درس خصوصی غذای روح: جلسه چهارم
خرداد ۱۶, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه ششم
خرداد ۱۶, ۱۳۸۱
جلسه پنجم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: داشتن فرصت کافی برای لقاء پروردگار
موضوع فرعی ۲: سرنوشت افراد تزکیه شده و نشده بعد از مرگ
تاریخ:
۲۴ ربیع الاول ۱۴۲۳ هجری قمری
۱۶ خرداد ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/06/06 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- ما فرصت کافی برای لقاء پروردگار داریم
۲- مراحل یقین
۳- افراد نخبه و با استعداد معنوی در جلسه امتحان دنیا
۴- داشتن فرصت کافی، اول شرط رسیدن به خداست
۵- دار امتحان و دار جزا و بهشت وترقی انسان
۶- افراد از نظر ظرفیت در رسیدن به لقاء پروردگار
۷- مشکلات افراد تزکیه نشده بعد از مرگ
۸- شروع کمالات بعد از امتحان و تزکیه نفس و انس با خدا
۹- عمل صالح و مشرک نبودن برای لقاء پروردگار
۱۰- وضعیت افراد تزکیه شده و نشده در دنیا و برزخ و قیامت و بهشت
۱۱- انسان درهمین دنیا می تواند تزکیه نفس کند و به لقاء پروردگار برسد
گزارش کوتاه این درس:
یکی از شرایط مهم برای کسانی که میخواهند به لقاء پروردگار برسند این است فرصت کافی برای رسیدن به این مقام را داشته باشند و این فرصت را همه دارند چون ما حدود دو هزار سال در عالم ارواح بعد از خلقتمان تعلیم دیدهایم (علم الیقین ) و در عالم میثاق و ذر آنها را در روحمان به مرور تثبیت کردهایم (عین الیقین) و در این دنیا که جلسه امتحان کوتاهی است و عالم بعد از این عالم، به این علوم انسان عمل میکند و به حقیقت میرسد (حق الیقین) و لذا اگر این عوالم مختلف را سر هم بدهیم یعنی عالم ارواح، دنیا، برزخ، قیامت و بهشت، همه ما بینهایت فرصت برای لقاء پروردگار را داریم ولی افرادی که با ظرفیت و جدی و فعال هستند در همین دنیا با تزکیه نفس خیلی زود امتحانشان را به راحتی میدهند و به لقاء پروردگار میرسند و بقیه عمرشان در دنیا و عالم برزخ و قیامت و بهشت به کمالات روحی ادامه میدهند و آنهایی که در اثر تنبلی فرصت میلیاردی عالم برزخ را از دست میدهند و در آنجا بیهوشاند و در قیامت هم، اول مشکلاتشان میباشد، تازه باید تزکیه نفس کنند و در بهشت هم در مقامات پایینی قرار میگیرند.
حضرت استاد در پایان شرایط لقاء پروردگار را در ارتباط با عمل صالح و مشرک نبودن توضیح داده و فرمودند: در مدت کمی انسان میتواند در دنیا تزکیه نفس کند و به لقاء پروردگار برسد.
متن کامل درس پنجم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
۱- ما فرصت کافی برای لقاء پروردگار داریم
مطالبی که برای برخی خیلی اهمیت دارد، مخصوصاً برای دوستانی که انتخاب شده و نخبهتر و به فکر کمالات بیشتر هستند، باید متوجه باشند این است که حرکت به سوی خدا یک شرایط مخصوص به خود دارد و آن شرایط برای همهی افرادی که، فکر میکنند باید به طرف خدا حرکت کنند و فهمیدند که تنها راه نجات آنها سِیر الی الله است و تنها مسئلهای که باید روی آن کار بکنند لقاء پروردگار است، یک شرایطی را باید الآن در دنیا متوجه باشند، بعضی شرایط را من مکرر عرض کردم منتها دستهبندی نشده بوده، مثلاً یکی از شرایط که حتماً باید انسان متذکر آن باشد و متأسفانه متذکر نیستیم، این است که انسان آنقدر فرصت داشته باشد، یعنی این را بفهمد که آنقدر فرصت دارد تا به خدا برسد. ظاهر این عمرهای معمولی این است که فرصت زیادی برای انسان نمیگذارد و اساساً میخواهیم ببینیم در این دنیا ما باید خود را برای رسیدن به این موضوع مهیا کنیم یا وقت بیشتری لازم داریم یا بعد از این عالم هم ممکن است انسان این کار را انجام بدهد. ظاهر آن این است که آن لقاء پروردگار، آن اُنس کامل با پروردگار برای اکثر و بیشتر مردم در این دنیا فراهم نمیشود، پس اگر همین دنیا فقط باشد ما کار عبثی داریم میکنیم، ولی یک مسئلهای را که خیلی باید به آن اهمیت بدهیم تا این فرصت را به ما بدهد، خواهی نخواهی به ما این فرصت را بدهد و آن این است که گذشتهی خود را، یعنی قبل از آمدن به این دنیای خود را، در این دنیای خود را و عالم بعد از این عالم خود را، همه را سر هم بدهیم، سر هم بدهیم تا فرصتی پیدا کنیم. یک بخش عالم قبل از این عالم بوده است، عالم تعلیم و عالم میثاق، عالم تعلیم و یا تعلُّم عالمی بوده است که به ما، همهی حقایق را تعلیم دادند و عالم میثاق عالمی است که همهی تعالیم را در مغز ما، در روح ما، ثبت کردهاند، میثاق یعنی ثبت شده. عالم دنیا را حالا منظور نکنیم، عالم بعد از این عالم هم فرصت بسیار طولانی است، یعنی فرصت بینهایت است. در این وسط دنیا هم هست، عالم دنیا عالم امتحان است، پس ببینید یک فرصت قابل توجهی از آن وقتی که روح ما خلق شده است و به ما تعلیماتی دادهاند و آن تعلیمات را در روح ما ثبت کردهاند و بعد آن دوازده هزار سال، سیزده هزار سال قبل از آن عالم خود را به این عالم وصل کنیم، که حالا خیلی مختصر است،گاهی به لحظه تعبیر شده است، گاهی به ساعت تعبیر شده است، چون در مقابل آن عالم طولانیِ گذشته و آن عالم بینهایت آینده این عالم خیلی کوتاه است. پس یک فرصت خیلی قابل توجهی برای این جهت ما باید داشته باشیم.
۲- مراحل یقین
که به سه مرحله این فرصت تقسیم میشود که از روایات هم استفاده میشود و هر کسی در هر وضعی هم که باشد همین سه فرصت را باید داشته باشد وإلّا کار او عبث و بیفایده است. یکی دوران یاد گرفتن، یکی دوران مرور کردن و حفظ کردن و در ذهن سپردن، یکی هم دوران عمل کردن، به واقعیت رسیدن، به حقیقت رسیدن، یعنی انسان در یقین سه حالت دارد: یک حالت علم الیقینی است، یعنی انسان باید چیزهایی یاد بگیرد و یقین او بشود، یک مرحله عین الیقینی است، یعنی احساس میکند آن چیز را، همان ثبت شده است. یک مرحله هم حق الیقینی است، یعنی آن را لمس میکند، مثلاً میگویند شما علم دارید که آتش میسوزاند، این علم الیقین است، یک وقت هست که کاغذی را در آتش میاندازید و میبینید سوخت این عین الیقین است، یک وقت هم هست که دست خود را در آتش میگیرید و حرارت آتش را لمس میکنید این حق الیقین است. عالم قبل از این عالم، عالم علم الیقینی است، میشود به این جهت تشبیه کرد، عالم علم است، عالم یاد گرفتنها است، عالم تعلیم خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام به ما است و بعد هم عالم ثبت آنچه که یاد گرفتیم در قلوب و در روح ما است و از همین دنیا هم ممکن است شروع بشود در ضمن امتحان، چون دنیا دار امتحان است، ببینید به این ترتیب که یک مدتی یاد گرفتیم، یک مدتی ثبت کردیم در دلهای خود، یک امتحانی این وسط بسیار مختصر داریم که همین دنیا باشد و بعد هم عالم حق الیقینی و بهرهبرداری از علم ما است، از آنچه که یاد گرفتیم است، از آنچه که در ما ثبت شده است. نهایتاً در ضمن امتحانی که در این دنیا هست، در ضمن این امتحان بعضی بچههای زرنگِ خوشاستعداد هستند، که إن شاءالله شماها هم جزو همانها باشید، که در ضمن امتحان دادن، امتحان خود را زود میدهند، معلمین هم طرف را میشناسند که این بچهی خوشاستعدادی است زیاد نباید او را معطل کرد.
۳- افراد نخبه و با استعداد معنوی در جلسه امتحان دنیا
میبینید یک نفر از نظر زمانی نیم ساعت، آن هم با مِنمِن کردن یک امتحان بدی میدهد، تازه بد امتحان میدهد، یک بچه هم سر جلسهی امتحان رفته است دو دقیقه سؤال را کردند و فوراً جواب داده است، چون " الْعِلْمُ نُقْطَةٌ كَثَّرَهَا الْجَاهِلُونَ "(عوالیاللئالیالعزيزية/ج۴-ص۱۲۹) دو دقیقه جواب داده است و رفته است آن کنار نشسته است، آن کنار رفته است نشسته است با معلمین آشنا میشود، با مدیر مدرسه آشنا میشود، با این و آن آشنا میشود، وقت زیادی دارد. ما هم در این دنیا که جلسهی امتحان ما است، اگر افرادی باشیم که خوشراه و خوشنَفس و پاک و اینها باشیم و استعداد درک حقایق را داشته باشیم فوراً امتحان را میدهیم و خدای تعالی هم سختگیر نیست. اینکه میبینید بعضیها خیلی در دستانداز میافتند به خاطر این است که دل به امتحان نمیدهند، این امتحان خود را داده است و بعد هم، شما چون هم شاگرد خوبی هستید و هم امتحان خوبی دادید و هم الآن کاری ندارید، بیا پیش مدیر مدرسه برو، حتی بالاتر یا پایینتر، برو با او بنشین و حرف بزن و صحبت کن، عیناً دنیای ما اینطور است، بعضیها زود امتحان خود را میدهند، لذا گفتند در جوانی عبادت، در جوانی تهذیب نفس، در جوانی چه، برای اینکه زود امتحان خود را بدهید و بعد با خدا بروید مأنوس بشوید، بروید با ائمهی اطهار علیهمالسلام مأنوس بشوید، دیگر شما امتحان ندارید، انسان تا روز آخر عمر خود که نباید مدام امتحان بدهد، بقیهی آن صبر است، تحمل است، چرا، آب و هوای کلاس و یا جلسهی امتحان خوب نیست، حالا به خاطر اینکه جلسه را به هم نزند، همانجا باید بماند، همانجا با خدای تعالی در این دنیا، با خدای تعالی ملاقات میکند. منظور من از این حرفها این مسئله نیست،
۴- داشتن فرصت کافی اول شرط رسیدن به خداست
مسئله این است که اول شرطی که ما برای رسیدن به خدا داریم، یک فرصتی است، فرصت اینکه وقتی داشته باشیم که برسیم. خدای تعالی فرصت زیاد داده است، من تمام شرایط را نمیتوانم امروز بگویم، شاید یکی دو تا شرط بیشتر عرض نکنم و مابقی آن برای فرصتهای بعد باشد. ولی این یکی خیلی مهم است، در ذهنهای شما سپرده بشود، قطعی بشود که فرصت زیادی دارید، خیلی فرصت دارید. یک مقدار از فرصت شما گذشته است، حالا کاری کردید یا نکردید گذشته است، یک فرصت بینهایتی هم هست، اکثر ماها متوجه این معنا نیستیم، فکر میکنیم همین دنیا است، همین چند روز دنیا است، خیلی انسان باید تنگنظر باشد، خیلی انسان کوچک باید باشد که زندگی را همین دنیای مختصر بداند، با این فکر، با این مغز، با این استعداد، با این روحیهای که خدای تعالی به بشر داده است، برای همین چند روز دنیا باشد، نه، این نیست. فرصت خیلی زیاد دارید، دنیا هم دار امتحان است " وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ "(حجر/۹۹) فرصت شما تا زنده هستید، امتحان شما هست و اینکه تعبیر کردند مرگ را به یقین یا یقین را به مرگ و عبادت را تا لَب مُردن برای انسان منظور کردن، این به خاطر این است که فرصت زیادی دارید، شروع کنید. چه بهتر و چقدر خوب است و شاید لازم هم باشد که انسان در جلسهی امتحان، امتحان خود را خوب بدهد و زود هم تمام بکند و بقیهی وقتی که در آن جلسهی امتحان دارد آن را برود با رئیس مدرسه، با مدیر مدرسه، با معلمین مدرسه آشنا بشود، رفاقت کند، صمیمیت داشته باشد، آنها او را دوست داشته باشند، او آنها را دوست داشته باشد، اینطوری باشد. همهی حرف این است و این شرط را خدای تعالی برای ما منظور کرده است منتها ما نمیفهمیم. اشکال کار این است اگر ما نفهمیدیم، یک مدتی کار کردیم، میبینیم که ما موفق به تهذیب نفس نشدیم، ولو آن راه خیلی سریع و نزدیک و خیلی ساده است، مأیوس میشویم، میگوییم ما الآن پنجاه سال است، شصت سال است، مثلاً هستند و بودند و من افرادی را میشناسم که مشغول تهذیب نفس هستند، ولی در عین حال به لقاء پروردگار موفق نشدند، به آن اُنس کاملی که باید انسان بعد از تهذیب نفس برسد نرسیدند، داریم، اینها اگر همین دنیا را برای این جهت فکر کنند، که یک عده الآن فکر میکنند و بعضی از روایات را برای تأیید خود میآورند که دنیا دار عمل است، که نمیفهمند عمل منظور همان امتحان است و آخرت دار استراحت و راحتی است، بخور و بخواب. هیچ وقت بشر از پیشرفت، ترقی، چیز یاد گرفتن، به سوی کمالات رفتن نمیایستد، اگر ایستاد مُرده است و اگر ایستاد متوقف شده است.
۵- دار امتحان و دار جزا و بهشت و ترقی انسان
پس بنابراین آن چیزی که در روایات دارد که الآن دار عمل است، فردا دار جزا است، در ضمنِ جزا البته باز عمل هست، در ضمنِ جزا باز پبشرفت هست، جزا کمکهایی است برای اینکه انسان پیشرفت بیشتری بکند، جزا برای این نیست که مثلاً حالا انسان در بهشت بنا شد که هیچ چیزی نفهمد دیگر، یعنی فهم و درک و تحصیلات و پیشرفتهای او قطع بشود، چه میشود؟ میشود یک درخت چنار، یک چیزی که هیچ پیشرفتی نداشته باشد، مُرده، به یک مُرده تشبیه میشود، به یک چیزی که فقط جنبهی مصرفی داشته باشد تشبیه میشود. همیشه در دنیا، آخرت، قیامت، بهشت، همیشه انسان باید رشد بکند، ترقی بکند، وإلّا اگر متوقف شد مُرده است. در بهشت روایت دارد که قرآن بخوانید تا رشد کنید، به حقایق قرآن انسان به این آسانیها نمیرسد، آنچه که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از علم و دانش، از کمالات دارد به اینزودیها شما به آن نمیرسید و حال اینکه آن برای شما است، آن برای این است که شما را تربیت کند و تربیت شدن ماها به این آسانیها نیست و وقت زیادی میخواهد.
۶- افراد از نظر ظرفیت در رسیدن به لقاء پروردگار
پس این از نظر وقت، شرایطی که ما داریم که باید برای سِیر الی الله داشته باشیم و منظور کنیم. البته بعضیها سریع کار خود را انجام میدهند، ظرفیت آنها آنقدر زیاد است که در ظرف همان سالهای اول تکلیف خود، در سنین اول تکلیف میبینید که یک استعدادی خدا به آنها داده است، یک آمادگی خدای تعالی به آنها داده است که همان اوائل تکلیف به لقاء پروردگار موفق میشوند. بعضیها هم هستند که نه، هم امتحان آنها سخت است، هم استعداد آنها کم است، استعداد همان ظرفیتی است که همیشه ما عرض میکنیم که انسان باید ظرفیت داشته باشد، هم استعداد آنها کم است، هم گرفتاری آنها در دنیا زیاد است، چون همین قدر که انسان به سستی گرایید، به بیحالی گرایید، همهی گرفتاریها و همهی مشکلات به سراغ او میآید. در امور دنیای خود بیحال و بیتوجه و استراحتطلب است، در امور آخرت، آدم بیعُرضه و بیارزش است، نمیدانم من اگر نماز شب بخوانم خواب من چه میشود؟ اینقدر کم عُرضه و کمدرک است. دربارهی امور دنیای خود دنبال دنیای خود نمیرود، تقدیر معیشت نمیکند، همیشه گدا و فقیر است. در امور اجتماعی خود یک اخلاق بدی دارد که جامعه اصلاً نمیتوانند او را بپذیرند و در خود او را راه بدهند و امثال اینها یا منفور جامعه میشود، یک انسان اینطوری، این طبعاً نمیتواند سِیر الی الله بکند، این فرصت هم، برای این کم است، حتی تأثیر زیادی این جهت در طول عمر این شخص، وقتی که در همین دنیا خدای تعالی جلسهی امتحان برای او میخواهد بگذارد در آن هم نقص پیدا میکند.
۷- مشکلات افراد تزکیه نشده بعد از مرگ
لذا این افرادی که در دنیا در همهی امور تنبل و بیعُرضه و بیدرک و کمفعالیت هستند، این افراد چون تزکیهی نفس نکردند، چون به لقاء پروردگار نرسیدند طبیعی است که اینها یا باید از دنیا که میروند معذب باشند، نه معذب الهی بلکه معذب ذاتی، خود آنها، به جهت اینکه کسی که محبت دنیا را شدیداً دارد، این روح او وقتی از بدن او بیرون آمد همان محبت در وجود او هست و آن دنیا او را به طرف خود میکشد، او را سرگردان میکند، او را گرفتار میکند. میخواهم بگویم فرصت را از دست انسان میگیرد، این را دقت کنید، اگر اعتقادات او خوب باشد، شیعهی علیبنابیطالب علیهالسلام، معتقد به اسلام، اعتقادات او خوب است ولی صفات رذیله دارد، این را در عالم برزخ که شاید میلیارد سال طول بکشد یا بیشتر، به حرف آسان است، چون همین مسائل وقتی گفته میشود، برای افراد اکثراً سخت است که باور کنند که یک میلیارد سال انسان چه کار بکند، بله، تا قیامت یک میلیارد هم بیشتر است. افراد معمولی باور نمیکنند، نه، باورکردنی است، سیصد سال خواب برای اصحاب کهف یک لحظه گذشته است، آنکه میگویند یک روز یا بعضی از روز، خُب طبیعی است چون انسان یک مدتی خوابیده است. بالأخره یک لحظه نخوابیده است. یک مدتی خوابیده است، از این جهت آنها میگویند یک روز یا بعضی از روز. این مدت عالم برزخ هم، از او میگیرند، یعنی آن تحصیلات کمالیهای که در عالم برزخ این شخص میتوانست بکند، او دیگر نمیکند. چرا؟ به جهت اینکه این نه ولیّ خدا است، نه کافری است که او را در قبر عذاب کنند، پس او را چه کار میکنند؟ به تعبیر ما یک آمپول بیهوشی به او میزنند که این از لحظهای که مُرد تا روز قیامت هیچ چیزی نفهمد و طبیعی است به کمال هم نمیرسد. این فرصت طولانی برای کمالات و رسیدن به کمالات را از او میگیرند. در قیامت هم که باید تازه آن کاری را که در دنیا میخواست در مدت کوتاهی بکند شاید در قیامت چون وسائل آن نیست طول بکشد. وسایل تهذیب نفس در قیامت خیلی ضعیف است، آنجا طول میکشد، لذا خدای تعالی پنجاه هزار سال وقت گذاشته است برای اینکه مردم تزکیهی نفس کنند وإلّا قیامت یک مرزی است که باید از آن عبور کرد، پنجاه هزار سال کم نیست، یک مرزی است که باید از آن عبور کرد، نباید آنجا متوقف شد. ولی چه کسی متوقف میشود؟ آن کسی که گذرنامهی او اشکال دارد، گاهی برای انسان پیش میآید، که میخواهد سفر خارج برود، ولی در گذرنامهی او یک خطخوردگی است، میگویند این را باید درست کنی. حالا انسان باید به ادارهی گذرنامه برگردد، آنجا یک مُهر به آن بزنند که این خطخوردگی از طرف ما است و از طرف خود او هیچ چیزی نیست و برگردد، طبعاً هواپیمای او میرود و کلی مشکلات برای خود درست میکند. اینها هستند که در قیامت معطل هستند، خطخوردگی واهی هم نیست، یک حقایقی است، یک چیزهایی است که ما اصلاً در دنیا به فکر آن نبودیم " ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ "(ق/۱۸) مدام مثل ضبط صوت حرف میزنیم، حساب نمیکنیم که کدام یکی از این حرفهای ما لازم بود بگوییم، کدام یکی لازم نبود بگوییم " ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ " لفظی از قول، حالا تا چه برسد به غیبت، چه برسد به دروغ و چه برسد به این مسائل. حرف شما آنجا سؤال دارد، همان خطخوردگی در گذرنامهی شما است. آقا چرا این حرفها را زدی؟ " لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها " (کهف/۴۹) هیچ کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه حساب میشود " فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ "(زلزله/۷-۸) همهی اینها هست. اینها همان خطخوردگیهایی است که حالا باید بیاید جواب بدهد. من فراموش کردم چه چیزی گفتم، فراموش کردی؟ الآن میآوریم، فلان مجلس نشستی مدام حرف زدی، گفتی، گفتی، گفتی، یک فیلمی است. میگویید من اینها را قبول ندارم، فوراً به دست شما اشاره میشود، به پای شما که شماها بگویید، دیدید دیگر، این را هم شنیدید، در آیات قرآن هست که " تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ " (یس/۶۵) دستهای شما برای ما حرف میزند و پاهای شما شهادت میدهند که این حرفهایی که این دست میزند، من هم بودم، دو تا شاهد، اینها هم میگویند " وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ " حتی پوست بدن انسان شهادت میدهد، اینها هست. اینها خیلی معطلی دارد، تنها مربوط به دنیا نیست، مربوط به عالم ذر و آنها هم هست، تا پنجاه هزار سال هم آنجا میتوانی بمانی بمان که وقتی اوضاع قیامت را خدا در قرآن بیان میکند واقعاً ماندن ده دقیقهی آن مشکل است تا چه برسد به صد سال، هزار سال، پنجاه هزار سال. کُرهی زمینی که هوا ندارد، آب ندارد، حرارت فوقالعاده شدید است، آنقدر انسان عرق میریزد که زیر پای او تَر است، اینطور است، روغن انسان را میگیرند، فقط مرگ را خدا دیگر برداشته است، چون دیگر مرگ خبری نیست، آنوقت تو آنجا پنجاه هزار سال، آن هم فرصتی نیست، برای جبران کار. پس میبینید فرصت را ما خودمان میتوانیم برای خودمان به وجود بیاوریم.
۸- شروع کمالات بعد از امتحان و تزکیه نفس و انس با خدا
ما اگر در این دنیا امتحان خوبی دادیم، زود هم امتحان خود را دادیم، در سنین جوانی امتحان خود را دادیم و بعد از اولیاء خدا شدیم، یعنی رفتیم با خدا ملاقات کردیم و رفیق شدیم، مثل همان بچهای که در مدرسه امتحان خود را زود داده است، خیلی هم شاگرد خوبی شده است، مدیر مدرسه میگوید تو بیا در دفتر من بنشین تا با هم صحبت کنیم، ماشاءالله استعداد تو خیلی خوب است، خوشدرک هستی، اُنس با رئیس مدرسه پیدا میکند. انسان هم در این دنیا اگر زود امتحان خود را خوب بدهد، صداقت داشته باش " إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ "(شعراء/۸۹) قلب تو سالم باشد، صداقت داشته باش، اظهار محبت بکن به ذات مقدس پروردگار، با خدا ارتباط خود را برقرار کن، با مردم چه فایده دارد که اینقدر دوست داری مردم تو را به خوبی بشناسند، آنها نشناسند، خدا تو را به خوبی بشناسد، با خلوص بشناسد، امتحان خود را زود بده، برو در دفتر و با خدا مأنوس باش، از همینجا اُنس او شروع میشود و رو به کمالات میرود، یعنی انسان وقتی رفت با خدا مأنوس شد از همان لحظهای که تزکیهی نفس او تمام شد و با خدا مأنوس شد، دیگر کمالات او شروع شده است، یعنی سرچشمهی کمالات از همان جا میگیرد، دنیای او که مختصر است، چیزی نیست، این ضمنی است، کنار امتحان او این کار انجام شده است. وقتی که مُرد، حالا در آسمان چهارم باشد، در آسمان پنجم باشد، همان جایی که حضرت عیسی و انبیاء علیهمالسلام هستند باشد، همان جایی که مؤمنین و صالحین و صدیقین و انبیاء هستند، شهدا هستند، آنجا باشد که هست و صریح قرآن است " وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً " (نساء/۶۹) اینها رفیقهای بسیار خوبی هستند، حالا اینها کجا هستند؟ " وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً "(آلعمران/۱۶۹) شما فکر نکنید اینهایی که در راه خدا کشته میشوند اینها مُرده هستند " بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ " این جمله و این کلمهی آخر خیلی مهم است که " أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ " ربّ به اینها اضافه شده است، منظور در اینجا، ربّ الأرض، امام الأرض، با پروردگار خود که همان ائمهیاطهار علیهمالسلام است، همان کسانی که از اول خلقت روح خود مربی اینها بودند، معلم اینها بودند با آنها مینشینند روزی میخورند. غذا میخورند، سر یک سفره مینشینند. اگر شما را یک جایی دعوت بکنند، با یک شخصیت درجهی یک، سر یک سفرهای بنشینید تا مدتی از نشستن در آن سر سفره خوشحال هستید، حالا غذای آن هر چیزی میخواهد باشد، غذای آن هم خوب است. بعد در عالم برزخ، حالا این عالم برزخ چقدر طول میکشد؟ دیگر " إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ "(شمس/۱) وقتی که خورشید نور خود را از دست داد، وقتی که زمین در هم پاشیده بشود، کوهها حلاجی بشود، تا آن وقت، که حالا حدس میزنند میلیارد میلیارد سال طول میکشد، بحث حساب گذشتهی زمان است، با آن مقایسه. مدت به این طولانی، هر روزی تو یک کلمه هم یاد بگیری میدانی چقدر زیاد میشود؟ آنوقت تو میخواهی بعد از مردن این مدت طولانی را مثل اصحاب کهف در خواب باشی؟ میخواهی بیهوش باشی؟ حالا بر فرض متدین، معتقد، خوب، اما اگر وضع تو در همین دنیا درست نشود، یعنی در این دنیا از اُنس با خدا بهره نگیری، خط عوض میشود، مُردی تمام شد، یعنی این زمان طولانی را که ممکن است به کمالات برسی، این مدت را از دست تو میگیرند، قیامت را هم که از دست تو میگیرند، چون باید در قیامت فعالیت بکنی تا به تزکیهی نفس برسی، آن هم هیچ، مثل یک کسی که میگویند آقا حمام برو و بعد مثلاً بیا در اتاق رئیس و آنجا با رئیس رفیق بشو. انسان آن را طول بدهد، نمیگذارند بروی، با این لباس چرکین و کثیف و اینها که نمیشود آنجا بروی، آن را طول بدهد، بعد او را یک جای دیگر ببرند بگویند حالا اینجا بخواب و او هم بخوابد، بعد هم باز دومرتبه هنوز لباس او کثیف است، هرچه اینها بگذرد از آن کمالاتی که باید واقعاً استفاده بکند نمیتواند بکند.
۹- عمل صالح و مشرک نبودن برای لقاء پروردگار
پس بنابراین باید کوشش کنیم که در این دنیا کارمان را ردیف کنیم، کارمان را درست کنیم، در این دنیا خودمان را به خدا و لقاء پروردگار برسانیم " مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ " کسی که امید لقاء پروردگار خود را دارد " فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً " دو تا کار است: یکی اینکه عمل شایسته بکند، حالا میگویم شایسته یعنی چه، عمل شایسته یعنی شأن تو باشد که این عمل را انجام بدهی، شأن تو باشد، شایستهی تو باشد. یک اسب چه کار باید بکند؟ باید خوب بدَود، این میشود اسب شایسته، جست و خیز خوبی دارد، از روی دیوار سه متری میپرد آن طرف، چه میکند، چه میکند، این اسب شایسته است. یک گاو شایسته چطوری است؟ آن است که خیلی شیر بدهد، دویدن از او منظور نیست، اگر دوید که دوید و اگر ندوید هم اشکالی ندارد. حالا اگر آمد و یک گاوی بود که خوب میدَود، اما شیر نمیدهد و آن اسب هم خوب شیر میدهد، ولی نمیدَود، هیچ کدام از اینها شایسته نیستند- گوش میدهید- اسب را برای دویدن خلق کردند و گاو را برای شیر دادن خلق کردند. ببینیم انسان را برای چه چیزی خلق کردند؟ اگر در آن چیزی که انسان را برای آن خلق کردند، اگر کامل بود شایسته است، عمل او هم عمل شایسته است. انسان را برای چه چیزی خلق کردند؟ برای اینکه خلیفةاللهی بشود. اگر شما یک تاجر بسیار فعال و خوبی بودید که پول زیادی هم به دست آوردید و واقعاً در دنیا بینظیر شدید، یک تاجر بینظیر پولدارِ اینطوری شدید، مثل همان گاوی است که خوب میدَود، یعنی شایستهی او نیست. اگر در ورزش قهرمان شدید که در دنیا یک نفر در فوتبال اول است که ماها آنها را میپرستیم و همه آنها را میشناسیم، اگر چنین انسانی شدیم این مثل آن اسبی است که شیر زیاد میدهد، چون خدا انسان را برای فوتبال خلق نکرده است. اگر یک انسانی خیلی اختراعات و اکتشافات یا هرچه که مربوط به غیر خدا و رسیدن به خدا است، هر کاری که انسان بکند، این شایسته نیست، این " وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ "(بقره/۲۵) را انجام نداده است، برای اینکه شایسته نیست. شایستهی تو این است که تو چه پُستی را داشته باشی؟ چه مقامی را داشته باشی؟ البته غیر خدایی را عرض میکنم، اینها را داشته باشی؟ نه، تو آدم شایستهای نیستی، مؤمن صالحی نیستی، تو اعمالت اعمال شایسته نیست. اسب این همه شیر بدهد میخواهیم چه کار کنیم؟ شیر او به درد خوردن نمیخورد. گاو اینطور میدَود، البته برای سیرکها خوب است، که یک گاوی را ببینند خوب جست و خیز میکند وإلّا برای در خانه نگه داشتن به درد نمیخورد. هر حیوانی را شما همینطور تصور بکنید، نوبت میرسد به این حیوان دو پا، این حیوان دوپا را خدا خلق کرده است، برای اینکه جانشین او باشد، هر کاری غیر از این بکند شایستهی او نیست و جزو صالحین نیست و عمل او هم عمل صالحی نیست " فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً " مسئلهی دوم، حالا ممکن است خیلی آدم خوب و به ظاهر اهل تقوا و خیلی صفات حمیده و چه وچه و اینها داشته باشد اما دل او موحد نباشد، یعنی مشرک باشد، مشرک هم گفتم اینطور نیست که حتماً باید بت بپرستیم که ما هم نمیتوانیم بت پیدا کنیم که بپرستیم، ما بتهایی را برای خود درست کردیم، که خدا در قرآن میفرماید: شما چطور این بتها را میپرستید و حال اینکه با دست خود اینها را ساختید، بتهایی برای خودمان ساختیم که همیشه آنها را میپرستیم. حالا گفتن آن دیگر وقت میگیرد وإلّا عرض میکردم. همین که شما به حقوق سر برج خود صددرصد بستگی داشته باشید، همین که به حقوق بازنشستگی خود صددرصد بستگی داشته باشید، همین که متکی به غیر خدا باشید، این خودش شرک است، فرقی نمیکند، شرک است. حالا ببینید این شرک چقدر زیاد است، حتی در عبادت پروردگارتان شریکی قائل نباشید. او دوست ندارد اگر من فلان کار را نکنم، اگر فلان عمل را انجام بدهم فلانی دوست دارد، یک وقت هست که برای خدا نباید دوست نداشته باشد، برای خدا باید دوست داشته باشد، این بحثی است، باز برای خدا است، اما نه، رفیق ما است، دوست ندارد، بگویم معصیت نکن این دوست ندارد، بگویم گناه نکن دوست ندارد، اینجا هم در عبادت برای خدا شریک قائل شدیم یا شیطان شریک در بندگی ما برای خدا باشد، یعنی بعضی از کارهای خود را طبق دستور شیطان انجام میدهیم و بعضی از کارهای خود را طبق دستور خدا انجام میدهیم، این هم شرک است.
۱۰- وضعیت افراد تزکیه شده و نشده در دنیا و برزخ و قیامت و بهشت
بنابراین برای کسانی که امتحان خود را در این دنیا خوب بدهند و بعد هم با خدا اُنس بگیرند، لااقل تزکیهی نفس کنند یا لااقل حتی قدم در راه تزکیهی نفس بردارند، این یک فرصتی در این دنیا در کنار تزکیهی نفس و در کنار کار دنیایی خود و امتحان خود دارند. بعد هم در عالم برزخ وقت و فرصت زیادی هست برای کمالات، آنچنان دارای کمال میشوند که فقط به قیامت میآیند برای اینکه تماشا کنند و ببینند وضع مردم چطور است یا خود را به مردم نشان بدهند تا مردم بفهمند که کار دنیای آنها چه ارزشی داشته است. با یک نوری در قیامت میآیند که کفار میگویند صورت خود را برگردانید به طرف ما تا ما هم از این نور شما استفاده کنیم، آنها به اینها جواب میدهند که برگردید به پشت سر خود، یعنی در دنیا " فَالْتَمِسُوا نُوراً "(حدید/۱۳) آنجا نور برای خود بردارید بیاورید. آنطوری که از روایات استفاده میشود، این افرادی که شهدا هستند، صدیقین هستند، صالحین هستند، انبیاء هستند، مطیعین هستند، اینها در همین قیامتی که در کُرهی زمین برپا میشود وارد میشوند، اما هیچ ناراحتی پیدا نمیکنند، همانجا هم موجبات کمالات آنها به وجود میآید. انبیاء شاید بعد از شهداء و بعد از صالحین و صدیقین وارد بهشت بشوند به جهتی که مسئول بودند، مسئولیتهای خود را باید آنجا گزارش بدهند ولی ما که نه از انبیا هستیم و إنشاءالله اگر در رکاب حضرت بقیةالله ارواحنافداه شهید بشویم، که جزو بهترین شهدا هستیم و جزو شهدا هم که نیستیم، پس اقلاً جزو صدیقین و صالحین باشیم. پس ببینید فرصت برای این چنین کسی زیاد است، باید اینطوری بگوییم، برای این بچهای که خوب زود امتحان خود را داده است و رفته است با مدیر مدرسه آشنا شده است، تابستان هم تعطیل است، آنجا هم او از تعطیلی هم استفاده میکند، استراحت میکند، راحت است، ولی آن بچهای که تنبلی کرده است، میگفت حالا فرصت زیاد است، بعدها تزکیهی نفس میکنیم، چون واقعاً بعضی از دوستان را من احساس میکنم که مسئلهی تزکیهی نفس خود را در حاشیهی مطلق گذاشتند، حالا در حاشیهی این را انجام میدهیم، اینها امتحان خود را هم خوب نمیدهند، اینها به لقاء پروردگار هم نمیرسند و به احتمال قوی کمالاتی که در دوران عالم برزخ دیگران و اولیاء خدا کسب میکنند، اینها نمیتوانند، قیامت هم باید تمام این برنامههای خود را صحیح انجام بدهند و خود را پاک کنند تا در بهشت وارد بشوند و اول ورود به بهشت اول کمالات آنها است. طبیعی است که این افرادی هم که اینطوری هستند و حالا تازه گذرنامهی آنها روبهراه شده است، تازه حالا وضع آنها رو به راه شده است این افراد را به جنت عدن نمیبرند، به آن أعلا علیین نمیبرند، بالأخره یک جایی به او میدهند تا برسد به آن حدی که اولیاء خدا رسیدند و هستند، خیلی معطلی دارد و در بهشت هم باید یک مقداری البته حسرت بکشد، اگر کسی در بهشت وارد شد ناراحتی ندارد ولی بالأخره بهشت هم درجاتی دارد و انسان باید کوشش بکند، که در آن درجهی أعلای آن باشد. شاید فرصت نباشد بیشتر از این صحبت کنم، و خلاصهی عرض من این است که اگر میخواهید سِیر الی الله را انجام بدهید، برای خود در مرحلهی اول فرصت زیادی به وجود بیاورید و در مرحلهی دوم اگر کسی اعتقادات خوبی داشته باشد، اگر کسی در راه باشد، بداند که فرصت زیاد دارد، حالا هر طوری هست، حالا یا عالم برزخ او هدر برود، دنیای او هدر برود، قیامت او یک مدتی هدر برود ولی بهشت هست و حتماً فرصت زیادی برای رسیدن به لقاء پروردگار دارد، خودش را مأیوس نکند، چون یکی از چیزهایی که در راه خیلی مهم است، این است که شیطان " يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ "(بقره/۲۶۸) شیطان وعدهی فقر به شما بدهد، فقر یعنی چه؟ یعنی شما وقت ندارید. در یک کتابی علیه کتاب محضر استاد نوشته بودند، که تزکیهی نفس و زدودن صفات رذیله اقلاً دویست سال وقت میخواهد و این نمیشود و از این حرفهای بیتوجهی زده بودند، نه، ما دویست سال که هیچ، بینهایت وقت داریم، منتها اینقدر در راه باشید، یک وقت هست که راه انحرافی رفتید، اینطوری فرصتها را از دست میدهید، کسی که راه انحرافی میرود دنیای خود را از دست میدهد، برزخ خود را از دست میدهد، قیامت خود را از دست میدهد، جهنم هم اگر برود که دیگر هیچ، تمام شد و همهی فرصتها را از دست داده است. ولی کسی که در راه باشد، قدم را در راه بردارد، حتی ممکن است اینطوری باشد که یک مقداری در دنیا تزکیهی نفس کند، یک مقداری در قیامت و بعد هم که وارد بهشت شد بقیهی آن را.
۱۱- انسان درهمین دنیا می تواند تزکیه نفس کند و به لقاء پروردگار برسد
وإلّا ما تجربه داریم، روی صدها نفر، هزارها نفر تجربه کردیم که با یک مدت کوتاهی، مدت بسیار کوتاه، ده پانزده سال که مدتی نیست برای این همه عمری که ما داریم، انسان میتواند تزکیهی نفس کند و خود را به لقاء پروردگار برساند، یعنی واقعاً خدا را ببیند، واقعاً خدا را مشاهده کند، واقعاً قبل از اینکه هر چیزی را ببیند، خدا را ببیند. البته همانطوری که علیبنابیطالب علیهالسلام فرمود که با این چشم سر نه، با چشم دل شما خیلی چیزها را شما الآن میبینید که با چشم ظاهر نمیبینید. جاذبهی زمین را، جاذبهی خورشید را، شما با چشم سر نمیتوانید ببینید، ولی با چشم عقل میبینید. از این مثال نزدیکتر، شما میبینید یک ماشینی کج میرود، در جاده ویراژ میرود، نمیگویید خود این ماشین ویراژ میرود، آن کسی که پشت فرمان نشسته است را دارید میبینید که این آدم یا ناشی است و یا میخواهد شما را اذیت بکند. لذا اگر خیلی جلوی شما ویراژ رفت و شما را اذیت کرد یک جا که نگه داشت، میروید یقهی راننده را میگیرید، نه یقهی ماشین را، آقا ماشین ویراژ رفته است، نه، او این کار را کرده است، همان وقتی که پشت سر این راننده دارید حرکت میکنید، این با چشم دل خود دارید خطای راننده را میبینید، یا اینطوری مثال بزنیم، اگر یک کار خوبی را بکند، کار خوب راننده را ما داریم میبینیم، موقع بهار این گُلها، این درختها، اینهایی که همهی چیزهای آن روی نظم و حساب است، انسان یک مقدار فکر کند میبیند خدا است دیگر، با همین دو سه تا مثال این مطلب روشن است، منتها این در ذهن شما باید ثبت بشود، شما میگویید اگر اینطوری است، الآن دیگر همه چیز را قبول داریم و یقین داریم و اینها، نه، این را فراموش میکنید، شما الآن از پنج جهت به طرف مادیات متوجه هستید و هیچ به طرف معنویات متوجه نیستید و این را باید عوض کنید، یعنی آن را بگردانید و همه چیز به طرف معنویات باشد، همانطوری که یک راننده وقتی که با ماشین خود کار صحیحی میکند یا با ماشین خود کار بدی میکند، شما گناه را به گردن ماشین نمیاندازید، نمیگویید این عالَم، نباید بگویید این عالَم، طبیعت آن را اینطوری کرده است، بهار است و بهار گُل است و نه، بگویید خدا این کار را کرده است، آن مدبر امور این کار را کرده است، آن کسی که حتی اتم را روی نظم خود دارد میچرخاندش، او این کار را کرده است، اینطوری بگویید. البته این باید ثبت بشود، که بدون هیچ فکری اینطوری باشید، آنجا لقاء پروردگار برای شما خیلی ساده است و آسان است. ببینید کارها خیلی سهل است، همین کار سهل را ما متأسفانه صحیح انجام نمیدهیم و إنشاءالله شرایط دیگری که سِیر الی الله دارد در وقتها و فرصتهایی که باشد برای آقایان عرض میکنیم.
" و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین "