درس خصوصی غذای روح: جلسه هفتم
تیر ۱۹, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه نهم
تیر ۱۹, ۱۳۸۱
جلسه هشتم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: قاعده کلی در تشخیص غذای روح
تاریخ:
۲۹ ربیع الثانی ۱۴۲۳ هجری قمری
۱۹ تیر ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/07/10 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- قاعده کلی در تشخیص غذای روح
۲- آیا موسیقی و صدای خوب غذای روح است؟
۳- علم و حکمت و مجالست با خوبان
۴- پنجاه درصد غذای روح اعتقادات صحیح و پنجاه درصد تزکیه نفس
۵- عبادات ممکن است غذای روح باشد و ممکن است غذای روح نباشد
۶- چه چیزهایی غذای روح است و ما چطور میتوانیم از آنها استفاده بکنیم؟
۷- مسائلی که در استفاده از غذای روح باید رعایت بشود
۸- در وقت استفاده از غذای روح نشاط داشته باشید
۹- همه چیز قرآن غذای روح است
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه در مبحث روح و غذای روح، حضرت استاد در ارتباط با تشخیص غذای روح فرمودند: قاعده کلی در تشخیص غذای روح این است که باید بدانیم غذای روح چیزی است که بتواند روح ما را از ضعف و نواقص نجات دهد و قوه دفاعی روح را در برابر شیطان و نفس اماره بالسوء قوی کند و امراض روحی را از او دور نماید و خلاصه روح را رشد دهد و با این توضیحات موسیقی یا صدای خوب و بد چون رشدی به روح نمیدهد نمیتواند غذای روح باشد و از چیزهایی که غذای روح محسوب میشود مطالعه مطالب علمی، علم و حکمت و همنشینی با خوبان میباشد. قرآن به طور کلی همه چیزش برای روح انسان غذا میباشد زیرا پروردگار متعال آن را برای ما آماده کرده است؛ ولی روایات نیاز به اجتهاد و توضیح دارد. یکی از مسائلی که در تهیه غذای روح باید رعایت شود این است که باید غذای روح را با توجه و نشاط استفاده کرد و عبادات اگر حالات انسان را عوض نکند نمیتواند غذای روح برای ما باشد؛ مثلا نماز در صورتی غذای روح است که بعد از نماز نسبت به قبل از نماز شما متعهد تر شده باشید.
متن کامل درس هشتم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»
۱- قاعده کلی در تشخیص غذای روح
یکی دو هفتهی گذشته، دربارهی غذای روح صحبت شد، چند جمله در این ارتباط باقی مانده است که آنها را امروز عرض میکنیم؛ مخصوصاً این مطلبی که اول عرض میکنم، لازم است که انسان بداند:
در بین مردم و شاید حتی دانشمندان، بحث است که غذای روح چیست؟ حتی در کتابها، گاهی دیده میشود که بعضی از چیزها را غذای روح میدانند و حال اینکه غذای روح نیست و بعضی از چیزها را غذای روح نمیدانند که غذای روح است. یک ضابطهای، یک قاعدهای برای تشخیص غذای روح، عرض میکنم تا همه بدانیم که چهکسی، اشتباه میکند و چهکسی، درست میگوید.
روح انسان مثل همین بدن انسان است، به همین دلیل هم برای آن، غذا، منظور کردهاند. اسم آنچه را نیاز دارد، غذا گذاشتهاند. در صورت ظاهر، غذا فقط برای بدن است ولی آنجا برای روح هم، آنچه ضرورت دارد را غذا میگویند.
غذای بدن چیست و چرا انسان برای بدن خود، غذا میخورد؟
حتماً اگر از شما سؤال بشود که چرا غذا میخورید و چه نیازی به غذا دارید؟ میگویید برای اینکه بدن من تقویت بشود و ضعف پیدا نکند و به اندازه کافی رشد کند و ما باید طوری با بدن، برخورد بکنیم که مریض نشود. پس غذای بدن، یکی برای این است که مانع ضعف بشود، دوم برای این است که رشد ایجاد بکند، سوم برای این است که مرضهایی که از بیغذایی یا از گرسنگی به وجود میآید، آن مرضها، برای بدن به وجود نیاید.
خیلی افراد هستند که در اثر گرسنگی، مریض میشوند، بهعنوان نمونه، در آن ممالکی که گرسنگی زیاد است، گاهی میشود در آن ممالک، شکمها باد میکند، به همینصورت، یک کسالتهای مختلفی که مربوط به گرسنگی است، نصیب انسان میشود وانسان ممکن است، یک مقداری عدم دریافت غذا را، برای بدن خود، تحمل بکند، اما نرسیدن آب را نمیتواند تحمل بکند؛ لااقل، بیشتر از سه روز، نمیتواند تشنگی بکشد و باید آب بخورد. حالا به آن مسائل، کار نداریم.
به طور کلی: «غذایی که حتی شامل آب و اینها هم بشود» به همین مقیاس و به همین قیاس؛ ما باید غذای روحمان را بشناسیم: غذای روح، آن چیزی است که روح را به کمال میرساند، رشد میدهد، همانطوری که بدن، رشد پیدا میکرد.
غذای روح، باید روح انسان را از نواقص و از مرضهایی که ممکن است متوجه روح بشود، نجات بدهد. غذای روح، باید طوری باشد که صفات رذیله را از او دور کند و بالأخره غذای روح، روح را از ضعف نجات میدهد، دیگر این حداقل آن است. هرچه که اینطوری باشد، کمالی، نصیب روح بکند، هر چیزی که روح را از امراض روحی نجات بدهد، هر چیزی که قوهی دفاعی روح را تقویت بکند که روح انسان، بتواند از امراض مختلف روحی که به روح انسان هجوم میآورد: -یا از طریق شیطان یا از طریق خود هوای نفس یا از طریق نفس امارهی بالسوء؛ اینهایی که هجوم میآورد- روح انسان، یک قدرتی پیدا بکند که همهی اینها را دفع بکند. اینها غذای روح است.
۲- آیا موسیقی و صدای خوب غذای روح است؟
اگر یک عده آمدند گفتند، مثلاً صدای خوب، غذای روح است، از آنها میپرسیم که صدای خوب، روح را چه تقویتی میکند؟ اگر آمدند گفتند: موسیقی خوب، غذای روح است که متأسفانه در تلویزیون هم من از یک عارفنمایی شنیدم؛ میپرسیم: موسیقی چه کاری برای روح انجام میدهد؟! چه کمالی برای روح ایجاد می کند؟ اگر ایجاد کمالی را انجام میدهد، بسیارخوب است.
میآییم، میگوییم: اشعار شعرا که اینها، شعرهایی گفتهاند و خواندن آن در مجالس؛ آیا روح انسان از اینها تغذیه میکند یا نه؟ گاهی چرا، گاهی اشعاری هست، اشعار حکمت آمیز، اشعار عرفای بزرگ، اشعار مدایح اهلبیت که به وسیلهی اشعار، حقایق و اعتقادات را برای مردم بیان کردهاند، مثلاً تا جایی که اشعار سید حمیری، -سید حمیری، یک شخصی بودهاست که مثلاً عقاید و ولایت و اینها را به وسیلهی شعر بیان میکردهاست و این شخص، آنقدر با عظمت شده است که حضرت رضا صلوات الله علیه میفرمایند که من در رؤیا دیدم که یک نردبانی گذاشتهاند، صد پله داشت و من از این پلهها بالا رفتم، منتها در پرانتز: یک شخصی خدمتشان نشسته بود، پیشدهنی کرد، گفت که آقا إنشاءالله صد سال شما عمرمی کنید، (خواب حضرت را تعبیر کرد! بعضیها فضول هستند) حضرت گفت: هرچه خدا بخواهد؛ (حالا تو خودت، صد سال عمر کردن را دوست داری؟! البته این جملات را حضرت نفرموده است، به تعبیر من بود) حضرت فرمودند: هرچه خدا میخواهد. بعد فرمودند که وارد یک قصری شدم که ظاهر آن از باطن آن دیده می شد و باطن آن از ظاهر آن دیده میشد؛ مثل یک قصر بلورین و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در آنجا نشسته بودند، من وارد شدم، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند به پدرت: علی بن ابیطالب علیه السلام سلام کن، یک آقایی آنجا نشسته بودند، من سلام کردم، معلوم شد علی بن ابیطالب علیه السلام است. بعد فرمودند به مادرت: فاطمهی زهرا سلام الله علیها هم سلام کن، به ایشان هم سلام کردم. بعد فرمودند: به پدر بعدیات حضرت امام حسن علیه السلام سلام کن، بعد فرمودند به حضرت امام حسین علیه السلام هم سلام کن، من به همه سلام کردم. همهی اینها نشسته بودند، یک پیرمردی آنجا ایستاده بود معلوم بود یک کاری داشتند میکردند که آن را متوقف کردهاند، حضرت رضا میفرماید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به من فرمود که به سید حمیری: سید الشعرا هم سلام کن، من به او هم سلام کردم، بعد نشستم، پیغمبر اکرم فرمودند: اشعارت را بخوان. معلوم است شعر گاهی خیلی مسأله دارد، مخصوصاً در آن زمانها. حضرت شروع کرد به گوش دادن و پیغمبر اکرم و همه متوجه شدند و گوش میدادند، یک دفعه آن حمیری مشغول خواندن اشعارش شد، -اولاً پیغمبر اسمش را سید الشعرا گذاشتند-، حمیری مشغول خواندن اشعارش شد که اول شعرش: «لاِمِّ عَمْرٍو بِالِلوَي مَرْبَعُ» (بحار الأنوار، ج ۴۷، ص ۳۲۵) تا اینکه میرسد در مدح خاندان عصمت و طهارت. بعد از اینکه او اشعار را خواند، پیغمبر اکرم به علی بن موسی الرضا فرمودند: به شیعیان خود بگو این اشعار را حفظ کنند. لذا الآن فتوا میدهند که مستحب است آن اشعار حفظ بشود. یک وقتی خود من فکر کردم: شعرهای زیادی است و من نمیتوانم آن را حفظ کنم، گفتم إنشاءالله حفظ در کتاب هم، شاید همان استحباب را داشته باشد؛ لذا در کتاب در محضر استاد به هر صورتی بود، آنها را نوشتم و بخوانید، خیلی جالب است.
اشعار سید حمیری طوری است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تأیید کرده است، حضرت رضا صلوات الله علیه تأیید فرمودند و امر فرمودند که دوستان آنها، این اشعار را حفظ کنند: این خیلی غذای پُرنیرویی برای روح انسان است، عقاید انسان را درست میکند، با تأیید پیغمبر اکرم و حضرت رضا علیه الصلاة و السلام است؛ این هم شعر است.
اشعاری هم هست که به اصطلاح یک پول ارزش ندارد، یعنی آن اشعار را انسان نمیفهمد، فقط اگر یک مداحی بخواند یا یک خوانندهای بخواند انسان از تُن صدای او شاید محزون بشود یا از تُن صدای او خوشحال بشود، وإلّا شعر چیهست!
گاهی شعر مدح میخوانند ولی حزین میخوانند و طرف گریه میکند: شعر مصیبت نمیخوانند ولی با یک لحنی میخوانند که آن کسی که گوش میدهد به گریه میافتد؛ گاهی با یک لحنی میخوانند که طرف خوشحال میشود.
خیلی از موقعيتها، این نشاطی که انسان از خواندن یا از موسیقی یا از چیزهای دیگر، به دست میآورد این را غذای روح میدانند و این اشتباه است: این غذا، هیچ وقت روح انسان را رشد نمیدهد؛ هیچ وقت به انسان یک چیزی یاد نمیدهد، هیچ وقت انسان را به کمال نمیرساند عیناً مثل غذای بدن، بعضی از غذاهای بدن هم همینطور است، مثلاً فرض کنید، تریاک: کشیدن تریاک یا خوردن مختصری از تریاک یا مثلاً سیگار کشیدن، اینها هم یک نشاطی به انسان میدهد اما نهتنها به بدن هیچ قوّتی نمیدهد، گاهی امراضی هم به وجود میآورد، این، نمیتواند غذای بدن باشد! غذای بدن! غذایی که گاهی ضرر دارد، نمیتواند غذا باشد. اگر شما یک غذایی خوردید که تب کردید و در بستر افتادید و مریض شدید و میدانستید که این مرض را ایجاد میکند و خیال کردید این غذا است، فقط به نظرتان رسیده است، این غذا است، درحالیکه این برای شما غذا نیست، غذا آن چیزی است که حتماً و حتماً به بدن رشد بدهد و بدن را تقویت بکند، با خوردن آن، امراض مختلف از بدن رفع بشود، مانع میکروبها بشود، اینها، چرا؛ غذا است وإلّا مثلاً، هیچکس نگفته است چیزی که برای انسان ضرر دارد، این، غذای انسان باشد، مورد یقین هم باشد که ضرر دارد! چیزی که مثلاً فقط انسان را نعشه میکند! این غذا باشد! این را هیچ کس نمی گوید؛ اگر هم بگویند، میگویند: غذایی نیست که انسان را رشد بدهد، به کمال برساند.
۳- علم و حکمت و مجالست با خوبان
پس بنابراین یک ضابطهی کلی برای غذای روح عرض شد که هر چیزی که انسان را رشد بدهد؛ روح انسان را رشد بدهد؛ غذای روح است. علم، غذای خوبی برای روح انسان است، هر علمی هم باشد؛ چون هر چیزی را که انسان، بداند، بهتر از آن چیزی است که نمیداند.
خود دانایی غذای خوبی برای روح است، حکمت، غذای خوبی برای روح است. مجالست با خوبان، علما، حکما، افرادی که از ملاقاتشان به یاد خدا میافتید. -که حواریون به حضرت عیسی عرض کردند «مَنْ نُجَالِسُ»(الكافي، ج ۱، ص ۳۹)، که با چهکسی مجالست بکنیم؟ فرمود: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ»- گاهی دیدن بعضی اشخاص، انسان را به یاد خدا میاندازد. گاهی میشود که عمل بعضی از اشخاص، انسان را به یاد خدا میاندازد، انسان را متوجه خدا میکند.
۴- پنجاه درصد غذای روح اعتقادات صحیح و پنجاه درصد تزکیه نفس
که در هفتهی گذشته گفتم پنجاه درصد غذای روح انسان، توحید است، خداشناسی است، اعتقادات صحیح است، تحصیل اعتقادات است، اینها است.
خواهید گفت که پنجاه درصد دیگرش چیست که در هفتهی گذشته، دو سه نفر از من سؤال کردند که تو، چرا گفتی پنجاه درصد؟ ولایت و خداشناسی، پنجاه درصد از غذای روح است، بقیهاش چیست؟
بقیهاش غذای روح از طریق تزکیهی نفس است، یعنی پنجاه درصد غذای روح شما اگر خداشناسی و ولایت باشد که هفتهی گذشته شرح دادم، پنجاه درصد دیگرش تزکیهی نفس است، حالا چطور؟ ببینید اعتقادات شما خوب، کامل، خداشناس، موحد، همه چیز ولی اخلاق ندارید! چنین چیزی نمیشود!؟ اخلاق ندارید.
ما زیاد دیدهایم: یک استادی بود در علم، واقعاً در درجهی اعلا بود، استادی بود که ما برای درسش میرفتیم، این به قدری عصبانی بود که حرف عادیاش را هم با اوقات تلخی میزد، اسم بچهی او عبدالحسین بود میگفت عبدالیزید بیا! اینطور عصبانی بود. یکی از مراجع نجف که ما درسش می رفتیم، یک نفر اگر در درس اشکال میکرد، اینقدر خودش را میزد، با دست به صورتش میزد که چرا تو چنین حرفی زدی؟ حالا، بر فرض حرف چَرت! دیگر اینقدر ناراحتی ندارد! خیلیها هستند که دانشمند بسیار بزرگ هستند ولی آنقدر حب جاه و ریاست دارند که همه چیز را فدای جاه و ریاستشان میکنند. دیگر حالا، کبر، خودخواهی، صفات رذیله به طور کلی در این علمای بزرگ هست، اعتقاداتشان خوب است، شاید دورهی قرآن را تفسیر کرده است، ولی تزکیهی نفس نکرده است. به یکی از مراجع بود... البته آن موقعی که من این مطلب را خدمت ایشان عرض میکردم از مراجع نبود ولی بعدها از مراجع شد، به او میگفتم شما چرا سیگار میکشید؟ گفت: من عادت به سیگار کشیدن ندارم، تفننی سیگار میکشم! میدانید، تفننیاش، بیشتر هوای نفس است نسبت به آن کسی که عادت کرده است. او عادت کرده است، میگوید اگر سیگار نکشم، مریض میشوم. به یکی از علما من همینطوری گفتم که شما چرا سیگار می کشید؟ گفتند من اگر سیگار نکشم حافظهام را از دست میدهم، راست هم میگفت، ولی تفننیاش دیگر قطعاً هوای نفس است، دقت میکنید، میبینید که هستند در علمایی که هم از نظر اعتقادی، مردم را معتقد میکنند و هم از نظر علمی فروع احکام، خیلی استاد هستند، مجتهد هستند دیگر، ولی تزکیهی نفس نکردند. لذا امام علیه الصلاة و السلام میگوید «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» باید تزکیه نفس کرده باشند و لذا اعتقادات، یک بخشی از غذای روح را تأمین میکند، تزکیهی نفس و اخلاق بخش دومی از غذای روح است و غذای روح را تأمین میکند. پس اگر پنجاه درصدش را گفتیم اعتقادات است پنجاه درصد دیگرش، مسائل اخلاقی است، مسائل تزکیهی نفس است.
۵- عبادات ممکن است غذای روح باشد و ممکن است غذای روح نباشد
البته عبادات که بخش سوم است، این ممکن است، غذای روح باشد و ممکن است غذای روح نباشد. شما نماز میخوانید، ممکن است غذای روحتان باشد و ممکن هم هست که غذای روحتان نباشد! چطور؟
زیاد برخورد کردهایم و طبعاً شماها هم برخورد کردهاید که افرادی هستند که نماز را با سختی، میخوانند یعنی نماز که میخواهند بخوانند، اگر یکجایی، نمازشان شکسته باشد؛ خیلی خوشحالترند تا وقتی که نماز کاملی بخوانند!. ما یک وقتی مشهد میرفتیم، سر چند کیلومتری مشهد که هنوز به مشهد نرسیده بودیم، یکی اصرار داشت که نماز را اینجا بخوانیم، گفتم مشهد میرویم، میگفت: نه، این جا، دو رکعت کمتر است. این برای این است که از نماز استفادهی غذایی نمیکند؛ لذت نمیبرد، هرچه کمتر بهتر!. به عنوان یک تکلیف با نماز برخورد کرده است؛ لذا نماز را باید بخواند، -همان کسی که اگر دو رکعت بخواند، برای او از چهار رکعت بهتر است- باید بخواند اما جنبهی غذایی ندارد، نمیشود برای او غذا باشد.
اگر نماز را هرچه کمتر، بهتر بخوانند!.. یا فرض کنید یک طوری نماز میخواند که وقتی فراموش می کند که مثلاً نماز ظهر و عصر خود را بخواند، تأثیر چندانی ندارد! فراموش کرده است، بعد از مغرب به یاد میآورد که نماز ظهر و عصر را نخوانده است؛ این برای این است که برای روح او غذا نیست، اگر غذا باشد مثل وقتی که ناهار نخورده باشد، آیا هیچ وقت فراموش میکند که من امروز ناهار نخوردهام؟ چرا؟ به جهت اینکه دلش ضعف دارد! نمیتواند تحمل کند، بالأخره ناراحت میشود، بدنش میطلبد، دنبال غذا میرود؛ ولی روح اینشخص نمیطلبد! دنبال غذا نمیرود! لذا بطورکلی، البته برای اولیایخدا عبادات و نماز، غذا است، غذای لازم و ضروری هم هست اما برای عموم مردم یک تحمیلی است که آیا این قابلیت بهعنوان غذا دارد یا ندارد؟ مثل انسانی که غذا میخورد و رودل دارد، اگر مثل هر روز بخواهد یک دست چلوکباب بخورد ترش میکند، بالأخره مریض است. اینهایی هم که نماز را روی فشار میخوانند و از نماز لذت نمیبرند اینها در حقیقت وضع روحیشان خراب است، اینها مریضند، اینها اشتها ندارند، اینها نماز برایشان غذاییت را ندارد.
اگر انسان اینها را متوجه بشود، یک ضابطهای در دستش باشد برای غذای روح، کاملاً خودش متوجه میشود که آیا روحش مریض است یا مریض نیست. دوم اینکه آیا روحش اشتهای غذاهای پُرنفع را دارد یا ندارد؛عرض کردم: علم، بطورکل غذا است؛ یا مثلاً فرض کنید آیا این غذاهایی که برای روح خود استفاده میکند، رشدی به او داده است یا نداده است؟
وقتی که انسان یک نمازی را شروع میکند به خواندن، باید قبل از نماز و بعد از نماز، کلی فرق بکند، یعنی قبل از نماز، متعهد نبوده است ولی حالا باید متعهد باشد، قبل از نماز نزدیک به خدای تعالی نبوده است و حالا باید نزدیک شده باشد، قبل از نماز اوجی نگرفته بوده، رشدی کسب نکرده بوده، حالا باید رشدی کسب کرده باشد، وإلّا نمازی که با فشار باشد، با ناراحتی باشد، برای رفع تکلیف باشد؛ این نماز ممکن هم هست حتی گاهی انسان را از خدا دور کند، حالا نمیخواهم آن قسمت را شرح بدهم، گاهی ممکن است اصلاً بیشتر انسان را مریض بکند. پس بنابراین جواب این سؤال که پنجاه درصد از غذای روح اعتقادات است و پنجاه درصدش تزکیهی نفس و کمالات روحی است، عرض شد.
۶- چه چیزهایی غذای روح است و ما چطور میتوانیم از آنها استفاده بکنیم؟
حالا به طور کامل چه چیزهایی غذای روح است و ما چطور میتوانیم از غذاهای روحی استفاده بکنیم؟ گاهی اتفاق میافتد: انسان یک کتابی را مطالعه میکند؛ سر یک سفرهای نشسته است؛ در این کتاب همه چیز هست، همهی غذاها هست، حتی گوشهی آن یک کاسهی سمّ هم گذاشتهاند، یک غذاهایی است که برای من ضرر دارد، یک غذاهایی است که مثلاً برای عموم، ضرر دارد؛ شما سر این سفره نشستهاید، مثلاً از باب مثال، مثنوی مولانا جلال الدین رومی را انسان جلوی خود گذاشته است، فرض کنید یک سفرهای است که داخل آن همه گونه غذا هست، حالا تو رفتهای آن غذای مسمومی که ایشان در سفره گذاشته است، میخواهی از همان استفاده کنی؟ نه! از یک غذای خوبی استفاده بکن. قاعدهی آن این است که اگر نمیشناسی که غذای خوب این سفره کدام است و غذای بد این سفره کدام است، چه کار میکنی؟ اطراف آن نمیروی، آن را کنارمیگذاری. دیگر مغرور نباید باشی که هرچه در این سفره هست بگوید: من میشناسم یا اینکه همینطور بیگدار به آب بزند، نه، هر کتابی همینطور است، هر کتابی. ممکن است حالا یکی دو تا کتاب استثناء داشته باشد ولی هر کتابی اینطور است، شما باز میکنید مثل اینکه یک سفره را پهن کردهاید «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب»(زمر/۱۸) ببینید کلام را دقت میکنند و میشنوند «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» خوبترین آنها... البته اهل تشخیص باید این کار را بکنند، خوبترین آن را انتخاب میکنند «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» اینها را خدا کمک میکند، اینها را هدایت می کند و اینها صاحبان مغز هستند، اینها عقل دارند، اولوالالباب هستند، یعنی صاحب مغز هستند، بنابراین تکلیف شما در مقابل هر کتابی، معلوم شد. گاهی انسان وارد یک انبار غذاهای مختلف میشود، مثلاً یقیناً همهی حرفهای نهج البلاغه خوب است، اما پخته نیست؛ فرضکنید شما وارد یک انباری شدهاید سیب زمینی دارد، سیبزمینی دارد، سیب زمینیهای خوب نپوسیده، نخود و لوبیا، بدون کرم و اینها. همه چیز هست، اینها، غذا هم هست، برنج خوب، همه چیز هست، حالا شما میتوانید در این انبار وارد بشوید و یک شکم سیر از اینجا غذا بخورید، نه، هیچ چیزش فعلاً برای تو قابل خوردن نیست، نمیتوانی همینطوری سیب زمینی بخوری، نمیتوانی برنج را همین-طور مُشت کنی بخوری، نمیتوانی گوشتی که اینجا هست، در سردخانهی آن هست، نمیتوانی همینطوری برداری. کتاب نهج البلاغه انبار غذای روح انسان است اما غذایی است که برای تو، فعلاً نپخته است؛ پختنش چطوری است؟ پختنش این است که یک مجتهدی که تمام اصول و ضوابط اسلامی در دستش است این را برای تو تحلیل بکند، بپزد و به تو بدهد. شما باید یک آشپز بگیرید، یک آشپزخانه هم کنار آن باشد بگو آقا این هم مواد غذایی، بردار برای ما غذای خوبی درست کن، آشپز باید باشد، بعضیها آشپز نیستند، نخود و برنج و سیب زمینی و گوجه فرنگی همه را یک دفعه در دیگ میریزند و آب هم زیاد میریزند. ما یک رفیقی داشتیم، این همحجرهی ما بود، به من میگفت من آش خوب بلد هستم، گفتیم بسیار خوب، یک روز ما که نیستیم و به درس میرویم تو آش درست کن. خیلی هم اصرار میکرد، ما ظهر آمدیم دیدیم، این برنج از سر قابلمه بالا آمده است، به او گفتیم تو قرار بود آش درست کنی، گفت: آش درست کردم، ولی نمیدانم چرا اینطوری شده است؟ معلوم شد این فکر نمیکرد برنج رِی میدهد، زیاد میشود، این به اندازهی آش برنج ریخته است و بعد هم نخود و لپه ریخته است و بعد هم سبزی ریخته است، این زیاد ریخته است برنجها رِی داده است دیگر، به جای آش برای ما دَم پختک درست کرده بود. بعضیها این طوری هستند، بلد نیستند، نمیتوانند غذا درست کنند. میآید روی منبر مینشیند و غذایی که برای همه ضرر دارد، درست میکند، گاهی ممکن است از بهترین برنج، از بهترین لوبیا، از همینها، از بهترین چیزها غذای بدی درست کنید. یک برنجی را ریخته است، به اصطلاح زنده برداشته است، انسان میخورد دل درد میشود. پس خود غذای روح پختن هم مسأله دارد، یعنی وقتی شما میخورید از موقع شروع خوردن از همان موقع شما احساس میکنید این غذا دارد برای شما مفید واقع می¬شود. شما اگر برنج را زنده برداشته باشید از همان جا که میخورید میگویید بعداً من دل درد میشوم، از همان جا میگویید این گوشت نپخته ممکن است من را اذیت بکند. یک وقت هم ممکن است از این طرف {باشد} وقتی سرما خوردگی داشته باشید و یک غذای ترشی هم برای شما درست کرده باشند از همان جا احساس میکنید که این ممکن است برای سرماخوردگی من، ضرر داشته باشد. در مسائل دینی و رشد فکری هم همینطور است، شما که هر چیزی را نباید فوراً یاد بگیرید. در روایات زیادی هست که پای صحبت هر کسی که نشستید مثل این است که او را پرستیدید، مواظب باشید که پای هر صحبتی ننشینید، هر کسی نمیتواند برای شماها حرف از قرآن و روایات بزند. پس ببینید این هم باید رعایت بشود، این مسأله هم باید رعایت بشود.
۷- مسائلی که در استفاده از غذای روح باید رعایت بشود
از مسائلی که باز باید در غذای روح رعایت بشود این مسأله است که ببینیم این غذا از کجا آمده است «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»(عبس/۲۴) یک غذایی جلوی شما گذاشتند، نمیدانید این حلال است یا حرام است، نمیدانید نجس است یا پاک است، نمیدانید چه چیزی هست، نمیدانید چطوری آن را مصرف کنید، گاهی هست که انسان نمیداند چطوری مصرف کند. یک وقت در سوریه برای ما غذایی آوردند صاحبخانه جلوی ما گذاشت و بیرون رفت، یک چیزی هم بود که من نمیدانستم چیست، چند تا چوب هم با آن بود، به بچهی صاحبخانه گفتم بیا از این بخور، آنجا استاد ما شد، آمد سیخ را داخل غذا زد و آن را پیچاند و در دهان خود گذاشت و خورد، ما هم یاد گرفتیم، صاحبخانه هم که آمد ما هم همین کار را کردیم، گفت: مگر شما قبلاً از این غذاها خوردید؟ گفتم: بالأخره خوردن آن را یاد گرفتیم. خود غذا را چطوری باید خورد؟ آداب این غذای روح انسان چیست؟ چه آدابی دارد؟ حتی این مهم است، مثلاً فرض کنید آیا روح انسان غذای حرام دارد میخورد یا حلال؟ میگویید غذای روح حرام و حلال ندارد، چرا، دارد. گاهی بعضی از غذاها هست که برای روح هر کسی جایز نیست، مثلاً افرادی هستند که رشد روحی ندارند که این مطالب را بشنوند یا مثلاً بعضی از اوقات میشود مثل غذاهای ظاهری یک انسان های پُرکارِ بینظمی هستند که یک لقمه غذا میخورند، یک جواب تلفن میدهند، یک مشتری را جواب میدهند، این غذا برای آنها سازگار نیست، غذا را باید با حوصله نشست {و خورد} در غذاهای بدن اینطور است، با حوصله بنشینید، در ضمن غذا کارهایی که اعصاب شما را خراب میکند نکنید، با افراد بداخلاق عصبانی که حرفهای ناراحتکننده میزنند با اینها غذا نخورید، حرفهایی که سر سفره زده میشود همهی آن نشاطآور باشد. شما تجربه کنید، ببینید اینطوری خوب می¬شود تجربه کرد، یک مقدار غذا برای خود کنار بگذارید، مثلاً در یک ظرفی پیمانه کنید، این غذا را بخورید، در وسط غذا یک خبر ناگواری به شما بدهند که ناراحت بشوید، قطعاً این غذا شما را اذیت میکند و اگر وسط غذا یک خبر خوشی به شما بدهند قطعاً این غذا زودتر هضم میشود، این تجربه شده است، حتی شما می¬توانید آن را تجربه کنید. در مسائل روحی هم باید همینطور باشد، شما باید با نشاطی غذای روح خود را تأمین بکنید که خیلی هم لازم است. بعضیها خیال کردند مدام در گریه کردن و حزن و اندوه غذاهای روحی باید تأمین بشود؛ آن، حال است، آن، حال خوشی است که به شما دست داده است؛ حالا به هر دلیلی، اصلاً دربارهی کفار، خدای تعالی میگوید اینها زیاد گریه میکنند و کم میخندند. اصلاً اینطور است ولی الآن برای ما برعکس شده است، در هر مجلسی که گریه نباشد، حزنی نباشد! آن مجلس حالی نداشته است و بیخود است، چه کسی چنین حرفی زده است؟ اولیا خدا اصلاً حزن ندارند، در چند آیهی از قرآن هست «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(یونس/۶۲) برای چه چیزی محزون بشوند؟ خدای به این خوبی دارند «بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ»(سبأ/۱۵) خدای بخشنده، خدای مهربان، خدایی که دوستداشتنی است، خدایی که لحظه به لحظه انسان قربان صدقهی او میرود، چه ناراحتی دارد؟ و خدایی که گفته است همهی کارهای تو را من تأمین میکنم انسان از هیچ چیزی ناراحت نمیشود. باید نشاط داشته باشید، در موقع رشد روحی خود، در موقعی که دارید چیز یاد میگیرد، در موقعی که... من یک وقتی در یک شهری بودم، {البته این مسأله} رسم بود، حالا هم شاید در بین یک عده از عربها رسم باشد، این منبری آنها اول روضه میخواند، آخر هم روضه میخواند، حالا میخواست شب نهم ربیع باشد، میخواست هر وقت باشد. یک وقتی پنج شنبه یک مجلس روضهای بود که هر هفته بود، اتفاقاً آن روز در نهم ربیع افتاده بود، یعنی روز پنج شنبه، روضهی هفتگی این آقا در نهم ربیع افتاده بود، یک منبری بدسلیقهای هم منبر رفت و روضهی حضرت علی اصغر را خواند که من واقعاً نمیتوانم روضهی حضرت علی اصغر یا روضهی حضرت زهرا را گریه نکنم، حالا بقیه را میتوانم گریه نکنم ولی این دو روضه را نه، ما هم گریه کردیم، این جریان در صبح بود، بعد از ظهر منزل رفتم و خوابیده بودم، خواب دیدم یک آقایی... حالا چه کسی بود نمیدانم، ولی سید را در عالم خواب، میگویند امام است، یک آقایی با تشرّ به من گفت: میدانی همان اندازه که روز عاشورا خندیدن بد است، روز نهم ربیع هم گریه کردن بد است؟ برای هر چیزی میخواهد باشد،چون من آمدم بگویم برای روضه بود، ایشان گفت: برای هرچه میخواهد باشد. گاهی یک چیزهایی حسابی دارد، انسان باید با حساب با اینها برخورد بکند. حالا شما این کارها را نکنید .
۸- در وقت استفاده از غذای روح نشاط داشته باشید
ولی چه کسی گفته است، وقتی انسان دارد با خدا مناجات میکند، مدام باید گریه بکند؟ البته اگر بخندید، میگویند این آقا دیوانه شده است، این آقا چرا میخندد ولی نه، بخندید، شاد باشید. اقلاً در اتاق تنها که هستید با خدای مهربان... حالا انسان به ملاقات با دوست خود رسیده است، چه مرض دارد که گریه بکند، گریه برای افرادی است که به آنها نمیدهند، محرومیت دارند، به درخواستهای آنها توجه نمیکنند. با عجز و ناله و تضرع و زاری و گریه و اینها از خدا، چیز میگیرند. شما یک آیه، یک روایت بیاورید که اگر گریه نکنی به تو چیزی نمیدهیم. کجای عقل میگوید اگر گریه نکردی، به خدا توجه نداری، بلکه از آن طرف اولیا خدایی که دائماً با خدا در صحبت هستند آنها اصلاً حزن ندارند «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» اصلاً حزنی ندارند، نفی حزن میکند، محزون نمیشوند، مکرر در آیات قرآن هم هست، غذای روح، بانشاط باید استفاده بشود. در آداب تعلیم علم، روایت هم دارد و جزو آداب متعلمین و تعلیم و تعلم است که باید یک نشاطی در موقع یاد گرفتن باشد. انسان اگر محزون باشد، مثلاً یک ناراحتی شدیدی برای او پیش آمده باشد این شخص نمیتواند غذای روح خود را استفاده بکند، یعنی اگر پای درس کسی نشسته باشد حواس او جای دیگر است، پرت است، ناراحت است و غذا هم بر فرض بخورد هضم نمیشود، مجالس علم، دانش، درس، تحصیلات با ناراحتی، نباید باشد. این بچهها را که به مدرسه میفرستند، میگویند یک معلمی باشد که یک نشاطی به بچه بدهد، او را تشویق بکند، یا یک استادی داشته باشد که هر روز به او بگوید باید بیایی اینجا بنشینی، من که پای تخته میروم تو باید کلی گریه بکنی تا بعد حرف را بفهمی، اصلاً این معقول نیست. غذای روح که همان علم است باید بانشاط از آن استفاده بشود، انسان نشاط داشته باشد و نشاط انسان هم با حزن منافات دارد وبالأخره آنچه که مربوط به غذای انسان و روح انسان است همهی آنها را انسان باید رعایت کند و هر چیزی را هم غذای روح نداند.
۹- همه چیز قرآن غذای روح است
قرآن از چیزهایی است که مثل انبار غذا نیست، اینکه من به نهج البلاغه مثال زدم و به قرآن مثال نزدم چون میخواستم قرآن را برای آخر بگذارم. همه چیز قرآن، غذای آماده است، یعنی شما قرآن بخوانید و هیچ معنای آن را نفهمید غذای روح شما است.
حالا علت آن را میگویم، تحمیلی نیست، علت آن چیست؟ علت آن این است که شما ببینید، یک نامهای از محبوب شما که خیلی او را دوست دارید به شما رسیده است ولی به زبان شما این نامه را ننوشته است، مثلاً انگلیسی نوشته است. شما این نامه را برمیدارید نگاه میکنید، حتی نمیتوانید آن را بخوانید، از همین جا من شروع کردم، از یک بیسوادی، این را میخوانید، نگاه میکنید، میبوسید و منتظر میشوید که یک نفر که انگلیسی بلد است پیدا کنید و بگویید آقا بیا ببین این چه چیزی نوشته است، این غذای روح شما است. میدانید چطور غذای روح است؟ یعنی همین نامهای که شما معنای آن را نمیفهمید و حتی نمیتوانید آن را بخوانید همین رابطهی بین شما و خدا را تحکیم میکند. اگر یک نفر بیاید ببیند آن نامهی انگلیسی را شما مدام نگاه می-کنید، مدام او را میبوسید، به شما نمیگوید این ارتباط روحی محبتی نسبت به آن محبوب دارد؟ چرا. اگر توانستید بخوانید اولین دفعهای که به دست شما میرسد میخوانید همان خواندن آن ولو معنای آن را نفهمید همان خواندن آن این ارتباط محبتی و روحی با محبوب است و رشد روحی است. خواندید و معنای آن را هم فهمیدید، این دیگر خیلی غذای پُر ویتامین و کاملی برای روح شما است. حتی یک کلمه از آن، حتی یک حرف از آن، همهی اینها قابلیت غذا دارد و روی همین حساب تا میتوانید قرآن را بخوانید منتها گاهی میشود مثلاً فردی یک مقدار قرآن می-خواند، میخوابد، ما دیدهایم دیگر، چرُت میزند، از خواندن قرآن، لذت نمیبرد، این به جهت این است که این را نامه محبوب خود نمیداند، یعنی قرآن را نامهای که از جانب محبوب آمده باشد نمیداند وإلّا کسی که قرآن را نامهی محبوب خود میداند این قرآن را وقتی که برمیدارد میبوسد، دستی روی خط آن میکشد و به سر و صورت خود میکشد، قبلاً وضو میگیرد، همهی اینها غذای روح است، قبلاً وضو میگیرد که «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/۷۹) طهارت ظاهری را حفظ میکند، بعد «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» در بُعد ملکوتی آنهایی که پاک هستند مسح حقایق قرآن را میکنند، یعنی نمیشود دل شما پاک باشد و حِکَم قرآن را نفهمید، ولو به زبان عربی مسلط نیستید ولی میفهمید، البته اگر انسان پاک باشد. اگر ظاهر آن پاک باشد، این انسان را ارتباطی میدهد به خدای تعالی، یعنی همانطور که گفتم، شما الآن فرض کنید یک نامه از طرف یک دوستی دارید و به دست شما رسیده است، شما بگویید دست من کثیف است این نامه را الآن نمیگیرم، مثلاً فرض کنید انگور خوردم و دست من چسبنده است، میگویید این نامه خیلی ارزش دارد، به این نامه نباید، حتی کوچکترین کثیفی برسد. شما وقتی وضو میگیرید، روح شما از کثافت ظاهری تا حدی پاک میشود، یعنی چه پاک می شود؟ گاهی ممکن است انسان تمام صورت خود را صابون بزند، دستهای خود را هم صابون بزند و خوب خود را تمیز کند ولی وضو نگیرد، این نصفی از طهارت بدنی را انجام داده است ولی طهارت روح خود را انجام نداده است، چرا؟ به جهتی که طهارت روح همان بندگی است که به خدا میگویی خدایا چون تو فرمودهای اول صورت خود را شستشو میدهم، ببینید همین: چون تو فرمودی، این بندگی است، چون تو فرمودی: بعد دست راست را شستشو میدهم، چون تو فرمودی: بعد دست چپ را شستشو میدهم، چون تو فرمودی: مسح سر را اول میکشم، چون تو فرمودی: پای راست را مسح میکنم، چون تو فرمودی: پای چپ را مسح میکنم. ببینید: «چون تو فرمودی» در آن دارد. این غیر از صابون زدن است، در آن صابون زدن چون تو فرمودی را ندارد، این هم دست و صورت را تمیز میکند، آن هم تمیز می کند ولی اینجا یک بخش معنوی آن که مربوط به روح است آن انجام نشده است، در وقتی که انسان با صابون، دست خود را شستشو میدهد. اینجا این طوری طهارت روح و طهارت بدن هر دو انجام شده است، حالا آمده است آن را مسّ میکند، دست میکشد، دست میکشد؛ به صورتش میکشد، محبت را تحکیم میکند ولو سواد نداشته باشد و اصلاً قرآن نتواند بخواند یا قرآن را نفهمد و انسان هرچه از این مراتب و مراحل بالا برود، غذای روح بیشتری که همان ارتباط با خدا است کسب میکند و لذا قرآن را من نگفتم که غذای روح نیست، و نهج البلاغه را هم فکر نکنید ...، -نهج البلاغه روایت است «إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» (بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۸۳) - نگاه کردن روایات، دست کشیدن روی آن یا حتی معنا کردن، ترجمه کردن، در اختیار مردم گذاشتن؛ شاید بعضی وقتها غذای روح نباشد، شاید گاهی برای انسان ثقیل باشد، سنگین باشد. لذا در دستورات این است که روایات را برای مردم ترجمه نکنید، همین طور بدون توضیحات، بدون پختن، این طوری نباشد. قرآن {به عنوان} غذای روح، چه پخته بشود و چه پخته نشود {فرقی ندارد} اصلاً فقط نگاه به آن باشد این غذا است ولی درباره روایات، باید حتماً پخته بشود، در آن اجتهاد بشود، حتماً باید خوب هم پخته شود، درست پخته شود و روایات اینطوری نیست. امیدوار هستیم خدای تعالی روح ما را از غذاهای روحی که در بهشت فراوان است و در دنیا هم برای اهل آن فراوان است سیر و سیراب کند و إنشاءالله امیدوار هستیم خدای تعالی ما را از کسانی قرار بدهد که غذای روحی ما تکمیل و کامل باشد.
«و صلی الله علی محمد و آله أجمعین»