درس خصوصی غذای روح: جلسه سیزدهم
مرداد ۳۱, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه پانزدهم
مرداد ۳۱, ۱۳۸۱
جلسه چهاردهم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: جدا کردن روح از بدن - شباهت بدن به لباس - عالم ذر - بی ارزشی بدن و تمرکز به روح
تاریخ:
۱۳ جمادی الثانی ۱۴۲۳ هجری قمری
۳۱ مرداد ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/08/22 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- روح، خود انسان است و بدن هیچ تفاوتی با لباس ندارد
۲- رابطه روح و بدن
۳- روح خود را از بدن خود صددرصد جدا کنید
۴- خدای تعالی به روح انسان در عالم ذر از طریق بدن شکل داد
۵- خلقت بدن حضرت آدم
۶- به شکل افراد فحش ندهید
۷- شروع عالم ذر بعد از خلقت حضرت آدم
۸- یادآوری مسائل عالم ذر در دنیا
۹- فایده و آرامش جدا کردن روح از بدن
۱۰- شروع عذاب گناهکار از دنیا
۱۱- وضعیت معاندین و اولیاء خدا بعد از مرگ
۱۲- انسانها از طریق بدن و به وسیلۀ عقل همدیگر را می شناسند ولی حیوانات از طریق الهامات
۱۳- شباهتهای بدن با لباس و ارتباط آن با روح
۱۴- فهمیدن استقلال و ارزش و اهمیت روح، فصل همه حقایق است
۱۵- دلایل پستی و بی ارزشی بدن و با ارزش بودن روح
۱۶- تمرکز بر روی روح باشد نه بدن
گزارش کوتاه این درس:
حضرت استاد در این جلسه درباره روح فرمودند: روح، خود شما هستید و بدن فقط یک لباس برای شما میباشد و سپس شباهت های بین لباس و بدن را به طور کامل بیان کردند و فرمودند: روح انسان در عالم ارواح شکل خاصی نداشته و در عالم ذر بعد از خلقت حضرت آدم با بدن های ذرهای که به ما دادند همه ما دارای شکل خاصی شدیم تا به وسیله عقل بتوانیم یکدیگر را بشناسیم و سپس توضیحاتی پیرامون ارتباط روح با بدن فرمودند و توصیه نمودند که روح خود را از بدن جدا کنید و همه ارزش و اهمیت را به روح و مسائل آن بدهید. مثلاً: اگر یک مریض روحی که در حرم امام رضا (علیه السلام) از صفت رذیله حسادت شفا پیدا کرد برای شما مهمتر از فردی باشد که از بیماری سرطان شفا پیدا میکند و این را بدانید فهمیدن این حقیقت که روح استقلال دارد و اهمیتش خیلی از بدن زیادتر است و پیاده کردن عملی آن در زندگی، فصل الخطاب یا فصل همه حقایق است. زیرا با فهمیدن این مطلب انسان آرامش پیدا میکند که یک موجود ابدی است و دیگر مسائلی از قبیل پیری و مرگ و مرض بدنی برایش مهم نمیباشد.
متن کامل درس چهاردهم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
« الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أروح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»
۱- روح خود انسان است و بدن هیچ تفاوتی با لباس ندارد
در هفتههای گذشته دربارۀ روح و اینکه خصوصیاتی در روح هست {صحبت کردیم} که متأسفانه اگر ما گفتیم خود ما ذهنها به روح و بدن منتقل میشود. اینکه ما میگوییم روح به خاطر این است که ذهن شما منتقل به بدن نشود، مسائلی که گفته میشود مربوط به روح است، روح غیر از انسان نیست، غیر از خود انسان نیست، یعنی همانطوری که هفتۀ گذشته مطالبی در این ارتباط عرض کردم؛ روح خود انسان است و بدن هیچ تفاوتی با لباس ندارد، یعنی اگر بخواهیم تشبیه بکنیم روح را با بدن باید آن را به همین لباس تشبیه کنیم، چون لباس انسان در آتش بیفتد و بسوزد هم انسان فقط متأثر میشود که چرا لباس من سوخت و دردی عاید انسان نمیشود. روح انسان اگر در آتش هم بیفتد دردی متوجه خود انسان نمیشود، البته وقتی از هم جدا باشند، مثلاً بدن یک میتی را در آتش بیندازید و بسوزانید همانطوری که بدن یک گوسفند را در آتش میاندازید و میسوزانید و همینطور که لباس خود را در آتش میاندازید میسوزانید، اینها فرقی با هم نمیکند. روح انسان است که همۀ دردها را احساس میکند، همۀ فشارها را، خستگیها را، ناتوانیها را، تواناییها را، همۀ اینها روح انسان است که احساس میکند.
۲- رابطه روح و بدن
منتها یک جملهای این جا هست که ممکن است اکثراً متوجه این مطلب نباشند و آن این است که انسان وقتیکه به یک فشاری برخورد میکند، به یک خستگی برخورد میکند، به یک حرارتی برخورد میکند، به یک سرمایی برخورد میکند بدن او یخ میکند، بدن او داغ میشود، بدن او خسته میشود، همۀ اینها در صورتی است که روح در بدن باشد، اگر روح در بدن نباشد، بدن شما خواب باشد یا بدن شما مرده باشد هیچ چیزی احساس نمیکنید، هیچ یک از این احساسات را ندارید. یک رابطهای بین... این رابطه هم خیلی رابطۀ طبیعی و واضحی است، یک رابطهای بین روح و بدن هست که یک مقداری بیشتر از رابطۀ لباس با بدن میباشد، آن رابطه همان روح نباتی است که ربط میدهد روح را به بدن، وإلّا اگر آن روح نباتی نباشد هیچ یک از اینهایی که میخواهم عرض کنم نیست. هفتۀ قبل هم عرض کردم رابطۀ روح نباتی با بدن مثل یک ریسمانی است که یک کبوتری را تصور کنید که به پای او یک ریسمانی بسته باشند که آن ریسمان را به یک چیز دیگری بسته باشند که آن محکمتر باشد، به درِ خانه بسته باشند، این وقتی پرواز میکند آن آزادی را ندارد که کبوتر بدون وابستگی دارد، یعنی کبوتری که پای او بسته نیست خیلی راحتتر است، همه جا میتواند برود، اگر یک مقدار هم از آن چیزی که کبوتر را به آن بستند، مثلاً یک سنگی را فرض کنید، اگر یک مقدار هم از آن دور شد فشاری روی پای او نمیآید، اگر آن ریسمان نباشد اما اگر آن ریسمان باشد یک فشاری روی پای او میآید، خود را میکشاند و ممکن است دردی حاصل بشود.
۳- روح خود را از بدن خود صددرصد جدا کنید
همۀ این عرائضی که هفتۀ قبل و الآن دارم عرض میکنم؛ برای این است که شما روح خود را از بدن خود صددرصد جدا کنید، یعنی فقط و فقط اینطور تصور کنید که لباس و بدن. من روی این جهت خیلی اصرار دارم، نگویید دیگر فهمیدیم، نه، بیشتر بفهمید، بیشتر عمیق بشوید، بیشتر درک بکنید، یعنی آن را روی مرحلۀ زندگی خود بیاورید، روی مراحل زندگی خود آن را پیاده کنید و فکر هم نکنید که یک مطلب خیلی مهمی نیست، نه، خیلی هم مهم است، حتی بعضی از فلاسفه یک اعتقاداتی دربارۀ روح و بدن دارند که با این بحث سادهای که من عرض میکنم همۀ آن مسائل از بین میرود که نمیخواهم وارد بحث آن بشوم، چون بعد از این مطالبی که این دو هفته عرض کردم، مخصوصاً آن هفته مفصل عرض کردم اصلاً برای شماها آنچه که آنها تحت عنوان حرکت جوهری میگویند اصلاً برای شما خندهآور میشود، لذا بحثی نداریم دربارۀ آن حرفها.
۴- خدایتعالی به روح انسان در عالم ذر از طریق بدن شکل داد
ولی این اندازه را عرض میکنم که روح که شما باشید... یک مدتی در عالم ارواح بود بدون شکل، نگویید بدون شکل چطوری میشود، الآن ملائکه شکل ندارند، الآن أجنه شکل ندارند ولی میتوانند «یتشکل بأشکال مختلفة» متشکل بشوند، حتی در منطق نوشتند، در فلسفه این حرف هست که جن و ملک به شکلهای مختلف متشکل میتوانند بشوند، فرق جریان این است که ملک به قیافۀ انبیاء و اولیاء هم متشکل میشود ولی اجنه و شیاطین نمیشوند و ملک به صورت سگ و خوک و اینها متشکل نمیشود ولی اجنه میشوند. البته این تفاوت و فرق مختصر است «الجن یتشکل بأشکال مختلفة إلّا الأنبیاء و الأولیاء حتی الکلب و الخنزیر» حالا اصل این حرف هم درست باشد یا درست نباشد کلیِ مطلب این است که ملک و جن شکل ندارند، روح انسان هم اول شکل نداشت، بعد که در عالم ذر... یعنی وقتی خدایتعالی حضرتآدم را خلق کرد به انسان شکل داد، انسانها که بودند شکل نداشتند و خدا به آنها شکل داد و شکل آنها همین شکلی است که ما داریم. هر کس هم بگوید که ما قبلاً از یک سلولی آمدیم و دو سلولی شدیم و بعد مدام تکثیر شدیم و بعد به صورت حیوانات درآمدیم و بعد به شکل بوزینه... که اکثراً افرادی که این ادعا را دارند خود اینها هم یک مقداری شکل بوزینه هستند و بعد به شکل بوزینه درآمدیم و بعد هم حلقۀ مفقوده بین انسان و بوزینه هست که آن مفقود شده است، حالا چطوری مفقود شده است هم خدا میداند، و بعد هم انسان شدیم و این حرفها، آن کسی که این را اصلاً طرح داده است و گفته است به صورت فرضیه گفته است، فرضیه یعنی دو تصور هست: یک تصور همین چیزی که ما داریم میگوییم و یک تصور هم آن چیزی است که او دارد میگوید، آن فرضیه است، نگفته است که حتماً اینطوری بوده است، به صورت علم نگفته است، او به صورت فرضیه گفته است و ما بدبختها که هم قرآن داریم و هم انبیاء گفتند و هم روایات زیادی داریم ما به صورت علم آن را میپذیریم. این واقعاً روی کمال نادانی است که انسان فرضیۀ دیگرانی که تازه به خود آن اعتراض است به صورت علم بپذیرد و استدلال هم بکند. بعضی از افراد را من دیدم که در کتابهای خود استدلال از آیات قرآن هم کردند که اینها را فقط انسان باید تأسف بخورد وإلّا این مسائل نیست.
۵- خلقت بدن حضرتآدم
وقتیکه حضرتآدم را خدا خلق کرد از گِل... اینهایی که میگویم صریح قرآن است، از گِل متعفنی خلق کرد «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ»(مومنون/۱۲)، خیلی صریح گفته است، از این صریح¬تر دیگر نمیشود. بعد طبق روایات مدتی این بدن در مقابل آفتاب خشک شد، یعنی همین مجسمۀ گِلی خشک شد، در یک روایتی دارد؛ که چهل روز این بدن را گذاشتند خشک شد، بعد خدایتعالی روح حضرتآدم را وارد این بدن کرد و نظایر این را خدایتعالی بعد از حضرتآدم انجام داده است.
این قصۀ حضرتعُزیر در قرآن آمده است، حضرتعُزیر یک پیغمبر است، نگویید پیغمبر چرا شک کرد؟ نه، این در کنار یک قریهای آمد و دید همه مردند، یک مرضی آمده است و همه را کشته است، شاید وبایی چیزی بوده است. عرض کرد خدا چطور اینها را زنده میکند؟ اینها کمکم خاک میشوند، بدنهای آنها مخلوط میشود. خدایتعالی او را میراند «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ»(بقره/۲۵۹)، صدسال او را میراند. ما اگر قرآن را هم قبول نکنیم پس چه چیزی برای ما میماند؟ صدسال او را میراند، بعد خدا او را زنده کرد. حضرتعزیر زنده شدن خود را ندید ولی خدایتعالی برنامه دارد. خدایتعالی دو تا معجزه کنار هم، دو تا مسئلۀ غیر عادی کنار هم انجام داد، یکی غذای حضرتعُزیر را... آب و غذا در ظرف یک روز دو روز هم خشک میشود و هم میپوسد، این را «لَمْ يَتَسَنَّهْ» اصلاً فرقی نکرده است، عین همان وقتیکه غذای گرم را گذاشته است و میخواست بخورد و آب هم به همان سردی که میخواست بخورد ولی به حضرتعزیر گفتند «وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ» ببین الاغ تو چطور زنده میشود. نگاه کرد، این جا دیگر دارد میبیند، دید که بادی بلند شد، خاک و اینها را جمع کرد، بلاتشبیه مثل کاری که خدایتعالی با حضرتآدم انجام داد، اول خاک او را جمع کرد، یک مجسمهای از الاغ ساخت و بعد روح در آن دمید، روح او آمد و وارد شد. الاغ بلند شد و ایشان هم سوار شد و رفت. همین طور حضرتآدم را خدا خلق کرد، به همین شکل، به همین قیافه، حالا ممکن است حضرتآدم یک مقداری بزرگتر بوده است و ما کوچکتر هستیم یا ما بزرگتر هستیم و او کوچکتر بوده است، این یک چیزی ولی همین طور خدایتعالی خلق کرده است، روح را در او دمید... در خصوص حضرتآدم داریم که «وَ نَفَخْتُ فيهِ» این ضمیر «ه» به حضرتآدم برمیگردد، البته دربارۀ غیر حضرتآدم هم داریم ولی در اول به حضرتآدم است که «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»(حجر/۲۹)، یعنی بعد از اینکه خدایتعالی روح را در او قرار داد.... در مقابل مجسمۀ حضرتآدم ملائکه سجده نکردند، در مقابل روح حضرتآدم سجده کردند که «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ» همۀ ملائکه او را سجده کردند، چرا او را سجده کردند؟ خدایتعالی خیلی توضیح میدهد، اصلاً در قرآن توضیح میدهد، به خاطر آن صفات حمیدهای که در حضرتآدم بود، به خاطر علم اسمائی که خدا به حضرتآدم تعلیم داد خدایتعالی دستور داد که ملائکه سجده کنند «فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ» از همآنجا شکل برای انسان به وجود آمد، یک قالبی به وجود آمد، تشکلی به وجود آمد.
۶- به شکل افراد فحش ندهید
یک کسی داشت به یک نفر فحش میداد، در زمان پیغمبراکرم، فحش او این بود که «قَبَّحَ اللَّهُ وَجْهَكَ»(بحار:۴/۱۱)، خدا صورت تو را قبیح کند، چقدر تو زشت هستی، تو بد هستی، اینطور داشت به او فحش میداد، پیغمبراکرم فرمود: این حرف را نزن «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ» آدم را هم خدا به همین صورت خلق کرده است، تا زمان پیغمبراکرم که سنّیها برمیدارند همین قسمت روایت را میگیرند که «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ» یعنی ضمیر را به خدا برمیگردانند یعنی خدا آدم را به صورت خود خلق کرده است، ولی حضرترضا این روایت را اینطوری معنا میکند که این داشت به آن شخص فحش میداد و آن شخص به صورت او و به چهرۀ او فحش میداد، حضرت فرمود: خدا حضرتآدم را به همین صورت خلق کرده است. تو داری فحش به چهرۀ این می¬دهی؟
۷- شروع عالم ذر بعد از خلقت حضرتآدم
به هر حال از زمان حضرتآدم انسان شکل پیدا کرد منتها در خود حضرتآدم روح حضرتآدم به این شکل درآمد و این قالب را برای روح خود حضرتآدم که از نظر زمان و مکان اول خلقت {بدنی} بوده است، اول انسان عالم بشریت بوده است و بعد هم به همین صورت در صریح آیات شریفۀ قرآن است، روایات هم زیاد داریم. شاید متجاوز از دو هزار تا روایت هست که از پشت حضرتآدم یک موجوداتی شبیه به همین بدن هر کسی که الآن در کُرۀ زمین هست... حالا ممکن است از نظر جنسیت محدود نبوده است، مثلاً از نظر زن، مرد و بعضی مسائل جزئی ممکن است به این شکل نبوده است که در دنیا آمده است ولی به هر حال به همین قیافه {بوده است} اینها را خدا تا روز قیامت خلق کرد، برای خدا هم هیچ مشکل نیست که آیا چطور و فلان، این چطور و اینها در اثر بیمعرفتی ما نسبت به ذات مقدس پروردگار است. اینها را خدایتعالی خلق کرد، همه هم بودند، همانطوری که من در کتاب در محضر استاد جلد اول نوشتم، همه جمع شدند، همه شاهد بودند، همه بودند. ملائکه بودند، این ملائکه بدون شکل، أجنه بدون شکل، انسان فقط به شکل حضرتآدم متشکل شد. نه اینکه بدن موضوعیت داشته باشد، بدن همان خاک و گِل و همان چیزی است که در قبر بعد از مردن باقی بماند، همان چیزی است که شما هر شب وقتی میخوابید آن را در رختخواب میگذارید و به هر جا که دوست دارید میروید. آن شکل فقط قالب انسان است، این بدن قالبی است برای انسان، این لباس برای این بدن است، چنین چیزی تصور کنید و اینها روی نوبت... شاید بعضی از آنها یک میلیاردسال هم در همان عالم ذر باشند. حالا در عالم ذر چه کار میکنیم، در این دنیا چه کار کردیم، در عالم برزخ چه کار میکنیم، در عالم بهشت و جهنم چه کار میکنیم، این ها را نمیشود خوب توضیح داد حالا من تا یک حدی دارم از روایات و از آیات قرآن یک خلاصهای جمع میکنم که ما در برزخ چه خواهیم کرد و در بهشت چه خواهیم کرد و در جهنم چه خواهند کرد، این مسائل را دارم جمعآوری میکنم اما خصوصیات دقیق آن را که چقدر میمانیم و حالا این چقدر طول میکشد، با دنیای خود مقایسه میکنیم که از دیروز تا حالا ما کلی وقت داشتیم و چه کردیم و چه نکردیم و اینها، همۀ اینها در عوالم مختلف تغییر میکند.
۸- یاد آوری مسائل عالم ذر در دنیا
یعنی در عالم ذر یک طور است، گاهی زمان خیلی سریع میگذرد، گاهی میشود که زمان طولانی می-گذرد، گاهی میشود که انسان نیاز به مکانهای مختلف دارد، افرادی بودند که خیلی قلب خود و دل خود را صیقل زدند، خیلی شفاف شده است و عالم ذر خود را از اول تا به آخر حتی مکان آن را هم دیدند و امام علیهالصلاةوالسلام میفرماید: «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ»(بحار:۲/۲۶۵)، اصلاً همۀ بحثها روی ارواح است، روی این بدنها که ما الآن روی آن فکر میکنیم نیست. در روایات هم همینطور است، در آیات قرآن هم همینطور است، وقتیکه امام علیهالصلاةوالسلام میفرماید: «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ» ارواح یک جنود، لشکرهای تشکیل شدهای، دستهبندی شدهای در قبل بودند و وقتی در دنیا همدیگر را میبینند میشناسند و گاهی انسان میگوید من نمیدانم کجا شما را دیدم... یک نفر پیش خود من آمد دیدم خیلی آشنا است، مثل اینکه همین دیروز با هم بودیم، او گفت: نه، من در فلان مملکت زندگی میکنم، از اول بچگی هم آنجا بودم و تازه هم ایران آمدم، ما هم که آن مملکت نرفتیم، از این قبیل زیاد است، ما غافل هستیم، غفلت میکنیم، دنبال آن نمیرویم و إلّا خیلی به این مسائل برخورد میکنیم که شناخته میشوند، همدیگر را میشناسند، حتی گاهی سابقۀ ذهنی دارند، گاهی مثل اینکه با همدیگر مخالف هستند، در آن عالم ممکن است با هم دعوایی داشتند و دعوای آنها به پایان نرسیده است و در این دنیا آمدند، از این قبیل هست.
۹- فایده و آرامش جدا کردن روح از بدن
این را میخواهم عرض کنم هر جا که بروید شاید از دوازده هزار سال قبل و از این طرف هم تا بینهایت ما هستیم. در عالم ارواح بودیم، در این دنیا هم هستیم، در عالم برزخ هم هستیم، ببینید وقتیکه انسان چنین جدایی را بین روح و بدن خود به وجود آورد راحت است از همآنجا شروع کرده است و آمده است و تا بینهایت میرود، دیگر فکر نمیکنید حالا پیر شدیم و نمیدانم دیگر باید برویم، بروید، شما میگویید این بدن را از دست میدهیم، تمام بدن شما هرچند سال یک دفعه از دست رفته است. از اول طفولیت که متولد شدید تا حالا دهها مرتبه تمام بدن شما از بین رفته است، سر چه چیزی معطل هستید؟ چیزی که از بین نرفته است و نخواهد رفت و خدا آن را نگه میدارد روح است. دیگر راحت میشوید.
۱۰- شروع عذاب گناهکار از دنیا
الآن مثلاً فرض کنید شما در کُردیچال یک خانه دارید و زندگی میکنید، مرُدید چه میشود؟ مردیم یک مقداری به حساب ما میرسند، البته همین جا هم میرسند، یک وقت نگویید بعد از مردن یا اهل جهنم هستیم و یا اهل بهشت هستیم، نه، همین دنیا هم شما یا اهل جهنم هستید و یا اهل بهشت هستید. خدا میداند اگر انسان در زندگی خود دقیق بشود میبیند یک کار بد کرد یک ساعت بعد اهل جهنم شد و در عذاب وجدان است، اگر وجدان نداشته باشد که هیچ، در عذاب وجدان است، همان عذاب وجدان از هر جهنمی برای انسان بدتر است. شما یک گناه کبیره کردید از دو حال خارج نیست: یا از غافلین حساب میشوید که هیچ، انسان غافل مثل فرد خواب است، همان تعبیر خواب خیلی مسئلۀ خوبی است، اینکه هیچ ولی اگر غافل نیستید همآنجا باید بگویید خدای با این عظمت را من نافرمانی کردم، همانطور که بچۀ انسان وقتیکه نافرمانی می-کند خود او میرود یک گوشهای مینشیند، اعصاب او خُرد است که چرا من نافرمانی پدر به این مهربانی و به این خوبی را کردم، حالا او را به غضب درآوردم، خود این دارد عذاب میکشد تا وقتیکه بفهمد پدر از او راضی شده است. صدها برابر، میلیونها برابر، آن کسی که وجدان دارد و انسان است و معتقد به خدا است یک گناه که میکند عذاب میکشد. میلیونها برابر، هر چه شما در این جا عذاب نکشید بعد از این که یک گناه کردید همان اندازه غافل هستید،این را بدانید. اگر انسان، انسان باشد و انسان واقعاً وجدان انسانی داشته باشد باید وقتیکه در مقابل پروردگار خود... خدا هست دیگر، خدا حاضر و ناظر است و الآن محیط بر ما است، حتی نزدیکتر از رگ گردن به ما است، به جهتی که الآن ما نمیدانیم در رگ گردن چه میگذرد ولی خدا میداند، پس او به ما نزدیکتر است، در مقابل این خدا انسان یک گناهی بکند،حالا یک اشتباه باشد آن را من نمیخواهم زیاد {بحث کنم} یک گناه کبیره بکند، این آن قدر در جهنم واقع میشود که بیچاره میشود تا وقتیکه خدا او را عفو کند. اگر هم یک وقتی آنطور فشار نمیبینید برای این است که امید عفو دارید، اگر انسان میداند که پدر من زود از من میگذرد همین یک مقدار او را آرام میکند، آن عذاب را نمیکشد، در جهنم هم همینطور است، در عالم برزخ هم همینطور است، هیچ فرقی نمیکند.
۱۱- وضعیت معاندین و اولیاء خدا بعد از مرگ
بنابراین وقتیکه وارد عالم بعد از این عالم، عالم برزخ میشویم یک عده هستند گناهان کبیره کردند، ظلمها کردند، مردم یک مملکتی را بدبخت کردند، یک امامی را کشتند، معاندین به طور کلی، اینها وقتی میمیرند همان عذاب وجدان آنها در عالم برزخ برای آنها کافی است و عذاب بدنی هم میکنند یعنی از طریق بدن روح او را عذاب میکنند. یک عده هم که از اولیاء خدا هستند و به آسمان چهارم میروند و آنجا خدایتعالی برای آنها تهیه دیده است «أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ»(صافات/۴۱)، که البته مربوط به بهشت خُلد است. یک مدتی هم آنجا هستید، بعد هم باز دومرتبه از آسمان چهارم میآیید تقریباً یک گردشگری، یک حرکتی، یک مسافرتی روی کُرۀ زمین میکنید، یک ساعت، دو ساعت، ده ساعت، یک سال، دو سال، ده سال، تا پنجاههزار سال در این منزلگاه میمانید و بعد هم به بهشت خُلد یا جهنم خلد میروید، یکی از اینها. خیلی جاده صاف، راحت است، ما نباید این قدر تنگ نظر باشیم، این قدر تنگ نظر هستیم که فکر میکنیم دنیا همین چند روزی است که ما این جا هستیم، این افکار، این عقل، این هوش،این درک، اگر خدایتعالی درک به این مهمی را برای همین چند روز دنیا خلق کرده باشد. موریس مترلینک که عقل او همین اندازه بیشتر نمیرسد میگوید این خدا اسراف کرده است، چه لزومی دارد ما این قدر با فهم باشیم. الآن واقعاً اگر فقط این دنیا باشد و فقط محدود به این چند روز دنیا باشد این فهم و شعوری که همین من و شما داریم، نه آن دانشمندان بزرگ، همین فهم و شعور برای ما زیادی است، چون الاغ ندارد راحت است، ماها داریم به فکر ناهار ظهر، شام شب هستیم و همینطور گرفتاری تا بازنشستگی و تا آخر عمر هست، مشکل داریم، مدام باید فکر کنیم،غصه بخوریم، ناراحت بشویم، زیاد داشته باشیم زیادتر میخواهیم، کم داشته باشیم زیاد میخواهیم، همینها است دیگر، اگر این باشد این عقل و فکر و فهمی که امروز سفینۀ فضانورد میسازد و به کُرات بالا میفرستند، این صنایع عجیب و غریبی که الآن در دست ما هست میسازد این زیادی است، میخواهیم چه کار کنیم. راحتتر همان است که انسان یک آخوری داشته باشد و شکم او سیر باشد، کار هم به اندازهای که میتواند بکند و تمام بشود، نه طلبکار داشته باشد، نه زن داشته باشد، نه بچه داشته باشد یا زن و بچۀ او هم مثل زن و بچۀ همان الاغ باشد و تمام بشود. این را خدایتعالی برای این دو روز دنیا نداده است. طبق روایات دو هزار سال به ما تعلیمات میدادند که همۀ آنها را فراموش کردیم ولی خوب است، بعضیها فراموش نکردند مثل انبیاء، حضرتعیسی وقتی وارد دنیا شد همان لحظۀ اول گفت «جَعَلَني نَبِيًّا»(مریم/۳۰)، من را در گذشته خدا نبیّ یعنی «مُخبرٌ عن الله تعالى»(شرحالکافی:۵/۱۳۳)، {قرار داد} «جَعَلَني نَبِيًّا * وَ جَعَلَني مُبارَكاً» خدا در گذشته وجود من را پُربرکت قرار داد «وَ أَوْصاني» حالا در دنیا برای امتحان آمدی «وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا» تا وقتیکه در دنیا هستم، چون صلاة و زکات برای احکام دنیایی است «ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي» و به مادر خود نیکی بکنم «وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا» چون همۀ اینها از مواد امتحانی انسانها و حتی ماها است که فرمود من به مادر خود محبت بکنم «وَ بَرًّا بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا» من جبار نباشم، مردم را مجبور به یک کارهایی که نمیخواهند نکنم، شقی نباشم، بدبخت نباشم، انسانی نباشم که ظلم بکنم. این مربوط به دنیای او «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ»(مریم/۱۵) آن هم برای بعد از این عالم او است «وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا» وقتیکه باز مبعوث میشوم زنده هستم، حالا یا حضرتعیسی به یاد داشته است که خدا چه چیزی به او گفته است یا ائمۀاطهار که از این مسائل خارج هستند و «لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ»(بحار:۲۲/۴۰۶)، و به ندرت بعضی از انبیاء یا از اولیاء یا بعد به یاد بیاورند وإلّا خدا تعلیمات را به ما داده است، تعلیمات کاملی هم داده است. بعد هم ما را در این قالب آورده است که زندگی کنیم، در قالب بدن به شکل... فقط برای اینکه به ما شکل بدهد، همدیگر را بشناسیم.
۱۲- انسانها از طریق بدن و به وسیلۀ عقل همدیگر را می شناسند ولی حیوانات از طریق الهامات
در آن آیۀ شریفه میفرماید خدایتعالی شما را «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا»(حجرات/۱۳)، اصلاً شعبه شعبه قرار دادیم، شکلهای مختلف و قبائل مختلف. صداهای شما با هم فرق میکند، تُن صدا فرق میکند، شکلها فقط در انسان است که صددرصد با هم فرق میکند، چرا؟ برای اینکه همدیگر را بشناسند، شما باید با عقل خود کار بکنید و راه شناختن یکدیگر از دو راه ممکن است: یکی با الهام پروردگار و یکی با عقل است، کنجکاوی عقل است. کبوترها، حیوانات اکثراً با الهامات الهی همدیگر را میشناسند، میبینید تمام زنبورهای عسل را جلوی شما بگذارند همه یک شکل هستند اما میآید میرود در آن کندویی که مربوط به خود او است و آن دسته بچههایی که با هم متولد شدند، میبینید همه دُور هم جمع میشوند، این ها از کجا میفهمند؟ خدایتعالی الهام میکند و بلکه وحی میکند «وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً»(نحل/۶۸)، اما ما نمیتوانیم این درک را داشته باشیم، یعنی خدا به ما الهام نمیکند، پس چه کار میکند؟ با عقل خود، ما یک چیزی بالاتری به تو دادیم، با عقل خود. حتی دوقلوها را انسان گاهی میبیند که یک تفاوت جزئی خدایتعالی روی آنها گذاشته است که انسان بالأخره آنها را میشناسد. با عقل خود بشناس «لِتَعارَفُوا» خوب دقیق بشوید، دقت کنید، این بدن را خدا به ما داده است که «لِتَعارَفُوا» شکلهای شما با هم فرق کند، همدیگر را بشناسید، اشتباه نگیرید، چون خدا به شما الهام نمیکند که این کیست، این از نسل چیست، این زنبورهای عسل مثلاً در یک کندو همۀ فرزندان خواهر و برادرهای هم هستند،خلاصۀ آن. این کندو با آن کندو دو دسته خواهر و برادر هستند، اینها هیچ وقت با هم قاطی نمیشوند بگویند خواهرهای آن طرف این طرف بیایند، مادرهای این طرف آن طرف بروند، برادرهای آن طرف این طرف بیایند، اینطوری نیست، چرا؟ برای اینکه خدا «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ»(فتح/۲۳)، این یک سنتی است، یک فطرتی است، یک خلقتی است، یک غریزهای است، یک الهامی است، یک وحی است که به آنها داده میشود ولی به ما داده نمیشود. برای ما بدن خلق کردند که از طریق بدن به وسیلۀ عقل خود همدیگر را بشناسیم «لِتَعارَفُوا» کلمۀ «لِتَعارَفُوا» را که میدانید خیلی واضح است، برای اینکه همدیگر را بشناسید، برای شناختن. پس این بدن برای شناختن است، میگویند هر کس این جا میآید یک دست لباس مخصوصی بپوشد که ما او را مخلوط نکنیم، یکی افسر است این مثلاً باید سه تا ستاره داشته باشد، آن کسی که سرهنگ است دو تا نمیدانم چه داشته باشد، حالا من خیلی اصطلاحات آن را بلد نیستم، نمیدانم آن کسی که امیر است تاج داشته باشد، البته زمان شاه تاج داشت ولی الآن را نمیدانم که امیر چه درجهای دارد، بالأخره فرمانده لشکر چه درجهای دارد، اگر همۀ شما برهنه در مجلس بیایید، مثلاً در حمام افسر و سرهنگ و سرتیپ فرقی نمیگذارند، فقط برای همین جهت است. ببینید خوب دقت کنید که بدن برای این است، مثل لباس است، مثل مدالی است که میزند. یک کسی آمده است وارد اتاق شده است چادر سر او است میفهمیم این زن است، یکی هم میبینیم که عبا و عمامه دارد میفهمیم روحانی است، یکی هم نه عبا دارد و نه چادر دارد، نه عمامه دارد، نه چارقد دارد میفهمیم که از همین مردم معمولی است. دربارۀ بدن همینطور فکر کنید، هیچ اضافهای هم خدایتعالی برای آن قرار نداده است، هیچ چیز، بلکه پروردگار در خصوص بدن انسان یک کارهایی کرده است که انسان این را از یک دست لباس هم بدتر میداند، یعنی باید بیاعتناتر باشد.
۱۳- شباهتهای بدن با لباس و ارتباط آن با روح
در خیلی جاها با لباس مشترک است، لباس پاره میشود، بدن هم گاهی یک چاقو میخورد و پاره میشود. لباس را میدوزند، بدن را هم میدوزند، خیلی چیزهای آنها شبیه به هم است، بدن با لباس. حالا نمیدانم چه تشبیه دیگری بکنم، گاهی انسان لباس خود را در میآورد و لباس نویی میپوشد، لباس او کثیف میشود میرود آن را تمیز میکند، بدن هم همینطور است، هرچند وقت یکدفعه بدن شما عوض میشود، حالا آن چند وقت یکدفعه هیچ، حتی به اصطلاح در عالم ارواح و در عالم ذر یک طور بدن داشتید، بعد از این عالم هم یک طور، در این جا هم یک طور، بدن را عوض میکنند، لباس شما را هم عوض میکنند.کثیف میشود میروید شستشو میدهید، بدن شما زودتر از لباس کثیف میشود، گاهی میشود که لباس انسان دیرتر کثیف میشود تا بدن او، دو دفعه حمام میرود ولی یکدفعه لباس عوض میکند. لباس جلوی چشم انسان را میگیرد، این طور نیست؟ اگر لباس خود را جلوی چشم خود بکشید چشم شما را میگیرد، بدن هم جلوی دید روح را گرفته است، روح شما از پشت، از جلو، از طرف راست، از طرف چپ تمام وجود آن دید است، تمام وجود آن شنوایی است ولی این بدن آمده است او را محدود کرده است و میگوید از یک سوراخ بیشتر نبین، از یک سوراخ بیشتر گوش نده، اینطوری است.
۱۴- فهمیدن استقلال و ارزش و اهمیت روح، فصل همه حقایق است
پس ببینید بدن را فقط و فقط باید تشبیه به لباس کرد، اگر بیشتر از این به بدن خود اهمیت بدهید آن وقت به اشتباهات زیادی برخورد میکنید که اکثر ما هم به همین اشتباهات برخورد میکنیم. حالا نمیخواهم اشتباهات را بشمارم، اشتباهات خیلی زیاد است، مثلاً وقتیکه انسان بدن خود را همه چیز دانست... یک کسی گفت یک نفری به من میگفت من رفتم در اتاق دیدم گرم است بعد رفتم بیرون دیدم سرد است و نماز شب نخواندم، اینطوری میشود، این را بهعنوان مثال گفتم و امثال اینها هست و من جداً از... چون این مطلب فصلالخطاب است، فصل حقیقت است، فصل حقایق است، فصلی است که انسان را از سایر مکاتیب دیگر دور میکند، جدا میکند، در اعتقادات انسان فرق میکند. الآن شما اگر بروید حرم حضرترضا صلواتاللهعلیه و خدایی نکرده یک سرطان داشته باشید و حضرت شما را شفا بدهند خیلی خوشحالتر میشوید از اینکه یک مرض روحی داشته باشید و در حرم حضرترضا بروید و شفا پیدا کنید. چرا اینطوری است؟ برای اینکه اهمیت بدن برای ما بیشتر است، برای بدن ارزش بیشتری قائل هستیم. چرا ما ارزش بیشتری قائل هستیم؟ برای اینکه عقل نداریم، خیلی ساده است، برای اینکه فکر نکردیم. ننشستیم فکر کنیم که این بدن نهایت صدسال میخواهد با ما باشد، حالا اگر لباس شما مثلاً گوشۀ آتش گرفت و سوخت، یک عبای خیلی خوبی هم دارید و این سوخته است، بنشینید یک جا گریه بکنید که عبای من سوخت، به شما میگویند تو مرد هستی؟ تو که پول داری برو یک عبای دیگر بگیر. برای یک غدۀ سرطانی که روی بدن شما پیدا شده است، برای یک دانهای که در صورت شما پیدا شده است، برای یک دردی که در پای شما پیدا شده است این کارها را نباید کرد، إنشاءالله به زودی خواهی مُرد و یک بدن تمیز و مرتب دیگری به تو خواهند داد. آخر آن این است دیگر «وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ»(الکافی:۳/۲۲۹)، معنای همین «إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ» {است} چرا، انسان بعد از آن غصه می-خورد، تا میتواند باید تمیز بشود، مواظب باشد که عبای او نسوزد، لباس او پاره نشود، حتی شاید خدای مؤاخذه بکند و میکند که چرا عبای خود را سوزاندی، چرا لباس خود را مثلاً پاره کردی و مواظبت نکردی، انسان باید مواظبت بکند، حتی اگر یک کسالتی در بدن شما پیدا شد بعضی میگویند واجب است و بعضی می-گویند مستحب مؤکد است که تا میشود به طبیب مراجعه کن اما اینطور که همۀ ما مریض روحی باشیم و هیچ اهمیت ندهیم، هیچ به فکر معالجه نباشیم و تا بدن ما یک مختصر... که میدانیم، یقین داریم این سردردی که الآن پیدا شده است اگر این را یک مختصری مواظبت بکنیم یا اگر سرماخوردگی کنیم مواظبت بکنیم درست میشود، یقین داریم {که زودی خوب میشویم ولی} برای اینها ناراحتتر از وقتی هستیم که حسود هستیم، ناراحتتر از آن وقتی هستیم که صفات حیوانیِ شهوانی یا غیر شهوانی داریم، ببینید چقدر فرق میکند. من میخواستم این مطلب را در اول این جلسه پنج شنبهها عرض بکنم ولی زمینه نبود و حالا عرض کردم، تا میتوانید بنشنید روی بدن خود فکر کنید و بدن را از روح خود جدا کنید. تمام اهمیت را به روح خود بدهید، تمام فکر شما روی روح شما باشد، تمام فعالیت شما برای پیشرفت روح شما باشد،
۱۵- دلایل پستی و بی ارزشی بدن و باارزش بودن روح
خدایتعالی گاهی برای اینکه روح انسان را به انسان بشناساند چند تا کار کرده است، کارهای مختلفی، اول اینکه موقع تولد بچهای که از انسان متولد میشود چقدر ضعیف است، چقدر بیچاره است، او را اینطوری کرده است، هیچ حیوانی اینطوری نیست. شما اگر گاو و گوسفند داشتید میفهمیدید که شب میروید در آخور میبینید گاو سر حال ایستاده است، گوسفند سر حال ایستاده است و صبح یک بچه زیرپای او است، نه قابله میخواست، نه بیمارستان میخواست، نه آمپول فلان میخواست، نه هیچ چیز دیگری ولی همۀ اینها را انسان میخواهد، مخصوصاً حالا که او را عادت هم دادند، همۀ اینها را میخواهد. اقل آن دیگر یک قابله است، یک کسی باید باشد که به این بچه برسد، بعد هم غذا نمیتواند بخورد، اگر تنها بماند هیچ کار نمیتواند بکند. شما این را همینطور بنشینید مقایسه کنید و پَستی بدن را ببینید، کل بدن حیوانات فضله میاندازد، حتی فضلههای آن را انسان دست میزند و هیچ ناراحت نیست اما فضلۀ انسان به آن بدبویی و کثافت. مرضهای مختلفی که از نظر بدنی متوجه بدن انسان میشود و بدن حیوانات اینطور مرضها را ندارد و از همه بدتر که این یکی کار خدا است و آن این است که انسان از مُردۀ انسان که باید اُنس داشته باشد، باید برای او خیلی ساده باشد یک وحشتی، یک تنفری دارد که حتی در فیلم وقتی صورت مُرده را نشان میدهند... این فلسطینیها صورت مُرده را باز میگذارند، بعضیها اعتراض دارند که چرا صورت این را گذاشتند. در فلسطین یک شهیدی کشته شده است و این جا در تلویزیون صورت او را میبینند افراد ناراحت میشوند و حال اینکه شما میروید در منا و عرفات شاید صدهزار گوسفند میبینید که همه کشته شدهاند و از گلوی آنها خون میآید و هیچ ناراحت نمیشوید، این حالت برای این است که بشر تو بدان تا وقتی روح در بدن تو هست... این را خدا از وحی هم قویتر به انسان گفته است که روح تا وقتی در بدن تو هست تو ارزش داری، تو مورد تنفر نیستی، تو محبوبیت داری تا روح بیرون آمد دیگر... یک عدهای در مسجد صاحبالزمان آمده بودند، من آنجا از نماز آمدم دیدم گریه میکنند که پدر ما فوت کرده است، میخواهیم امشب او را بیاوریم در مسجد بگذاریم، در خانه نمیشود او را نگه داشت، گفتم: چرا؟ تو تا دیشب او را نگه داشتی، امشب چرا نمیتوانی؟ ما میترسیم. از پدر خود، آن وقتیکه تو را سیلی میزد و تو را کتک میزد از او نمیترسیدی حالا که بندۀ خدا مُرده است میترسی؟ ببینید این اصلاً از الهام و وحی قویتر است که متنفر باشید، بدن چیزی نیست، حتی بدن سگ، اگر انسان دست به بدن سگی که خشک باشد بزند، حتی بعد از مردن، دست او نجس نمیشود اما به بدن انسان اگر زدی باید بروی و تمام بدن خود را آب بکشی، باید غسل کنی، اینطوری میشود. این غسل کردن یک علت و فلسفۀ صحیحی هم دارد که حالا نمیخواهم در این بحثها وارد بشوم. پس ببینید بدن مورد تنفر باید واقع بشود، روح است که همۀ ارزشها را دارد. خدا در فطرت خود شماها گذاشته است که برای یک عالِم بیشتر قائل هستید، این آقای عالِم با یک جاهل چه فرقی میکند؟ به یک انسان پاک یک احترام دیگری قائل هستید، به یک کسی که سخی است یک احترام دیگری قائل هستید، به یک کسی که مثلاً حسود نیست یک احترام دیگری قائل هستید، اصلاً تمام این شش هفت میلیارد جمعیت کرۀ زمین برای پاکی و علم ارزش قائل هستند، احترام قائل هستند، این علامت این است که برای روح احترام قائل هستند. اگر یک فوتبالیستی را هم احترام میکنند باز هم به خاطر آن علم او است، شما خیال نکنید به خاطر این است که خوب پریده است، او اگر خواب بود باز هم برنده میشد؟ باز برای همان علم او است که او را احترام میکنند. منتها حالا بعضیها را زیادی احترام میکنند یا کم احترام میکنند آن مربوط به عقل جامعه است وإلّا روح انسان برای علم و پاکی، صحت عمل، درستی احترام قائل است. این روح انسان است، اینها را خدا در فطرت انسان گذاشته است، اینها را در عالم ارواح به ما تعلیم دادند.
۱۶- تمرکز بر روی روح باشد نه بدن
پس بنابراین خیلی روی این مسئله کار کنید، یعنی ریشۀ همۀ پیشرفتها است، ریشۀ همۀ کارها است، ریشۀ همه چیز است، اگر بخواهید موفق بشوید، اگر بخواهید خدایتعالی شما را به قرب خود، به لقاء خود {برساند} و از آن طرف هم شما فکر نکنید اگر میخواهید به قرب خدا یا امامزمان برسید حتماً به بدن او برسید، خدا که بدن ندارد پس راحت، امامزمان صلواتاللهعلیه هم اگر گفتید که... باز همین مسئله، همین لَنگی که ما داریم همین جا هم کار میکند، الآن ما باید معتقد باشیم امامعصر ارواحنافداه در همین اتاق هست تا این کلمه را من میگویم بیرون میروند و میگویند فلانی گفته است حضرت در این اتاق هست، او احمق دیگه هم میگوید پس عجب ادعایی کرده است، میخواست خانۀ خود را.... نه، روح مقدس امامعصر در همه جای عالم، در کنار خدا هست. بدن مقدس ایشان حالا کجا است؟ ما نمیدانیم. خیلی احترام برای بدن مقدس ایشان قائل هستیم، چون تعلق به وجود مقدس حضرتولیعصر دارد ولی امامزمان در این چهره و در این بدن خلاصه نمیشود، تنها این نیست، ببینید چقدر فرق میکند. اگر همۀفکر شما روی بدن افراد بود، روی بدن بود... مثل همان مردی است که لباس نو پوشیده بود و در یک مهمانی رفته بود و او را خیلی احترام کرده بودند، شب قبل با لباس کهنه رفته بود و شب بعد با لباس نو رفته بود، آن شبی که با لباس نو رفته بود خیلی او را احترام کرده بودند، او هم غذاها را برمیداشت و در آستین خود میریخت و میگفت لباس نو غذا بخور. اگر ما هم به قیافهها، به شکلها، به بدنها مِنهای روح، مِنهای خود انسان احترام گذاشتیم... مثل همان جریان مرحوم آقای علوی داماد مرحوم آقای بروجردی که میگفت: در مجلسی ما با مرحوم آیتالله بروجردی نشسته بودیم، داماد ایشان بود که کنار ایشان می نشست، میگفت یک آقایی آمد که من او را میشناختم سواد ندارد ولی آقا نمی-شناخت .عمامه بزرگ، محاسن بلند، خیلی باشخصیت وارد شد، گوش آقای بروجردی هم سنگین بود و نمی-شد به او ساده مطالب را رساند، به من اشاره کرد که بلند شو برو وسط بنشین و این آقا بیاید این جا بنشیند، ما هرچه خواستیم بگوییم آقا این آقا قرآنخوان اموات است، این چیزی بلد نیست، نشد، ما را آقا وسط نشاند، چشم، نشستیم. من میخواستم به آقا بفهمانم که این چطور انسانی است، انسان بیسوادی است، اتفاقاً قرآن را هم غلط میخواند، به او گفتم مجلس فاتحه است چند آیه قرآن بخوان آقا به تو پول میدهد، آهسته درِ گوش او گفتم، این هم با آن صدای عجیب خود و قرآن غلط را شروع به خواندن کرد آقای بروجردی برگشت یک نگاهی به او کرد و یک تبسمی به من کرد و مسئله حل شد. گاهی قیافهها خیلی {غلط انداز است}اگر کسی توجه به روح نداشته باشد، به آن حقیقت انسان نداشته باشد، به این مشکلات هم برخورد میکند.
«نسئلک و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله» خدایا به آبروی ولیعصر حقیقت همۀ اشیا را به ما تعلیم بده. فرج امامزمان ما را برسان. همۀ ما را از بهترین اصحاب و یاوران ایشان قرار بده. توفیق تزکیۀنفس و کمالات روحی به همۀ ما مرحمت بفرما. پروردگارا حوائج این جمع برآور. مریضهای بدنی اسلام را الساعه لباس عافیت بپوشان. مریضهای منظور لباس عافیت بپوشان. اموات ما غریق رحمت بفرما.
«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین»