درس خصوصی غذای روح: جلسه یازدهم
مرداد ۱۷, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه سیزدهم
مرداد ۱۷, ۱۳۸۱
جلسه دوازدهم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: جدا کردن روح از بدن
موضوع فرعی ۲: نظارت بر غذای روح – جدی گرفتن درمان امراض روحی
تاریخ:
۲۸ جمادی الاول ۱۴۲۳ هجری قمری
۱۷ مرداد ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/08/08 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- بعضی چیزها با نیت قرب، غذای روح و با نیت غیر الهی سم روحی است
۲- نقش نظارت بر خوردنی ها در تقویت یا تضعیف روح
۳- جدا کردن برنامه روح از بدن
۴- دقیق و جدی به فکر روح خود و درمان امراض روحی باشید
۵- رشد صحیح و در صراط مستقیم
۶- خوردن غذای روح ونظارت برآن
۷- شیطان می خواهد روح شما را از بین ببرد
۸- نقش شیطان در گمراه کردن وسواسی
۹- نظارت بر غذای روح و استفاده دائمی از آن برای رسیدن به لقاء پروردگار
۱۰- محبت خدا را در دلتان زیاد کنید تا ذکر و دعا برایتان غذای روح باشد
۱۱- با محبت و خالصانه با خدا و امام زمان علیه السلام حرف بزنید
۱۲- لااقل به اندازه بدن و غذای بدن و درمان امراض آن به فکر روحتان و معالجه امراض آن باشید
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه حضرت استاد در ارتباط با روح و غذای روح فرمودند: کوشش کنید روح و غذای روح را از بدن و مسائل بدنی جدا کنید. بعضی از اعمال با یک نیت غذای روح میشود و با نیت دیگر برای روح سم میشود. مانند نماز وقتی که ریائاً خوانده میشود. بنابر این برای اینکه ذکر و دعا برای ما غذای روح باشد؛ باید با توجه و در صراط مستقیم باشد و نظارت کاملی بر غذای روحی خود داشته باشیم و حتی غذاهای بدنی را نظارت کنیم که از راه حلال باشد و برای بدن مفید باشد که خوردن آنها به خاطر مفید بودن و حلال بودن و تقویت بدن برای بندگی مارا رشد دهد و به خدا نزدیک کند و چون شیطان قسم خورده که ما را گمراه کند باید مواظب اغوای شیطان و وسوسه های آن باشیم تا روح ما را از بین نبرد و همچنین متذکر شدند که محبت خدا را در دلتان زیاد کنید تا ذکر و دعا و مناجات با خدا و عبادت، برای شما غذای روح باشد نه یک چیز تحمیلی و در پایان فرمودند: کوشش کنید حداقل به اندازهای که به بدن و غذای بدن و معالجه امراض بدنی اهمیت میدهید به روح و غذای روح و معالجه امراض روحتان اهمیت بدهید و همچنین روحتان را سالم کنید و دائماً از غذاهای روحی (قرآن، دعاها، ذکر، مناجات) استفاده کنید تا با خدا انس بگیرید و به لقاء پروردگار برسید.
متن کامل درس دوازدهم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أروح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
۱- بعضی چیزها با نیت قرب غذای روح و با نیت غیر الهی سم روحی است
موضوعِ بحث ما دربارهی شناخت روح و غذای روح و امراض روح و آفات و سموماتی که ممکن است به روح وارد بشود بود. یک چیزهایی هست در ارتباط با روح که با نیت یا با احکام فرق می¬کند، با نیت می¬شود غذا و با نیت می¬شود سمّ. با نیت می¬شود مایهی رشد روح و با نیت می¬شود مایهی نقص روح. مثلاً گاهی انسان یک عملی را انجام می¬دهد اگر در صراط مستقیم دین باشد و انسان نیت کرده باشد، این غذای روح می¬شود، از باب نمونه: نماز، بهترین عبادت¬ها است و یقیناً اگر قصد قربت در آن بشود و اگر با توجه به پروردگار باشد هر کلمهی آن یک غذای بسیار پُرقوّتی برای روح هست، اما اگر همین نماز ریائاً خوانده بشود، ببینید فقط یک قصد است، یک فکر است، قصد قربت نباشد، همین نماز طبق آنچه که در گذشته توضیح دادم همین نماز سمّی برای روح می¬شود و روح را از بین می¬برد. امثال این زیاد است، اکثر کارهایی که از نظر اسلام و دین احکامی دارد اگر در محدودهی همان احکام انسان کار را انجام داد و طبعاً برای خدا انجام داد، این روح را ترقی می¬دهد، روح را رشد می¬دهد، اگر همان کارها را که اکثر آن هم این طوری است، همان کارها را از حدودی که خدای تعالی تعیین کرده است که " وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ "( بقره/ ۲۲۹) کسی که از حدود الهی تجاوز بکند، این شخص فاسق است، اگر در حدّ خود او انجام بشود شاید روح را رشد بدهد، و اگر از حد خود او تجاوز بکند روح را می¬کُشد، عیناً مانند بدن است، مثلاً بدن ممکن است حالا چه نیاز به تقویت داشته باشد و چه نیاز به معالجه داشته باشد، طبیب گفته است مثلاً فرض کنید هر شش ساعت یک قرص بخور و تو همهی قرص¬ها را یک دفعه بخوری، هر دو ساعت یک قرص را بخوری، این تجاوز از حدودی است که طبیب تعیین کرده است، این شخصی که تجاوز کرده است از حدودی که طبیب تعیین کرده است، این طبعاً مریض¬تر می-شود، علاوه بر اینکه معالجه نمی¬شود بیشتر مریض می¬شود. اما اگر طبق دستور عمل کرد، اینکه ما زیاد میگوییم، اصرار داریم که در صراط مستقیم دین باشید و اینکه خدای تعالی در سورهی حمد، مهمترین سُوَر قرآن، می¬فرماید بگویید: " اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ "( فاتحه/ ۶) برای این است که در همان حدودی که خدا دستور داده است، در همان حدودی که باید حرکت کنید در همان حدّ حرکت کنید، در جاده دارید حرکت می-کنید، با سرعت دارید می¬روید، هرچه هم می¬خواهید سرعت شما بیشتر باشد، اگر از حد جاده تجاوز کردید، چه از طرف راست و چه از طرف چپ، در درّه پرت می¬شوید. همین طور در امور دین، همین طور در غذای روح، ممکن است شما یک غذا را با یک نیتی بخورید این غذا روح شما را بشکند، روح شما را تضعیف کند و همین غذا را ممکن است با یک نیت دیگری بخورید، روح شما را ترقی بدهد، تعالی بدهد. مثلاً غذای حرام یک غذا است، ممکن است به علتی حرام باشد و ممکن است به علتی حلال باشد، شما غذای حرام را با علم به اینکه این حرام است، بخورید روح شما به پروردگار تجری پیدا می¬کند، عاصی می¬شود، معصیتکار می¬شود، همان غذا را اگر حرام نباشد، غصبی نباشد ممکن است شما به قصد قربت بخورید، یعنی بگویید خدایا به خاطر اینکه بدن من برای عبادت تو قوّت پیدا کند یا مثلاً من بتوانم قیام و قعود بکنم، این غذا را می¬خورم، همین غذا مایهی رشد روح شما می¬شود. ببینید خیلی مسئلهی نیت فرق میکند. مسلماً غذا برای بدن است، هیچ حرفی هم در آن نیست، شما هر نوع غذایی را که بخورید برای بدن است اما شما چطور از این غذا برای روح خود استفاده می¬کنید؟ وقتی که قصد قربت بکنید، برای خدا این غذا را بخورید، برای اینکه به خدا نزدیک بشوید این غذا را بخورید، به خاطر اینکه خدا امر کرده است، حالا یا استحباباً یا وجوباً، استحباباً مثلاً فرض کنید صبحانه را خوب بخورید، بدن شما مثلاً سالم باشد، فرض کنید غذای مفید بخورید.
۲- نقش نظارت بر خوردنی ها در تقویت یا تضعیف روح
" فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ "( عبس/۲۴) انسان باید نظارت بر طعام خود داشته باشد، بر غذای خود داشته باشد، از راه حلال به دست بیاورد، غذایی باشد که مفید برای بدن او باشد، تنها به مزهی غذا اکتفا نکند، عیناً مریضی که هر دوایی که میخورد، برای فایدهی آن میخورد، یک مسلمان مجاهد با نفس، آن کسی که با نفس خود دارد جهاد میکند، باید حتماً غذایی را که میخورد، حساب نفع آن را بکند. همانطوری که اگر شما یک مُشت کپسول ببینید، خیلی خوشرنگ است یک مُشت میخورید بد است، همین طور هم اگر یک غذای خوشمزه¬ای بود و شما زیادی خوردید و شب نتوانستید بخوابید، ترش کردید، دل درد شدید، این روح شما را صدمه می-زند، این در باب مکروه آن است. در باب حرام، اگر مثلاً مشروب برای یک بدنی خوب بود، ولی خدای تعالی آن را حرام کرده است، ممکن است بدن شما مشکلی پیدا نکند اما روح شما را می¬کُشد و اصل شما آن روح شما است. اُمِخالِدمَعبَدیه میآید خدمت امام صادق علیهالسلام میگوید اطبای عراق تجویز کردند که من شراب کهنه بخورم تا دل درد کهنهی من خوب بشود. حضرت فرمود: چرا آمدی از من سؤال میکنی؟ زمانی بود که حضرت در تقیه بودند، عرض میکند: " اُقلِدُکَ دِینِی " در دین از تو تقلید میکنم، فرمود: من یک قطرهی آن را به تو اجازه نمیدهم که بخوری، حضرت تعلیل میکند، علت میآورد، میفرماید یک قطرهی آن، انسان را نابود میکند، روح انسان را نابود میکند. خدای تعالی در حرام شفا قرار نداده است، تو میخواهی بدن تو، این مَرکب زیر پای تو، این الاغ تو که یک مدت کوتاهی با تو هست، میخواهی این سالم باشد، اما روح خود را از بین میبری، خودت را از بین میبری برای اینکه الاغ تو سالم باشد. ببینید این استدلال است، حضرت فرمود: من یک قطرهی آن را به تو تجویز نمیکنم. گاهی میشود در حرام یک فایدهای هست، در قرآن هم خدای تعالی دربارهی خمر میفرماید که ضرر آن بیشتر از نفع آن است، پس معلوم است ممکن است برای بدن نفعی داشته باشد، اما ببینید این جا یک مسئلهی حساسی است که اکثر ماها متوجهی آن نیستیم، روح از بین میرود، ولی بدن سالم میماند، عیناً مثل این است که شما سوار اسبی باشید، برای اینکه اسب شما سالم بماند خود را از بین ببرید، این طوری میشود. گاهی از اوقات هست که مثلاً انسان با نیت، ممکن است یک چیزی را حرام کند و یک چیزی را حلال کند که عرض کردم، مثلاً بعضی از عبادات هست که ما احساس میکنیم برای نظافت است، غسل طبعاً شستشوی بدن است و برای نظافت است، روز جمعه میگویند غسل آن یا مستحب است و یا واجب است که اکثراً در زمان ما همه غسل جمعه را مستحب مؤکد میدانند. یا وضو، ممکن است یک کسی بگوید من دست خود را، صورت خود را کاملاً با صابون روزی ده دفعه شستشو میدهم، دیگر چه احتیاجی به وضو دارد؟ ما در جواب میگوییم این وضو دوتا غذا است، یک پوست او است، مثل وقتی که خربزه میخورید که درون آن برای شما است و پوست آن برای الاغ شما است، این دو تا غذا است. اگر تمام این خربزه پوست بود حق با شما بود، یعنی وقتی که شما غسل نمیکنید ولی میروید بدن خود را کاملاً شستشو میدهید، این مثل این است که تمام خربزه را پیش الاغ انداختید. ولی اگر رفتید نیت کردید گفتید، خدایا چون تو دستور دادی- ببینید همهی آن عبادت و مربوط به روح است، به غذای روح است- چون تو دستور دادی، من مثلاً فرض کنید که غسل میکنم و بعد گفتید مثلاً غسل سر و گردن میکنم، بعد طرف راست، بعد طرف چپ، به همان ترتیبی که خدا گفته است، روح شما از این جا قدرت میگیرد و بندهی خدا میشود، همین علامت بندگی است، یعنی اگر خدا نفرموده بود، چه فرقی میکرد ما اول طرف راست خود را شستشو بدهیم یا اول پای خود را شستشو بدهیم و بعد سر خود را شستشو بدهیم، این¬ها فرقی نمیکرد، یک صابون کلی میزدیم و تمیز بیرون میآمدیم اما ببینید این جا دو تا غذا است: یکی شستشوی بدن، که پوست این غذا است، پوست خربزه است برای بدن، یک مغز خربزه است برای خود شما، پس ممکن است دو جنبه داشته باشد، در اکثر جاها وضو، غسل، آنهایی که جنبههای ظاهری دارد، غذاهایی که میخورید، اینها را جدا بکنید.
۳- جدا کردن برنامه روح از بدن
اینکه من مکرر به دوستان در جلسات دیگر هم عرض کردم که روح خود را از بدن خود جدا کنید، با روح معاملهی خود را بکنید، یعنی خودتان را روح بدانید، انسان روح است نه جسد، در آیات قرآن هم همه جا همین مسئله مطرح است. جسد خود را مَرکب زیر پای خود بدانید، این را گفتند جدا بکنید، این جدا کردن خیلی فایده دارد، وقتی جدا کردید، غذای روح شما مشخص است و غذای بدن شما مشخص است، دیگر هنداونه یا خربزه، همه را روی هم نمیخورید. هیچ وقت یک نفر عاقل خربزه را جلوی خود میگذارد که همهی آن را از یک کنار قاچ کند و بخورد؟ این غلط است. از آن طرف هم، باز همهی آن را دور بریزد، این هم غلط است یا همهی آن را پیش الاغ بگذارد بخورد، آن هم غلط است، جدا کنید، روح من یک حسابی دارد، خود من یک حسابی دارم، یک مقداری تحصیلات جدید کردید، مثلاً فرض کنید حالا یک آقایی- چون ما این جا پنج شش تا مهندس داریم که معمم هستند- این آقای مهندس شده است دیگر حالا من به غذای روح کاری ندارم نباشد، روز، کارهای مهندسی، دکتری، کارهای دیگر خود، هر کاری که دارید روز آن کار را بکنید، روح شما هم گرسنه میشود، شب بروید با خدای تعالی حرف بزنید، مطالعه بکنید، قرآن که یک سفرهی بسیار بزرگ و پرمحتوایی است بخوانید، تا بدن شما سالم شد، به بدن خود رسیدگی کردید، بدن سالمی دارید، خیلی خوش قد و قامت، خوش قیافه، مثلاً خوش تیپ شدید، دیگر از روح خود فارغ نشوید، مثل کسی میماند که یک ماشین خیلی خوبی خریده است، مثلاً ماشین آخرین سیستم خریده است و مدام به ماشین خود میرسد آن قدر خودش غذا نمیخورد که تا داخل ماشین میمیرد، این طوری میشوید. حساب ماشین شما جدا و حساب خود شما جدا، حساب الاغ شما جدا و حساب خود شما جدا. به غذای او برسید، به دوای او برسید، غذای خود شما را میگویم، به سموماتی که ممکن است وارد روح شما بشود برسید، به آفاتی که ممکن است به روح شما بخورد برسید، به دشمنی که به شما کار دارد نه به بدن شما، اگر یک وقتی هم به بدن صدمهای وارد میکند که در بعضی از روایات هست، مثل حضرت ایوب علیهالسلام، به خاطر این است که روح شما را از بین ببرد، شما را پیاده کند و شما در اثر پیادهروی خسته بشوید، مفلوک بشوید، فلج بشوید، برای این جهت است، به اینها برسید. این دشمن عجیب " أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ " (یس/۶۰) یک موجودی است که این قسم خورده است " فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ " (ص/۸۲) ولی ما اصلاً به فکر آن نیستیم، اصلاً روح نداریم تا به فکر آن باشیم.
۴- دقیق و جدی به فکر روح خود و درمان امراض روحی باشید
همهی حواس خود را جمع بدن خود کردیم، همهی توجه خود را به بدن خود دادیم که این الاغ سالم باشد. تا یک جای انسان درد میگیرد فوراً پیش دکتر میرود، اما اگر حسادت او را بکُشد هیچ وقت نمیرود پیش یک طبیبی که بگوید آقا من حسود هستم، چه کار بکنم؟ من بخیل هستم چه کار بکنم؟ من عقدهای هستم چه کار بکنم؟ من محبت به خلقالله ندارم چه کار بکنم؟ هیچ وقت دنبال این حرفها نمیرویم. تازه " ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبَ " (حج/۷۳) انسان پیش یک آخوندی یا شخصی مثل من برود میگوید آقا مهم نیست، إنشاءالله خوب میشوی، دعا میکنیم تو خوب بشوی، دنبال معالجه نیستیم. من از روز اول برای شما این را توضیح دادم که روح چیست؟ مرضهای آن چیست؟ معالجات آن چیست؟ اینها را برای شما گفتم و الآن هم الحمدلله همهی شما مشغول هستید و دارید به روح خود رسیدگی میکنید ولی باید یک مقدار دقیقتر و جدیتر باشید، حتی کلامی که از زبان شما بیرون میآید، یک سخنی از زبان شما بیرون میآید، ممکن است این صدمهای هم به روح شما بزند و هم به روح دیگری. یک غیبت میکنید، با یک غیبت کردن اولاً شما به روح خود صدمه زدید. پروردگار تشبیه کرده است، شما برای بدن خود اگر گوشت میته را بخورید، گوشت مرده را بخورید، مردهای که پُر از میکروب است، مردهای که تنفر انگیز است چقدر بد است؟ با غیبت کردن روح شما مثل این است که دارد گوشت میته میخورد " وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ " (حجرات/۱۲) آیا شما دوست دارید که گوشت برادر مؤمن خود را بخورید؟ معنای آن این است که شبیه به این است، وقتی دارید غیبت میکنید شبیه به این است که دارید گوشت میتهی برادر مؤمن خود را میخورید، این را کراهت دارید پس باید آن را هم کراهت داشته باشید اگر شماها خودتان را میشناسید، خودتان را قبول دارید، چون بد است که انسان خود را فدای الاغ خود بکند، خود را اصلاً به حساب نیاورد. یک وقت هست مثل ملا نصرالدین میرفت، سوار الاغ که میشد میدید چهار تا الاغ است، پیاده که میشد میدید پنج تا است، این الاغ را به حساب نمیآورد وقتی سوار آن است، شما اقلاً مثل او باشید که یا الاغ را به حساب نیاورید و یا هم خود را به حساب بیاورید و هم او را به حساب بیاورید، هر دوی شما حسابی داشته باشید، جدا هم هست، صددرصد جدا است، آخور جدا، یک وقتی من با مرحوم حاج ملا آقاجان که خدا او را رحمت کند، با هم به یک مجلسی رفته بودیم، مقتضی نبود که حرفهای معنوی که مربوط به رشد و کمالات روحی است در آن مجلس زده بشود، ولی خیلی صاحب مجلس پذیرایی کرده بود، مرحوم حاج ملا آقاجان دَم در خانه وقتی که بیرون میرفتیم، به صاحبخانه گفت: فهمیدی چه کار کردی؟ گفت: چه کار کردم؟ گفت: این کاه و جو الاغ ما را خیلی مرتب کردی، خیلی مفصل کردی، ولی خود ما داریم گرسنه از خانه بیرون میرویم. این طوری است، قاطی نشود، خیلی چیزها را باید جدا کرد، مسجد رستوران نیست که بنشینند چایی بخورند، مثل این است که تالار پذیرایی خانهی یک شخصیتی را که بالاترین شخصیت است، شما آخور کنید، چرا میگویند در نماز غذا نخورید، آب نخورید؟ برای اینکه این سفرهی تو و مَرکب تو نباید یکی بشود، نه تو در آخور غذا بخور و نه او بیاید سر سفرهی پذیرایی اتاق مهمانخانه، جدا باشید، غذای او جدا و غذای شما هم جدا باشد، غذای روح جدا
۵- رشد صحیح و در صراط مستقیم
عرض کردم غذای روح آن چیزی است که روح را ترقی بدهد، رشد بدهد، مطالب علمی برای شما غذا است، آیات قرآن غذا است، هر چیزی که بر رشد روح شما بیفزاید و درست هم بیفزاید، چون گاهی انسان یک چیزهایی میخورد و بیرویه چاق میشود، این بر بدن افزوده است، ولی بیخود افزوده است، دنبال وسیلهی لاغر شدن میروید یا بیرویه شما را لاغر بکند مثلاً، یا قد شما دراز بشود یا قد شما کوتاه بشود، خلاصه بیرویه باشد. رشد صحیح در صراط مستقیم، این غذای روح انسان است، رشد صحیح، رشدی که وقتی انسان را میبینند، بگویند عجب خوشقد و قامت است، روح شما را وقتی میبینند، بگویند چه اخلاقی دارد، چه انسانیتی دارد، چه انسان با گذشتی است، چه انسان خوبی است، اینها را بگویند، حالا شما سیاه پوست باشید عیبی ندارد، مثل این است که الاغ انسان سیاه باشد، سفید پوست باشید، مثل این است که الاغ شما سفید باشد- خدمت شما عرض شود- هر شکلی میخواهید باشید. بلال حبشی سالم است، روح سالمی دارد، ابوسفیان با آن خوشقیافگیاش، روح مریضی داشت. گاهی میشود انسان با افراد برخورد میکند، میبیند عجب (ظاهر اولیهاش) آدم خوبی است، یک کمی که با او مینشیند، میبیند عجب آدم فلان فلان شدهای است. چقدر دزد، چقدر خائن، چقدر بد سخن، چقدر بداخلاق، این طوری است.
۶- خوردن غذای روح و نظارت برآن
روح خود را با این غذاها بسازید، غذاهای روح خیلی مهم است، یکی از غذاهایی که مکرر هم گفتم که خیلی عالی است قرآن است. دوم دعا است، امام سجاد علیهالسلام که این همه دعا از ایشان مانده است، صحیفهی سجادیه یک هشتم از دعاهای حضرت سجاد صلوات الله علیه است، تمام آن دارد روح را میسازد، غذای روح است، یعنی همان توجه شما به خدا غذای روح شما است، غذاهای روح، گاهی صددرصد سالم است، هیچ آمیختگی به چیزی ندارد، همین ادعیهی مأثوره و روایات صحیحهی علمی، این برای هر کسی غذا نیست، بعضیها مثل بدن اشتها ندارند، یعنی ذائقهی آنها باز نشده است، خیلی هستند که اصلاً میل به غذا ندارند، مریض هستند و میل به غذا ندارند. اگر یک وقت احساس کردید که میل به پیشرفتهای علمی، حالا در هر بُعدی که میخواهد باشد، منتها باید غذای سالمی باشد که از نظر آن کسی که بهداشت روح را خوب می-شناسد از نظر او صحیح باشد، همانطور که در غذاهای بدنی، میبینید ادارهی بهداشت نظارت میکند، باید غذای روح شما هم تحت نظارت باشد. هر کس یک غذایی به شما ارائه کرد نخورید، ولو یک چیزی یاد میگیرید، انسان هر چیزی را هم نباید یاد بگیرد، هر غذایی را نباید بخورد. این آقایانی که پشت تلویزیون میآیند و مدام عرفان میبافند، فلسفه میبافند، سخنانی از غیر خدا و پیغمبر و ائمه علیهمالسلام میگویند، از سقراط و افلاطون و امثال اینها حرف میزنند، اینها برای روح شما غذا نیست، اگر هم هست لااقل شک دارید، اگر دشمن نه! یک آدم مشکوک، برای شما یک آشی برداشت آورد، شما میگویید شاید در آن سمّ ریخته باشد، احتیاط میکنید، نمیخورید، مخصوصاً اگر شما شخصیتی داشته باشید، ارزشی داشته باشید، موقعیت سیاسی، علمی یا مثلاً قدرتی داشته باشید، ممکن است دشمن بیاید یک غذایی را مسموم بکند، در آن سمّ بریزد و به شما بدهد و شما را از بین ببرد .
۷- شیطان می خواهد روح شما را از بین ببرد
و این را بدانید که برای روح شما، آن قدر غذاهای مسموم منظور کردهاند که حساب ندارد، چرا؟ به جهتی که ببینید راه و روش آن هم این است، شیطان گفته است " لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ " شیطان به بدن شما هیچ کاری ندارد، جن هم هیچ کاری ندارد، مطمئن هم باشید که هیچ شیطانی و هیچ جنی به بدن شما کار ندارد، این بدن چه ارزشی دارد که شیطان وقت خود را صرف بدن شما بکند، شیطان فقط وقت خود را صرف روح شما، خود شما میکند، چرا؟ به جهتی که بدن انسان خیلی چیز پَستی است، این را شما بدانید، مدام به خودتان وَر نروید، خیلی چیز پَستی است، از هر حیوانی پَستتر است، نجاست آن بدبوتر است، مُردهی آن متنفرتر است، کوچک آن هم وقتی از مادر متولد میشود، هیچ حیوانی این قدر ضعف ندارد که بدن انسان ضعف دارد، همهی ارزش انسان به روح او است و این روح را شیطان میخواهد از بین ببرد، روح را. اغوا یعنی چه؟ یعنی گول زدن، یعنی گمراه کردن، یعنی غذای بد به شما دادن. شیطان آمد به حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: بگو " لا إله إلّا الله " حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمود: " لا إله إلّا الله " کلمهی خوبی است اما تو، مثل این است که یک غذای خوشمزهای را برای انسان بیاورند، یک باقلوای خوبی را بیاورند بگویند بفرمایید، تو قسم خوردی که من را از بین ببری، باقلوای تو را نمیخورم، الآن نمیگویم " لا إله إلّا الله " یک وقت دیگری میگویم، از یک مغازهی دیگری من میروم باقلوا را میخرم، این طوری است. حواس شما جمع باشد کلماتی که گفته میشود در صراط مستقیم باشد، کاملاً حساب شده باشد، هر قلندری، هر گُلِ مولایی نیاید به شما بگوید تو این قدر ذکر بگو، گاهی میشود با ذکر گفتن شیطان شما را گول میزند.
۸- نقش شیطان در گمراه کردن وسواسی
این وسواسیها را با نماز خواندن زیاد گول میزند، نماز خود را میخواند تمام میکند، شیطان میآید میگوید این نماز تو به درد نمیخورد، این یک اشکالی داشت، بلند میشود دومرتبه نماز میخواند. مدام او را وادار به نماز خواندن میکند، نماز بهترین غذای روح است، اما چون شیطان میگوید همهی آن باطل است، حتی اگر در نماز شما یک کلمه را به خاطر وسواس تکرار بکنید، نماز شما باطل است. نماز باطل، شما وسواسی، یعنی کسی که پالان را روی دوش انسان گذاشتند و او هم سوار است و دهنه را میکشد. شما تابع شیطان و روح شما هم روز به روز تنزل میکند، که من دیدهام افراد وسواسی که در نماز وسوسه داشتند، کم کم اعتقادات آنها از بین رفته است. کم کم ایمان آنها از بین رفته است، یعنی روح آنها را کشته است،خود همین شیطان با وسوسههاش، روح طرف را کشته است و او هم همین را میخواست " لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ " چرا من میگویم کسی که مثلاً وسواس دارد، نباید سالک إلی الله بشود، یعنی نمیتواند بشود. در این راهی که انسان میخواهد به طرف پروردگار برود، شیطان او را روی دوش نمیگیرد بیاورد، شیطان را روی دوش خود میگذارد و میخواهد هم به طرف خدا برود و شیطان هم که نمیخواهد به طرف خدا برود، چه میشود؟ او شما را میکِشد، شما هم او را میکِشید، هر دوی شما به زمین میخورید و یقیناً هم او شما را به زمین میزند. انسان یک سرسوزن نباید وسواس داشته باشد، یک سرسوزن نباید افراط و تفریط داشته باشد و باید حذر بکند، غذای سالمی برای روح خود تهیه بکنید.
۹- نظارت بر غذای روح و استفاده دائمی از آن برای رسیدن به لقاء پروردگار
اگر ما مسلمان هستیم و اسلام را حق می¬دانیم این را بدانید از نظر شرعی، از نظر خدا، از نظر دین غیر از آیات قرآن و غیر از روایات صحیح و غیر از نظرات آن کسی که از آیات قرآن میگیرد و روایات صحیح را انتخاب میکند و استنباط میکند گرفتن هر نوع غذایی از دست دیگری، احتمال ضرر برای روح شما دارد و باید کوشش بکنید که حواس شما جمع باشد، وقتی که برای غذای الاغتان خدا میگوید نظارت داشته باش، یک وقتی آب آلوده به او ندهی، یک وقت غذای آلوده به او ندهی، این امانت در دست تو است، آن وقت برای خود شما نمیگوید، این نظارت را داشته باشید؟ مسلماً چرا. پس یکی از غذاهای روح که انسان باید نظارت داشته باشد، این است که هر کاری که میکند، اولاً برای خدا بکند، مثلاً فرض کنید یک زمینی داریم و یک آسمانی، تا یک مقداری هم انسان باید به طرف آسمان حرکت بکند- دقت کردید- ما باید به طرف خدا حرکت بکنیم، یعنی یک روزی برسد، به یک جایی برسیم که خلیفةالله بشویم " إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً " (بقره/۳۰) که به لقاء پروردگار برسیم " فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً " (کهف/۱۱۰) و عمل صالح بکنیم تا به لقاء پروردگار برسیم، به انس با پروردگار برسیم، به اصطلاح به خدا برسیم، وجود ما و صفات باطنی ما همه خدایی باشد، در ذات مقدس پروردگار، یعنی به توحید برسیم، توحید یعنی یکی کردن، خودمان را با خدا یکی بکنیم، یک صفایی داشته باشیم. آن قدر ما باید از این غذاهایی که خدا برای تقویت روح ما تعیین کرده است، استفاده بکنیم تا به ذات مقدس پروردگار برسیم. پس میبینید که گاهی میشود همان غذایی که شما برای بدن خود میخورید گاهی برای روح هم ممکن است باشد، با یک نیت، با یک فکر، به یک شکلی که انسان خود را بسازد، با این میتواند خود را به خدا برساند و با همان غذا ممکن است به پَستترین جهت بیفتد.
۱۰- محبت خدا را در دلتان زیاد کنید تا ذکر و دعا برایتان غذای روح باشد
غذاهای روح از لابهلای همین روایات و آیات قرآن و ادعیه باید دربیاید. انسان ممکن که شب بلند بشود دعاهایی که در همین مفاتیح هست، در صحیفهی سجادیه هست، در صحیفهی علویه هست، از همین دعاها بخواند و هیچ غذاییت برای روح او نداشته باشد، بلکه روح را خسته بکند، گاهی این طوری میشود، شما از سرشب تا صبح، شبهای احیا شاید تجربه کرده باشید، شب احیا شب تا صبح انسان مشغول دعا خواندن است، صبح هیچ فایدهای که نبرده است بماند، خسته هم شده است، فردا هم باید تا ظهر بگیرد بخوابد، از کار و زندگی و از همه چیز مانده است و کسل هم هست. اما یکی ممکن است همین غذا را، همین دعا را در همان مجلسی که همه بودند، بخواند و یک لذتی ببرد، یک استفادهای بکند که یک سال او- چون شب قدر برای یک سال غذاییت دارد- را تأمین بکند، یک سال غذا بردارد، یکی هم این طور است. آن کسی که حقیقت دعا را درک نکرده است، حقیقت ارتباط با خدا را درک نکرده است، روی عادت آمده است، شب قدر است و نمیشود انسان برود بخوابد پس بهتر همین است که بیاییم در مجلس بنشینیم و چُرت بزنیم. این شخص ضرر میکند، یعنی همین دعاها موجب میشود که او خسته بشود، کسل بشود، بعد هم بگویند بیا دعا بخوان به یاد او بیاید از آن شبی که آن قدر خستگی کشیده است، مخصوصاً یک مقدار هم جوان باشد، کسالت دیده است، اصلاً از دعا بیزار میشود. مثل غذایی که به زور به بدن میدهید در حالی که گرسنه نیستید یا مثلاً فرض کنید، یک حالتی دارید که از این غذا بیزار هستید، هی هم به زور مادر یا پدر میگویند بخور. خود من یک وقتی بچه بودم و مریض بودم، به من آب کله پاچه تجویز کرده بودند، هنوز که هنوز است از آب کله پاچه بیزار هستم برای اینکه به زور به من دادند خوردم. اینکه من گاهی میگویم تا ایمان بچههای خود را تقویت نکردید در مجلس دعا آن طور به زور نبرید، اینکه عرض میکنم مجالس شما محدود باشد، حساب شده باشد، غذای روحی که چون اشتها نیست، تو هم اصرار میکنی که بخورد، بچهات خوابش می برد او را میزنی و بیدار میکنی، او را ناراحت میکنی، بگذار بچه برود در خانه بخوابد، مکلف نیست و تو اگر پدر خوبی هستی او مکلف که شد، به سن شانزده سالگی که رسید باید هم ایمان او را کامل کرده باشی و هم اعتقادات او را کامل کرده باشی و هم مشغول تزکیهی نفس شده باشد، پاک شده باشد تا وقتی که در مجلس میرود مینشیند برای مناجات با پروردگار لذت ببرد، برای او غذاییت داشته باشد تا بتواند زنده باشد وإلّا زنده نیست. گاهی میشود که انسان- خدای من شاهد است که من این را دیدم و زیاد هم اتفاق میافتد، نمیدانم بتوانم بگویم یا نه،یا اصلا بگو یم خوبه یا نه؟- گاهی میشود افرادی هستند که با یک ساعت مناجات با پروردگار تا روزهای بعد، دهها روز بعد یک لذتی دارند، یک نشاطی دارند، به قدری روح آنها نشاط پیدا کرده است که اصلاً راحت نمیتوانند باشند، گاهی هم میشود که بر عکس است، یعنی انسان نمیتواند تحمل بکند بعضی از غذاهای روح را. یک وقتی من در کتاب پرواز روح هم نوشتهام که انسان اگر اسم دشمن خود را زیاد ببرد دهان او تلخ میشود، همین ذائقهی ظاهری تلخ میشود، اگر اسم دوست خود را زیاد ببرد، یک کسی را دوست داشته باشد و نام او را ببرد، او را ببیند، ذائقهی او شیرین میشود. پس اگر انسان میخواهد با خدا ارتباطی داشته باشد، اول باید محبت پروردگار را در دل خود زیاد بکند تا وقتی میگوید " یا الله " این غذای روح او بشود، دهان او شیرین بشود، ولی اگر انسان نه، خدا را دوست ندارد، دین را دوست ندارد، پیشرفتهای روحی را دوست ندارد، این جا هیچ وقت دهان او با " یا الله " گفتن شیرین که نمیشود، شاید تلخ هم بشود. چقدر ما شب قدر " یا الله " بگوییم؟ شب قدر ما آخر مجلس میگوییم زیاد " یا الله " بگویند چون روایت دارد وقتی انسان ده مرتبه یا الله میگوید خدای تعالی به او میگوید لبیک و این لبیک را میشنود، منتها حالا من توضیح آن را نمیتوانم عرض کنم که چطوری میشنود، خدای من شاهد است، انسان وقتی میگوید " یا الله، یا الله " با آن توجهی که الحمدلله مرسوم شماها هست که بگویید احساس میکنید همان جملهای که در روایات هست، میشنوید، لبیک، بله؟ " سل حاجتک " حاجت خود را سؤال کن.
۱۱- با محبت و خالصانه با خدا و امام زمان علیه السلام حرف بزنید
خدای تعالی بدون " یا الله " گفتن ما، در قرآن فرموده است " وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ " (بقره/۱۸۶) یا مثلاً خدای تعالی در آیهی دیگر می¬فرماید " قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ " (زمر/۵۳) حتی به معصیتکارها میفرماید " لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً " (زمر/۵۳) یا " وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ " (نسا/۳۲) این¬ها هست، اما شما در شب قدر در یک مسجدی، در یک جایی که هزارها جمعیت هستند، نگاه کنید ببینید کدام یکی از آنها دارند با خدا حرف میزنند. اشک هم میریزد، گریه هم می¬کند، اما با خدا حرف نمیزند. پس اشک برای چه چیزی میریزد؟ به یاد گرفتاریهای خود افتاده است، یاد بدهکاریهای خود افتاده است، به یاد مشکلات مختلف دیگر خود آمده است، اشک او برای آن مسائل است. در مسجد جمکران رفته بودند، یک کسی آقا را در خواب یا در بیداری دیده بود و به ایشان گفته بود، آقا شما خیلی امروز طرفدار پیدا کردید، ببینید چه جمعیتی اطراف مسجد جمکران آمدند و جمع شدند و اینها. حضرت فرمود: اینها برای خود آمدند، برای من نیامدند، بیا برویم از آنها بپرسیم. از یکی پرسید چرا این جا آمدی؟ آمدیم این جا حاجت داریم، حالا سربسته، حاجت داریم. از آن یکی دیگر پرسید تو چرا آمدی؟ من مستأجر هستم، صاحبخانه به من این طوری گفته است. از آن یکی دیگر پرسید چرا تو آمدی؟ من جوان هستم و هنوز ازدواج نکردم؛ خُب بالأخره آمدیم توسل کنیم. همهی برای خود آمدند. یکی داشت می¬مرد دید اطراف او نشستند و دارند گریه میکنند، به زن خود گفت: تو چرا گریه میکنی؟ گفت: تو اگر بمیری چه کسی برای ما نان بخرد، چه کسی برای ما بازار و کوچه برود و این¬ها. پسر من تو چرا گریه میکنی؟ من بیپدر میشوم و چه می-شوم، چه میشوم. هیچ کدام از اینها برای ایشان گریه نمیکردند که تو الآن که مُردی شب اول قبر تو چه خواهد شد؟ تو جزو کدام یکی هستی " فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ " (شوری/ ۷) ؟ و لذا بعد هم همین طور عمل می¬کنند، یعنی ورثه همین طوری عمل میکنند. اول کاری که میکنند تقسیم ارث است، یک مقدار کم و زیاد بشود میبینید که- نمیخواهم بگویم حالا همه این طور هستند، ممکن است یک عدهای استثنائاً غیر از این باشند- ولی اکثراً این طوری هستند. اینها برای این است که ما روح خود را نشناختیم، اهمیت به روح نمیدهیم. من یک وقتی در محلهی سعدآباد بودم و آن جا نماز میخواندم، یک جوان باشخصیتی آمد به من گفت: این پدر ما دیوانه شده است، شما بیایید یک چیزی به او بگویید. ما رفتیم، این شخص بچههای خود را از اتاق بیرون کرد و حتی من ترسیدم که این دیوانه شده است ما را یک وقتی این جا اذیت نکند، در عین حال تحمل کردیم. گفت: من مریض بودم، اینها احساس کردند که من دیگر مُردنی هستم، کنار من نشسته بودند، خیال میکردند من بیهوش هستم، اموال من را داشتند تقسیم میکردند، کلید گاوصندوق کجا است، آن چیز کجا است. آن چنان به هم ریخته بودند، داشتند دعوا هم میکردند، خُب خدا لطفی کرد و ما معالجه شدیم و سالم شدیم ولی یک تصمیمی گرفتم، گفتم برای اینکه بین این بچهها دعوا نیفتد، همهی اموال خود را به محلهایی که خود من نظر دارم میدهم. از فردا صبح شروع کردم به این کارها، از روز اول پسر بزرگ من آمد اعتراض کرد که آقا چرا این کارها را میکنی؟ دوم، سوم، حالا دارند ما را معروف می¬کنند که دیوانه شدم، فقط هم کار من همین است، این طوری است، حالا دیگر میخواهم حرفهای خود را جمع جور کنم و حالا می خواهم برگردم به حرف قبلی،
۱۲- لااقل به اندازه بدن و غذای بدن و درمان امراض آن به فکر روحتان و معالجه امراض آن باشید
کوشش کنیم تا میتوانیم روح خود را از بدن خود جدا کنیم " مُوتوا قبل أن تموتوا " قبل از اینکه بمیرید و خدای تعالی روح شما را از بدن شما جدا بکند خود شما این کار را بکنید، غذای روح جدا، غذای بدن جدا، به هر دو نظارت داشته باشید، هر دو را خوب متوجه باشید. همانطوری که غذای نجس را نمیخورید سخن نجس و کلام نجس را گوش ندهید، همانطوری که غذای حرام را نمیخورید، همانطور سخنانی که از خاندان عصمت علیهمالسلام نرسیده است، اصلاً به آن توجه نکنید. اینها غیر از علوم ظاهری است، من علوم روحی را دارم عرض میکنم. همانطوری که مرضهای بدنی را اهمیت میدهید، اقلاً به همان اندازه، که باید میلیونها برابر بیشتر باشد، ولی لااقل همان اندازه به مرضهای روحی توجه داشته باشید، اهمیت بدهید. همانطوری که به فکر معالجهی امراض بدنی هستید همانطور هم به فکر معالجهی امراض روحی باشید، امراض روحی را احساس بکنید. همانطوری که امراض بدنی را احساس می کنید، تا کمردرد میشوید فوراً به فکر معالجهی آن هستید، تا پادرد میشوید به فکر معالجهی آن هستید، تا قلب شما میگیرد به فکر معالجهی آن هستید همین طور به فکر معالجهی روح خود باشید، این روحی است که إلی الأبد خواهد بود، دائماً خواهد بود، اگر شما به روح خود توجه نکنید، ممکن است اصلاً نابود محض بشود، جهنم رفتن نابود شدن است، نابود محض شدن است و در بهشت هستی مطلق است و خدای تعالی در قرآن میفرماید " وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ " (جن/۱۶) در آن راهی که خدای تعالی تعیین کرده است اگر استقامت کنید، پابرجا باشید" لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً " از آب گوارای حیات به شما داده میشود و انسان از آب گوارای حیات استفاده میکند.
" و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین "