درس خصوصی غذای روح: جلسه هشتم
تیر ۲۶, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه دهم
تیر ۲۶, ۱۳۸۱
جلسه نهم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: گناهان یا سمومات روحی
تاریخ:
۰۷ جمادی الاول ۱۴۲۳ هجری قمری
۲۶ تیر ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/07/17 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- دلیل انتساب روح به خدا و علت آلوده شدن آن در دنیا به گناهان و امراض روحی
۲- قدم اول در تزکیه نفس پرهیز از گناه است
۳- گناه روح انسان را مسموم می کند و فهم او را می گیرد
۴- واکنش روح افراد سالم و مریض روحی در برابر گناه
۵- اولیاء خدا و فردی که به مرحله اعتصام رسیده به هیچ وجه گناه نمی کند
۶- گناهانی که روح را در جا می کشد
۷- گناهانی که در مرتبه دوم روح را می کشد
۸- اثر گناهانی که بین انسان و خدا است
۹- گناه علنی خیلی مسمومیتش برای روح بیشتر از گناه مخفی است
۱۰- گناه مخفی
۱۱- وضعیت مردم براساس سلامتی و آلودگی روح بعد از مرگ و قیامت
۱۲- در دنیا خودتان را از گناهان و امراض روحی پاک کنید تا در قیامت معطل نشوید
۱۳- انجام مکروهات روح را ضعیف می کند
۱۴- مسمومیت های روحی که از زبان انسان ناشی می شود
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه استاد عزیز ابتدا فرمودند: چون روح انسان را خدای تعالی سالم خلق کرده و تحت تربیت خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در عالم ارواح قرار داده، آن را به خودش نسبت میدهد ولی در این دنیا در اثر محیط ناسالم و غفلت هایی که داشته آلوده به گناهان و امراض روحی میشود که باید تزکیه نفس کند. در این جلسه حضرت استاد مفصلاً پیرامون گناهان یا سمومات روحی و اثرات منفی آن بر روح صحبت کردند و فرمودند: گناه به منزله سم یا زهر برای روح میباشد که به مرور یا در جا او را میکشد و گناهان از نظر درجه مسمومیت برای روح به چند دسته تقسیم میشوند. دسته اول گناهانی مثل کشتن ائمه اطهار (علیهم السلام) که در جا روح انسان را از بین میبرد و در رتبه دوم گناهانی که اگر در مرحله اول روح را نکشد در مرحله دوم آن را از بین میبرد؛ مانند: مردم آزاری، تهمت؛ غیبت. و در رتبه سوم گناهان علنی هستند که آسیب های زیادی به روح وارد میکنند و در مرحله چهارم گناهان مخفی و مکروهات روح را ضعیف میکنند و سپس به طور جداگانه درباره آسیب هایی که از طریق زبان بر روح وارد میشود مطالبی را بیان کردند و در پایان اثر مکروهات را در ضعیف کردن روح توضیح داده و وضعیت افراد را با توجه به سلامتی و آلودگی روح بعد از مرگ و در قیامت بیان نمودند.
متن کامل درس نهم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الحمد لله رب العالمین والصّلاة والسّلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیّما علی بقیّة الله روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدّین»
در هفتههای گذشته دربارهی غذای روح صحبت بود. تا یک حدّی مطالبی عرض شد که انشاءالله به حقیقت موضوع رسیده باشید. بخش دوم این بحث و این مطلب، دربارهی چیزهایی که به روح انسان وخود انسان صدمه وارد میکند، به منزلهی زهر، به منزلهی چیزهایی که تضعیف میکند روح را، به منزلهی چیزهایی که انسان را، روح انسان را فلج میکند، به منزلهی خواب است، برای روح وامثال اینها. اینها هم یک مقداری صحبت دارد و بلکه اساس کار روی همینها دور میزند.
۱- دلیل انتساب روح به خدا و علت آلوده شدن آن در دنیا به گناهان و امراض روحی
خدایتعالی روح انسان را که خلق فرمود سالم خلق فرمود. خدا هیچوقت روح انسان را مریض خلق نمیکند. اینقدر سالم بود که پروردگار متعال نسبت به خودش میدهد کلمهی روحی را، " وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی " ﴿ص/۷۲﴾ انتساب به خدا پیدا میکند.
اگر به گفتهی عرفا و فلاسفه و اینها بخواهیم توجه کنیم که آنها میگویند اصلاً از خود خدا این روح بوده، از وجود خدا بوده، ولی اینقدر نمیفهمیم یا نمیخواهیم بفهمیم، یا ان شاءلله هیچ وقت نفهمیم، ولی اینکه هست و قطعی و مسلّم هست، همانطوری که خانه خدا را به خودش نسبت میدهد به خاطر شرافتش، همانطوری که خون امام حسین علیهمالسلام را به خودش نسبت میدهد میگوییم یا ثارالله به خاطر عظمتش، به خاطر اهمیتش، ویا آن آیه شریفه از قرآن هست " وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ " ﴿آلعمران/۳۰﴾ خدا شما را از خودش میترساند که در تفسیر دارد و منظور نفس الله امام علیهالسلام است یا نظیرش هم دربارهی پیغمبراکرم صلیاللهوعلیهوآله است " نَدعُدوا أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ " ﴿آلعمران/۶۱﴾، " اَنفُسَنا " منظور علیبنابیطالب علیهالسلام است که پیغمبراکرم صلیاللهوعلیهوآله به نصارای نجران میفرماید که: " أَنْفُسَنَا " منظور علیبنابیطالب علیهالسلام است. حالا به هرحال انتساب میدهید به خدا و خدای تعالی روحی را که در ما نفخ فرمود، آن روح منتسب است، از نظر شرافت به خدا. این نیست که ناقص باشد، مریض باشد، دارای صفات رذیله باشد که ما واجب باشد تزکیه نفس کنیم. در اصل روح انسان همان تربیت شدهی خاندان عصمت وطهارت علیهمالسلام است که در عالم ذر، در عالم ارواح این روح را تربیت کردند، ساختهاند و باید دقیقاً سالمِ سالم، آن روح باشد. ولی در اثر غذاهای ناسازگار، حالا یا در این دنیا یا در جاهای دیگر کار نداریم، بیشتر در همین دنیاست. و نقداً ما درباره آنچه که در این دنیا اتفاق افتاده داریم صحبت میکنیم. یا در اثر غذاهای ناسازگار، یا در اثر جوّ ناسازگار که هوای ناسازگار میتوان اسمش را گذاشت، هواهای آلوده، یا بخاطر اینکه آبی که به ما دادند پر از مخلوط میکروب بوده، یا همین چیزهایی که بدن انسان را که، خدایتعالی بدن را جلوی چشممان گذاشته، که هر چه اینجا اتّفاق میافتد، نظیرش هم در روح انسان اتّفاق میافتد. میتوانیم تشبیه کنیم تعلیمات زشت را به آب آلوده، میتوانیم محیط ناپسند ناصحیح را به هوای آلوده تشبیه کنیم. میتوانیم تعلیمات بد را، یا به اصطلاح سرگرمیها را به غذاهای فاسد و غذاهای بدی که انسان ممکن است، خدمت شما عرض شود که برای بدنش بخورد. اینها یک چیزهایی است که اگر انسان پرهیز بکند.
۲- قدم اول در تزکیه نفس پرهیز از گناه است
و همان طوری که یک وقتی اگر انسان مریض میشود، ببینید در رتبه اوّل پرهیز را به انسان دستور میدهند. پرهیز از گناه، مثلاً برای روح انسان، لذا در مرحلهی یقظه، یا در مرحله توبه، بلکه در مرحله یقظه، باید انسان یک مدّتی این طور کار بکند که گناه به هیچ وجه نکند یعنی پرهیز بکند.
همان دستوری که دکتر و طبیب برای بدنِ مرکب زیر پایمان میدهد که میگوید مثلاً اگر سرماخورده، سرفه میکند، میگوید سرخ کردنی نخور، چربی نخور، مثلاً یا اگر مسمومیّت دارد بعضی از اقسام غذاهایی را که معدهاش نمیتواند هضمش کند، اینها را میگوید نخور و دستور پرهیز میدهد به طور کلّی. این پرهیز، گاهی میشود حتی چیزهای حلال را هم انسان نباید از آن استفاده بکند، همان طوری که وقتی انسان مریض بدنی میشود، خوب میوه برای همه حلال است و خیلی هم چیز خوبی است، اما یک نفری که مسمومیّت پیدا کرده، میگویند میوه چون خام است، ممکن است معدهات ضعیف شده، نتواند آن را هضمش بکند و امثال اینها، حالا در رشته ها و مسائل پزشکی نمیخواهم وارد بشوم. خیلی غذاهای حلال که برای همه حلال است، برای یک شخص مریض میبینید که ممنوع است و یک همچین مسئلهای هست. بنابراین برای روح انسان باید خیلی مواظبت بکند انسان که در مرحله اول پرهیز داشته باشد. روحهایی هست مریض است، اکثر ماها روحمان مریض است. روح وقتی مریض شد باید حتماً پرهیز کند. از گناه که همه باید پرهیز کنند. گناه مثل سمّ است. سمّ را چه سالم بخورد و چه شخص مریض بخورد میکشد او را.
۳- گناه روح انسان را مسموم میکند و فهم او را میگیرد
گناه بدون تردید مثل سمّ است، روح انسان را میکشد. اگر انسان به گناه اهمیّت ندهد و گناه کرد و مخصوصاً اگر گناه برایش عادت شد، این شخص روحش مرده است. یعنی تا اهمیّت نداد به گناه، تا اگر گناه کرد، بعدش استغفار نکرد، تا اگر گناه کرد، خدمت شما عرض شود، مثل سمی است که حالا اشتباهاً یا عمداً خورده است، به اصطلاح خارج نکرده از بدنش، میکشد او را. گناه اینجوری است، مثل سمّ است. یک نفری من یادم است، یک وقتی که تریاک خورده بود که خودکشی بکند، آنها زودتر فهمیدند، رفتند یک وسایلی را که حالت تهوع بهش دست بدهد، بهش دادند تا آن تریاک را از معدهاش بیرون کشیدند و یا باید خلاصه یک چیز ضدّ سمّی، بهش بدهند. گناه یک همچین حالتی دارد، که اگر گناه کردید مسموم میشوید. مسموم شدید، گاهی مسموم شدن ادامه پیدا میکند، یعنی هِی انسان گناه روی گناه، مرتّب سمّ روی سمّ، یک دفعه یک چند نخود تریاک خورد انسان، خوب اثر کمی کرد دفعه دوم، دفعه سوم، میبینید سمّ وقتی تکرار شد، میکشد طرف را. حالا شما میگویید نه ما که زنده هستیم خیلی هم گناه میکنیم، تو نمیفهمی، تو زنده نیستی، اگر زنده بودی میفهمیدی، روح تو دیگر زنده نیست.
۴- واکنش روح افراد سالم و مریض روحی در برابر گناه
اگر کسی روحش زنده باشد، هیچ وقت گناه کرد، گناه دوّم را نمیکند. یعنی نمیتواند گناه دوّم را بکند و گناه مثل سمّ است. یعنی چه انسان سالم باشد، در سالم تأثیرش گاهی بیشتر است. بعضی افراد هستند که مثلاً فرض کنید تریاکیاند، حالا تریاک یک قدری بخورند مسئلهای نیست برایشان، اگر زیاد بخورند آنها را میکشد. بعضی افراد هستند که هیچی اصلاً دور و بر گناه نرفتهاند، اگر یک دانه گناه بکنند، حالشان را بهم میزند، میفهمند. کلّی، یک شبانه روز مثلاً، برای یک حتی نگاه به اجنبیه روی شهوت، میبینید که یک شبانه روز در انقلابند و در ناراحتی هستند. یا بخاطر یک غیبت، شاید مثلاً چند روز ناراحت باشند. که چرا چنین غیبتی را کردهاند که " اَشَّدُ مِنَ اَلزِّناست " یا مثلاً فرض کنید، برای یک کار گناهی، حالا یکی یکی گناهان را اسم نبرم. برای یک کار گناهی گاهی میشود که یا میکشد آنها را که دیگر به فکرش نیستند گناه کردیم، کردیم دیگر. عادت شده دروغ میگوییم، غیبت بکنیم، اینها مسئلهای نیست برایمان. یا بعضی از گناهان برای بعضیها اصلاً عادی شده، کار ثوابی شده، کار خوبی شده که در روایتی هست که پیغمبراکرم صلیاللهوعلیهوآله فرمود: درآخر الزمان معروف منکر میشود و منکر معروف میشود. حالا عادی شده، انسان روحش هم که میمیرد، خوب بمیرد، از اولش هم همچین زندگی درستی نداشت، حالا هم بمیرد، بمیرد، مسئلهای نیست. بعضیها اینجوریاند.
بعضیها اگر خدایی نکرده اینطوری شده باشند، که قطعاً حالا یا مُرده است یا خواهد مُرد. کسی که گناه برایش عادی شده باشد و دروغ و غیبت و تهمت و امثال اینها یک مسئلهی عادی است حالا چطور شده آسمان مگر به زمین آمده، نخیر، تو مردهای، تو دیگر بدرد زندگی نمیخوری، تو روحت دیگر ارزش زندگی ندارد، همین. گاهی میشود، اینجور چیزهاست. محرمات بطور کلی، مثل زهر است، چه انسان سالم این زهر را بخورد چه انسان مریض. مریض را گاهی زودتر میکشد. در سالم تأثیر بیشتری دارد و این یک غذا، یک غذایی که غذای رشد دهنده نیست، غذای کشنده است، غذای مسموم است.
۵- اولیاء خدا و فردی که به مرحله اعتصام رسیده به هیچ وجه گناه نمیکند
پس گناه در مرحلهی اول غذای کشنده است، غذای مسموم است، سمّ است و لذا انسان اگر به مقام اولیاء خدا رسید، به مقام مخلَصین رسید، به مقام اعتصام رسید، اصلاً محال است که گناه بکند، محال است. همانطوری که یک عاقل این لیوان سمّ را، توی اتاق گذاشتند، تنها هم هست ولی میداند سمّ است، محال است که این را بخورد. شما میگویید آقا فلانی توی اتاق است، سمی هم آنجا هست، این یک وقت بر ندارد بخورد، میگوید نه، میداند سمّ است. دیگر خیالتان راحت است، چون او میداند سمّ است نمیخورد. توی داروخانهای که همه جور دارو است یک چند تا هم از داروهای سمّی کشنده هست، هیچ وقت زن آقای دکتر دوا فروش یا دارو سازی که داروخانه دارد هیچ وقت فکر نمیکند، این شوهرم از این داروهای سمّی بخورد و خودش را بکشد؛ چون نمیکند، هیچ وقت، مگر دیوانه شده باشد. حالا شما را اگر توی یک اتاقی کردند با یک گناهی که خیلی گناه به اصطلاح لذّت بخشی هم از نظر دیگران هست، هیچ وقت آن گناه را نمیکنید. چرا؟ چون میدانید سمّ است، میدانید روحتان را میکشد، میدانید که شما را از بین میبرد. دلواپسی هم دیگران نباید داشته باشند که فلانی مثلاً با فلان گناه توی یکجا هست، این یک وقتی، آن گناه را انجام ندهد، چون اعتصام دارد. اعتصام یعنی تقریباً معصوم شدن، پاک شدن، اعتصام دارد این شخص، تقوای درجهی بالا دارد. لذا باید فکر آنهایی که در اطرافش هستند راحت باشد، نه، فلانی معتصم بِالله است، معتصم به حبل الله است، هیچوقت همچین گناهی را نمیکند. چرا؟ به جهتی که سمّ را همانطور که شما نمیخورید، او هم میفهمد که این سمّ است، میفهمد که این کشنده است، او همچین کاری نمیکند. اگر کرد او دیوانه است. یعنی اگر کرد یا روح را نشناختی که با چه از بین میرود و با چه رشد میکند. یا سمّ را نشناخته، یا دیوانه است. یکی از این سه تا. چهارمی هست؟ شما بگویید، چهارمی دارد؟ نه.
مثالش همین، یک لیوان سم گذاشتن توی یک اتاقی، یا شما نمیدانید سمّ است میخورید، یا اینکه سمّ را نمیشناسید، یعنی نمیدانید سم چیه؟ چه اثری دارد؟ و یا دیوانهاید. چهارمی ندارد. دقت کردید.
۶- گناهانی که روح را در جا میکشد
پس یک غذای کشنده در رتبه اول گناه است. اگر دیدید سمّ ضعیف و قوی دارد، یک سمّی از لیوانش میخورید تازه همچین یک خوردهای میبینید که گیجاش میکند. اما یک سمّی است به اندازهی سرسوزنش توی خون انسان که وارد میشود یکجا خون را منجمد میکند، همان جا میکشد. یک نفر را مار گزیده بود، یک مار مخصوصی بود، این علف را همین جوری که به دستش گرفته بود، داس را انداخته بود که علف را بزند، این مار را با همان داسش با همان علفها گرفته بود، داس که انداخته بود به کمر، او هم پشت دست این را زده بود، همانجا مُرده بود. سمّ بسیار قوی بود. ظاهراً یک مار مخصوصی بود. سمّ بسیار قوی، این همین جور مرده بود که علف توی دستش بود، مار رفته بود و داس هم توی این دستش. اینقدر قوی. یک خدمتتان عرض شود که سمومی در گناهان، گناهان یک سمومی بعضی هایشان دارد که در جا میکشد. یعنی نمیتواند بعد اینطرف بگوید من نه، حالا بالاخره یک کارش میکنیم، توبهای میکنیم، نه. توبه بردار نیست، حالا نمونهاش زیاد است حدّ بالایش ومسلّمش اینست که مثلاً امام، پیغمبر علیهمالسلام را یا بکشد یا اذیّت بکند یا زندانشان بیندازد. همانطوری که بعضی از دشمنان دین کردند، یا مثل آن ملعون در به پهلوی حضرت زهرا علیهاالسلام بزند. اینها یک سمهایی است که در جا کشته، الی الابد هم زنده نمیشود. بعضی از گناهان اینطوری است.
۷- گناهانی که در مرتبه دوم روح را میکشد
بعضی از گناهان هم هست که اگر دفعه اول، در لحظه اول نکشد، در دفعه دوم میکشد و آن مثل مردم آزاری است، اذیت مردم، غیبت کردن، مردم را باصطلاح در فشار قرار دادن و امثال اینها که حق الناس باشد، این بعد از یکی دو مرتبه میکشد. مخصوصاً یک اذیتهایی که غیر قابل جبران باشد. اگر شما پول یک کسی را خوردید و بهش جواب ندادید و یک مدتی گذشت، این درست است که بعد آمده حتی عذرخواهی هم میکند و میدهد ولی آن مدتی که او را در فشار گذاشتی، آن مدت این اذیّت شده، تو را مسموم کرده، تو روحت دیگر مرده است. دیگر بدرد نمیخورد. کوشش بکنید که این مسئله را در مرحله دوّم خیلی مواظب باشید.
۸- اثر گناهانی که بین انسان و خدا است
مسئله بعدی که باز شاید ضعیفتر از آن دوتا باشد، موضوع گناهانی که بین انسان وخداست، گناهانی که انسان انجام میدهد و خدایتعالی باصطلاح طرف گناه است و مخالفت با خداست و مربوط به مردم نیست، غیبت نکرده، تهمت نزده، مال مردم را نخورده، امثال اینها. این گناهان از یک بُعد خیلی بد است و از یک بُعد نه، زود آدم را نمیکشد. از یک بُعدی که خیلی بد است اینست که گناه خداست، خدای با عظمت، آخر انسان گاهی میشود که طرفش یک رفیق خودش است، با این بدی میکند، خوب بالاخره میرود، بهش میگوید آقا ببخشید واگر نرفت، میگوید برو هر کاری میخواهی بکن، تمام میشود. یک وقت هست، طرفش فرض کنید رئیس جمهور است، خوب او مخصوصاً رئیس جمهور طاغوتی باشد به این زودی ها ول نمیکند، شخصیت او را لگد کوب کردی، نمیدانم عظمت او را از بین بردی، این خیلی مهم است. یک وقت هست پیغمبر و امام علیهمالسلام باز خیلی میرود بالا و از همه بالاتر گناه خداست، تخلّف از امر الهی است. که اگر مسلمان، مسلمان باشد، هیچ وقت حتی مکروهی را انجام نمیدهد.
مکروه، یعنی خدا دوست ندارد که تو این کار را انجام بدهی، عذابت نمیکند، حتی شاید به رویت هم نیاورد اما دوست ندارد این کار را بکنی، این معنای مکروه است. مستحب هم یعنی دوست دارد این کار را بکنی، مستحب اصلاً از حبّ میآید دیگر. مکروه هم از کراهت، اکراه میآید، دوست ندارد نمیگوید چرا کردی؟ نمیگوید. شاید برای بعضی از اولیائش بگوید چرا کردی ولی از عموم مردم نه. مکروه است، کل مکروه جایز. خوب همهی ما هم انجام میدهیم. ولی اگر کسی بفهمد که چکار میکند و طرف مقابلش کی است، مکروه هم انجام نمیدهد. از یک بُعد این جور نیست یعنی چون طرف خدای مهربان است.
۹- گناه علنی خیلی مسمومیتش برای روح بیشتر از گناه مخفی است
خدای تعالی به بندگانش میگوید: بنده من تو جلوی مردم آبروی خودت را نبر، ما آبروی تو را دوست داریم، تو در بین مردم کار گناه نکن، معصیت نکن، روزه هم نمیتوانی بگیری، کیانِ ماه رمضان را نشکن، یک همچین. دوست ندارد خدای تعالی که مردم به تو بدبین بشوند. اگر شما در سن بیست سالگی، یک گناهی کرده باشید که مردم فهمیده باشند. صد شب، هزار شب سر به سجده گذاشته باشید، بگویید خدایا من را ببخش، مردم میگویند این همانی است که آن گناه را کرد. نگذارید گناهتان را مردم بفهمند، چون اگر مردم فهمیدند، مردم دیگر شما را نمیبخشند. خدا میبخشد، ولی مردم نمیبخشند. خدای تعالی بلکه سیئات شما را به حسنات تبدیل میکند. لذا گناه علنی خیلی مسمومیتش برای روح بیشتر از گناه مخفی است. این هم یک سمّی است که انسان گاهی میشود، که گناه علنی میکند، این اثر سمّ ولو توبه بکند، اثر سمّ در آن باقی میماند. خیلی از مرضها، بعضی از سمها هست، که اثرش باقی میماند. مثلاً یک کسی میگفت دستم را عقرب گزید این دستش تا آخر که پیر شده بود، همچین شَل، یعنی سست بود، چون اثر آن سم مانده. اثر گناه، گاهی در انسان میماند، حالا یا در بین مردم، یعنی گناه باصطلاح علنی که " الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ "﴿النور/۱۹﴾ دوست دارند، دوست دارند نه اینکه اصرار داشته باشند، بدشان نمیآید، که فواحش، کارهای بد، گناهان، شایع بشود، توی مردم باشد، مردم بدانند. از تویی که اهل تزکیه نفسی، اهل کمالاتی، روحانی هستی یا مثلاً هر چه، یک خورده عنوان دینی داری، مردم توقع ندارند حتی کوچکترین گناه را انجام بدهی. خوب این هم یک غذای مسمومی که اثرش باقی میماند، گناه علنی. محال است یک کسی اهل تزکیه نفس باشد و ریشش را بتراشد. ما رفته بودیم یک جایی، گفت اینها همه اهل معنا هستند، اهل چه هستند، خدمت شما عرض شود، ریشها را تراشیده بودند وسبیلها هم را ول کرده بودند، چرس و بنگ و اینها.
نمیشود انسان سموم مختلف را بخورد و در عین حال بخواهد سالم هم باشد. پس گناه، گناه علنی باز یک سمّی است که اثرش تا آخر عمرِ روح، ممکن است باقی بماند.
۱۰- گناه مخفی
و بعد هم گناه به اصطلاح مخفی، گناه مخفی را حتی خدایتعالی بعکس آنچه که مردم انجام میدهند، یعنی هیچ وقت یادشان نمیرود از گناه، خدا گناه را اصلاً ندیده میگیرد و علاوه بر این " فَأُولٰئِکَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ " ﴿الفرقان/۷۰﴾ مثل سمّ زنبور عسل میماند یا مثل سمّ پشه، تا انسان به فکر افتاد، دید که دستش در اثر یک سمّی کبود شده، فلج شده، فوراً یک دارویی میمالد و آن داروی توبه است، رویش میمالد و میبینید حتی خیلی خوب شد، گاهی بهتر از قبلش میشود. " فَأُولٰئِکَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ " ﴿الفرقان/۷۰﴾ لطف پروردگار ایجاب میکند که حتی بهتر بشود.
۱۱- وضعیت مردم براساس سلامتی و آلودگی روح بعد از مرگ و قیامت
پس این غذاها میبینید که روح انسان را از بین میبرد، فلج میکند، مریض میکند، میکشد، خدمت شما عرض شود روح هم که مُرد، غیر از بدن مُردن است. شما اگر الاغ زیر پایتان مُرد، سقط شد، میگویید حالا یک ضرری کردیم میرویم یک الاغ دیگری میخریم دیگر، آخرش این است. اما اگر خودتان مُردید و از بین رفتید، دیگر نمیتوانید بگویید میرویم یک آقای دیگری میخریم، نه. این دیگر مُرد. روح شما و بدن شما، مثل راکب و مرکوباند. یعنی بدن شما اگر مُرد بالاخره میخواست پنجاه سال دیگر بمیرد، حالا مُرد. اگر روح سالم باشد، فوراً، شما پول هم نمیخواهد بدهید، خدایتعالی یک بدن جالب عالی به شما میدهد، اما اگر روح بمیرد، اگر روحتان از بین برود چه میشود؟ درعالم برزخ، حالا باید ببینیم چه جور مُرده و لو مُرده ها فرقی نمیکنند، ولی ببینیم چه جوری مُرده است، یک وقت هست که امامی، پیغمبری، نمیدانم ولیّای از اولیاء خدا را کشته، این یک مُردن بسیار بدی است، بدنش را هم آتش میگیرد و تا ابد میسوزد و از بین میرود و یا هم که خدایتعالی ادامه میدهد که این باشد، عذاب را بچشد. " کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ " ﴿النساء/۵۶﴾ هر چه پوستشان، چون اول چیزی که از بدن انسان توی آتش میسوزد پوست بدن است. تا پوست سوخت، فوراً خدایتعالی یک پوست دیگری روی بدن انسان میکشد خلق میکند، خُب چرا؟ برای اینکه عذاب را بچشد. یک عده اینجوری میمیرند، بوسیله بدن آنها را عذاب میکنند " لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ " ﴿النساء/۵۶﴾ این چشیدن عذاب، بدن که گوشت است. شما گوشت گوسفند یا گوشت یک انسان مُردهای را بیاندازید در آتش و صد دفعه هم بسوزانید او که دردش نمیآید، ولی روح را میآورند میکنند در همین بدن، همین جور که الان ما در همین دنیا از آتش عذاب میکشیم، همانطور در آنجا هم عذاب میکشیم. " لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ " ﴿النساء/۵۶﴾ خُب یک عده اینطوری هستند. یک عده اینطوری نیستند، ولی- خدمت شما عرض شود که- اهل گناه، معصیت و فاسق هستند، اعتقاداتشان خوب است، اینها را خدا مهربان است در عالم برزخ، اینها را بخواب میکند و روز قیامت که زندهشان میکند، آنجا اول گرفتاریشان، اول بدبختی شان است. یعنی شما مثلاً فرض کنید، اگر خدایی نکرده بهتان ده سال زندان بدهند، خیلی سختتان است. مخصوصاً با اعمال شاقّه باشد، خیلی سخت است ده سال زندان. اگر پنجاه هزار سال بهتان بدهند خیلی است ها. ایکاش ما اینها را جدّی بگیریم، چون اگر جدّی نگیریم، قرآن را قبول نکردیم. چون خدایتعالی قیامت را پنجاه هزار سال میداند. پنجاه هزار سال آدم عذاب بکشد، خودش را بخواهد تزکیه نفس کند ولو اینکه امضا کرده باشند که تو میروی توی بهشت، چون مردم قیامت سه دستهاند، یک دسته میروند به بهشت بدون حساب، اینها دیگر پنجاه هزار سال معطّلی ندارند، معنا ندارد،گذرنامه شما مهر زده شده، همه چیزش درست است، سر مرز میرسید میگیرند مهر میزنند میگویند برو. معطّلی ندارد، مگر دو سه تا رفیق ناجور داشته باشی، که وضعشان بد باشد، آنجا معطّل میشوی.
خدا رحمت کند مرحوم حاج ملاآقاجان را، یک نفر از علماء نسبتاً بزرگ بود، خیلی هم مرد خوبی بود. به مرحوم حاج ملاآقاجان پیشنهاد داد که بیا دست برادری بدهیم که روز قیامت تو دست من را بگیری، ببری توی بهشت. حاج ملاآقاجان گفت نه، نداد. من بعدش گفتم شخصیّت به این بزرگی از شما تقاضا میکند که دست برادری بدهید بهش، شما میگویید نه. گفت نمیدانم چه بود، من آنجا دیدم نباید با این دست میدادم. فردا من فهمیدم با یکی- ایشان آدم خیلی خوب بود- منتهی با یکی از افرادی که معتقد به بعضی از مذاقهای عرفانی انحرافی هستند، دست برادری داده است. گفت عجب! افتاد و سجده کرد که من دیروز دست برادری به ایشان ندادم، گفتم چطور؟ گفت: روز قیامت من معطّل این آقا میشوم، و این خودش معطّل آن میشود و آنجا جای معطّل شدن نیست. اینجور جدّی گرفته بودند قیامت را، برخلاف ما که هیچ اهمیّت به این مسائل نمیدهیم، نه، خودش آدم خوبی است، اهل بهشت است، راست است، ما میشناسیم، ولی او با او دست برادری داده، گرفتاری دارد. شما سر مرز با یک نفر که باصطلاح گذرنامهاش وضعش خراب است، قاچاقی رفته حالا برگشته یک گذرنامه دست نویسی درست کرده، میدانید این معطّل میشود آنجا، هیچ وقت رفاقت آنچنانی نمیکنید، میگویید اگر آنجا معطّل شدید، من خداحافظ. اینجوری میگویید. در قیامت یک همچین وضعی دارد.
بنابراین- خدمتتان عرض شود که- باید انسان گناهانی که میکند، کوشش بکند در همین دنیا کوشش بکند، اینها را از خودش پاک بکند، و الا اگر انسان با فسق و فجور وگناه ولو اعتقاداتش خوب باشد، شیعهی علیبنابیطالب علیهالسلام باشد، محبّ خاندان عصمت علیهمالسلام باشد، ولی با گناه از دنیا رفت، روز قیامت معطّل میشود. آن هم روز قیامت پنجاه هزار سال. یک عده آدمهای خوبی هستند، گذرنامهیشان مرتّب است، وضعشان درست است، صاف میروند توی بهشت، معطّلی ندارند " فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ " ﴿الصافات/۱۲۷﴾ " إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ " ﴿الصافات/۱۲۸﴾ همه حاضر باید بشوند در روز قیامت، مگر بندگان خالص شدهی خدا. یک عده هم " فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ " ﴿الشورى/۷﴾ یک عده هم بی حساب میروند توی جهنم.
این پنجاه هزار سال مال کیه؟ مال من و شماست که در دنیا تزکیه نفس نکردیم و خودمان را به مقام اولیاء خدا نرساندیم، خودمان را به مقام مخلَصین نرساندیم، خودمان را پاک نکردیم " إِلاّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بقَلْبٍ سَلِيمٍ " ﴿شعراء/۸۹﴾ قلب سالم نداشتیم. مالِ ماهاست، که نه میتوانند ما را بیندازند توی جهنم، نه میتوانند ما را با همان اخلاق و رویه و روش اجازه بدهند، برویم توی بهشت. یعنی برویم تو بهشت، یقینا باز همین کارهایی که توی دنیا میکردیم، میکنیم.
۱۲- در دنیا خودتان را از گناهان و امراض روحی پاک کنید تا در قیامت معطل نشوید
بنابر این کوشش بکنیم که در همین دنیا خودمان را از امراض روحی سالم کنیم. از گناهان، غذاهای مسموم نخورده باشیم، عادت به نمیدانم، یکی ممکن است در همین دنیا هم، عادت به تریاک کرده، مکه نمیرفت، من چون عادت به تریاک دارم، آنجا تریاک گیرم نمیآید، من نمیتوانم بروم مکه. نمیدانم توی مجالس دینی وارد نمیشد، پای صحبتهای حکمتآمیز دینی نمینشست، چون این عادت داشت به سیگار کشیدن، چون آنجا هم نمیشود سیگار کشید، او هم نمیرفت. ببینید این جوری میشود ها. توی بهشت دیگر نمیتواند گناه بکند، این هم عادت کرده به گناه کردن. گاهی زبان انسان عادت به گناه میکند، عادت به بد حرفی میکند. یک کسی توی نماز جماعت، من آنجا مأموم بودم، آمد پهلو من، امام رفته بود رکوع، این تا آمد بگوید الله اکبر، امام سرش را برداشت، یک فحش بدی به امام داد. من بهش گفتم چرا این را گفتی؟ گفتش که عادت کردم، عادت!! والا آمده پشت سر این آقا که اقتدا بکند، بهش ایمان دارد، عادلش میداند، اما بس که از توی کامیونش، توی نمیدانم مغازهاش، توی نمیدانم، زندگیاش، فحشهای چارواداری داده، حالا هم یک کاری که بر خلاف میلش انجام میشود ولو او تقصیر هم نداشته باشد، متوجّه نباشد که این آقا میخواهد اقتدا بکند، اینجا همان فحش چارواداری را میدهد. تو بهشت هم یک خورده ناسازگاری ببیند، یک چندتا فحش به ملائکه، یک قدری به آن طرف، یک قدری به این طرف میدهد، دعوا راه میاندازد. در بهشت دنیا حضرت آدم یک کوچکترین همچین لغزشی کرد، بیرونش کردند، آن وقت بگذارند توی بهشت خلد که خیلی عظمت دارد، آنجا این اعتیادش را اظهار بکند و با این و آن دعوا بکند و با این و آن اذیّت بکند، مگر میشود؟ بنابراین پنجاه هزار سال مال ماهاست، مال کسانی است که اعتقاداتشان خوب است، پس باید بروند توی بهشت، خدایتعالی قسم خورده یک نفر موحّد را نگذارد برود جهنم و بهشت میبرد، حالا همین طور، نه. به جهنم نمیرود، بهشت هم با این وضع، با این توصیفی که عرض کردم، راهش نمیدهند پس باید بماند تا بهشتی بشود. حالا چقدر طول میکشد؟ نمیدانم. یک سال، پنج ماه، یک ماه، ده سال، ده هزار سال، بیست هزار سال، هر چه طول بکشد. خدا یک دایره وسیعی قرار داده اما یک جای بسیار سختی است، یک جایی است که حسابی باید انسان را پاک کند. نه آب هست، نه هوا هست، گرما در نهایت درجه. اگر مرگ وجود داشت، یک لحظه انسان نمیتوانست زنده باشد، ولی مرگ را خدا برداشته، نگهش میدارد. ما در دنیا گفتیم " قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا " ﴿شمس/۹﴾ اعتنا نکردی، همه کارهایت را کردی، جز این یکی. همه کارهایت را جدّی گرفتی جز این یکی. لذا میبینید حق هم هست با خدا، یعنی خدا همیشه حق بوده و حق هست و حق هم دارد که این برنامه را داشته باشد.
پس غذاهای دنیامان، اوّل باید سمومات را از آن پرهیز کنیم ولو سمومات ضعیفی باشد. بالاخره سمومات ضعیف هم انسان را یک ناراحتی برای انسان به وجود میآورد. اگر یک وقتی اهل این حرفها بودیم باید از خواب غفلت بیدار شویم و توبه کنیم.
۱۳- انجام مکروهات روح را ضعیف میکند
و دوّم چیزی که برای انسان غذای خوبی نیست، مکروهات است. مکروهات را هم باید انسان ترک کند، حالا مکروهات، چه مکروهات خوردنی باشد، شما رفتید یک جا مهمانی، صاحبخانه میگوید از آن علف به الاغت نده، من خوشم نمیآید، مثلاً. الاغت را ول نکن برود گلها را بخورد. خوشش نمیآید صاحبخانه که گلهایش را به هم بریزی. الاغ که چیزی سرش نمیشود اگر ما چیزی سرمان میشد، یعنی اگر الاغمان چیزی سرش میشد، با صاحب الاغ هماهنگ میشد، سرش نمیشود. وقتی انسان خودش را ضعیف کرد، آنقدر ضعیف کرد که هر چه جناب الاغ بفرماید ما تسلیم و انقیاد داریم، اگر هرچه که بدنمان دوست داشته باشد، روح هم همان را تحت تأثیر قرار بگیرد، خُب آن وقتی که توی یک جایی واقع بشوی الاغ میبیند این گلها خیلی خوشعطر و خوشبو، برای خوردن خیلی عالی است، صاحب الاغ بیچاره هم ضعیف، الاغه هم خیلی قوی، میرود توی گلخانه و همه گلها را به هم میریزد. ماها این جوری هستیم. حالا و لو صاحبخانه نگفته باشد حرام است، مکروه این جوری است. خوشش نمیآید ببیند. اخمهایش را توی هم کشیده که چرا این الاغت را جلویش را نمیگیری، مکروه این طوری است. کار مکروه اصلاً یعنی خدا نمیخواهد، دوست ندارد تو این کار را بکنی، اگر کردی، غذای روحت را خراب کردی. روحت ضعیف که هست، حتماً ضعیف است، مثل همان کسی که با اسبش وارد خانه آدم شده، نمیتواند جلوی اسبش را بگیرد، میرود گلها را میخورد، گلدانها را به هم میریزد، این جوری. اگر شما مکروهاتِ غذایِ ظاهریتان را انجام دادید یک همچین وضعی دارید. خدا دوست ندارد این غذا را ،غذای روح نه، غذای بدنی، این غذا را تو بخوری، نخور. زیادتر از حدّ خودت، ولو هرچه لذّت بخش باشد کم بخور، زیادتر از حدّ خودت نخور. وقتی نشستی سر یک سفرهای همه جور غذا چیدهاند برای خوردن تو، زیادتر از آنچه مزاجت ایجاب میکند خوردی، یعنی بیشتر از آنچه که میتوانی هضم بکنی اگر خوردی، مثل همان صاحب الاغ و الاغه است که رفته توی خانهی یک کسی که گلها را بهم ریخته و کار زیادی انجام داده. لذا مکروهات یک همچین وضعی دارد. مکروهاتی هست در ارتباط با خود روح، خیلی از کارهایی که ما، که من متأسفانه الان نمیتوانم بگویم ولی خیلی آداب دارد معاشرت، خیلی آداب دارد زندگی کردن، که همه اینها مثلاً فرض کنید خلافش مکروه است و آدابش مستحب است، اینها را اگر انسان ترک کرد و انجام نداد، کار مکروهی انجام داد، در مقابلش، اینها صدمه به روح انسان میزند، یعنی اجمالاً این اندازهاش مسلّم است، هم از نظر عقلی مسلّم است هم از نظر عُرفی، هم از نظر روایی که این روحش ضعیف است.
مثالش همان، یک اسب قوی آدم زیر پایش باشد که اطاعت نکند و این هم نتواند کاری بکند. آخر نمیشود توی مجلس بروم، غذا نخورم، صاحبخانه بدش میآید، حالا چیکار میخواهی بکنی تو؟ الان سیری، آدم سیر غذا بخورد کراهت دارد، خوب بد است. گاهی هم واقعاً بد است، دعوت کردند، برای انسان تهیه دیدند، هر چه هم انسان شخصیّتش بالاتر برود بیشتر بد میشود این جریان، نخور، دلیلی ندارد که تو مکروه انجام بدهی، خودت را ضعیف کنی در مقابل روحت، مگر یک آدابی، حالا یک وقتی- بد نیست این مطلب را بگویم برایتان- یک وقتی همچین جریانی برای خود من پیش آمده بود، برنج زیادی هم اتفاقاً توی پیش دستی برای من کشیده بودند، گذاشته بودند جلوی من، چیکار کنیم؟ همچین فکرم عجیب درگیر شده بود، اصلاً میل هم نداشتم حتی، میخوردم یقین داشتم اذیّتم میکند، حالا چه کار کنم؟ مشغول صحبت شدند، دوستان گرم صحبت شنیدن شدند، ما هی برنج ها را هی از پایین برداشتیم ریختیم بالا، گاهی هم قاشق خالی را توی دهانم میکردم و میگذاشتم و واقعاً هم یک لقمه نخوردم و، خُب صاحبخانه هم فکر کرد ما غذای زیادی خوردیم. میشود ها. گاهی بعضی از کارها را میشود کرد، اگر بفهمیم. البته من آنجا به خاطر اینکه شکمم درد نگیرد این کار را کردم نه به خاطر خدا مثلاً یا به خاطر هر چه ولی میشود، انسان انجام بده. کاری است که خدا دوست ندارد، مسمومیت ایجاد میکند. کار مکروه را اهل تقوای درجه دوّم انجام نمیدهند، کار مکروه. حالا دیگر خُب مکروهات زیاد هم هست، یک مُشتش فقر میآورد. هفتاد چیز مکروه است که اکثرش هم ماها انجام میدهیم و فقر میآورد که در کتاب مرحوم مجلسی – حلیة المتقین- گفتهاند، فقر میآورد. ما چرا فقیریم؟ خوب برای همین کارهایت است. پس مکروهات هم نباید انجام بشود. حالا چه مکروهات غذاییِ بدنی باشد، چه مکروهات روحی باشد. مکروهات مختلف است.
۱۴- مسمومیت های روحی که از زبان انسان ناشی میشود
مسئلهی بعدی، که خیلی مسمویتش شدید هم هست، زبان انسان است، گفتار انسان است. گاهی میشود گفتار، روح را میکُشد. خیلی از مسائل هست که انسان باید مدارا کند، مراعات کند، مواظبت کند، که روحش به وسیله او از نظر زبان، کشته نشود. همانطوری که در غذای روح گفتم قرآن، غذای خوبی است در هر جهت. حرف مردم را زدن به طور کلّی، این، همهاش ضد روح است. یعنی سمّ است برای روح، که اگر نقره باشد، سکوتش طلاست. روایت هم دارد. صَمت، شاید صد روایت داریم برای صمت. صمت یعنی چه؟ یعنی کم حرف زدن، کم صحبت کردن. حالا گاهی آنچنان قوی میشود این صمت برای انسان، که خدای تعالی میفرماید: " أَ يُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ " ﴿الحجرات/۱۲﴾ آدم گوشت مردهی انسان را بخورد چقدر مسمومیّت دارد؟ مخصوصاً میتاً میگوید. میتاً یعنی یک نفری در اثر یک میکروبی مُرده، مخصوصاً میکروب وبا مثلاً، یک چیزی، این را انسان بخورد قطعاً وبا میگیرد، شما کراهت دارید. شدیدش غیبت است، شدیدترش تهمت است، شدیدترش، گاهی انسان میشود از خودش حرف برای برادر دینیاش درست میکند.
اینها خیلی مهم است، خیلی مسمومیّتش زیاد است. بعد از آن حرفهای دروغ، حرفهایی که انسان، ولو به شوخی دروغ بگوید. امام فرمود: " لا یذوق المرء "، خوب دقّت کنید، نگویید ما دیگر پس باید برویم این جوری باد کرده بنشینیم و اخم کرده بنشینیم؟ نه. شوخی، انسان ممکن است شوخی راست بکند، یک حرفهای درستی بگوید، دروغ نگوید. " لا یذوق المرء طعم الایمان " انسان طعم ایمان را نمیچشد " حتی یترک الکذب جده و هزله " مگر اینکه دروغ را ترک بکند، چه جدّیش چه شوخیاش. اِ شوخی کردم، خوب بالاخره تو، فرقی نمیکند، طعم ایمان را نخواهی چشید، یا نچشیدی. دروغ نگوید انسان. انسان حرفی که مردم را اذیّت بکند نزند؛ مردم آزاری نکند؛ نیش نداشته باشد حرفش. گاهی انسان با حرفش، درسته حرفی هم نزده، ولی یک کلمه گفته، قلب طرف را آتش زده، این جوری نباشید. اینها حرفها خیلی صدمه زیادی به روح میزند. خیلی این بخش از سخن. بعدش اگر میخواهی روحت باز هم سالمتر باشد از این جهت، حرف لغو نگویید. " الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ " از لغو اعراض کنید. لغو چیه؟ در روایت هم دارد و عقلی هم همینطور است، که لغو آن چیزی است که به دردت نمیخورد. کلّی نشستی، رفتی، مثلاً فرض کنید که یک مملکتی از ممالک خارج و اروپا و فلان اینها، خیلی هم بهت سخت گذشته ولی غرورت ایجاب میکند که سختیها را نگویی و همهاش تعریف بکنی، تعریفهای زیادی- اینهایی که میگویم روایت دارد، نه اینکه من از خودم دارم میگویم- نمیدانم آنجا مردمش چقدر ادب دارند، آنجا مردمش نمیدانم، حالا ما چه کار کنیم بالاخره؟ ما برویم آنجا زندگی بکنیم؟ خوشش آمده که از آنجا تعریف بکند، حالا برای چه؟ فقط برای اینکه غرورش نشکند و نگویند این رفته آنجا ظرف آشپزخانه را شستشو داده و نمیدانم برایش سخت گذشته و توی اتاق آنچنانی یک مدّتی بوده و حالا آمده و خیلی هم توی دل پشیمان است که چرا رفته آنجا، ولی نمیخواهد خودش را از دسته بیندازد ونمیدانم غرورش را بشکند و همین، اینها لغو است. حتّی یک وقت هست که یک کسی میخواهد برود تجارت سیب بکند، در آن روایت دارد که اگر رفتی لبنان و گفتی لبنان سیبهایش خیلی درشت و خوب است- یک وقت طرف میخواهد تجارت سیب بکند و باید برود از لبنان بخرد و بیاورد، خُب این جا اشکال ندارد، لغو نیست- اما اگه همین جوری خواستی از آنجا حرف بزنی این میشود لغو، این روایت دارد. دقّت کردید " وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ " ﴿المؤمنون/۳﴾ ما در یک سفر کربلا بودیم نمیدانم چه کسانی همراهمان بودند، تصمیممان این باشد که هرچه اینجا میبینیم در ایران نرویم تعریف کنیم، از امور مادی. ما رفتیم، ما مثلاً ما مدائن هم رفتیم، ها شما نرفتید، ما نمیدانم فلان جا را زیارت کردیم، حالا این بیچاره هم رفته زیارت اینجا ها نبردنش، جیزکش میخواهد بدهد که ما رفتیم، تو نبودی، هی ما رفتیم، ما رفتیم، چیه؟ اگر امام زمانت را آنجا دیدی، اگر معرفتت یک خورده بیشتر شد، برای دیگران تعریف کن. با رفقا قرار گذاشتیم که در ایران آمدیم چیزی نگوییم، حالا بعضی عمل کردند نمیدانم، به هرحال خدمتتان عرض شود که لغو هم گفته نشود، این برای روح خیلی صدمه دارد و انشاءالله الان همهی ما تعهّد بکنیم و من هم خودم تعهّد میکنم که این صدمات عجیب را به روحمان نزنیم.
وصلّی الله علی سیّدنا محمّد وآله اجمعین.