درس بیست هفتم از ۳۶ درس تزکیه نفس
خرداد ۲۹, ۱۳۸۳درس بیست و نهم از ۳۶ درس تزکیه نفس
خرداد ۲۹, ۱۳۸۳درس بیست و هشتم از ۳۶ درس تزکیه نفس
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: مرحله محبّت
موضوع فرعی ۲:خوف و رجاء - انواع بندگی
تاریخ:
۲۹ ربیع الثانی ۱۴۲۵ هجری قمری
۲۹ خرداد ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/06/18 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- انواع بندگی
۲- خدا نسبت به دشمنانش مهربان است اما محبت ندارد
۳- عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد
۴- ترس از خدا باید باشد
۵- انسان در خطر عظيم است
۶- در کنار خوف، رجاء هم باید باشد
۷- چقدر احترام خدا را نگه داشتهايم؟
۸- گاهی با یک خطور قلبی انسان مرتد می شود!!!
۹- از خدا ، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از كبريائيت پروردگار بترسيد
۱۰- مراقب باشیم در مرحله محبت عجب نگیریم
۱۱- در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقيم باشيد
۱۲- ما بايد روی خوف عبادت كنيم
۱۳- از قبض و فراق و کم توجهی به خدا باید بترسیم
۱۴- دسته دوم: کسانیکه روی طمع خدا را عبادت می کنند
۱۵- دسته سوم: کسانیکه خدا را به خاطر شکر خدا عبادت می کنند
۱۶- بندگان خالص خدا
۱۷- مرحله محبت را همه نمی فهمند
۱۸- ذکر مصیبت و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
۲- خدا نسبت به دشمنانش مهربان است اما محبت ندارد
۳- عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد
۴- ترس از خدا باید باشد
۵- انسان در خطر عظيم است
۶- در کنار خوف، رجاء هم باید باشد
۷- چقدر احترام خدا را نگه داشتهايم؟
۸- گاهی با یک خطور قلبی انسان مرتد می شود!!!
۹- از خدا ، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از كبريائيت پروردگار بترسيد
۱۰- مراقب باشیم در مرحله محبت عجب نگیریم
۱۱- در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقيم باشيد
۱۲- ما بايد روی خوف عبادت كنيم
۱۳- از قبض و فراق و کم توجهی به خدا باید بترسیم
۱۴- دسته دوم: کسانیکه روی طمع خدا را عبادت می کنند
۱۵- دسته سوم: کسانیکه خدا را به خاطر شکر خدا عبادت می کنند
۱۶- بندگان خالص خدا
۱۷- مرحله محبت را همه نمی فهمند
۱۸- ذکر مصیبت و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
گزارش کوتاه این درس:
استاد گرانقدر دراین مجلس که اهل تزکیه نفس و سالکین الی الله حضور داشتند و بیش از سی شهر صدای ایشان را دریافت می نمودند مراحل تزکیه نفس را توضیح می دادند و در این مجلس راجع به مرحله محبت به ایراد سخن پرداختند.
استاد ابتدا انواع بندگی را بیان و حول هر نوع آن، مباحثی را مطرح نمودند. ایشان در خصوص نوع اول عبادت یعنی عبادت از روی ترس فرمودند که باید از خدا و عظمت الهی ترسید همانگونه که اهلبیت عصمت و طهارت این خوف از کبراییت الهی را داشتند البته در کنار این خوف باید که رجاء به رحمت الهی هم باشد اما این امید به رحمت و محبت الهی نباید او را به عجب بیاندازد چرا که سالک الی الله و لو از مخلِصین هم که باشد در خطر عظیم است، همچنین سالک الی الله باید از فراق و دوری و حالت قبض از خدا بترسد و برایش عادی جلوه ننماید او باید از غفلت از خدا بترسد و نسبت به آن بی تفاوت نباشد. اما راجع به نوع دوم عبادت که عبادت کسانیست که روی طمع به ثواب الهی خدا را عبادت می نمایند فرمودند که این هم باید باشد چرا که باید یک فقیر مطلق در مقابل یک غنی مطلق این حالت را داشته باشد. استاد بهترین نوع عبادت را نوع سوم آن یعنی عبادت محبین، معرفی و فرمودند کسانیکه به خاطر شکر نعمتهای بی کران الهی خدا را عبادت و در ضمن خوف از خدا و طمع به لطف و عنایت الهی دارند اینها همان مخلصینند.
استا د در پایان با تذکر این مساله که راه محبت را همه نمی توانند بفهمند با اشاراتی به مصائب و فضائلی از حضرت زهرا سلام الله علیها مطالب را خاتمه دادند.
متن کامل درس بیست و هشتم
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. « اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (طلاق / ۲و۳ ).
۱- انواع بندگی
در هفتههای گذشته دربارهی محبت به خدا مطالبی عرض شد که اگر کسی خدا را دوست داشته باشد و آنچه در نزد خداست دوست داشته باشد مسلّماً بندگی میکند، بندهی رسمی خدا میشود. بندگی، چهار نوع امکان دارد: اوّل: ترس از عذاب الهی. خدایی که آنقدر مهربان است که حتّی به دشمنان خودش با مهربانی برخورد میکند، شاید در عالم، صریحتر از شیطان کسی با خدا دشمنی نکرده و یا بعضی از افراد بشر چون نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنی کردهاند و دشمنی با آنها دشمنی با خداست، کسانی بودهاند که حتی از شیطان هم دشمنی بیشتری کردهاند ولی آنچه که تصریح شده و مکرّر در قرآن آمده که دشمنِ خداست: شیطان است. در سورهی مبارکهی یاسین خدایتعالی میفرماید: «أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» (یس /۶۰) یا در جای دیگر: «وعدوکم»(انفال/ ۶۰) و بالأخره مکرر ذات مقدس پروردگار دشمنی شیطان را با مردم و با خدایتعالی نقل فرموده است.
۲- خدا نسبت به دشمنانش مهربان است اما محبت ندارد
خدایتعالی با این دشمن بارز و ظاهر و علنی خدا، -با محبت- با مهربانی، با مهربانی؛ با رحمانیت خود برخورد میکند. میبینید آن وقتی که خدا او را راندهی خودش میخواند و میفرماید: «إِنَّک رَجِیمٌ» (حجر / ۳۴) او از خدا تقاضای ماندن در دنیا را تا روز قیامت دارد، خدایتعالی میفرماید: «فَإِنَّک مِنْ الْمُنْظَرِینَ، إِلَى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر/۳۷ و ۳۸) تا قیامت صغری که ظهور حضرت بقیةاللّه باشد -طبق تفاسیر- به او مهلت میدهند. این مهلت، خودش در اثر رحمانیت خداست و همچنین اگر به افرادی که با خاندان عصمت ظلم کردهاند و دشمنی نمودهاند غذا میدهد، روزی میدهد، جان میدهد، همهی اینها به خاطر رحمانیت پروردگار است. خدای رحمان، خدای مهربان -مهربانی با محبّت فرق میکند؛ چون یک جملهای را من اینجا؛ سبق لسانی شد؛ گفتم محبت؛ لذا ناگزیر این مطلب را توضیح مختصری بدهم: انسان ممکن است کسی را اصلاً دوست نداشته باشد و دشمن او هم باشد ولی نسبت به او مهربانی بکند؛ محبّت نیست، مهربانی است- وقتی که ابوسفیان در فتح مکه خدمت پیغمبراکرم رسید ، پیغمبر میدانست که این و زن او و فرزند او و نسل او از شجرهی ملعونه هستند و مبغوض خدا و پیغمبر و خاندان عصمت هستند و اذیتها وارد میکنند، قطعاً نسبت به او محبّت نداشت ولی مهربان بود، او را امن؛ امان داد و لذا این جمله را خواستم عرض کنم که مهربانی ممکن است باشد، رحمانیت ممکن است باشد؛ ولی محبّت نباشد. خدایتعالی در قرآن به یک عدّهی خاصی محبّت دارد و بیان هم فرموده ولی به همهی مردم دنیا محبّت ندارد بلکه به مثل شیطانی چون با خدا دشمن هستند، دشمنی هم دارد.
۳- عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد
بنابراین گاهی انسان خدایتعالی را عبادت میکند و خدایی که این حدّ در این وضع مهربان است؛ این را؛ عبادت میکند امّا روی ترس.. بنیاسرائیل؛ اینها عبادت نمیکردند، بخصوص سر به سجده نمیگذاشتند! برای اینکه اینها از آن کبر و نخوت خود پایین بیایند، خدایتعالی به جبرئیل دستور فرمود که از کوه طور، سنگی را روی سر اینها نگه بدارد تا سر به سجده بگذارند، اینها از ترس سر به سجده میگذاشتند. گاهی سجده، عبادت روی ترس است! یا ترس آنی و یا ترس از عالَم آخرت و عذابهای پروردگار.
۴- ترس از خدا باید باشد
این ترس خیلی خوب است و لازم است و باید در سالک الی اللّه باشد، باید این ترس وجود داشته باشد، ترس از خدا دلیل بر اعتقاد صحیح به خداست، اگر میبینید در قرآن مجید آمده است که: «فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل عمران / ۱۷۵): اثرات ایمان، خوف از خداست؛ همهی ائمهاطهار علیهم الصلوة و السلام، اولیاء خدا از خدا میترسیدند، از عذاب الهی میترسیدند.. شما در دعای کمیل -اگر علی بن ابیطالب خودش و از زبان خودشان این دعا را خوانده باشند که خیلی فوقالعاده است و اگر به کمیل بن زیاد نخعی دستور داده باشند که تو بخوان، باز هم کمیل یکی از بزرگان بوده، از اصحاب خاص بوده؛ بعضی از مردم اخلاقشان این است که اگر به آنها گفته شود یکوقتی که جلو نیا؛ در پشت بام میافتی! آن قدر عقب میروند که از آن طرف میافتند!- اگر به شما گفتند روی محبّت و محبّت به خدا بندگی کنید این معنایش این نیست که از خدا نترسید! این معنایش این نیست که از عذاب الهی نترسید! ما هر چه بکنیم، هر چه محبّت به خدا داشته باشیم، هر چه عبادت کنیم باز از امام سجاد بیشتر عبادت نکردهایم و معرفتمان بیشتر نیست! در دعاهای صحیفهی سجادیه -که به اعتقاد من بعد از قرآن صحیحترین کتابها صحیفهی سجادیه است- میبینیم دعایی در خوف از پروردگار وجود دارد، حضرت سجاد از عذاب الهی میترسد. البته آن قضیهی اصمعی را من قبول ندارم چون در خود قضیه مطالبی هست که دروغ است و صحیح نیست؛ ولی ترس از خدا در همهی ائمهی اطهار علیهم الصلوة و السلام بودهاست. باید خوف و رجاء با هم باشد. شما فکر نکنید؛ اگر خدایتعالی دربارهی اولیاء خدا میفرماید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» (یونس / ۶۲) این حقیقت مطلب را بیان میکند؛ یعنی لازمهی ولی خدا بودن این است که خوفی نداشته باشند! نه اینکه تو خودت فکر کنی حالا که از اولیاء خدا شدی و حتی امضاء خدایتعالی و ائمهاطهار به اینکه تو ولیّ آنها هستی، دیگر نباید بترسی! چرا! ترس باید باشد،
۵- انسان در خطر عظیم است
انسان در خطر عظیم است، «الناس کُلّهم هالکون»، در یک حدیث هست که بشر، انسانها همهشان هلاک میشوند «الا العالمون»، مگر دانشمندان، عالمها، آنهایی که دین را میفهمند و میدانند، علمایی هم که اینجا هست منظور علمایی هستند که معارف حقّه را وارد هستند و میدانند، و «العلماء کُلُّهم هالکون الا العاملون»، علماء هم هلاک میشوند، همهی ایشان هلاک میشوند مگر آنهایی که عمل به علمشان کنند، و «العاملون کلّهم هالکون»، شما خیال نکنید هر کس نماز خواند، عبادت کرد، این راحت است، نه! این هم هلاک میشود، «الا المخلِصون»، مگر آنهایی که روی اخلاص عبادت کردهاند، اخلاص انسان خیلی اهمیت دارد، یعنی یک سلسله مطالبِ تزکیهی نفس را باید انسان بگذراند، بندهی رسمی خدا بشود، خودش را به مقام مخلِصین برساند تا جزء مخلِصین شود، «والمخلِصون فی خطر عظیم»، (مجموعة الشیخ ورام، ص۳۲۰، عن النبی (ص) مرسلا. وکذلک جاء فی (مصباح الشریعة) المنسوب إلى الصادق علیه السلام) همین مخلِصین که دینشان را خالص کردهاند و قبول هم شده -نه اینکه من خودم فکر کنم بدون امتحان دادن که خالص هستم- اینها تازه در خطر بسیار عظیمی هستند. یک وقت عُجب شما را نگیرد ، یک وقت به خود نبالید که خدا دیگر از ما چه میخواهد؟ من همهی مسائل دینی را یاد گرفتهام، عمل کردهام و اخلاص هم دارم. نه! باز هم خطر پشت سر توست. تو یک رانندهی بسیار خوبی باشی، جادّه هم بسیار راست و صاف و بدون خطر، امّا در عین حال میبینید در تابلوی جادّه زده: خطر در کمین شماست، «والمخلِصون فی خطر عظیم»، تا وقتی که انسان از جلسهی امتحان بیرون نیامده باشد. من جوانی را دیدم خیلی رنگ او پریده، میلرزد، گفتم کجا بودی؟ گفت من الان در جلسهی امتحان بودم، گفتم مگر بد امتحان دادی؟ گفت نه، گفتم مگر اشکالی داشت؟ گفت نه، ولی در عین حال دلواپسی را دارد، دلهره را دارد، میداند که ممکن است آنچه را که فکر میکرده درست است اشتباه باشد. چون
آن کس که نداند و نداند که نداند ---------------- در جهل مرکب ابدالدهر بماند
حواستان جمع باشد؛ من دیده ام بعضی از دوستان، یک چند مرحله ای از تزکیهی نفس را گذراندهاند، خیلی به خودشان میبالند و ترس از خدا از دلشان رفتهاست! ائمهی اطهار بیشتر از همه از خدای تعالی میترسیدند. ترس خیلی مهم است -از کجا معلوم که خدای تعالی؛ البته خدا عادل است و اگر به عدل خود عمل بکند قطعاً همه در خطر هستیم و همه در عذاب..- ما چه داریم در مقابل عظمت ذات مقدس پروردگار؟ هیچ چیز نداریم! بنابراین باید خوف همیشه در دل باشد، دلواپسی تا وقتی که در کرهی زمین هستید و در جلسهی امتحان هستید باید داشته باشید.
۶- در کنار خوف، رجاء هم باید باشد
البته در کنار آن هم رجاء، امید؛ امید به محبّت به خدا، امید به مهربانی خدا، امید به آنچه که در نزد خداست و خدا وعده کرده، این دو تا مثل دو کفّهی ترازو باید مساوی باشد، اگر یک نفر دیدید هیچ خوف از خدا ندارد ، هیچ خوفی از خطراتی که در مقابل دارد؛ ندارد، این شخص ایمانش ضعیف است. «فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»، یعنی اگر ایمان دارید، از من بترسید. شرط ایمان، خوف از خداست. من در مرحلهی محبّت که وارد میشوم -من ترسیدم- چون بعضی را دیدم که اینها تا به آنها گفتیم محبّت! خب چه کسی هست که خدا را دوست نداشته باشد؟ چه کسی ممکن است که خدا را دوست نداشته باشد؟ خدایی که داده، خورده ایم، خوابیده ایم،به قول مشهدیها پرواری شده ایم! حالا چرا این خدا را دوست نداشته باشیم؟!
۷- چقدر احترام خدا را نگه داشتهایم
امّا تو چه کردهای؟ تو چقدر احترام خدا را نگه داشتهای؟ الان در این مجلس چقدر احترام خدایی که از رگ گردن به شما نزدیکتر است دارید؟ همه چیز شما را کنترل میکند، جز خدا! اگر یک بچّهی خردسالی به گناهی که خدای نکرده میخواهید مرتکب بشوید نگاه بکند جلوی او این کار را نمیکنید؛ ولی خدا را اصلاً برایش احترام قائل نیستید! حضرت موسی آمد به محضر پروردگار؛ گفت گاهی در یک جاهایی من هستم خجالت میکشم که یادی از تو بکنم، -مثلاً در توالت و امثال اینها- خدایتعالی اذن داده! فرمود: «اُذْکرْنِی عَلَى کلِّ حَالٍ»! (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد ۸۱ , صفحه ۱۷۵) ، در هر حال به یاد من باش، ما کجا به یاد خدا هستیم؟ در نمازمان هنوز ما حرف داریم که به یاد خدا باشیم یا نباشیم! این نمازها، این روزهها، اینها روی اساس محبّت است؟! همه جا وقتی که خدا میخواهد اظهار محبّت و رضایت از کسی بکند؛ اوّل میگوید من راضی شدم، من محبّت به او پیدا کردم، بعد او محبّت به من پیدا کرد، «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» (مائده / ۱۱۹)، «یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ» (مائده/ ۵۴) اگر محبّت خدا نباشد تو چه محبّتی ممکن است به خدا داشته باشی؟! بنابراین خوف از خدا تا وقتی که در این دنیای پُر از مشکل هستید در دلهای شما باشد.
۸- گاهی با یک خطور قلبی انسان مرتد می شود
گاهی یک خاطرهای که در دل شما خطور میکند ممکن است شما را مرتد کند! شما فکر نکنید؛ واقعاً بعد از رحلت رسول اکرم همهی مردم مسلمان مرتدی شدند که دیگر از دین بیرون رفتند! نه! گاهی خاطرهای در دل ایشان خطور کرد! یکی در دل گفت این علی بن ابیطالب است میبیند زن او را کتک میزنند، چرا چیزی نمیگوید؟ مرتد شد! یکی آنجا ایستاده میگوید چرا اینطوری شد؟! کنار زلزلهزدگان بم اگر میرفتید، یک بچّه یک قسمت از بدن او زیر آوار، یک قسمت دارد داد میکشد، به محض اینکه بگویی چرا این طوری شد؟ مرتد هستی؛ نه مرتدی که دست تَر نشود به تو زد، مصالح پروردگار را رد کردهای، قضای پروردگار را رد کردهای! این معنای ارتداد است. خیلی حواس یک سالک الی اللّه باید جمع باشد که با کوچکترین فکر، اگر خدا بخواهد سخت بگیرد ممکن است شما را عذاب کند!
۹- از خدا ، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از آن کبریائیت پروردگار بترسید
از خدا بترسیم. همه جا هم در قرآن هست که از خدا بترسید، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از آن کبریائیت پروردگار. شما فکر کنید کرهی زمین شما که اوّل و آخر آن را کسی هنوز راه نرفته، با این که یک ربع آن مسکونی است! این کرهی زمین در مقابل آنچه که خدا خلق کرده به قدر سر سوزنی بیشتر نیست، تو در این سر سوزن به قدر سر سوزنی نیستی! حالا خدا عظمت به تو داده؛ «وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (اسراء/۷۰) ما بنیآدم را اکرام کردهایم، خدا به تو عظمت داده، تو خودت را گم نکن!! حواس تو جمع باشد.. اگر یک بزرگی برای یک بچهای احترام قائل شد؛ آن بچه خودش را گم بکند، بگوید که من بالاتر از او هستم، یعنی رفیق او هستم! ما هیچ وقت با خدا رفیق نمیشویم!! حواس شما جمع باشد، اگر کسی گفت من رفیق خدا هستم غلط گفتهاست.. خداست که با ما رفیق میشود، از ناحیهی پروردگار است که محبّت به ما میشود، رفق و مدارا کردن از جانب خداست با ما که با این بندگانِ بیتوجه خود، با این بندگانی که هیچ چیز سرشان نمیشود، هیچ چیز! در شبانه روز چقدر به یاد خدا هستی که از رگ گردن به تو نزدیکتر است؟ و چقدر به چیزهایی که حواس پنجگانهات را به خودش جلب میکند؟! مسلمّاً آنچه که حواس پنجگانهمان را به خودش جذب می کند بیشتر به آن توجه داریم، شاید هم این غفلت لازم باشد وگرنه اگر یک ولیّ خدا محبّتش به خدا زیاد باشد و از ناحیهی پروردگار هم اظهار محبّت بشود مگر میتواند در این کرهی زمین زندگی کند؟ منفجر میشود! «من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا»!؟ (مناجات محبین، مفاتیح الجنان) چه کسی میتواند محبّت تو را حتّی چشیده باشد و غیر از تو را برای تو بدل بگیرد؟ ما همه چیز برایمان بدل خداست.. خیلی باید بترسیم!
۱۰- مراقب باشیم در مرحله محبت عجب نگیریم
من میخواستم این معنا را امروز بگویم که اگر در مرحلهی محبّت پیش رفتیم، یک وقت عُجب شما را نگیرد، میزان شما بهم نخورد، از صراط مستقیم خارج نشوید. کسی که خوف او کمتر از رجاء او به پروردگار باشد این شخص از صراط مستقیم خارج است. خوف خیلی اهمیت دارد. حالا گاهی هست در عین اینکه من رجاء زیادی به پروردگار دارم، امیدی به پروردگارم دارم، خدایم را خیلی دوست دارم، در عین حال خوفم هم به همان مقدار هست، به خودم که نگاه میکنم باید خیلی بترسم، به اعمالم نگاه میکنم باید خیلی بترسم، به شخصیتم که نگاه میکنم باید از خدا خیلی بترسم، به مهربانی خدا که نگاه میکنم باید خیلی امیدوار باشم، به عظمت پروردگار که نگاه میکنم باید خیلی بترسم، به ضعف خودم که نگاه میکنم باید امیدوار باشم. خوب اینها را متوجه باشید، بسنجید. ضعف من، کوچکی من، صغارت من، اینها موجب میشود که من رجاء به پروردگار داشته باشم، عظمت پروردگار، آن شخصیت با عظمتی که همهی عالَم وجود تحت نظر اوست، آن هم به من ایجاد خوف میکند. از آن طرف، کم اعتمادی من به خدا، بیتوجّهی من به خدا، انجام دادن اعمالی که اصلاً لایق پروردگار نیست، حتّی مقربین، حتی ائمهاطهار اگر برای نماز و اعمالشان یک ارزشی قائل بودند اینطور اشک نمیریختند: خداست! با توجه به اعمالمان، کارمان، شخصیتمان، ارزشمان، کوچکیمان، باید ما خیلی بترسیم. ببینید هر دو جهت هست؛ اما از آن طرف، مهربانی خدا، همه جا خدا فرموده است من تو را دوست دارم، محبّت از ناحیهی من شروع میشود، تو که؛ محبّت تو چه هست؟! تو هم غذا را دوست داری، هم زن خود را دوست داری، هم بچّهات را دوست داری، هم بچّهی هرزهی معصیتکار خود را دوست داری، هم خدا را دوست داری! اگر چیزی به خدا برسد! خیلی باید از خودمان ممنون باشیم! بنابراین مهربانی از ناحیهی پروردگار شروع میشود، محبّت از ناحیهی خداست، رضایت از ناحیهی خداست، ما هم به همان جهت رجائی به پروردگار داریم.
۱۱- در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقیم باشید
اینها را خوب بررسی کنید، در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد؛ تا در صراط مستقیم باشید، وگرنه خدای نکرده منحرف هستید. حالا یک کسی خیلی عشق به پروردگار دارد و مدام هم دارد گریه میکند، خوب خدا از تو این را خواسته؟! در درستی این موضوع حرف است. خدا به گریهی تو چه احتیاجی دارد؟! به نماز شب تو چه احتیاجی دارد؟! به کارهایی که تو میکنی ولو خوب، چه نیازی دارد؟!
گر جملهی کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
نه گناه تو او را اذیت میکند، نه عبادت تو به او چیزی اضافه میکند، این تو هستی که باید خدا را رعایت کنی. بنابراین خوف و رجاءتان خیلی روی میزان باشد. این یک درس بسیار پر اهمیتی است، یک وقت خدای نکرده یکی از این دو اگر توازنش را از دست بدهد مطمئن باشید که از صراط مستقیم خارج هستید. و طبیعی هم باید باشد، بر خودتان تحمیل نکنید! طبیعی! اگر طبیعی بود درست است،
۱۲- ما باید روی خوف عبادت کنیم
یک عده مردم روی خوف عبادت میکنند و ما هم باید روی خوف عبادت کنیم، نگویید ما آن قدر بالا هستیم که دیگر روی خوف عبادت نمیکنیم! تو که محبّ خدا هستی لااقل خوف از جدایی از خدا که باید داشته باشی! علی بن ابیطالب در همین دعای کمیل میفرماید: «فَهَبْنِی یا إِلَهِی وَ سَیدِی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِک فَکیفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِک» (دعای کمیل، مفاتیح الجنان) ببینید؛ این خوف است، چطور صبر کنم بر فراقت؟ اشک میریزد... هر کسی یکطور خوفی دارد، علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام میدانست که اصلاً کلید بهشت و جهنم در دست اوست، از جهنم چه ترسی دارد؟! ولی اگر...اگر...من؛... مرحلهی محبت آنهمه بالا... که میگوید آتش جهنم را ممکن است حالا؛ به آن صبر کنم امّا از فراق تو چگونه تحمل کنم؟ علی از فراق خدا.. حضرت سجاد از فراق خدا..؛ که دربارهی مرگ میفرماید: «و فراق الاحبّة» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، شناسه حدیث : ۴۳۹۶۷۷) از فراق محبوبهای خود، نه آن محبوبهایی که من و شما داریم، آن محبوبهایی که امام سجاد داشت، اینها خیلی مهمّ است!! یک وقتی من به استادم گفتم -مثل خیلی از دوستانمان که عجُبی دارند- که من مرحلهی تسلیم خوبی دارم، گفت نگو، خیلی ترسید، گفتم نه! گفت خب! یک حالتِ قبضی به من دست داد، البته آن وقتهایی که ما جزء آدمهای خوب بودیم، بچّه بودم، یک چیزهای نورسی به من اعطاء شده بود، آنجا را میگویم، یک حالت قبضی به من دست داد، یک فراق عجیبی به من دست داد که داشتم واقعاً خفه میشدم! یادم است آن شب خوابم نبرد! چرا من این طوری شدهام؟ چرا من خدا و پیغمبر و اینها همه را دارم در دلم منکر میشوم؟! که رفتم دست به دامن خود ایشان شدم، ایشان یک کاری کرد -حالا نمیدانم چه کار کرد- حالم درست شد. بله! فراق خدا...
از قبض و فراق و کم توجهی به خدا باید بترسیم
شما یک حال توجّه خوبی دارید، بعضیها که خواب هستند یا مُرده اند! هیچ فرقی نمیکند؛ چه نماز بخوانند، چه مشروب بخورند، چه در سینما باشند، چه در این مجلس، فرقی برای ایشان نمیکند! اینها مثل همان جنازهای -حالا لااقل نمیگوییم جنازه- مثل آن خوابی که هر چه در اطراف او اتفاق بیفتد فرقی برای او نمیکند!!
یک عدّه هستند فرق میکند، آدمی که در یقظه هست فرق میکند! خوف از فراق خدا، خوف از آنچه که در دل خود از اعتقادات دارد و از او جدا میشود! خوف از اینکه او را غفلت بگیرد و در قبض واقع بشود و جان او به لب او بیاید. شما گاهی خدای نکرده اگر درد بدنی برای شما پیش بیاید میبینید که فوقالعاده ناراحت هستید و اذیت میشوید، خدا میداند اگر روح شما سالم باشد؛ گاهی بیتوجهی به خدا، گاهی اگر محبّت خدا در دل شما کم بشود آنقدر ناراحت میشوید که حساب ندارد، از این باید بترسید، اینها قضاء الهی است، «و الله یقبض و یبسط» (بقرة/۲۴۵) خدا آن کسیاست که هم قبض میکند هم بسط میکند، برای امتحان شما، ببیند واقعاً تو او را دوست داری؟ دوستی داشته باشید به شما بگوید: یک مسافرتی برو. میخواهد ببیند در مسافرت به تو چه میگذرد در تنهایی!.. میبیند رفتی دل تو تنگ شد، ناراحت شدی، مدام تلفن، نامه، من بیایم؟... میفهمد که تو او را دوست داری، راست میگویی، امّا رفتی آنجا خوش گذراندی و او گفته دو روز برو و برگرد، تو ده روز رفتی و آمدی! میفهمد که نه! خیلی محبّتی در کار نیست. قبض و بسط در دست خداست -البته برای سالک الی اللّه- شما را امتحان میکند... میخواهد ببینید شما چقدر خدا را دوست دارید، میبیند نه! فرقی نکردید. یک مدتی تو را مشغول میکند... یا پول زیادی برای تو میرساند؛ تا اینها را در بانک بگذاری، آنها را جابجا کنی و به مصرف برسانی؛ یک دو سه روزی اصلاً به یاد خدا نیفتادی و هیچ هم ناراحت نیستی! تو به درد نمیخوری! امّا اگر بگویی چه شد؟ این پول چه بود آمد؟ این دنیا چه بود رو کرد به من؟ این کار چه شد؟! اینطوری شدید!.. من چرا از خدا غافل شدم؟! چرا به یاد خدا نیستم؟! چرا نماز شب من ترک شد؟! یک جوانی -خدا انشاءالله بعضی از این جوانهای ما را حفظ کند- آمده بود اشک میریخت، میگفت آقا! چه شد من نماز شبم دیشب ترک شده؟ ما حالا به او دلداری میدهیم، میگوییم شبها کوتاه است، شاید دیر خوابیدهای. میگوید نه آقا! هر شب بیدار میشوم، هر شب همین طور است، ولی امشب چرا این طوری است؟ ببینید؛ این را خدا میفهمد که با خدا آشناست، یعنی خدا که میفهمد! خدا از قلب به تو میفهماند، «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (هود/۷) به شما میفهماند. خوب تو که میگویی من تو را دوست دارم، «عجباً للمحبّ کیف ینام!» (دیوان اشعار، ملک الشعرای بهار، شب قدر) عجب از عاشقی که خواب کند، خواب بر عاشقان حرام بود. باز آن طرف نیفتید که خیال کنید که باید شب و روز هیچ نخوابید! نه. اینها یک جریانات طبیعی است، خواب به اندازه، منتها وقتی که بهتر میتوانید با خدا حرف بزنید آن موقع نخوابید.. چه وقت بهتر میتوانید؟ وقتی که همه خوابیدهاند، آرام. بیدار میشوی، میآیی در فضای باز، «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ» (آل عمران/۱۹۰ - ۱۹۱) این آیات را مستحب است انسان به آسمان نگاه کند و بخواند، یک لذّتی ببرد، کلام خدا را از زبانش جاری کند و بعد برود بنشیند با خدا حرف بزند، نه تنها با خدا حرف بزند، طلب عفو برای خودش بکند، بگوید: استغفر اللّه ربی و اتوب الیه . حداقل چهل تا مؤمن، از دوستانت هم یاد کن، وقت خوبی است، برنامهی خوبی است که «فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَک عَسَى أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَحْمُودًا» (اسراء/۷۹) اگر میخواهید به کمال برسید -که همهاش دعای شما این است که خدایا ما را به کمال برسان- تهجد داشته باشید. حالا بعضیها میآیند میگویند آقا ما تهجد داشته باشیم، چرا به ما تهجد ندادی؟ دادنی نیست. هر که میتواند، هر که محبّت او به خدا بیشتر است، نصف شب بلند میشود، همین شبهای کوتاه، هر کس هم؛ خب؛ کمتر است یا مشکلاتی دارد یا حالا تا ساعت یک نشسته تلویزیون نگاه کرده، خب مشکل است دیگر! آدم بخواهد شب مثلاً ساعت دو و نیم؛ سه هم بلند بشود، کار مشکلی است، بخواب آقا جان! بخواب! حالا نماز صبح خود را هم اگر ببینیم خواب بودی که تکلیف نداری، ساعت هشت نماز صبح خود را میخوانی انشاءالله! این آدم را حالا چه کارش میکنند؟ میگویند آقا تو به درد ما نمیخوری، مدام روز به روز میبیند توفیقات او کم شد، ترس از خدا ندارد، محبّت به خدا ندارد، میزان نیست. بنابراین انشاءالله کوشش کنیم خوف از خدا را در دل خود زیاد کنیم که بعضی از مردم هستند که تنها به خاطر خوف از خدا، عبادت میکنند. اینها؛ اگر تنها از خوف بود ، اینها منحرف هستند، رجاء نداشتهاند؛ این یک دسته هستند.
۱۴- دسته دوم:کسانیکه روی طمع خدا را عبادت می کنند
یک دسته از این مردم هستند که به خاطر طمع؛ -ما باید طمع داشته باشیم. آدم فقیر، شخصی که محتاج است، در مقابل غنی مگر میتواند طمع به او نداشته باشد؟ هر چه داریم از خداست؛ همهی آن مال خداست- خدایا ما به تو طمع داریم، ما از تو همه چیز میخواهیم. هر انسانی که بگوید من از خدا چیزی نمیخواهم این آدم منحرف است، انحراف دارد. تو از خدا چیزی نمی خواهی؟! «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» (غافر/۶۱) پس چه هست؟! هر چه داری؛ تو از حضرت موسی که بالاتر نیستی! به حضرت موسی خدای تعالی فرمود نمک آش خود را هم از من بخواه! بله. اگر الان نمک نداشته باشی، آش میخواهی درست کنی، آش بینمک -که مثل خودت بینمک میشود- ارزشی ندارد، باید بگویید خدایا نمک بده. باز این معنایش این نیست -من همهاش مواظبم مثل یک بچّهای که روی الاغ سوارش کرده اند، یا از این طرف کج میشود یا از آن طرف- باز این معنایش این نیست که تو تلاشی نکنی! همه چیز مال خداست و همه چیز را از خدا بخواهید ولی تلاشِ شما هم باید باشد. خدا نمیخواهد تنبل پروری بکند! کار بکن، کوشش بکن، فعالیت بکن، این راه آن است. پس بنابراین یک عدّه هم هستند روی طمع، خدایا به ما ثواب بده، خدایا به ما اجر بده، خدایا به ما مزد بده، اینها همهاش یک معنا دارد، «اللّهم ارزقنا توفیق الطاعة»، خدایا به ما توفیق اطاعت خود را عنایت کن، «و بُعد المعصیة» (المصباح للکفعمی، جنة الأمان الواقیة، ص:۲۸۰) از گناه دوری بکنیم. یعنی تو بنشینی وسط کارهای گناه! آن وقت بگویی خدایا مرا از گناه دور کن؟! نه! تو باید بروی بیرون. گناهی هم حالا مثل آتش دارد عقب سر تو میدود، اینجا دیگر خدا تو را از آن حفظ میکند! این هم یک نوع عبادت است، اگر این هم روی طمع -فقط طمع- شد، هیچ رجائی و هیچ محبّتی به فضل پروردگار نبود، این هم بیارزش است. امّا اگر محبّت با طمع، محبّت با اجر باشد اشکال ندارد، خوب هم هست، باید هم باشد. این دو دسته.
۱۵- دسته سوم:کسانیکه خدا را به خاطر شکرخدا عبادت می کنند
دستهی سوّم کسانی هستند که به خاطر شکر خدا عبادت میکنند. آخر خدایی که این همه تا بهحال به تو نعمت داده، همینهایی که تا حالا داده را جواب بده. به امام سجاد گفتند چرا اینقدر عبادت میکنید؟ فرمود آیا میخواهید من بندهی شکور خدا نباشم؟ شکر خدا را نکنم؟ یک کسی میآید یک سلام با محبّتی به شما میکند همیشه شاکر او هستید، خدایی که به شما بدن داده، جان داده، روزی میدهد، همه چیز به شما میدهد و در این قنطره؛ یعنی در این راهروی آخرت، در این پل آخرت، این همه گل و نعمت ریخته، -عجیب است- یک جایی، یک دهی از دهات اطراف مشهد اینها من را دعوت کرده بودند؛ یک جایی بود جادّهای بود از روی رودخانه رد میشد اینها فصل دهشان آن جا بود، دیدم آنقدر گوسفند آوردهاند بکشند، آنقدر گل ریختهاند، من در دلم گفتم عجب مردم این ده با محبت هستند، دیگر نگفتم که حالا شاید ما را ببرند آن جا یک دست کتکمان بزنند! اصلاً نمیشود. اینهایی که این همه اینجا سر این پل، سر این رودخانه، این همه محبّت ریختهاند، اینقدر اظهار محبّت کردند، آن جا دیگر ما را کتک نمیزنند! این دنیا قنطرهی آخرت است، پُل آخرت است، سر این پل، شما حساب بکن چقدر گل خدا برای شما خلق کرده، گل ریختهاند، چقدر غذاهای مختلف، چقدر امکاناتِ مختلف، چقدر اظهار محبّتهای مختلف به تو کردهاند، حالا میبرند تو را در آخرت تو را کتک میزنند؟! چرا، اگر یک فردی مثل من همان جا که میخواستم وارد آن ده بشوم تمام اینها را فحششان میدادیم و جسارت میکردیم و هر چه هم آورده بودند همه را اینطرف و آنطرف اسراف میکردیم و تبذیر میکردیم و میریختیم و یک دیوانهی مجسمی میشدیم و از آنجا میخواستیم عبور کنیم، میآوردند ما را کتک میزدند! راست است، حق با شماست که چرا تو اینها را اینطوری کردی؟ اینکه میفرماید: «وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا، إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ» (اسراء/۲۶و۲۷) «إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (انعام/۱۴۱) این که میفرماید: نعمتهای خدا را شکر کنید، اینها برای همین است که تو آقا ببینی ما اینها را به تو دادیم، در اینجا، در جلسهی امتحان -در جلسهی امتحان هیچ چیز به تو نمیدهند بخوری، هر امتحانی باشد- اما یک جایی رفتید جلسهی امتحان بود یک لیوان شربت اینطرف گذاشتهاند، یک دیس میوه اینطرف گذاشتهاند، دائم میآیند به تو میرسند، میگویند آقا بفرمایید؛ حالا وقت داری بخور! میفهمید که نه! این آقای ممتحن بالاخره به تو محبّت میکند. دارد به تو محبّت میکند. حالا اگر شما این لیوان شربت را لگد زدی آن طرف انداختی، خود این آقا را یک سیلی زدی! این کاسهی میوه را هم پرت کردی، میگویند این آقا دیوانه است، اصلاً امتحان هم نمیخواهد بدهد، برود بیرون، بیرونش کنید. به خدا قسم این مثالهایی که من میزنم اینها مثالهایی است که قرآن گاهی زده و حکمت است، ما در دنیا اینطوری هستیم. نعمتهای الهی را شکر کنید. ما بعد از مرحلهی عبودیت اگر کسی خوب کار انجام داده باشد، خوب پیشرفت کرده باشد مرحلهی شکر به او میدهیم، یعنی خدا را شکر کن که به تو توفیق این تزکیهی نفس را عنایت کرده، هنوز هیچ کاری نکرده میگوید آقا مرحلهی بعدی را به ما بدهید! تو هنوز مرحلهی یقظهات زور است! حالا ما خواستهایم تو خسته نشوی یا مثلاً مثل همان مثالی که زدم با مداد یک خطی کشیدی! حالا شکر تو چه میشود؟ تو نمیفهمی که دنیا یعنی چه. به خدا قسم آقایان؛ اگر ما بفهمیم دنیا یعنی چه، آن قدر زود این مراحل تزکیهی نفس را پیش میبریم و به مقام شکر میرسیم که حساب ندارد. شکر کنیم.
۱۶- بندگان خالص خدا
بندگی به خاطر شکر، این بهترین راه بندگی است. انسانی که هم از عاقبت خود بترسد، هم امید به پروردگار خود داشته باشد، هم برای ثواب الهی کار بکند، هم اینکه شاکر آنچه که خدا به او داده باشد؛ این یک بندهی خالص خداست، و لذا اگر کسی به این مرحله رسید جزء بندگان مخلِص میشود، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ (اعراف/۲۹) اینها دین خود را برای خدا خالص کرده اند و مرحلهی اخلاص است. کمالاتِ انسان در این جاست. یک وقت نگویید ما که اخلاص داریم! بعضی واقعاً؛ یکقدری شرمنده هستم؛ چون بعضیها یک مراحلی هم طی کردهاند و میگویند ما مُخلَص میخواهیم بشویم! اصلاً فرق بین مُخلِص و مخلَص را نمیدانی! تو باید اوّل مخلِص بشوی، بعد مُخلَص. که انشاءالله میخواهم این مقدمات را بگویم، چون تصمیم داشتم از اول که در مرحلهی محبّت وارد شدم آن مرحلهی اصلی را نگویم، چون همه نمیتوانند زیر بار آن بروند، و آنهایی که یک مراحلی را گذراندهاند، کمکم باید به آن مرحله هم توجه کنند، معنای آن مرحله این نیست که انسان اینها را کنار بگذارد، آن انسان میشود یک مجنون، یک کسی که دارای عُجب است، حضرت امیرالمؤمنین نمیفرماید که من به خاطر محبتم به تو فقط عبادت میکنم، به چیزهای دیگر کار ندارم! «بل وجدتک اهلاً للعبادة» (بحار،ج ۴۱،ص ۱۴) من تو را یافتهام که اهل این هستی که بندگی تو را بکنم، به جا بندگی میکنم، درست بندگی میکنم، تو معبود هستی و من عابد، این معنای آن است، تو خدا هستی و من مخلوق، «بل وجدتک اهلاً للعبادة»، وگرنه حضرت امیر میفرمود که: «بل وجدتک اهلاً و انا احبّک حبّاً کثیراً»، و امثال اینهایی که ما میگوییم. ما میخواهیم همهی این مراحل چهارگانه که در قلبمان باید واقع باشد و در باطنمان باید واقع بشود داشته باشیم که یکی از آنها این است که خدا را هم دوست داشته باشید و انشاءالله توضیح میدهم.
۱۷- مرحله محبت را همه نمی فهمند
تصمیم گرفتم ولو حالا برای بعضیها، لااقل آنهایی که کارت دارند تشریف بیاورند و آن مرحله را هم توضیح بدهم. آن خیلی مهم است؛ نه همه کس میفهمد، نه همه کس میتواند زیر بار آن برود، نه همه کس میتوانند آن را تحمل کنند، ما خیلی دیده ایم، ما الان بیست سال است داریم این برنامه را انجام میدهیم، بعضیها از مرحلهی محبّت که هیچ؛ از همهی مراحل هم رد شدهاند ولی وقتی باطن ایشان را آدم خوب نگاه میکند میبیند که خودشان را بیشتر دوست دارند تا خدایتعالی را! به هرحال امیدوار هستیم انشاءالله که توفیقاتمان روز به روز زیادتر بشود.
۱۸- ذکر مصیبت و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ماههای شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها نزدیک است. یعنی دو ماه را برای این بیبی گذاشتهاند. از دهم ماهِ جمادیالاول دههی فاطمیه به روایتِ هفتاد و پنج روز شروع میشود و از اوّل جمادی الثانی به روایت نود و پنج روز دههی فاطمیهی دوّم شروع میشود. در واقع بعد آن هم بیستم ماه جمادیالثانی تولد حضرت زهرا است . این دو ماه متعلق به حضرت زهرا سلام اللّه علیها است. اگر برای حضرت سیدالشهداء یک ماه محرم است، برای فاطمهی زهرا باید دو ماه باشد، اگر ده روز برای حضرت سیدالشهداء دههی محرم عزاداری میکنیم برای حضرت زهرا دو دهه، بلکه بعضیها یک قدری از ماه ربیع را به روایت چهل و پنج روز هم عزاداری میکنند. دو ماه خیلی فوقالعاده پرارزشی است که انشاءالله حضرت زهرا را واسطهی خودمان قرار بدهیم. من همین دیروز بود به حضرت زهرا میگفتم که بیبی؛ اگر کاربُری شما خیلی قوی نبود پیغمبر به شما پناهنده نمیشد. دشمنانی ممکن است گوشه و کنار خواسته یا ناخواسته، خودآگاه یا ناخودآگاه، حدیث کساء را تضعیف کنند، اینها گاهی نافهم هستند، نه اینکه برایشان دشمنی باشد. حدیث کساء از احادیث بسیار قویی است که از الفاظ آن پیداست، ما به سند آن کار نداریم -سند آن هم خیلی خوب است- از الفاظ آن پیداست که از ناحیهی حضرت زهرا رسیده، «رُوِیَ» که میگویند، میخواهند آن را خلاصه کنند، وگرنه سند آن مسلم است؛ جابر است؛ از حضرت زهرا نقل میکند: «انّها قالت دخل علی ابی رسول اللّه صلی الله علیه و آله»، پیغمبر بر من وارد شدند، بعد از کلماتی فرمودند که «انی لَاَجد فی بدنی ضُعفا یا ضَعفا»، من در بدنم یک قدری احساس ضعف میکنم، -یا فاطمه؛ همهمان ضعیف شدهایم، آنقدر دنیا بر ما فشار آورده و آنقدر ضعف پیدا کردهاند مسلمانها و شیعیان که تمام دشمنها به آنها حمله میکنند- فاطمه سلام اللّه علیها میفرماید: «قلت و علیک السلام یا ابتاه»، فقط فاطمهی زهرا میتواند بگوید: یا أبَ؛ «یا ابتاه، اعیذک باللّه یا ابتاه من الضعف»، -دقّت کنید- چقدر مقام معرفت فاطمه بالاست، پیغمبر را نمیگوید آقا شما چرا باید ضعف داشته باشید؟ شما پیغمبر خدا هستید، ضعف یعنی چه؟ نه! میگوید «اُعیذُکَ»، تو را میبرم زیر سایه خدا، در پناه خدا، من تو را میبرم در پناه خدا و «اُعیذُ»، متکلم وحده است، «کَ»، یعنی تو را، «اُعیذُکَ باللّه»، به خدا «یا ابتاه من الضعف»، از ضعف . یک کساء یمانی، یک عبا انداخت روی ایشان، میگوید «وصرت انظر الیه»، یا فاطمه، چه میشود به ما هم یک نظر لطفی بکنی؟ «وصرت انظر الیه»، یک آدمی که ضعف پیدا کرده، شاید هم در اثر آن همه زحمات و اذیتهایی که امت به پیغمبراکرم داشتهاند فشار وارد شده، ایشان هم؛ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ» (کهف/۱۱۰) حضرت خسته شده، اذیت شده، گاهی میآمد در خانه حضرت خدیجه در اثر ضعف میافتاد، حالا این دفعه آمده در محضر حضرت زهرا سلام اللّه علیها، حضرت زهرا این برنامه را با او انجام میدهد، از این لحظه که «وصِرتُ اَنظُرُ الیه و اذا وجهه یتلألأُ کانّه البدر فی لیلة تمامه و کماله»، صورت مثل ماه میدرخشد، رنگ و روی او برگشته، حال او عوض شده، پیغمبر دیگر از این ساعت با نشاط است، با نشاط، تا آخر، تا آیهای که دربارهی تطهیر نازل میشود، همهاش خوش و سرحال و خرم، قربانت فاطمهی زهرا، یک نظر لطفی هم به ما امروز بفرما، هنوز ماه جمادیالاول وارد نشده ولی ما استقبال میکنیم از عزاداری تو، از سروری که باید به خاطر تولد شما داشته باشیم، از همهی اینها و بهرهی کافی از این دو ماه انشاءالله خواهیم برد. لذا بعد آن میبیند که امام حسن آمد، امام حسین آمد، به همه بشارت میدهد که جدّ شما در زیر عبا آنجا استراحت کرده، اینها هم میروند در بغل پیغمبر، پیغمبر هم آنها را بغل میگیرد، علی بن ابیطالب میآید، فاطمهی زهرا خودش میآید، جبرئیل هوس میکند از آسمان: خدایا به من هم اذن بده که من هم بروم «لأکون معهم سادسا»، من هم ششمی ایشان بشوم، بهبه! ببینید چقدر نشاط، بیاییم به فاطمهی زهرا متوسل باشیم، یک وقت فکر نکنید که خب این همه ائمه هستند، این همه، نه! پیغمبر الگوست، «لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/۲۱) برویم درب خانهی فاطمهی زهرا. بهبه! همه که جمع میشوند، جبرئیل هم از خدا اجازه میگیرد، خدا میگوید پس دست خالی نرو، این آیهی تطهیر را ببر برای آنها، و هر چه تو بکنی ششمی آنها نمیشوی، هنوز هم ما میگوییم خمسهی آل عبا، ششمی نداریم، تو جبرئیل هستی، باش! کجا میتوانی همپای پیغمبراکرم، علی بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین، فاطمه زهرا باشی؟ آیهی تطهیر را نازل میکند، میآورد از جانب پروردگار «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/۳۳).
نسألک اللّهم و ندعوک، باعظم اسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم؛ الحجة ابن الحسن؛ یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا قاضی الحاجات، یا کافی المهمات، یا خالق فاطمة الزهراء، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا العزیز الفرج، خدایا فرج ما را هم با فرج امام زمان برسان، همهی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، خدایا این جمعهی ما را جمعهی ظهور آن حضرت قرار بده، پروردگارا به آبروی امام زمان گرفتاریهای مسلمین، غفلتهای این دوستان؛ همه را برطرف بفرما، خدایا خوف و رجاء را در دلهای ما مساوی قرار بده، پروردگارا محبّت خودت را در دلهای ما قرار بده، پروردگارا محبّت خودت نسبت به ما زیاد بفرما، ما را مشمول رحیمیت خودت قرارمان بده، پروردگارا مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما، مریضهای اسلام، مریض منظور، مریضهی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.
گر جملهی کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
نه گناه تو او را اذیت میکند، نه عبادت تو به او چیزی اضافه میکند، این تو هستی که باید خدا را رعایت کنی. بنابراین خوف و رجاءتان خیلی روی میزان باشد. این یک درس بسیار پر اهمیتی است، یک وقت خدای نکرده یکی از این دو اگر توازنش را از دست بدهد مطمئن باشید که از صراط مستقیم خارج هستید. و طبیعی هم باید باشد، بر خودتان تحمیل نکنید! طبیعی! اگر طبیعی بود درست است،
یک عدّه هستند فرق میکند، آدمی که در یقظه هست فرق میکند! خوف از فراق خدا، خوف از آنچه که در دل خود از اعتقادات دارد و از او جدا میشود! خوف از اینکه او را غفلت بگیرد و در قبض واقع بشود و جان او به لب او بیاید. شما گاهی خدای نکرده اگر درد بدنی برای شما پیش بیاید میبینید که فوقالعاده ناراحت هستید و اذیت میشوید، خدا میداند اگر روح شما سالم باشد؛ گاهی بیتوجهی به خدا، گاهی اگر محبّت خدا در دل شما کم بشود آنقدر ناراحت میشوید که حساب ندارد، از این باید بترسید، اینها قضاء الهی است، «و الله یقبض و یبسط» (بقرة/۲۴۵) خدا آن کسیاست که هم قبض میکند هم بسط میکند، برای امتحان شما، ببیند واقعاً تو او را دوست داری؟ دوستی داشته باشید به شما بگوید: یک مسافرتی برو. میخواهد ببیند در مسافرت به تو چه میگذرد در تنهایی!.. میبیند رفتی دل تو تنگ شد، ناراحت شدی، مدام تلفن، نامه، من بیایم؟... میفهمد که تو او را دوست داری، راست میگویی، امّا رفتی آنجا خوش گذراندی و او گفته دو روز برو و برگرد، تو ده روز رفتی و آمدی! میفهمد که نه! خیلی محبّتی در کار نیست. قبض و بسط در دست خداست -البته برای سالک الی اللّه- شما را امتحان میکند... میخواهد ببینید شما چقدر خدا را دوست دارید، میبیند نه! فرقی نکردید. یک مدتی تو را مشغول میکند... یا پول زیادی برای تو میرساند؛ تا اینها را در بانک بگذاری، آنها را جابجا کنی و به مصرف برسانی؛ یک دو سه روزی اصلاً به یاد خدا نیفتادی و هیچ هم ناراحت نیستی! تو به درد نمیخوری! امّا اگر بگویی چه شد؟ این پول چه بود آمد؟ این دنیا چه بود رو کرد به من؟ این کار چه شد؟! اینطوری شدید!.. من چرا از خدا غافل شدم؟! چرا به یاد خدا نیستم؟! چرا نماز شب من ترک شد؟! یک جوانی -خدا انشاءالله بعضی از این جوانهای ما را حفظ کند- آمده بود اشک میریخت، میگفت آقا! چه شد من نماز شبم دیشب ترک شده؟ ما حالا به او دلداری میدهیم، میگوییم شبها کوتاه است، شاید دیر خوابیدهای. میگوید نه آقا! هر شب بیدار میشوم، هر شب همین طور است، ولی امشب چرا این طوری است؟ ببینید؛ این را خدا میفهمد که با خدا آشناست، یعنی خدا که میفهمد! خدا از قلب به تو میفهماند، «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (هود/۷) به شما میفهماند. خوب تو که میگویی من تو را دوست دارم، «عجباً للمحبّ کیف ینام!» (دیوان اشعار، ملک الشعرای بهار، شب قدر) عجب از عاشقی که خواب کند، خواب بر عاشقان حرام بود. باز آن طرف نیفتید که خیال کنید که باید شب و روز هیچ نخوابید! نه. اینها یک جریانات طبیعی است، خواب به اندازه، منتها وقتی که بهتر میتوانید با خدا حرف بزنید آن موقع نخوابید.. چه وقت بهتر میتوانید؟ وقتی که همه خوابیدهاند، آرام. بیدار میشوی، میآیی در فضای باز، «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ» (آل عمران/۱۹۰ - ۱۹۱) این آیات را مستحب است انسان به آسمان نگاه کند و بخواند، یک لذّتی ببرد، کلام خدا را از زبانش جاری کند و بعد برود بنشیند با خدا حرف بزند، نه تنها با خدا حرف بزند، طلب عفو برای خودش بکند، بگوید: استغفر اللّه ربی و اتوب الیه . حداقل چهل تا مؤمن، از دوستانت هم یاد کن، وقت خوبی است، برنامهی خوبی است که «فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَک عَسَى أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَحْمُودًا» (اسراء/۷۹) اگر میخواهید به کمال برسید -که همهاش دعای شما این است که خدایا ما را به کمال برسان- تهجد داشته باشید. حالا بعضیها میآیند میگویند آقا ما تهجد داشته باشیم، چرا به ما تهجد ندادی؟ دادنی نیست. هر که میتواند، هر که محبّت او به خدا بیشتر است، نصف شب بلند میشود، همین شبهای کوتاه، هر کس هم؛ خب؛ کمتر است یا مشکلاتی دارد یا حالا تا ساعت یک نشسته تلویزیون نگاه کرده، خب مشکل است دیگر! آدم بخواهد شب مثلاً ساعت دو و نیم؛ سه هم بلند بشود، کار مشکلی است، بخواب آقا جان! بخواب! حالا نماز صبح خود را هم اگر ببینیم خواب بودی که تکلیف نداری، ساعت هشت نماز صبح خود را میخوانی انشاءالله! این آدم را حالا چه کارش میکنند؟ میگویند آقا تو به درد ما نمیخوری، مدام روز به روز میبیند توفیقات او کم شد، ترس از خدا ندارد، محبّت به خدا ندارد، میزان نیست. بنابراین انشاءالله کوشش کنیم خوف از خدا را در دل خود زیاد کنیم که بعضی از مردم هستند که تنها به خاطر خوف از خدا، عبادت میکنند. اینها؛ اگر تنها از خوف بود ، اینها منحرف هستند، رجاء نداشتهاند؛ این یک دسته هستند.
نسألک اللّهم و ندعوک، باعظم اسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم؛ الحجة ابن الحسن؛ یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا قاضی الحاجات، یا کافی المهمات، یا خالق فاطمة الزهراء، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا العزیز الفرج، خدایا فرج ما را هم با فرج امام زمان برسان، همهی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، خدایا این جمعهی ما را جمعهی ظهور آن حضرت قرار بده، پروردگارا به آبروی امام زمان گرفتاریهای مسلمین، غفلتهای این دوستان؛ همه را برطرف بفرما، خدایا خوف و رجاء را در دلهای ما مساوی قرار بده، پروردگارا محبّت خودت را در دلهای ما قرار بده، پروردگارا محبّت خودت نسبت به ما زیاد بفرما، ما را مشمول رحیمیت خودت قرارمان بده، پروردگارا مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما، مریضهای اسلام، مریض منظور، مریضهی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.