درس خصوصی غذای روح: جلسه ششم
تیر ۱۲, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه هشتم
تیر ۱۲, ۱۳۸۱
جلسه هفتم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: مهمترین غذای روح ولایت و معرفت خدا
تاریخ:
۲۲ ربیع الثانی ۱۴۲۳ هجری قمری
۱۲ تیر ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/07/03 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- حساب روح خود را از بدن خود جدا کنید
۲- مهمترین غذای روح معرفت خدا و ولایت است
۳- ولایت خدا و معصومین علیهم السلام روح انسان را زنده می کند
۴- غذای روح آلوده روح شما را غافل می کند یا می کشد
۵- آب ولایت باید از سرچشمه کوثر باشد
۶- خصوصیات کسی که می تواند آب ولایت خاندان عصمت علیهم السلام را از آیات و روایات استخراج کند
۷- آب ولایت شما را از تاریکی جهل وارد نور هدایت می کند
۸- اولیاء خدا زنده هستند و تحت تاثیر رسومات واقع نمی شوند
۹- آب ولایت پنجاه درصد غذای روح است
۱۰- غذای روح در همه جا هست
۱۱- عبادت ممکن است اصلاً غذاییت نداشته باشد
۱۲- عبادت و ذکر باید به شما نیرو بدهد
۱۳- دلیل خواندن سوره کهف در مرحله استقامت و خصوصیات اصحاب کهف
۱۴- برای خدا اگر پیش آمد تمام کُرۀ زمین را بدست بیاورید
۱۵- جریان موسی و خضر و مسئله ولایت پذیری
۱۶- معیار ارزش، ایمان و پاکی است
۱۷- رشد و کمال بوسیله آب ولایت
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه حضرت استاد در جمع سالکین الی الله درباره مبحث روح و غذای روح فرمودند که باید شما حساب روح خود را از بدن خود جدا کنید و مخلوط کردن مسایل روحی و بدنی مشکلات زیادی را به بار میآورد و سپس در این جلسه فرمودند: مهمترین غذای روح انسان ولایت و معرفت پروردگار میباشد که پنجاه درصد از غذای روح شما را تشکیل می دهد و هرکس این حقیقت را بفهمد که ولایت یعنی اطاعت از روی محبت از خدا و خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) و آن را انجام دهد از ظلمت و تاریکی جهل وارد نور هدایت میشود و اولیاء خدا به خاطر اینکه از این غذای روحی به طور کامل استفاده میکنند و تحت تأثیر رسومات غلط واقع نمیشوند روحشان زنده است و کسانی که ولایت پذیری ندارند؛ روحشان غافل و مرده است و سپس فرمودند که غذای روح همیشه در اطراف شما هست و باید ذکر و دعا و قرآن با توجه و تفکر باشد تا به شما نیرو بدهد وگرنه هیچ فایدهای عبادت برای رشد شما نخواهد داشت و سپس دلایل انتخاب سوره کهف برای استقامت را بیان کردند و در پایان فرمودند کوشش کنید که با خوردن آب ولایت روحتان را رشد دهید و به کمال برسید.
متن کامل درس هفتم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
« الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»
۱- حساب روح خود را از بدن خود جدا کنید
در هفتۀ گذشته مطالبی دربارۀ جدا کردن روح از بدن {عرض شد} اول کاری که معتقدین به خاندان عصمتوطهارت و قرآن صددرصد میکنند، باید این باشد که حساب روح خود را از بدن خود جدا کنند. مخلوط کردن این دو خیلی مصیبت به بار میآورد و بلکه اگر روح انسان تحت تأثیر بدن او واقع بشود مرگ او حتمی و انسانیت او از بین میرود. اگر ارتباط روح با بدن زیاد باشد و بدن تحت تأثیر روح یا روح تحت تأثیر بدن واقع شود. اول چیزی که بسیار مشکل ایجاد میکند همان مسئلهای است که هفتۀ گذشته اشاره کردم و این هفته میخواهم یک قدری دربارۀ آن توضیح بدهم و آن غذایروح و بدن است. ما در زندگی این دو مسئله را با هم مخلوط کردیم، حتی تا جایی که دیده شده است و شاید در بین خود ما هم این مسئله مطرح باشد که فلان چیز یا یک غذایی را بخوریم تا روح ما به کمال برسد یا مثلاً فرض کنید که اگر غذایی حرام بود و من اطلاع نداشتم، روی موازین شرعی برای من حلال باشد ولی در واقع نجس بود یا حرام بود آنچنان روح اکثریت تحت تأثیر بدن آنها واقع شده است که میگویند آن حرام واقعی که من اطلاع ندارم در روح انسان تأثیر دارد که من در کتاب در محضر استاد این مطلب را خوب توضیح دادم و استدلال کردم و شاید همۀ شماها استدلال آن را هم بلد باشید و کاملاً برای شما واضح باشد که تأثیر غذای حرام واقعی بدون اطلاع مثلاً شخص خورنده در روح او هیچ تأثیری ندارد، هرچه میتوانید باید روح را جدا، کارها و برنامههای آن را جدا و بدن خود را جدا حسابرسی کنید، البته گاهی میشود که روح بعضی افراد خیلی ضعیف است، تحت تأثیر بدن آنها واقع میشود و گاهی هم میشود که بدن تحت تأثیر روح واقع میشود، که این چیزی که عرض میکنم باید باشد، حالا همۀ اینها حرف دارد.
۲- مهمترین غذایروح معرفت خدا و ولایت است
آنچه که امروز میخواهم عرض کنم؛ غذایروح است با مقایسۀ با غذای بدن. در بدن فیزیکی انسان در مرحلۀ اول مهمترین غذایی که برای او لازم است و مفید است آب است، در بدن اینطور است، یعنی ممکن است چهل روز غذا انسان نخورد، همانطور که این آبدرمانیها این کار را میکنند ولی اگر سه روز آب نخورد میمیرد. مهمترین غذا برای بدن انسان آب است، برای روح انسان هم چنین مسئلهای هست. مهمترین غذایروح معرفت خدا و ولایت است، یعنی اگر بخواهیم مقایسه بکنیم معرفت پروردگار و ولایت در حکم آب یا در حکم هوا است. ولی چون دربارۀ غذا صحبت میکنم لذا هوا را مطرح نکردم، به خاطر اینکه در یک حدیث هست که... یعنی نه یک حدیث، احادیث مختلف و متعددی هست، شاید به حد تواتر باشد که ائمۀاطهار علیهمالصلاةوالسلام فرمودند: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ»(کافی:۲/۱۸)، اسلام... اسلام یعنی همان تسلیم شما، همان مطیع بودن شما، همان ولایت داشتن شما، بر پنج چیز بنا گذاشته شده است: «الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ» چون روایات آن مختلف است صوم هم هست، جهاد هم هست، زکات هم هست که بعضی از آنها صوم را ندارد، بعضی از آنها حج را ندارد، به هر حال این پنجتایی که در احادیث گفتهاند در چهارتای آن ممکن است اختلاف داشته باشد ولی در تمام روایات پنجمی ولایت است. ولایت یعنی چه؟ و بعد هم چه خصوصیتی دارد؟ «وَ ما نودي بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ» به تعبیر من آن تغذیهای که انسان به وسیلۀ ولایت برای روح خود میکند، با هیچ چیز دیگر این تغذیه را نمیکند.امام در همین استدلال میفرماید: میفرماید نماز را در مسافرت کم میکنید، میشود کمتر نماز خواند، یعنی نماز شکسته میشود، مثلاً زنها ایام حیض نماز نمیخوانند، زکات را همه کس لازم نیست بدهند، مثلاً غلات اربعه یا انعام ثلاثه یا نقدینِ آنهایی که به حد نصاب برسد باید زکات بدهند، پس لازم نیست همه زکات بدهند. در مورد روزه، کسی که مریض است روزه نمیگیرد. در مورد حج، کسی که مستطیع نیست حج نمیرود، اما ولایت را نمیشود بگوییم کم داشته باشیم، زیاد داشته باشیم، یک وقت نداشته باشیم، یک وقت بعضیها نداشته باشند، نه، همه باید ولایت را داشته باشند. ولایت چیست؟ ولایت آنقدری که ما تحقیق کردیم در گذشته و مکرر هم گفتم اطاعت خدا و پیغمبر و علیبنابیطالب و معصومین علیهمالصلاةوالسلام با محبت است، اطاعت بدون محبت ولایت نیست، محبت بدون اطاعت هم ولایت نیست. وقتیکه محبت زیاد میشود در اثر محبت انسان اطاعت میکند، این را ولایت میگویند. بنابراین بالاترین و لازمترین غذایروح شناختن موالیان انسان است که انسان موالی خود را بشناسد و اطاعت کند و محبت داشته باشد. موالیان ما چه کسانی هستند؟ موالی ما، ولیّ ما خدا است، بدون حرف و هیچ کس و هیچ چیز مولای ما مستقلاً و بالإصاله نیست جز خدا. این یک غذایی است که بسیار پُرویتامین است، بسیار مقوی است، مثل آب شاید پنجاه درصد غذای ما همین مسئلۀ شناختن خدا و ولایت خدا را داشتن است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا»(بقره/۲۵۷)، ببینید وقتیکه میگوید: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» فوراً بعد میفرماید: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» اینقدر این غذایروح غذای کافی سالمی است که حتی «ثُمَ» را هم در اینجا نمیآورد «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ» چون ممکن است «ثُمَ» باشد، یا «و» باشد یا «ف» باشد که هر کدام یک مهلتی دارد و مهلت «ثُمَ» بیشتر است، اینها را ندارد. لازمه و قطعاً و بدون هیچ معطلی تا شما ولایت خدا را پذیرفتید، تا این مسئله مسلّم شد که «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» فوراً «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» روح انسان وقتیکه در ظلمت است گرسنه است، وقتیکه در ظلمت است ناقص است. ذهن شما روی گرسنگی بدنی نرود، ولو اینکه ذهن هم برود هر دو با هم تطبیق میکند. وقتیکه انسان در ظلمت ظاهری است هیچ چیز را نمیبیند، جلوی پای خود را نمیبیند، حتی اگر اطراف او پُر از غذاهای بسیار خوب هم باشد چون نمیبیند نمیتواند استفاده بکند. شما در یک اتاقی باشید و سفرۀ مفصلی انداخته باشند و همه جا هم غذا گذاشته باشند اما اتاق تاریک است، شما هم یک گوشه نشستید و نمیدانید که اینجا غذا هست، تا چراغ روشن شد میبینید عجب غذاهایی در اطراف شما هست. انسان تا از ظلمت بیرون نیاید به هیچ چیز نمیرسد، به هیچ کمالی نمیرسد و لازمۀ از ظلمت بیرون آمدن چیست؟ فهمیدن اینکه «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» فهمیدن این است که خدا ولیّ شما است، خدایتعالی شما را در آنجا از ظلمت بیرون میآورد و شما را وارد نور میکند و همه چیز را آنوقت درک میکنید، قلب شما مملو از نور حقیقت میشود.
۳- ولایت خدا و معصومین علیهم السلام روح انسان را زنده می کند
پس اول چیزی که باید انسان برای این غذا، برای این زندگی، برای روح خود، برای غذایروح خود به فکر باشد شناختن خدا است، هرچه هم بیشتر و بهتر خدا را بشناسد بهتر ولایت آن را قبول میکند و وقتیکه ولایت او را قبول کرد وارد نور میشود و همه چیز را میبیند و از همه چیز استفاده میکند. ولایت پیغمبر و علیبنابیطالب و ائمۀاطهار هم در پرتو ولایت خدا است. میبینیم خود علیبنابیطالب ولیّ خدا است یا مثلاً پیغمبراکرم ولیّ خدا است، یعنی فرمانبردار بامحبت خدا است و اگر انسان بتواند این غذا را برای خود تهیه بکند زنده است اما اگر نتوانست، نداشت این مُرده است، بدون تردید مُرده است. نمیشود یک انسانی بدون هوا و آب زنده باشد، همانطور که بدون معرفت خدا و ولایت خدا و فهمیدن اینکه خدایتعالی ولیّ او است نمیتواند زنده باشد، میمیرد.
۴- غذایروح آلوده روح شما را غافل می کند یا می کشد
اینکه میبینید بعضیها واقعاً نمیفهمند، واقعاً غافل هستند، واقعاً درک ندارند برای این است که غذایروح آنها کافی نبوده است. یا اگر خداشناس هم هستند باز میبینید آن غذایی که باید بخورند نخوردند یا آب آلودهای خوردند. یک آشامیدنی مسمومی خوردند، برای اینکه این آبی که اینها آشامیدند این از سرچشمۀ کوثر نبوده است، ما باید آب را از کوثر بخوریم، آب ولایت را از کوثر بخوریم، غذای ما باید آن آب پاک {باشد} «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»(جن/۱۶)، ماء غدق، یعنی آب پاک، بدون هیچ آلودگی. چه بسا انسان یک آشامیدنی را میخورد ولی مریض میشود، در غذاهای مادّی، یعنی غذای بدن، این آلوده است، غذایی است، آبی است که از فاضلابها و... واقعاً اسم آن را فاضلاب باید گذاشت، میآید و انسان دوست دارد و میخورد. این سخنانی که غیر از کلمات ائمه هست، هرچه باشد غیر از کلمات ائمه باشد، شما بخواهید از راه دیگری غیر از قرآن و روایات خدا را بشناسید و غذایی برای روح خود تهیه بکنید این آلوده است، آنقدر هم آلوده است که گاهی واقعاً انسان را میکُشد. حالا نمیخواهم توضیح بدهم و برای شما عرض کنم که همین غذای مهم روح الآن چقدر به طرف ما سرازیر است و چقدر باید حواس انسان جمع باشد. گاهی یک میکروب وبا در آب هست که یک شهری را میکُشد. یک مقداری یک سمّ در آب ریخته باشند آب حتی امام را میکُشد، حتی حضرت اماممجتبی را شهید کرد همان سمّی که داخل کوزۀ آب ریختند، خیلی باید حواس ما جمع باشد.
۵- آب ولایت باید از سرچشمه کوثر باشد
آبی که مهمترین غذایروح ما است که آب ولایت است «مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»(انبیاء/۳۰)، که آن شاعر گفت ماء، ماء ولایت است بل له، آن هم ولایت خدا، آن هم محبت و اطاعت پروردگار که «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» این آب باید آبی باشد که از سرچشمۀ کوثر بیرون آمده باشد. کوثر چیست؟ مکرر گفتم، شاید قدیمها گفته باشم، حالا بعضیها متوجه نباشند، کوثر کلمات حکمتآمیز خدا است که به فاطمۀزهرا سلاماللهعلیها تعلیم فرموده است و همۀ ائمه هم از همین کوثر استفاده میکنند و به مردم آن آب غدق را میدهند و هیچ آلودگی هم نباید داشته باشد، یعنی ما نباید آن را آلوده هم بکنیم، چون گاهی میشود از همان کوثر، از همان آب سالمِ تمیزِ بدون میکروب در زندگی ما آمده است ولی ما آن را کثیف کردیم، مثلاً چطور؟ حِکَم خاندان عصمت و طهارت، حکمتهایی که از ناحیۀ آنها به صورت روایات و به صورت آیات قرآن آمده است دست فلان فیلسوف رسیده است، دست فلان دانشمند رسیده است، بهعنوان اینکه فلسفۀ یونان را با روایات التقاط کند، مخلوط کند، با هم بسنجد، با هم آنها را یکی کند، نشسته است و روایات را... ای کاش آنها را با اینها تطبیق بدهد، روایات را با آنها تطبیق داده است، این مخلوط کردن است، التقاط یعنی مخلوط کردن، این التقاط است، این مسئلۀ التقاط خیلی مهم است. همین که التقاط کردن یعنی یک مقدار آب... حالا نمیگوییم آب زهر که اسم واقعی آن زهر است ولی آن را نمیگوییم، آب نامعلوم، غیر از کوثر، این را آورده است و مخلوط کرده است با آب غدقی که خدایتعالی از سرچشمۀ علم ذاتی خود در قلب فاطمۀزهرا و پیغمبراکرم و ائمۀاطهار سرازیر کرده است، این خیلی مهم است، حواس ما باید جمع باشد. یک غذای مهم زندگی ما، حیات ما، آب ولایت پروردگار و خاندان عصمت و همین مقید بودن و محدود بودن و پابند بودن و حتی بگویم متحجر بودن به قرآن و روایات و استنباط افرادی که... البته استنباط مثل تلمبه زدن است، از داخل این مخزن علم یک افرادی باید این آب را استخراج کنند و داخل لیوان کنند و به شما بدهند،
۶- خصوصیات کسی که می تواند آب ولایت خاندان عصمت علیهم را از آیات و روایات استخراج کند
آن کسی که میتواند این کار را بکند کیست؟ «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ»(بحار:۲/۸۸)، اولاً فقیه فهیم باشد، یعنی دین را بفهمد. هر کس یک دوره سطح حوزه را خواند فقیه نیست، هر کس ده دوره یا صد دوره درس خارج را خواند فقیه نیست، چون ممکن است دین را نفهمد، حقیقت دین را درک نکند، اول «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ» بعد مراحل تزکیۀنفس را هم گذرانده باشد که دیگر نمیخواهم توضیح بدهم. این شخص حق دارد... همانطوری که در هفتههای قبل گفتم که شفاعت باید به اذن خدا باشد، از طرف پروردگار اذن داشته باشد. یک استاد میخواهد برود داخل دانشگاه درس بدهد این باید اجازه داشته باشد برای اینکه برود داخل دانشگاه درس بدهد. اگر یک عالم میخواهد یک درسی برای یک عدهای بدهد، دربارۀ توحید صحبت کند، دربارۀ ولایت صحبت کند، دربارۀ مسائل مختلف صحبت کند، اجازۀ این باید مسلّم باشد، حالا میگویید چه کسی اجازه میدهد؟ اجازۀ آن این است که از محدودۀ آیات قرآن و روایات خارج نشود. در این آبی که برداشته است و میخواهد به افراد بدهد که بیاشامند در راه آب دیگری مخلوط نکند، آنچه که خدا گفته است بگوید، آنچه که پیغمبراکرم و ائمۀاطهار گفتند بگوید، اینطور برنامهای باید انسان داشته باشد.
۷- آب ولایت شما را از تاریکی جهل وارد نور هدایت می کند
بنابراین اول غذایی که انسان برای روح خود لازم دارد ولایت است، ولایت خدا، ولایت پیغمبر، ولایت ائمۀاطهار علیهمالصلاةوالسلام، اینها یک آبی، یک آب ولایتی برای انسان تهیه کردند که تا انسان خورد... همانطوری که از امامصادق پرسیدند آب چه مزهای دارد؟ حضرت فرمود: مزۀ حیات میدهد، واقعاً هم بسیار تعبیر جالبی است. برای بدن انسان است حیاتبخش، انسان تا در یک بیابانی واقع نشود و تشنگی زیادی نبیند نمیفهمد آب یعنی چه. همینطور هم انسان تا در آن تاریکیهای جهل که «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها»(آلعمران/۱۰۳)، در آن جهل زمان جاهلیت که همۀ آن رسومات بر مردم حاکم بود، حتی رسوماتی که برای آنها کُشنده بود، بعضی رسومات واقعاً کشنده بود، رسم بود که دختر خود را با دست خود زیر خاک بکند، رسم بود که فرزند خود را بکُشد «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ»(اسراء/۳۱)، رسوماتی داشتند که همۀ آنها مخالف بودند، همۀ آنها از آن فرار میکردند {ولی} در عین حال در آن میافتادند. اینها با ولایت و اطاعت از خدا و پیغمبر از این تاریکیهای جهل، از این تاریکیهای رسومات نجات پیدا کردند و به نور رسیدند. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».
۸- اولیاء خدا زنده هستند و تحت تاثیر رسومات واقع نمی شوند
اما الآن متأسفانه باز ما داریم در همان رسومات میافتیم، رسوماتی که از آن فرار میکنیم. عیدنوروز میبینید تهران خالی میشود به خاطر اینکه مهمان میآید، فلان میشود، رسم است، چه بکنیم، چه بکنیم، بهتر این است که فرار بکنیم، بهتر این است یک جایی برویم. دید و بازدید خوب است، محبت خوب است، اما تا جایی که اسباب دردسر و زحمت برای همدیگر نباشد. از روی آتش پریدن آن که اصلاً خوب نیست، رسومات دیگری که همینطور شما بنشینید با خود بررسی بکنید ببینید چه رسوماتی در زندگیهای شما هست، چقدر دست و پاگیر است. از لباس شما گرفته، تا خانۀ شما، تا ماشین شما، تا دید و بازدیدهای شما، تا قوم و خویشهای شما، همه یک مُشت رسومات دست و پاگیر مثل زمان جاهلیت. آقا نمیشود، مگر میشود این کار را نکرد؟ نمیشود و مگر میشود و این حرفها، مثل همان وقتها است که {میگفتند} مگر میشود انسان دختر خود را در خانۀ خود بزرگ کند؟ مگر میشود انسان دختر داشته باشد؟ با این کمپولی که ما داریم این بچههایی که متولد شدند اینها را باید کُشت و از بین برد. آنها همین را میگفتند، رسم است، یعنی هر چیزی که تحت ولایت پروردگار نباشد، تحت ولایت خاندان عصمت نباشد هرچه میخواهد باشد مثل همان دختر زیر خاک کردن است، فرقی نمیکند. به جهتی که روی چه اساسی تو داری این کارها را میکنی؟ برگردم به مطلب اول خود، به طور کلی هر چیزی که انسان را رشد بدهد غذای انسان است. خداشناس و ولیّ خدا با یک انسان جاهلی که تحت تأثیر رسومات واقع شده است خیلی فرق دارد، این زنده است و او مرده است. شما میگویید چطور مُرده است؟ ببینید چطور مُرده است. اگر بخواهم دقیقاً بگویم چطور مُرده است و توضیح بدهم شاید خود ما را هم شامل بشود و من خجالت میکشم بگویم. تحت تأثیر ولایت پروردگار انسان باید واقع بشود، خدا چه گفتی؟ همان را من انجام میدهم. ده تا آیۀ قرآن دارد، این مطلب اصلاً خلاف است، حالا دیگر نمیشود، واقعاً نمیشود، همین، این آخرین استدلال است،
۹- آب ولایت پنجاه درصد غذایروح است
کسی که میخواهد به سوی خدا حرکت کند باید اول کاری که میکند این باشد که ولایت الهی را قبول کند، این غذا را بخورد وإلّا مرده است و مرده هم جز تعفن هیچ چیز دیگری ندارد. افرادی هستند متعفن، واقعاً متعفن که خود را هم مسلمان میدانند، خود را هم انسان میدانند. اول کاری که انسان میکند باید از این آبی که در آیات قرآن هست، ماء حیات، از این آب ولایت استفاده بکند، خود را زنده بکند، از ظلمت به نور برود، با این غذا رشد بکند، دارای یک رشدی باشد، یک ارزشی باشد، بعد در راه تزکیۀنفس قدم بردارد. بنابراین اول غذایروح انسان که انسان را زنده میکند و به کمالی میرساند که شاید پنجاه درصد کمالات را این غذا تأمین میکند مسئلۀ ولایت الهی است، ولایت خاندان عصمت است، ولایت امامعصر ارواحنافداه است.
۱۰- غذایروح در همه جا هست
بعد هم در هفتۀ گذشته عرض کردم که انسان در هر کجا که باشد غذایروح در اطراف او هست، میتواند برای خود غذا تهیه بکند، شما اگر در یک بیابان کویری باشید ممکن است از گرسنگی و تشنگی بمیرید، بدن شما بمیرد اما هیچ جای دنیا برای روح شما کویری نیست، هیچ جای دنیا، گفتم یک برگ درخت را برمیدارید نگاه میکنید، روی آن فکر کنید. اینکه «تفكّر ساعة خيرٌ من عبادة سبع سنة» هفت سال عبادت ارزش دارد فکر یک ساعت برای همین است، این غذایروح شما است.
۱۱- عبادت ممکن است اصلاً غذاییت نداشته باشد
عبادت ممکن است اصلاً غذاییت نداشته باشد، بعضی غذاها برای بدن انسان است که غذاییت ندارد فقط شکم پُر میکند. بعضی از همین عبادتهایی که ما میکنیم ممکن است غذاییت نداشته باشد فقط دل انسان خوش است که عبادت کرده است. من مکرر دیدم، شما هم حتماً دیدید که افرادی هستند یکسره نماز میخوانند، روزه میگیرند، حج میروند، دنیا از بین برود اینها دارند کار خود را میکنند، صفات رذیله هم دارند، اصلاً رشدی پیدا نکردند، حتی اکثر دعاها را حفظ هستند ولی هیچ صفتی از صفات رذیله نیست که در اینها نباشد. من گفتم یک وقتی در حرم حضرترضا صلواتاللهعلیه بودم یک نفری را که من مدتها میدیدم نماز شب میخواند، اول کسی است که وارد حرم میشود، نماز خود را اول وقت میخواند، میآمد یک سجادهای گوشۀ حرم میانداخت و مشغول بود تا اول آفتاب. یک شب، یعنی بینالطلوعینی بود، یک سجادۀ بزرگی هم داشت، روی این نشسته بود و داشت عبادت میکرد، نماز شب خود را داشت میخواند و اینها، یک بنده خدایی آمد پای خود را روی سجادۀ این گذاشته بود، حالا این شخص در نماز چقدر تقلا کرد که از روی سجادۀ خود دور کند که اینجا ملک من است و تو چرا پای خود را گذاشتی و اینها، البته به او هم ضرری نداشت، او متوجه نشد و مدام میگفت اللهاکبر، اللهاکبر. شما حساب کنید ببینید این نماز چقدر غذاییت برای روح او دارد، بعد هم تا نماز او تمام شد سر زانو بلند شد گفت: حرامزاده از روی سجادۀ من برو آن طرف، اینقدر به تو اشاره میکنم. شما ببینید همین دو رکعت نمازی که الآن خواند این چقدر غذاییت برای این دارد؟ غذایروح باید روح انسان را رشد بدهد. اگر یک کسی آنجا حاکم شرعی چیزی میبود میخواست این را بخوابانند و هفتاد تا ضربه شلاق هم به او بزنند و امثال اینها ما زیاد داریم. وقتی من طلبه بودم و سن کمی داشتم مقید بودم سحرها حرم حضرتمعصومه سلاماللهعلیها بروم، یک نفری بود که الآن فوت کرده است، خدا او را اگر صلاح می داند رحمت کند، این کنار من نشسته بود خیلی حال خوبی و توجهی داشت، قبل از اذان صبح بود، گریه میکرد و حالی داشت و من خیلی هم دوست داشتم. من دیدم دارد نماز جماعت شروع میشود، اذان صبح است و نماز جماعت است، دست و پای خود را جمع کردم و مفاتیح را برداشتم که برای نماز جماعت بروم، به من با تندی گفت: نروی پشت سر این گردنکلفت نماز بخوانی، حالا آن امام جماعت هم یکی از مراجع معروف بود. گفتم: یعنی چه؟ گفت: این تا حالا خوابیده است، حالا آمده است و میخواهد ما که از یک ساعت به اذان صبح اینجا بیدار هستیم برویم پشت سر او نماز بخوانیم. گفتم: شاید ایشان در خانۀ خود نماز شب خود را خوانده است، گفت: نه، چشمهای او را ببین ورم کرده است، معلوم است الآن از خواب بیدار شده است. بعد هم به من گفت: تقوا این است، اشکهای چشم خود را روی مفاتیح نشان میداد. این دعا خواندن چقدر برای او غذاییت دارد؟ چقدر او را رشد داده است؟ هم غیبت کرد، هم تهمت زد، هم به یک سید اولاد پیغمبری و مرجع تقلیدی جسارت کرد و هم عُجب خود را {نشان داد} عُجب کرد، هر کدام از اینها یک مرضی است که او را میکُشد و این دعا خواندنها هم هیچ فایدهای ندارد.
وقتیکه دعا میخوانید باید طوری باشید که کاملاً خدا را در نظر بگیرید. وقتیکه خدا را و ولایت پروردگار را در نظر گرفتید شما را از تاریکیها... اینها تاریکیها است، ببینید من برای شما شرح بدهم که چطور تاریکی است، همین شخص را منظور کنید، اول تاریکی که این شخص دارد این است که توجه به آیات قرآن ندارد که خدایتعالی در قرآن فرموده: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»(حجرات/۱۲)، بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکنید. شما هم دارید غیبت میکنید، هم سوءظن دارید، هم عُجب دارید، معلوم است در تاریکیهای مختلف افتادید که حقیقت را نمیبینید و از همه مهمتر... این شخص گوشۀ عبای من را گرفته بود و نمیگذاشت من بلند شوم، آخرین حرفی که من به او زدم این بود که گفتم ما برای حفظ وحدت پشت سر علمای اهلسنت وهابی در مکه میرویم نماز میخوانیم ولی تو نمیگذاری من اینجا بروم پشت سر این آقای شیعۀ متدین نماز بخوانم؟ اینطوری است.
۱۲- عبادت و ذکر باید به شما نیرو بدهد
کوشش کنید غذایی که میخورید شکم پُرکن نباشد، ما این ذکر «یا قوی» را که در استقامت به افراد میدهیم این شکمپُرکن نباشد، ذکر «یا تواب» شکمپُرکن نباشد، بعضیها چُرت میزنند {و مدام میگویند} «یا قوی یا قوی یا قوی» این نباشد. هر یک کلمه، یک دفعه که میگویید «یا قوی» یک دستی به دامن قدرت پروردگار انداخته باشید و یک پله بالا رفته باشید. این ارزش دارد، این غذایروح شما است. همینطور که نمی¬شود یک لقمه غذا بخورید و یک نیرویی نگیرید، بدن شما یک نیرو نگیرد یا مثلاً اگر خیلی تشنه هستید یک لیوان آب بخورید و بدن شما نیرو نگیرد، همانطور باید این اذکار به شما نیرو بدهد، این عبادتها به شما نیرو بدهد. سورۀ کهف را که گاهی صحبت شده است که باید بخوانید...، چرا سورۀ کهف انتخاب شده است؟ «قُلْ هُوَ اللَّهُ»(اخلاص/۱)، را سه مرتبه که بخوانید مثل این است که یک ختم قرآن خواندید، بعضی غذاها هم هست که حجم آن کم است ولی نیروی آن زیاد است.
۱۳- دلیل خواندن سوره کهف در مرحله استقامت و خصوصیات اصحاب کهف
چرا سورۀ کهف را گفتند؟ برای اینکه چهار تا قضیه خدا در سورۀ کهف بیان میکند مربوط به استقامت، مربوط به صبر، اول قضیۀ خود اصحاب کهف. خیلی مقاومت میخواهد، خیلی انسان قویی میخواهد، یک روح بسیار قویی لازم است که بتواند ریاست، ثروت، زن و فرزند، همه را برای خدا ترک کند و برود درون غار زندگی کند. اینجا است که خدایتعالی به اینها میگوید: «فِتْيَةٌ»(کهف/۱۳)، جوانمرد، خدا اگر به یک کسی بگوید جوانمرد، جوانمردان...«آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» اینها به پروردگار خود ایمان آوردند، تصدیق ایمان آنها را خدا بکند، غذایی خوردند در معرفت پروردگار که آنچنان نیرومند است که خدایتعالی به شجاعت آنها، به شهامت آنها، به شخصیت آنها صحه گذاشته است و بعد هم که آنها خواب هستند به پشتیبانی آنها رفته است که اگر ما اینطوری باشیم، چنین غذای استقامت را بخوریم و ولایت را قبول کنیم پروردگارمتعال چه ما خواب باشیم و چه بیدار به ما غذا میدهد. مگر در ماه رمضان نمیگوید: «َنَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ»(بحار:۹۳/۳۵۶) خواب شما عبادت است، بخواب، ما برای تو عبادت مینویسیم. اصحاب کهف سیصدسال خوابیدند یک ذره از ارزش آنها، شخصیت آنها پایین نیامد که بماند، خدایتعالی هم اینها را بالا برد.
۱۴- برای خدا اگر پیش آمد تمام کُرۀ زمین را بگیر
قضیۀ دومی که در سورۀ کهف است؛ قضیۀ ذوالقرنین است، برای خدا اگر پیش آمد که تمام کُرۀ زمین را بگیری بگیر، برای خدا، ذوالقرنین از مشرق تا به مغرب عالم را گرفت، قدرتمند و قوی بود برای خدا. این دو تا را کنار هم بگذارید، چون امت پیغمبراکرم باید «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»(بقره/۲۰۱)، باشند این دوتا را کنار هم بگذار، آنقدر قوی هستی که برای خدا تمام دنیا را ترک میکنی و آنقدر قوی هستی که برای خدا تمام مسئولیت دنیا را به عهده میگیری «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»(حدید/۲۳)، ببینید این معنای غذایروح است.
۱۵- جریان موسی و خضر و مسئله ولایت پذیری
قضیۀ دیگری که در سورۀ کهف است قضیۀ حضرتموسی و خضر است، همان ولایت پذیرفتن است. یک کسی از دوستان را سربازی بردند، امروز مدام شکایت میکرد که آنجا مدام باید بگوییم چشم، افسر میگوید چنین بکن من میگویم چشم، میگوید چنان بکن من هم میگویم چشم. گفتم: خیلی خوب است، کاش رفقای ما هم چنین برنامهای داشتند، انسان بندگی را تمرین میکند. به ما هرچه گفتند، حتی پدر ما هم اگر یک چیزی به ما گفته است گفتیم حالا ببینیم، اینطوری کردیم. هر کسی به ما حرفی زده است گفتیم اگر دلمان داشتیم میکنیم، این انسان بندۀ خدا نمیشود برای اینکه به خدا هم همین را میگوید. حالا آمد و خدا با او صحبت کرد، انس با خدا گرفت، بعد خدایتعالی یک مأموریتی به او داد که فلان کار را باید بکنی «اِذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى* فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً»(طه/۴۲-۴۳)، برو طرف فرعون، لازمۀ با نرمی صحبت کردن این است که یک مقدار انسان به او هم چشم بگوید، لازمۀ آن این است. به خدا بگویند چشم. چرا حضرتموسی به خدا گفت چشم؟ به خاطر اینکه هشتسال به شعیب گفت چشم، تا سن جوانی به همین فرعون گفت چشم، چون اگر غیر از این بود در خانه او را نگه نمیداشتند. یک مقداری مخالفت میکرد فرعون او را نگه نمیداشت، گفت چشم. به مؤمن آلفرعون که آمد گفت: «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحينَ»(قصص/۲۰)، گفت چشم. باید میگفت من پسر فرعون هستم، چه کسی جرأت دارد حرف بزند، او را میکُشتند، گفت: چشم. انسان باید چشم گفتن را تمرین کند. به او گفتنم خیلی خوب شده است، اصلاً تعجب کرد، سربازی خیلی چیز خوبی است، یک مدتی اقلاً به یک افسری که تو او را هم دوست نداری و قیافۀ او را دوست نداری باید چشم بگویی. روز اول به من گفتند سر و صورت را باید با ماشین چهار بزنی، من چه کار کنم؟ گفتم: بگو چشم، چون شمارۀ چهار برای جوان حالا عیبی ندارد. خود این مسئلهای است که انسان باید چشم بگوید، حضرتموسی با خضر... حالا ما باشیم میگوییم اولاً ما پیغمبر اولواالعزم هستیم، بعد هم اصلاً رسالت ایشان معلوم نیست تا چه برسد به اولواالعزم بودن و همدوش من بودن و کارهای خلاف کردن او و با آن سنگینی که با حضرتموسی برخورد کرد «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً»(کهف/۶۷)، تو نمیتوانی با من صبر کنی، چطور میتوانی صبر کنی به چیزی که علم آن را نداری؟ تو نمیفهمی، به این تعبیرات بود دیگر، ولی به حضرتموسی برنخورد، راه افتاد. ببینید چقدر انسان باید استقامت داشته باشد، این سوره را برای همین جهت انتخاب کردیم.
۱۶- معیار ارزش ایمان و پاکی است
قضیۀ چهارم، قضیۀ آن دوتا دوست بودند که وارد باغ شدند یکی از آنها مؤمن بود و یکی از آنها مثل اکثر ما مردم که چشم ما به یک زرق و برقی که میافتد یک قدری خود را میگیریم، به قول بعضیها یک قِران ما دوزار میشود خود را گم میکنیم، مخصوصاً در مقابل حقایق و خدا و معنویات و اینها که اکثراً اطراف پیغمبران و به خصوص پیغمبراسلام افراد کمپول و فقیر بودند «أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ»(هود/۲۷)، اسم آنها را رذل گذاشته بودند، افرادی بدون هیچ چیزی، ثروتمندان نمیآمدند {اگر هم} میآمدند مثل آن... ظاهراً خود عثمان بوده است یا «رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ» که وقتی خدمت پیغمبر آمده بود...، پیغمبر هم اصرار داشت که هر کسی وارد میشود او را هدایت کند، کنار پیغمبراکرم نشسته بود، عبدالله ابن اُممکتوم آمد، پیرمردی بود کور بود و مؤذن پیغمبر بود، اهل تقوا بود ولی از نظر ظاهر لباس او خوب نبود، به ظاهر انسان فقیری میخورد، این آمد کنار همین «رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ» که شاید همان عثمان بود، چون در روایتی دارد؛ عثمان بوده است. این خود را جمع کرد و یک نگاهی به او کرد و آیه نازل شد «عَبَسَ وَ تَوَلَّى * أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»(عبس/۱-۲)، رو در هم کشید، صورت خود را برگرداند وقتیکه کوری بر او وارد شد «وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى»(عبس/۳)، تو چه میدانی نامرد که به پول خود مغرور هستی؟ «لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» شاید او تزکیه کرده باشد، تازه {در این¬جا می¬گوید} «لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» اگر حتماً تزکیه کرده باشد که تو اصلاً آدم نیستی بلکه او آدم است، تو مرده هستی و او زنده است، تو انسان نیستی بلکه او انسان است. پول زیاد و مال زیاد که انسان را انسان نمیکند، قارون آنقدر ثروت داشت که کلیدهای گنجهای او را مردان قوی این طرف و آن طرف میبردند، اینطوری بود. به خاطر اینکه این شخص از نور به طرف ظلمت رفته است، از قوم و خویش حضرتموسی بودن و با حضرتموسی رفیق بودن و از بنی اسرائیل بودن و از دوستان حضرتموسی بودن آمده است جایی که با حضرتموسی مبارزه میکند، لذا خدایتعالی به او گفت هم مال تو، هم خود تو باید در زمین فرو بروید و در زمین هم فرو رفتند، اینطوری میشود.
۱۷- رشد و کمال بوسیله آب ولایت
پس إنشاءالله یک مطلب مهمی که امروز در ظرف این یک ساعت عرض کردم؛ این بود که غذایروح شما که شما را به کمال میرساند و شما را رشد میدهد، همانطوری که آب بدن انسان را زنده میکند، بدن انسان را به رشد میرساند، انسان زنده است به وسیلۀ آب، همینطور به وسیلۀ ولایةالله، به وسیلۀ ولایت پیغمبراکرم و خاندان عصمت و حضرت بقیةالله ارواحنافداه همینطور باید إنشاءالله رشد پیدا کنیم و این مهمترین غذای ما است و إنشاءالله باز هم اگر هفتههای آینده موفق بودم دربارۀ سایر غذاهایروحی صحبت میکنیم. امیدوار هستیم خدایتعالی همۀ ما را از غذاهایروحی و معنوی که خاندان عصمت و طهارت برای ما از جانب خدا {آوردند} که حتی بهتر از مائدهای است که بر حضرتمریم و بنی إسرائیل نازل شد إنشاءالله بر ما نازل بشود، به ما عنایت بفرمایند و به وسیلۀ غذایروح خود از ظلمت به نور وارد بشویم و خدایتعالی به ما کمک وافری بفرماید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»