چیست؟ صراط مستقیم دین همان چیزی است که قرآن و روایات میگوید- دقت کنید- قرآن و روایات میگوید. الآن خیلی از چیزها هست که ما عادت کردیم، یعنی جامعهی ما، دنیای ما، عادت کرده است به اینکه برخلاف آن حرکت کردند، حتی بعضی چیزها معروف بوده است و منکر شده است و بعضی از منکرات معروف شده است. خیلی از چیزها ما داریم که این در اسلام معروف است، ولی از نظر ما منکر است. من نمیخواهم مثال بزنم، مثال زیاد داریم، خیلی از منکرات هست که معروف شده است، یعنی جادهی اصلی از بین رفته است، صراط مستقیم از بین رفته است و راههای انحرافی درست شده است، به آن هم عادت کردیم، از آن هم نمیتوانیم فرار بکنیم. بنابراین ما چنین جادهی خطرناکی را در پیش داریم، شیطان هم قسم خورده است که شما را درون درّه بیندازد، چون کلمهی " لَأُغْوِینَّهُمْ " (حجر/۳۹) إغوا، یعنی او را گول میزنم، میگویم جاده این است، او میرود و میافتد، میرود پرت میشود، قسم هم خورده است، این یک.
۳- داشتن نور برای نجات از خطر شیطان
" وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ "(نور/۴۰) کسی که خدا برای او نور قرار نداده باشد، نوری هم ندارد. نور یعنی چه؟ یعنی عقل، نور یعنی چه؟ یعنی راهنماییهای ائمه علیهمالسلام، نور یعنی چه؟ یعنی قرآن. نه به قرآن کار دارد، نه به عقل خود توجه دارد، نه به روایات و کلمات خاندان عصمتوطهارت علیهمالسلام توجه دارد، آنوقت دارد حرکت میکند، این یک خطر، شیطان است.
۴- خطر نفس اماره بالسوء و فرق آن با شیطان
خطر دوم نفس اماره است، نفس اماره، دلم میخواهد! من مکرر گفتم هر جایی که گفتید دلم میخواهد، بدانید این انحراف است. باید یا بگویید هم دل من میخواهد و هم خدا میخواهد یا باید بگویید فقط خدا میخواهد، یعنی دل شما نمیخواهد و خدا میخواهد. یا گاهی میشود آنچه را که دل شما میخواهد، خدا هم میخواهد. میدانید نفس اماره چه کار میکند، که شیطان نمیکند؟ چون خطر شیطان از نفس اماره جدا است، شیطان میگوید برو، سریع هم برو ولی از این طرف برو، با سرعت انسان را داخل دره میاندازد. منتها نفس اماره میگوید نرو، نفس اماره میگوید اصلاً چرا میخواهی بروی؟ این هم خطر است، چون اگر ما آنجایی که قرار داریم بمانیم، همهی خطرات متوجه ما میشود. او میگوید بمان، راحت باش، چون هوا دارد، هوا یعنی خواستههای راحتطلبانه. این هم یک مشکل که به سراغ ما میآید، سر راه ما قرار دارد.
۵- افکار منحرف جامعه یکی دیگر از موانع سیرالی الله
مشکل دیگر مردم هستند، جوّ است، جامعه است، نمیپسندند است. جامعهی ما اینطور مسائل را نمیپسندد، جامعه میگوید اینطور باش، جامعه میگوید دیگر حالا وقت پوشیه زدن زن نیست، جامعه میگوید صورت زنی که همهی وجاهت او در صورت او است آن باز باشد، جامعهی ما میگوید، وإلّا خدا نگفته است. همین امروز مخصوصاً یک آیهای را- دیدم- که در ترجمهی آن بررسی میکردم- اینطور آمده است که- خدای تعالی در قرآن میفرماید جز معنای چادری که ما برای زنها قائل هستیم و عبایی که زنهای عرب به سر خود میاندازند- که به نظر من آن کامل نیست- " عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ "(احزاب/۵۹) این آیه که در تمام ترجمهها و تفاسیر گفتند یک چیزی که سر را بپوشاند و تا پا بلند باشد و حجم بدن زن را بپوشاند، میتوانید مراجعه بکنید. جامعه نمیپسندد، حالا زن پوشیهدار اصلاً نمیتوانند ببینند، زن چادری با زن مانتویی فرقی نمیکند، هر دوی آنها را در نقاشی و در تابلو میزنند و سر راهها میگذارند و حجاب را اینطوری معرفی میکنند و حال این که میگویم صریح قرآن است. جامعهی ما نمیپسندد که یک نفر صددرصد مسلمان باشد، یک نفر پابند به دین اسلام باشد، یک نفر پابند به احکام اسلام باشد، یک نفر مقید باشد که هر روز قرآن بخواند، هر نماز پنج وقت خود را یا خلاصهی آن سه وقت خود را برود در مسجد نماز بخواند، با جماعت بخواند، اینها را جامعه نمیپسندد، بابا تو مگر بیکار هستی؟ اینطوری هستیم، این جوّ است. جوّ عید نوروز را بیشتر از عید غدیر اهمیت میدهد، جوّ جامعهی ما، حالا عید نوروز در محرّم هم که بیفتد، خیلی هم خوشحال هستند که امسال خوب رفتار شد، نه، خیلی هم بد رفتار شد، شما متوجه کلیات هستید، آن رفت و آمدها و دید و بازدیدهایی که با آرایشهای مختلف و با تزیینات مختلف زنها و مردها داشتند، در همین محرّم گذشته، در همین ایام عاشورا، اینها را که نمیبینند، فقط میبینند چند تا سیاهی به در و دیوار زدند، قلب آنها سیاه است و سیاهی هم به در و دیوار میزنند خیال میکنند تمام شد. اصلاً چه معنا دارد، جامعهی ما، عیدی را در بین ما بیاورد؟ ما در مشهد بودیم، شب چهارشنبه سوری اصلاً وضع طوری بود که اگر یک عده وحشی را در بیابان رها میکردند- اینطور رفتار نمیکردند- ما میخواستیم تا طرقبه برویم شاید یک ساعتی در راه بودیم، وحشی وحشی، واقعاً وحشی، حالا چهارشنبه چه هست که سور آن باشد و سور آن چیست که وحشیگری اینها را موجب بشود، اینها هم یک مانع برای راه رسیدن به خدا است.
۶- خطر غفلت ها و سرگرمیها
راههایی که انسان را از خدا باز میدارد خیلی چیزها هست حالا من نمیخواهم زیاد دربارهی آن بحث بکنم، غفلتهایی است که ما داریم، سرگرمیهایی است که ما داریم، چیزهایی است که ما معمولاً در زندگی خود عمل میکنیم، خواستههایی است که هیچ با مصالح واقعی اسلام تطبیق نمیکند و ما داریم، خُب نتیجهی آن همین میشود که به مقصد نرسیم و راه را بدون چراغ حرکت کردیم.
۷- داشتن چراغ و فهمیدن معنای عقل
چراغ چیست؟ چراغ را گفتم قرآن است، کلمات اهلبیت عصمتوطهارت علیهمالسلام است، عقل انسان است، چون همهی اینها هم یک چیز میگویند، عقل و ائمهی اطهار علیهمالسلام و قرآن و مجتهدین و مراجع و انبیاء و اینها همه یک چیز میگویند. شما نگویید عقل من، آن عقل نیست که برخلاف قرآن حرف میزند، آن فکر است. آدم یک فرقی بین عقل و فکر باید بگذارد، عقل آن چیزی است واقعیت را به انسان نشان میدهد، حقیقت را به انسان نشان میدهد، عقل حجت خدا است، حجت نمیشود اشتباه بکند. همهی عقلای دنیا جمع بشوند سر یک مطلب همهی آنها یک چیز میگویند، مثل اینکه ۱۲۴ هزار پیغمبر اگر جمع بشوند، همهی آنها یک حرف میزنند، مثل اینکه ائمهیاطهار علیهمالسلام همه یک حرف میزنند، اگر امام حسن علیهالسلام جای امام حسین علیهالسلام بود و امام حسین علیهالسلام جای امام حسن علیهالسلام بودند همان کاری که آن یکی میکرد، این هم در همان زمان همان را میکرد، نمیشود معصومین با هم اختلاف داشته باشند. انبیاء نمیشود با هم اختلاف داشته باشند. واِلّا یکی از آنها معصوم نیست و عقلا هم نمیشود با هم اختلاف داشته باشند، این را شما بدانید، منتها مسئلهای که هست ما نمیفهمیم عقل چیست و فکر چیست، عقل را با فکر خود قاطی میکنیم. الآن من فکر میکنم که مثلاً از در یک کسی وارد شد و حال اینکه وارد نشده است، اینطور فکر میکنم، این عقل نیست. فکر میکنم فلان کار را اگر بکنم، خوب است و حال اینکه خوب نیست و خلاف قرآن و روایات است، این عقل نیست بلکه فکر است. عقل آن چیزی است که هیچ با کلمات خاندان عصمتوطهارت علیهمالسلام منافات نداشته باشد، حجت است " إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ " (الكافی/ج۱-ص۱۶) خدا برای مردم دوتا حجت دارد: یکی انبیاء و رسل و ائمه علیهمالسلام هستند و یکی هم عقل است. عقل خطا ندارد، عقل من و شما با هم هیچ خطایی ندارند، هیچ اختلافی ندارند، نمیتوانند اختلاف داشته باشند. امام حسنمجتبی علیهالسلام و معاویه، اینها با هم اختلاف داشتند. حضرت صادق علیهالسلام میفرماید: آن چیزی که در معاویه بود نُکراء و شیطنت بود، عقل نبود، او عقل نداشت. حضرت مجتبی علیهالسلام مرکز عقل است. اگر عقل را در یک جایی پیدا کردید، همه چیز را میتوانید با او مقایسه بکنید و هرچه خلاف آن بود آن عقل نیست، این به طور کلی. همانطوری که معاویه عقل نداشت یزید باز بیعقلتر از معاویه بود، همانطوری که یزید عقل نداشت، سایر خلفای اموی و عباسی همه بیعقل بودند، میگویید چطور؟ میگوییم ما که نمیتوانیم بگوییم عقل معصومین کم است، چون اینها با هم اختلاف داشتند، یقیناً یزید و امام حسین علیهالسلام با هم اختلاف داشتند، حالا یا در همه چیز و یا در بعضی از چیزها، در این اختلاف یکی باید طبق عقل عمل بکند و یکی باید طبق خلاف عقل و طبق جهل عمل بکند، این لازمهی کار است و ما معصوم را که نمیتوانیم بگوییم عاقل نبوده است، پس طرف مخالف آن عاقل نیست، در خصوص معاویه نیست ولی از نظر ما عقل یک چیز دیگر است، هر کسی شیطانتر باشد، هر کسی سیاستمدارتر باشد، هر کسی بتواند بیشتر مردم را گول بزند، هر کسی بتواند بیشتر پول حلال و حرام جمع بکند، هر کسی بتواند یک فعالیتهای غیر شرعی داشته باشد ما میگوییم، این عَجب انسان عاقلی است. یک نفری خدمت امام صادق علیهالسلام آمد و به حضرت عرض کرد: فلانی خیلی مرد عاقلی است، تعریف او را کرد، ولکن وسواس دارد، در نجاست و طهارت وسواس دارد، حضرت فرمود: " وَ أَی عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یطِیعُ الشَّیطَانَ "(الكافی/ج۱-ص۱۲) این چطور عاقلی است که از شیطان پیروی میکند؟ اگر یک کار کردید که از شیطان پیروی کردید در واقع عقل ندارید، چون نمی شود، ببینید حساب دو دو تا چهار تا است، نمیشود که انسان هم بندهی خدا باشد و هم شیطان، هم عاقل باشد و هم جاهل، مثلاً اینطوری است یک دشمنی در پیش هست، ما آنوقتها به صدام و مملکت اسلامی مثال میزدیم، یک سرباز اگر گاهی برود برای صدام کار کند و گاهی هم برای جمهوری اسلامی کار کند، هیچ کدام او را قبول ندارند.
۸- شیطان روی افراد موثرتر در فساد سرمایه گذاری میکند
فکر هم نکنید هر کسی به طرف شیطان برود فوراً او را قبول میکنند، شیطان روز قیامت میگوید من اصلاً تو را در دنیا هم قبول نداشتم، تو به درد کاری نمیخوری، اگر یک وقتی هم خیلی فعالیت میکند که بعضی از شخصیتها را گول بزند، آن به خاطر خود آنها نیست، به خاطر آنهایی است که پشت سر او میآیند. دربارهی شیخ انصاری دارد که یک نفر شیطان را خواب دید، به شیطان گفت: این ریسمانها چیست روی دوش تو؟ گفت: اینها را وقتی میخواهم کسی را گول بزنم و به طرف دره بکشم {به تعبیر ما} اینها را گردن آنها میاندازم و میکشم و آنها میافتند، این ریسمان بزرگ را هم که میبینی برای شیخ انصاری است. دیشب یک ریسمان باریکتر برده بودیم پاره کرد، امشب میخواهیم یک مقدار بیشتر با او سر و کله بزنیم. گفت: پس ریسمان من کجا است؟ گفت: تو ریسمان نمیخواهی، خود تو عقب سر ما میدَوی و من اعتنا به تو نمیکنم. شیخ انصاری را چرا ریسمان میاندازد و با آن فشار با او میخواهد کار بکند؟ برای اینکه اگر او را که مرجع تقلید است طرف درّه کشاند، یک عدهی زیادی طرف درّه میروند و میافتند و از بین میروند. شما این را بدانید که شیطان خیلی قوی است، ولی در عین حال هر کسی را قبول ندارد، این به درد نمیخورد، حالا مثلاً ما این را گول زدیم، چه فایدهای دارد؟ نه ایمان این برای خدا ارزشی دارد، نه اعتقادات او، نه عبادت او، برای ما هم چه ارزشی دارد؟ حالا من این را گولش بزنم و داخل درّه بیندازم، مثل این است که یک چرخی یا یک گاری را انسان داخل درّه انداخته باشد، برای تماشا بد نیست ولی برای اینکه کاری انسان انجام داده باشد ارزشی ندارد. اما بعضی هستند که نه، روی آنها شیطان سرمایهگذاری میکند و کار میکند و فعالیت میکند. یک کلمه حرف بزنند، یک عمل ناشایست انجام بدهند، کلی در عالم مؤثر است " اذا فسد العالِم، فسد العالَم "(منهاجالبراعة/ج۶-ص۱۸۶) وقتی یک عالِمی فاسد شد و یک فتوایی داد، عالَم فاسد میشود، اینطوری است.
۹- چراغ برای راه رسیدن به خدا
بنابراین این راهی را که میخواهید حرکت کنید، با عقل که نور خدا است " الْعَقْلُ نُورٌ " (إرشادالقلوبإلىالصوابدیلمی/ج۱-ص۱۹۸) یا " الْعِلْمُ نُورٌ "(مصباح الشریعة/ص۱۶) اینها در روایات هست، عقل نور است، چراغی است که در دست شما هست، علم نور است، آن هم علمی که " یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشَاءُ " در دل هر کسی که خدا بخواهد. علم هم این علوم ظاهری نیست، همان چراغ باید باشد برای راه رسیدن به خدا، این سه جمله را به یاد داشته باشید، این علم ارزش دارد، «چراغ برای راه رسیدن به خدا»، این معنای علم است. حالا از چه راهی تحصیل میشود؟ یکی اینکه شما قرآن را خوب بلد باشید، حقیقت قرآن را درک کنید، دوم روایات معصومین که " إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی... لَنْ یفْتَرِقَا "(كتاب سلیم بن قیس الهلالی/ج۲-ص۶۴۷) اینها هیچ وقت از هم جدا نمیشوند، خود قرآن به تنهایی برای انسان مفید نیست، به جهتی که آیات متشابه در آن هست، آیات مجمل در آن هست، همان آیات محکمِ خیلی روشن هم باز آنطوری که فکر میکنیم روشن نیست. حقیقت قرآن را درک کنیم، از چه طریق؟ از طریق روایات، روایات خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام که اینها مفسِّر قرآن هستند " لَنْ یفْتَرِقَا " اینها هرگز از هم جدا نمیشوند و بعد هم اگر میخواهیم نور داشته باشیم عقل و قرآن و روایات اینها توأم باشد و حرکت کنیم، یعنی پشت سر این فهم و درک و عقل با آن چراغ، مثل کسی که چراغ در دست او است، ماشین او چراغ نورانی دارد، خطرات راه را میبیند و حرکت میکند، اینجا احتمال دارد که به رستگاری برسد، چون خدای تعالی در خیلی از جاها میفرماید: " عَسى أَنْ یبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً "(إسراء/۷۹) عسی یعنی امید است " لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ "(بقره/ ۱۸۲) شاید رستگار بشوید.
۱۰- مخلصون هم در خطر عظیم هستند
در روایت دارد که " الناس کلهم هالکون "همهی مردم هلاک میشوند " إلّا العالمون " مگر آنهایی که دانشی داشته باشند، چراغی داشته باشند، نوری داشته باشند " و العالمون کلهم هالکون إلّا العاملون " همهی علما هم هلاک میشوند، حالا چراغ تنها در دست انسان همینطور ایستاده باشد، چه فایده دارد؟ اینها هم هلاک میشوند مگر کسی که حرکت بکند، عمل بکند، بلند شود و راه را برود " و العاملون کلهم هالکون إلّا المخلَصون " آنهایی که با اخلاص کار میکنند، حالا در جاده حرکت کردی و داری میروی از راه صحیح آن برو، درست برو، دست خود را به دست خدا و ائمهیاطهار علیهمالسلام بده و برو، مخلِص باش، مخلَص باش " و المخلَصون فی خطر عظیم " گاهی میشود دست انسان در دست پدر او است، حرکت هم کرده است، همهی چیزها درست است، یک کسی را من دیدم که پسر خود را کتک میزد، گفتم وقتی میخواهی جایی بروی دست او را بگیر، نگذار اینطرف و آن طرف برود، میگفت: من دست او را گرفتم، با این دست دیگر خود نمیدانم، چوب پیدا میکند و داخل پاتیل شیر این شیرفروشهای سر راه میکند، من میبینم شیرفروش دنبال ما میدَود و داد و فریاد میکند که چرا این کار را میکنی دست در دست خدا و ائمه علیهمالسلام، چراغ هم در دست او، این هم درست، پس چراغ دارد، حرکت هم کرده است، دست او هم در دست خدا داده است، اما با این دست دیگر خود کارهای شیطانی میکند، میشود و لذا " والمخلَصون فی خطرٍ عظیم " خطر بزرگی هستند، پس انسان باید خیلی حواس خود را جمع بکند. فکر نکنید که هر کاری کردید، عبادت کردید، کارهای خوب و صحیحی انجام دادید دیگر تمام شد، ما الحمدلله تزکیهی نفس کردیم، استاد هم به ما مرحله داده است، دیگر ما رسیدیم به مقام چه و این حرفها، اگر یک وقتی چنین افکاری در مغز شما آمد، همین روایت را در نظر بگیرید که مُخلَصون، آنهایی که پاک شدند، دست آنها حتی در دست معصومین علیهمالسلام است، نگویید آنها مواظب ما هستند، بنا ندارند خیلی دیگر، دست آنها در دست شما است، معنی دست شما در دست آنها است این است که طبق روایات عمل میکنید، با نیت پاک هم عمل میکنید و قرآن هم کاملاً در مدنظر شما است، ولی در عین حال بدانید در خطر عظیم هستید، فکرتان راحت نباشد و نگویید خود خدا درست میکند، خدا آمد و نخواست درست بکند، خدای تعالی مجبور نیست که همهی کارهای شما را او عهدهدار بشود، نه نمیخواهد درست کند، میگوید همهی کارها را خود شما بکنید، خیلی وقتها هست که بعضی افراد را هدایت میکند و خیلی هم به آنها میرسد و بعضیها را نه، هدایت نمیکند به خاطر اینکه این بد عادت نشود. افرادی هستند که وقتی خدای تعالی به آنها کمک میکند، این افراد شاکر هستند، نعمت خدا را شکر میکنند، خیلی از ذات مقدس پروردگار ممنون هستند، خیلی تشکر میکنند و بعضی افراد هستند که نه، تنبل میشوند، لوس میشوند و به فکر خودشان نمیافتند. یک وقتی یکی از نزدیکان ما بود، که پدر من زیاد به او رسیدگی میکرد و خرج او را میداد و خوراک او را میداد، این صبح تا غروب در خانه مینشست و تنبلِ تنبل شده بود، بعد هم به پدر من اعتراض میکرد، میگفت اگر شما روز اول من را زده بودی و از خانه بیرون کرده بودی من دنبال کسبی کاری میرفتم، حالا در این سن دیگر نمیتوانم دنبال کسب و کار بروم.
۱۱- فقر و ثروت و محیط در روحیات شما تاثیر نکند
بعضی فشارها انسان را میسازد، خیال نکنید چرا خدای تعالی به من یک مقدار ثروت زیادی نداده است؟ که ما بخوریم و بخوابیم، برای اینکه روایت دارد، بعضی از افراد هستند که ثروت اینها را خراب میکند، بعضی از افراد هستند که فقر آنها را خراب میکند، خدای تعالی مربی است، ربّ است، تو تصمیم بگیر که ثروت تو را خراب نکند خدا حتماً به تو ثروت میدهد. تو تصمیم بگیر که فقر تو را خراب نکند، یک طوری باش که فقر و ثروت تأثیری در روحیات تو نگذارد خدای تعالی به تو کمک میکند در همه جهت اما اگر فقر، ثروت، مرض، دوستان، بعضیها هستند که همهی این چیزها در آنها تأثیر میکند، حتی مکان، تا وقتی در مشهد هست، هر روز زیارت امام رضا علیهالسلام میرود و انسان خوبی است، تا پای خود را از مشهد بیرون گذاشت، دیگر چون زیارت نمیرود انسان بدی میشود، این که هِمَجُ رِعاع است، همان موجودی است که در جوّ قرار گرفته است و باد او را این طرف و آن طرف میکند. یک باد آمده است و او را حرم امام رضا علیهالسلام برده است و یک باد هم از آنجا او را بیرون میآورد و درون یک مرکز فساد میاندازد. خود او یک ارزش وجودی ندارد، آن کسی ارزش دارد که در مرکز فساد باشد و خوب بماند، در فاسدترین جاها باشد و سالم بماند، در حرم حضرت رضا علیهالسلام به مناسبت حرم مقدس حضرت رضا علیهالسلام توجه به امام رضا علیهالسلام ، توجه به آثار حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام میکند و در قلبِ فساد هم باز همان توجه را دارد، خدا و امام رضا و ائمهی اطهار علیهمالسلام همه جا هستند، مثلاً میشود شما بگویید در مسجدالحرام خدا بیشتر هست و مثلاً در کلیسا و بتکده خدا کمتر هست، اگر این را گفتیم ما کافر هستیم، همه جا ارادهی خدا، قدرت او، علم او مساوی است و اگر کسی اهل معرفت باشد، همه جا خدا را میبیند. حضرت امیر علیهالسلام که میفرماید: " مَا رَأَیتُ شَیئاً " منظور ایشان از شیء کعبه که نبود، هر چیزی " شَیئاً " یعنی هر چیزی که من میبینم، خدا را قبل آن میبینم، بعد آن میبینم، در آن میبینم، کنار آن میبینم، همه جا اول خدا را میبینم. دیگر حالا بگوییم، حتماً منظور حضرت امیر از " مَا رَأَیتُ شَیئاً " کعبه بوده است، ضریح امام رضا علیهالسلام بوده است، نمیدانم از این قبیل چیزهای مقدس و پاک بوده است، ولی اگر در کلیسا یا در بتکده حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام میرفت دیگر آنجا خدا را نمیدید و بت را میدید، این که بد است، این حرف بسیار غلط است.
۱۲- روحیات مخلَصین با مکان و زمان و عبادت تغییر نمی کند
پس بنابراین انسان باید خود را آنچنان محکم نگاه بدارد، آنچنان در عقل خود، در مقابل قرآن و احادیث و اینها محکم باشد که در هر کجا که هست، در هر مکانی که هست، در هر زمانی که هست، در هر موقعیتی که هست همان خدایی باشد، همان متوجه خدا باشد، به لقاء پروردگار فکر بکند، همین باشد. حتی مخلَصین، ما دیدیم دیگر، افرادی هستند که خیلی هم خوب کار کردند، پیشرفت کردند، موفق بودند، خیلی افراد اینطوری بودند. ولی با برخورد با جمعی خراب شدند، با بودن در مکانی فرق کردند، حالا فرق آنها گاهی این بوده است که اگر با کسی بودند که آن فرد بد بوده است اینها هم بد شدند و اگر آن فرد خوب بوده است اینها هم خوب شدند. در یک جوّی واقع شدند، بد شدند، در یک جوّ خوبی واقع شدند، خوب شدند. این را شما بدانید، با قاطعیت عرض میکنم، چنین انسانی چه خوب بشود و چه بد بشود، چه حال پیدا بکند و چه حال او خراب بشود، یک انسان بسیار ضعیف و بیارزشی است، این را بدانید. چطور میشود ما داخل مسجد با داخل نمیدانم جایی دیگر، بله، برای تو نباید فرق بکند، اگر مخلَص هستی. این خطر عظیمی که برای مخلَصین هست، همین است که ضعیف هستند، در مسجد الحرام بیشتر متوجه خدا هستند تا در خانهی آنها، حتی در بتخانه بیشتر متوجه خدا هستند، آنجا در کعبه نمیشود، بله، تو ضعیف هستی، باید برای تو فرق نکند، همه جا متوجه خدا باشی، اگر مخلَص هستی. مخلَص یعنی پاک شدهی از همهی این ضعفها و یکی از ضعفها همین است که انسان در تغییر، یعنی مکان به این ضعیفی، مکان اصلاً قدرتی ندارد، این اتاق چه قدرتی دارد؟ مکان نمیتواند قدرت داشته باشد، اگر قدرت مستقلی به او دادیم مشرک هستیم. مکان من را عوض کرد، زمان من را عوض کرد، شبهای جمعه من حال توجه خوبی به خدا دارم، اما شب شنبه نه، دیگر حالا خیلی چیزها هست که انسان مَثَل بزند، نباید اینطوری باشیم، همان خطر عظیمی که برای مخلَصین هست همینجا است، یعنی همان ضعف میآید شروع میکند وارد میشود و یک وقت هم حالا شما را بیندازد در یک جایی که هیچ خبری از خدا و پیغمبر و هیچ چیزی نباشد. ما زیاد داشتیم دوستانی که رفتند در ممالکی که اسمی از خدا و پیغمبر و این چیزها نبوده است و اینها هم دین و خدا و پیغمبر را فراموش کردند، خیلی ضعیف بودند. خیلی از افراد هم بودند که باز به عکس با افراد صالح و جاهای خوب و اینها نشست و برخاست کردند و خوب شدند، نه آن خوب شدن ارزش واقعی دارد و نه آن بد شدن، چرا؟ به جهتی که این روحیه ضعیف است، مثل یک نهالی است که هنوز باریک است و در وسط باغی کاشته شده است، باد اگر از آن طرف بیاید، این طرف خم میشود و اگر از این طرف بیاید آن طرف خم میشود، هر دو طرف حاضر است خم بشود. لذا کوشش بکنید که اگر میخواهید به هدف برسید، این راه را بخواهید خوب طی کنید، تحت تأثیر هیچ چیز جز خدا و چراغی که در دست شما است و هدایت پروردگار واقع نشوید. نه زمان در شما مؤثر باشد، نه مکان، نه افراد، نه عبادت، حتی عبادت نباید در شما آنچنان مؤثر باشد،
۱۳- عبادت دارو برای علاج امراض روحی یا وسیله انس با خداست
عبادت دارو است برای علاج امراض شما. وقتی که امراض روحی انسان معالجه شد و انسان سالم شد دیگر دعا و عبادت، حالت اُنس با پروردگار را باید به خود بگیرد. یک وقت هست که مثلاً شما نماز میخوانید برای اینکه فلان مرض روحی شما از بین برود، این امراض روحی محدود، معدود، شمرده شده، معلوم، اینها خوب شد و شما سالم شدید، حالا یک فرد سالمی شدید، من دربارهی همان " و المخلَصین فی خطر عظیم " دارم حرف میزنم، حالا یک فرد سالمی شدید، حالا نماز بخوانید یا دیگر نخوانید؟ شما تا به حال قرص تجویزشدهی از طرف طبیب را میخوردید برای اینکه مزاج شما سالم بشود، چشم شما پُرنور بشود و امراض شما رفع بشود، اما حالا همهی امراض رفع شده است، پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآله که مرضی نداشت، ائمهیاطهار علیهمالسلام که مرضی نداشتند، اینها نماز بخوانند یا نه؟ وضع نماز برای آن افراد عوض بشود، برای ماها نماز برای این است که امراض روحی ما رفع بشود، ولی برای آنها اُنس با خدا است. لذا از امام سجاد علیهمالسلام میپرسند شما چرا اینقدر عبادت میکنید؟ دیدید دیگر در روایت هست، اگر جریان آن شخص درست باشد که به نظر من دروغ است، آمد گفت شما فرزند پیغمبر صلیاللهوعلیهوآله هستید، خدای تعالی بهشت را برای شما خلق کرده است و از این حرفها، حضرت سجاد علیهالسلام در آن جریان میفرماید: خدا بهشت را برای کسی که کار خوب بکند خلق کرده است و جهنم را هم برای معصیتکار خلق کرده است، البته اصل قضیه گفت که- من نگاه می کردم ببینم، چون دلایلی داریم- آن قضیه دروغ است. ولی به حضرت سجاد علیهالسلام گفتند: شما ولیّ خدا، امام معصوم، قلب عالم امکان هستید، بهشت را خدا برای دوستان شما خلق کرده است و جهنم را برای دشمنان شما خلق کرده است، چرا اینقدر عبادت میکنید؟ حضرت میگوید: آیا من بندهی شکور خدا نباشم؟ ببینید یعنی برای شکر خدا است، یعنی این دیگر برای رفع مرض نیست، برای این است که من اُنس با خدا داشته باشم، تشکر از پروردگار بکنم، خدا من را خلق کرده است که من شکور باشم، برای این است یا اُنس با خدا، نماز میخوانم برای اُنس با خدا، قرآن میخواند برای اینکه خدا با او حرف بزند، نماز میخواند برای اینکه او با خدا حرف بزند
۱۴- معنای انس با خدا
و کسی که کسی را دوست داشته باشد خیلی دوست دارد با او همصحبت باشد، گاهی میبینید دو تا دوست که به هم میرسند ده دقیقه هم تلفنی با همدیگر صحبت کردند، همهی خصوصیات همدیگر را میدانند، ولی تا به هم میرسند باز میگویند حال شما چطور است؟ إنشاءالله خوب هستید؟ بچهها چطور هستند؟ میبینید که در صحبت مدام طول میدهد. دربارهی حضرت موسی علیهالسلام دارد وقتی که خدا فرمود: " وَ ما تِلْكَ بِیمینِكَ یا مُوسى "(طه/۱۷) ای موسی در دست تو چیست؟ حضرت موسی میخواست بگوید " هِی عَصای "(طه/۱۸) این عصای من است. اولاً این چه سؤالی است؟ خدا نمیداند دست او چیست؟ هر کسی که با حضرت موسی علیهالسلام برخورد بکند، میداند آن چیزی که دست او است عصا است، معلوم است خدا هم یک چیزیش میشود که از حضرت موسی علیهالسلام سؤال کرد " وَ ما تِلْكَ بِیمینِكَ یا مُوسى " میخواست او را به حرف دربیاورد، حضرت میفرماید: " هِی عَصای أَتَوَكَّؤُا عَلَیها " به آن تکیه میکنم " وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمی " برای گوسفندان خود برگ درخت را میتکانم، دیگر خود او خجالت کشید که بیشتر از این حرف بزند گفت " وَ لِی فیها مَآرِبُ أُخْرى " کارهای دیگر هم با آن میکنم. محبت ایجاب میکند که انسان با خدا حرف میزند. من یک وقتی به دوستان اعلام کردم گفتم اگر پنج دقیقه شما توانستید بدون اینکه حواس شما پرت بشود با خدا حرف بزنید کامل هستید، من امضاء میکنم که مراحل شما به کمال رسیده است، پنج دقیقه، ولی ائمهیاطهار علیهمالسلام، شما حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را در روز عرفه ببینید چقدر، ما هم حالا دعا میخوانیم، ما هم به همان اندازه میخوانیم دیگر، ولی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام داشت با خدا حرف میزد. فرق است بین دعا خواندن و صحبت کردن، الآن شما به همین ضبط صوت بگویید همه حرفهای من را بگوید، در ظرف یک ساعت میگوید، اما یک وقت هست من دارم با شماها حرف میزنم، همهی چیزها را باید ملاحظه بکنم، اُنس با شما پیدا کردم، اُنس است، صحبت میکنم، آن همه امام سجاد علیهالسلام مناجات دارد، چه تعبیراتی، چه مسائلی، با خدا نیمههای شب حرف میزند، این اُنس با خدا است، یعنی خلاصهی معنا این میشود که نماز و عبادت و اینها، زیاد یا کم، هرچه میخواهد باشد، در مرحلهی اول برای معالجهی روح است و بعد هم برای اُنس با خدا است، همان برای اُنس با خدا است، دو چهرهای است و اُنس با خدا یعنی روی محبت صحبت کردن و جواب شنیدن. شبهای جمعه دعای کمیل میخوانیم دیگر، نُه مرتبه میگوییم " یا رب، یا رب، یا رب " و بعضیها هم آنقدر " یا رب یا رب یا رب " میگویند که زیادتر از آن اندازهای که حضرت امیر علیهالسلام فرموده است میشود، جواب میشنوید؟ نه، توقع جواب هم نداریم. زیارت ائمه علیهمالسلام میروید سلام میکنید جواب میشنوید؟ نه، دلیل بر اینکه توقع هم نداریم این است که تند تند میگوییم " السلام علیک یابن رسول الله، السلام علیک یابن امیرالمؤمنین " آقا صبر کن ببین جواب میدهند، بعد دومی را بگو. شما وارد یک اتاقی بشوید و یک نفر آنجا باشد مدام بگوید سلام علیکم، سلام علیکم، یک دفعه سلام کردی بگذار ببینیم جواب تو را میدهند، بعد دو مرتبه سلام کن، چرا؟ برای اینکه توقع نداریم جواب سلام ما را بدهند، چه کسی توقع دارد وقتی که در یک اتاق تنهایی ایستاده است بعد از نماز بگوید " السلام علیک یا ابا عبدالله " و بعد ببیند جواب او را دادند " علیک السلام " یک نفر را جواب دادند به نام ابراهیم مُجاب، آن هم فرزند موسیبنجعفر علیهالسلام بود و آن هم در رواق حضرت سیدالشهداء علیهالسلام دفن شده است وإلّا کسی را جواب نمیدهند. البته اگر جواب هم نمیدهند توقع آن هم نیست، چرا؟ برای اینکه ما اهل آن نیستیم، ما سنخیت نداریم، ما سنخیت روحی با ائمهیاطهار علیهمالسلام نداریم وإلّا یک نفر میگفت من زیارت آل یاسین میخواندم گفتم " السَّلَامُ عَلَیكَ یا دَاعِی اللَّهِ وَ رَبَّانِی آیاتِهِ "(بحار الأنوار/ج۵۳-ص۱۷۱) حضرت فرمودند: " و علیک السلام یا داعی الله و ربانی آیاته " که از من میپرسیدند میشود؟ گفتم: بله، چون انسان به جایی میرسد که " دَاعِی اللَّهِ " میشود و " رَبَّانِی آیاتِهِ " میشود. انسان به جایی میرسد که همهی صفات امام زمان ارواحنافداه را در خود میتواند پیاده کند که حتی تا آخر هم به آن ولیّ خدایی که خدا او را رحمت کند، جواب میدادند " یا حجة الله " بله، مثلاً " السَّلَامُ عَلَیكَ یا دَاعِی اللَّهِ وَ رَبَّانِی آیاتِهِ " مثلاً " السلام علیک یا نور الله " همهی اینها میشود، جواب هم داده میشود، منتها وقتی ما سنخیت نداریم، راهی که آنها رفتند ما نرفتیم، از دور که خود ما توقع نداریم صدای ما به آنها برسد، سلامی میکنیم، خُب جواب هم نمیشنویم. حالا حتماً لازم نیست جواب را با این گوش بشنوید، اینقدر قلب شما باید نورانی باشد که جواب به قلب شما بیاید، آن مهمتر از جواب به گوش است. گوش هرچه ارزش دارد همان اندازه جواب شنیدن آن ارزش دارد و دل هرچه ارزش دارد همان اندازه جواب شنیدن آن ارزش دارد، یعنی جوابی که به دل انسان وارد بشود، ارزش آن به اندازهای است که روح نسبت به بدن ارزش دارد، این را بدانید. پس ما خیال بکنیم، آن خیال تو است، خیال بکنیم که آقا فرمودند " و علیک السلام " پس حالا با خود اینطوری فکر کنیم، نه، آن خیال تو است، پس چیست؟ آن دیگر دست خود آنها است، دست خود آنها است ولی هست، ولی باور کنید که هست. بنابراین إنشاءالله کوشش کنیم که راه خود را از همهی خطرات به سوی خدا باز کنیم، خطرات را کنار بزنیم و از عبادات خود فعلاً برای رفع امراض خود استفاده بکنیم و بعد هم إنشاءالله کوشش بکنید که اُنس با پروردگار بگیریم، اُنس با ائمهیاطهار علیهمالسلام داشته باشیم و هیچ چیز در ما تأثیر مثبت یا منفی نگذارد به طوری که حقیقی نباشد، تأثیرات گاهی حقیقی نیست، آنی است، لحظهای است، زمانی است، مکانی است، این تأثیرات زیاد خبر خوشی به ما نمیدهد، تأثیرات باید زمان و مکان و محیط و اینطور چیزها در آن تأثیر نکند، در امامزاده حال تو بهتر نباشد تا در جای دیگر. إنشاءالله کوشش بکنیم اینها را انجام بدهیم و إنشاءالله امیدوار هستیم که خدای تعالی هم به ما کمک کند که " وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا "(عنکبوت/۶۹).
" و صلّی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین "