درس نهم از ۳۶ درس تزکیه نفس
بهمن ۱۰, ۱۳۸۲درس یازدهم از ۳۶ درس تزکیه نفس
بهمن ۱۰, ۱۳۸۲
درس دهم از ۳۶ درس تزکیه نفس:
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: استقامت
موضوع فرعی ۲: اعتماد نکردن به غیر خدا
تاریخ:
۰۷ ذی الحجة الحرام ۱۴۲۴ هجری قمری
۱۰ بهمن ۱۳۸۲ هجری شمسی
2004/01/30 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- ثبوت مراحل در روح و رفع صفات رذیله
۲- اعتماد نكردن به غير خدا
۳- فهمیدن حقیقت «حسبنا اللّه و نعم الوكيل» و اعتماد به خدا
۴- کمک های خدا به انبیاء و هرکسی که به او توکل کند
۵- همه ی تكيهگاههايي كه شما تصور بكنيد متزلزل است
۶- به هیچکس و هیچ چیز اعتماد نکنید
۷- تلقین استقامت و ایجاد آرامش
۸- اعتماد به نفس
۹- ذکر مصیبت امام باقر علیه السلام
۱۰- توصیه هایی برای روز عرفه و عید قربان و غدیر و جمعه و ماه های قمری
گزارش کوتاه این درس:
حضرت استاد در این جلسه ابتدا فرمودند: مدت زمانی که شما در هر مرحله از مراحل تزکیه نفس هستید برای تثبیت آن مرحله در روحتان و همچنین رفع صفات رذیله مربوط به آن مرحله میباشد و سپس به طور مفصل درباره رکن دوم از ارکان استقامت یعنی اعتماد نکردن به غیر خدا یا اعتماد به خدا و یا اعتماد به نفس مطالبی را بیان کردند. در این زمینه استاد عزیز فرمودند: با توجه به اینکه خدای تعالی به شما اختیار داده و از حول و قوه خودش عنایت کرده و خوبیها و بدیها را به شما فهمانده و خواسته که شما مستقلاً روی پای خودتان باشید و حق انتخاب داشته باشید و شما را اکرام کرده، لذا باید به هیچکس و هیچ چیز غیر از خدا اعتماد نکنید و فقط به او تکیه نمایید و اگر حقیقت حسبنا الله و نعم الوکیل را بفهمید و با اعتقاد و ایمان آن را بگویید خدای تعالی در همه کارها بهترین وکیل شما میباشد و لذا کوشش کنید تکیهگاه های متفاوتی که دارید را عوض کنید و به خدا توکل کنید و همچنین اشارهای به توکل و اعتماد به نفس انبیاء و اینکه خدای تعالی جواب درخواست های آنها را میدهد، نموده و به سالکین الی الله توصیه فرمودند که روحیه استقامت و اعتماد به نفس را به خود تلقین کنید و با خدای مهربان صحبت نمایید که در اثر این تلقینات آرامشی نصیب شما میشود و بهتر میتوانید روی پای خود باشید و اعتماد به نفس کنید.
در پایان با ذکر مصیبت امام باقر (علیه السلام) و توصیه هایی پیرامون روز عرفه و عید قربان و عید غدیر و روز جمعه و همچنین ماه های قمری مجلس پایان یافت.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیّما علی بقیةالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللَّعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»(جن/۱۶).
۱- ثبوت مراحل در روح و رفع صفات رذیله
در هفتههای گذشته دربارهی استقامت که از ارکانِ سیر الی الله و مراحلِ تزکیهی نفس است عرایضی عرض شد، امیدوارم آن عرایض، همهاش مورد قبول و توجّه دوستان و مورد عمل دوستان قرار گرفته باشد.
یکوقت خداینکرده نگویید که من این مرحله را گذراندهام! مرحله هیچوقت نمیگذرد. مرحله، اگر یک مدّتی کار میکنید: برای تثبیت آن مرحله و ثبوتش در روح انسان و زدودن صفات رذیلهای که مربوط به این مرحله است، میباشد.
۲- اعتماد نکردن به غیر خدا
هفتهی قبل دربارهی صبر و مراتب صبر که یکی از ارکان مهم استقامت است مطالبی عرض شد. این هفته دربارهی یکی دیگر از ارکان استقامت توضیح میدهیم که آنچه را که ما در گذشته بهشما بهعنوان طرح دادهبودیم، چهار رکن بود: در استقامت چهار رکن و چهار موضوع اهمیّت زیادی دارد که باید هر سالکالیالله تا به مرحلهی صراطمستقیم میرسد و میخواهد جهاد با نفس بکند؛ این چهار رکن را باید در خودش بهوجود بیاورد.
یکی از آن ارکان اعتماد نکردن به غیر خداست. خدا انسان را خلق کرده و به او اختیار دادهاست.
خوب دقّت کنید: اختیار بهمعنی انتخاب است. اگر شما اختیار نداشته باشید، انتخاب نمیکنید. هیچگاه این خانه خودش این شکل را برای خودش انتخاب نکردهاست؛ چرا؟ بهخاطر اینکه اختیار ندارد. ولی شما، آمدنتان به این مجلس، با اختیار خود شما و انتخاب خودشما بودهاست. چرا؟! بهخاطر اینکه شما اختیار دارید.
یکی از چیزهایی که پروردگار متعال، بشر را به آن ممتاز فرمودهاست؛ اختیار است. اختیار؛ در هر تشکیلاتی که باشید؛ میبینید یک امتیازی است.
شما در یک اداره، در یک کارخانه، در یک کارگاه که باشید، رئیس اداره یا کارخانه میآید به شما اختیار میدهد، میگوید شما مختار هستید در این قسمت هر کاریکه خواستید بکنید. این امتیاز است، برای شما؛ به آن کسی که گفته هر چه فلانی گفت یا تو حقّ انتخاب نداری؛ آن شخص را امتیاز نداده است.
خدای تعالی از بعد از وقتی که تعلیمات عالَم ارواح را به ما عنایت فرمود و آن تعلیمات را ما یاد گرفتیم و در فطرتمان قرار گرفت، حتّی در عالَم ذر به ما اختیار داد: تو یکی من یکی! ولی من فرمان میدهم تو باید فرمان برداری. میتوانی تخلف کنی؛ امّا تخلفتو، بهخاطراینکه دیگران را ممکن است اذیّت کند و یا از صراط مستقیم خارج شوی؛ تخلّفات تو عذاب دارد و کارهای صحیح تو اجر دارد و این را هم بدان: با اینکه اختیار داری، با اینکه شخصیّتی داری، با اینکه تو یکی من یکی و با اینکه من فرمان میدهم تو گاهی فرمان میبری و گاهی فرمان نمیبری! امّا من یک امتیازاتی، یک محبتهایی به تو دارم و آن این است که به من اعتماد کن! روی پای خودت بایست! از یک جهت این را اعتماد به نفس میگویند و از جهت دیگر اعتماد به خدا میگویند.
اعتماد به نفس یعنی من خودم کسی هستم! من از خدا اختیار گرفته ام، من مکلّفم، به من فرموده که تو این کارها را بکن تا موفق بشوی، از من نخواستهاست که چون بردگان هر چه مولای من و هر هوای نفسی که مولایمن به من دستور دادهاست من عمل کنم! مرا یک فرد مختار، آنهم به اختیار خودم؛ راه صحیح را به من نشان داده و من را در آن راه صحیح؛ قرار داده است. ببینید کمال محبت را پروردگار متعال کردهاست و لذا میفرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»(اسراء/۷۰)، ما بنیآدم را اکرام کردیم؛ هیچوقت به حیوانات این اکرام را نکردهاست که تو ای گوسفند! اگر علف خوردی به تو ثواب میدهم! اگر مثلاً گوشت حیوانات را خوردی، عذابت میکنم! نه؛ او را مجبور کردهاست؛ آنرا طوری خلق کردهاست که باید علف بخورد؛ باید از گرگ فرار کند به شهر پناهنده شود و بشر از گوشت آن استفاده کند! صدها، هزارها گوسفند را بشر میکُشد. گوسفندان در مقابل بشر تسلیم هستند امّا در عمر، شاید یک گوسفند نصیب گرگ نشود! وقتی که گوسفند از دور گرگ را میبیند، فرار میکند! این کار خداست و اجبار خداست و اینکه این گوسفند را خدا برای تو ای بشر، خلق کرده است.
امّا بشر! نه؛ این، حلال؛ آن حرام! این کار بد؛ آن کار خوب، تا این اندازه خدای مهربان، برپایهی مهربانیخود، به انسان راهنمایی کردهاست. در همین سورهی مبارکهی شمس دیدهاید میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»(شمس/۸). هم بدیها را به او الهام کردهاست و هم خوبیها را به او فهماندهاست؛ همهی آنها را به او گفتهاست ولی اختیار هم دادهاست که ای بشر، تو یکی من یکی! من منتها با تو، فرق من در این جهت، این است که تو و تمام رهبران تو، حتی دربارهی رسول اکرم، میفرماید: وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی(ضحی/۷)، اگر هدایت خدا نباشد همه گمراه هستند! چون گمراه میشوی، چون نمیدانی چه کار باید بکنی! چون غریزهای که ما در حیوانات گذاشتهایم که زندگی آنها را اداره میکند در تو نگذاشتهایم؛ چون اینطور است؛ من شما را راهنمایی میکنم.
یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، بعد رسول اکرم خاتمالانبیاء و بعد دوازده امام که برترین و بهترین خلق خدا هستند. اینها آمدهاند برای رهبری تو! به تو بگویند چه کار خوب، چه کار بد است؛ خود من هم به شما الهام میکنم.
در اینجا تو باید خودت را نشان بدهی تا رشد کنی و کارهای زشت کنی تا تنزّل کنی و اگر این محبّت آخری را، تو، توجّه کنی خیلی عالی میشوی؛ رشد میکنی.
آن محبّت آخری، ایناستکه «وَکَفَی بِاللَّهِ وَکِیلًا»(احزاب/۴۸)، من را وکیل خودت قرار بده، من تو را کفایت میکنم!
۳- فهمیدن حقیقت «حسبنا الله و نعم الوکیل» و اعتماد به خدا
«حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْم َالْوَکِیلُ»(آلعمران/۱۷۳)؛ ایکاش همهی شما این کلمه را بگویید! نه در لفظ! همهی ما در قرآن خوانده ایم و در لفظما این جمله هست!
در دستورات است که صبح بعد از نماز صبح بگویید: «حسبنا الله و نعم الوکیل»، امّا اینها یک جملاتی است که باید به عمقش فرو رفت! وگرنه لقلقهی لسان است و با حرف کار درست نمیشود.
حسبنا الله! یعنی چه؟ یعنی خدا من را بس است!
من اگر روز شنبه که همین فرداست، میلیاردها تومان بدهی دارم و الان موجودی ندارم! اگر واقعاً بگویی «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»، همین امشب که نه! همین لحظه کار تو، درست میشود امّا اشکال کار این است که اعتقاد ما به خدا زیاد نیست! حسبنا اللّه یعنی خدا من را کافی است!
آقا این بانک ملّی را، مثلاً تمام آنچه که پول دارد، برای تو کافی است؟ آقا ده میلیارد تومان داشته باشی برای تو بساست؟ بله! خدا را داشته باشی برای تو بساست؟ اینجا، یک تأملی میکنیم! میگوییم تا ببینیم! این علامت کفر ماست؛ این نشانهی بیایمانی ماست؛ این نشانهی بیاعتقادی ماست.
من نمیگویم حالا اینطوری باشید، باید زیرسازی بشوید، شما نمیتوانید طبقهی سقف این تالار را روی آب بگذارید، پایهای نداشته باشد!
حسبنا الله، این از روی اعتقاد باید باشد، من چرا اصول اعتقادات را برایشما، در مدّت یک سال یا بیشتر گفتم؟ برای اینکه این زیربنا درست بشود و از اینبهبعد هم همهی دوستان در همهی شهرها بدانند که بهکسیکه این اعتقاداتی که من گفتم بلد نباشد، مرحله نخواهم داد. آنهایی هم که امتحان دادهاند و همه، نزد من نامشان محفوظ است و خوب امتحان ندادهاند و یا اهمیّت ندادهاند و یا حتّی بعضی اسمخود را ننوشتهاند، ما الان نمیدانیم اینها مال چهکسی است؟ یا اسمخود را ننوشتهاند و یا اینکه تا به حال اهمیتّی به کار نداده اند؛ اینها دیگر مرحله ندارند مگر اعتقاداتخود را درست کنند.
آنهایی که تازه وارد میشوند، اعتقادات را بخوانند، یاد بگیرند؛ بعد امتحان بدهند شاید قبول بشوند و شاید هم مردود بشوند، این مطلبی است قاطعانه و قطعی و از آنهایی که امتحان ندادهاند و اهمیت ندادهاند، خواهش میکنم در مجلس ما نیایند.
من بعضی از مجالس را گفتهام: اینجا خانهی من است. اینجا حالا نمیتوانم این حرف را بزنم. من راضی نیستم بیایند مگر اینکه بیایند امتحان بدهند؛ آقایان چون اعتقادات مهم است، این که ما الان؛ یک نفر از این جمعیت؛ من خودم: یا احتمال نمیدهم یا احتمال ضعیف میدهم که اگر یک میلیارد بدهی دارد و الان هم موجودی ندارد و فردا قولآن را دادهاست؛ البتّه روی برنامهی صحیح مذهبی پیش آمده باشد؛ فردا قولآن را دادهاست! بگوید: حَسْبُنَا اللَّهُ، و فکرش راحت باشد؛ نهار خود را که خورد، بگیرد راحت بخوابد! زن او بگوید فردا تو اینقدر بدهی داری! خوابیدهای؟! میگوید حسبنا الله!
اگر اینطور شدید، باید اینطور بشوید؛ به یاری پروردگار؛ ولو در بین شما ده نفر با آنها سر و کلّه بزنم و اینطوری آنها را درست بکنم، ارزشآن برای من از چند هزار جمعیّت بیشتر است. «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»؛ یک وکیلِ بیاعتنای بیتوجّه نیست!! بهترین وکیل است! اینطور وکیلی شما در تمام دنیا چه اروپایی باشد چه اروپا دیده باشد چه در کلاسهای مهم قضاوت کار کرده باشد؛ پیدا نمیکنید.
هم قدرت دارد؛ چقدر؟ بینهایت! هم عالم به حقیقت است نمیخواهد پروندهی شما را مطالعه بکند و هم تو را دوست دارد و این از همه مهمتر است! بگو حَسْبُنَا اللَّهُ، روی پای خودت بِایست!
-من یک زن پاشکسته هستم، چشممن به دست شوهرم است! آن هم یک آدم قماربازِ حرامخوری است! همان حرامها را میآید به من میدهد.
-خوب، التماس دعا! تو به درد برنامهی ما نمیخوری.
آن یکی دیگر:
-من اگر روز جمعه، مدیر ادارهمان گفته است که جلسه نرو! کار دینی نکن!
-که خدای تعالی میفرماید: «إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِنْ یَومِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ»(جمعه/۹)، شما کارخود را رها کنید، بروید به طرف یاد خدا.
-این گفته نیا وگرنه تو را بیرونمیکنم!
نمیخواهم مثالهای زیادی بزنم! چون به اکثر شما که نگاه میکنم، یک مثالی یادم میآید و خودم و حتّی خودم، بگو نعم الوکیل، «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ».
-من را از اداره بیرون میکنند،
-بکنند!
-من را از خانه بیرون میکنند!
-بکنند، این کارها را دربارهی انبیاء کردند و انبیاء تا امروز آقا هستند! تا امروز آقا هستند، انبیاء اینطوری بودند.
۴- کمک های خدا به انبیاء و هرکسی که به او توکل کند
حضرت موسی از پیغمبران اولوالعزم است؛ اگر میخواست هم نمک او را بگیرد، هم پولدار باشد، هم متهم به قتل بوده، بترسد! این را بدانید، پا در مصر نمیگذاشت! پا نمیگذاشت. یکشخصی که از مصر، بیرون که رفته فرعون او را بزرگش کرده، نمکگیرش کرده! بعد آمده تا به حدّ رشد رسیده، یک نفر از آنها را کشته و قدرت فرعون را هم دیدهاست امّا میگوید: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ».
خدا به او چه میگوید؟ «إِنَّنِی مَعَکُمَا»(طه/۴۶)، من با شما هستم، «أَسْمَعُ وَأَرَی»؛ به خود خدا قسم، به همهی شما که الان صدای من را میشنوید و به تمام مردم کرهی زمین، به بنیآدم، فرمودهاست: «إنّنی معکما، أسمع و أری». گفتن نمیخواهد! اگر غیر از این خدا را معتقد باشیم؛ اعتقاداتما درست نیست و کافر هستیم.
«أَسْمَعُ وَ أَرَی»؛ حضرت موسی از اینجا شروع میکند به دعا کردن: دیگر راحت شد، تو با ما باشی چه بهتر! میگوید:
-«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» خدایا شرح صدر به من بده.
-خیلی خوب! دادیم،
-«وَیسِّرْ لِی أَمْرِی»، کارم را آسان کن،
-کردیم، کارها را آسان کرد، آخر فرعون و جمعیتش عقب سر موسی و بنیاسرائیل راه افتادند. اینها از بین دریا گذشتند ولی آنها غرق شدند، چه بهتر از این؟
-«وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی»، یک مشکل دیگری هم دارم: «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی»، خدایا زبان مرا باز کن، گره را از زبان من بردار، یعنی من در مقابل فرعون که رسیدم، فرعون اگر به من گفت که من تو را بزرگت کردم! بگویم بزرگ کردی!؟ بیخود بزرگ کردی! زبانم باز باشد. که در بعضی از روایات هست که فرعون خیلی تعجب کرد: بچّهای که ما او را بزرگ کردیم حالا آمده میگوید: یا ایمان بیاور یا کافر هستی! بنیاسرائیل را به من تحویل بده؛ این حرفها یعنی چه؟
ببینید: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»؛ دعاهایشما مستجاب میشود؛ «وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی»(طه/۲۵-۲۸)، من خوشسخن گفتن را بیجهت، دوست ندارم؛ بگویند عجب منبری خوبی بود خوب حرف زد! تُن صدای او چقدر خوب بود! اینها نه: یَفْقَهُوا قَوْلِی! مردم حرفهای من را بفهمند! با اصطلاحات فلسفی و اصطلاحاتی که مردم هیچچیز نمیفهمند؛ صحبت نکنم. به قول یک کسی میگفت که من این صفحهی کتاب، فارسی است! خواندم تا پایین هیچ چیز نفهمیدم، شما چه میفهمید؟! گفتم خود مؤلف هم نفهمیده است! یک کتابی بود در اثبات وحدت وجود نوشته بود! امّا قرآن «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»(قمر/۱۷).
«یَفْقَهُوا قَوْلِی»؛ زبان پیغمبر هیچ وقت گُنگ نیست، بعضیها میگویند زباناو مثل این گنگلاسها یکمقداری زبانش میگرفت، لکنت میخورد؛ این نیست! روایت هم دارد. مردم حرف من را بفهمند؛ من در مدرسه تحصیل کردهام، اساتید ما چون میخواستهاند به شاگردهایخود چیزی یاد بدهند، با اصطلاح صحبت کردهاند، اصطلاحات را من بلد شدهام، حالا با همان زبان بخواهم با مردم حرف بزنم؟! نمیشود؛ اینها بلد نیستند؛ «یَفْقَهُوا قَوْلِی»، تا اینجا دعایاو مستجابشد. واقعاً «یَفْقَهُوا قَوْلِی»! واقعا خدایتعالی کارها را برایاو آسان کرد! واقعاً همه کارها را: شرح صدر به او عنایت کرد؛ دارد دعاها را تندتند میکند؛ فکر کردهاست هر چه احتیاج دارد به خدا همین الان بگوید: «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی، هَارُونَ أَخِی»(طه/۳۰-۲۹)، خود او تعیین میکند: خدایا یک وزیری؛ وزیر به معنای کسی است که وزر و وبال انسان را بالاخره یکمقداری تحمل میکند؛ وزر و وبال ملّت را هرکس در هر بخشی تحمّل کرد، وزیر همان بخش است؛ وزر و وبال من را تحمّل کند؛ «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی هارون أَخِی»، این برادر من خیلی مرد خوبی است، این را وزیر کن.
-از اینجا خدا میگوید: «اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی»(طه/۴۳).
خیلی مشکل است با یک طغیانگری مثل فرعون، انسان با زبان گرم صحبت کند! «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا»، با ملایمت، با تبسم؛ اگر میتوانید قربانصدقه بشوید، بشوید!
-ای آقا، این مرد کافر! این همه بچهی کوچک را کشتهاست، من حالا بروم؟!
-بله،
-چرا؟
-«لعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی»(طه/۴۴)؛ شاید این هدایت بشود!
خدا از فرعون هم نمیخواهد بگذرد! شما فکر نکنید که خدا بندگان خود را برای عذاب خلق کردهاست، برای بدبختی! ابدا؛ این بدبختیها را خود ما برای خودما به وجود میآوریم!
۵- همه ی تکیهگاههایی که شما تصور بکنید، متزلزل است
پس یکی اینکه خدا را، به او اعتماد کنیم؛ کسی هم که بهخدا اعتماد کرد، دیگر بههیچجا تکیه نکند. همهی تکیهگاههایی که شما تصور میکنید همهی اینها متزلزل است! شما؛ یک دیواری خودش را نمیتواند نگه دارد؛ خراب دارد میشود؛ میتوانی بهآن تکیه بکنی؟ بیشتر روی سرت خرابمیشود! تمام تکیهگاهها..
حدیث قدسی است که خدایتعالی میفرماید: و عزّتی و جلالی، به عزّت و جلالم قسم، «لاُقطّعنَّ اَملَ کُلّ مؤمّل غیری بالیأس»، خیلی عجیب است، چرا پس ما اینطوری نمیشویم!؟ برای اینکه ما هنوز بچّههستیم، هنوز در راههستیم، هنوز به مقصد نرسیدهایم!
میگوید به عزّت و جلالم قسم، هر کس من را بشناسد، -حالا اینها را من میگویم: من را بشناسد، هر کس من را معتقد باشد و بداند من که هستم؛ اینها را من اضافه کردم این چند جمله را- هر کس به غیر من اعتماد کند من قطعش میکنم چون او را دوست دارم. چون تو را دوست دارد، میخواهد بگوید بیا طرف من، کجا میروی!؟ آن مرد حالا پولدار! چقدر پول دارد!؟ آن قدرتمند چقدر قدرت دارد؟ شما امروز قدرتمندترین مردم، مثلاً همین ایران خودمان را؛ فرق نمیکند چون الحمدللّه قدرتمندان ما از این حرفها بدشان نمیآید! قدرتمندترین افرادی که ما در این مملکت داریم امروز به شما وعده بدهد که فردا بیا من تو را رئیس فلان محل میکنم! تو از حالا میروی جشن میگیری: بله! من دیگر نانم در روغن است، همهی زندگی من درست است! ترفیع مقامی به من داده اند، به من کمالاتی عنایت کرده اند، و!…
اگر پیش آمد و آقا امشب سکته کرد!.. میشود یا نمیشود؟!
-خوب، بله!
-همهی اینهایی که مُرده اند همین طورها مُرده اند! پس دیدی نمیشود به این دیوار تکیه کرد؟ تا حدّی چرا؛ یک مقدار خستگیخود را بگیر، مسألهای نیست ولی تکیهی واقعی نمیتوانی بکنی! امّا به خدا؛ خدایی که میگوید: «لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ»(بقره/۲۵۵)، من نه چرت میزنم؛ نه خواب دارم؛ «معکم» با شما هستم؛ ببینید خیلی عجیب استها! به این اعتماد کن، من نمیدانم چطوری مثال بزنم تا این مسأله واقعاً در مغز ما پیاده بشود.
قضایایی در این ارتباط هست: آن شخص، فرزند امام سجاد است، لباس نوی خود را پوشیدهاست، میخواهد برود خدمت خلیفهی وقت؛ –حالا هر که بود- یکی به او رسید،
-گفت تو؟!
-گفت این یک وقتی با من رفیق بودهاست! امّا این را هم بدانید غالب این رفقایی که سابق با شما رفیق بودهاند وقتی که پشت میز مینشینند از شما فراموش میکنند؛ اینطور نیست که با من یک وقتی رفیق بودهاست، حالا وارد اتاقاو میشوی، میگوید این آقا حتماً کاری دارد، آمده پیش من، به عنوان یک کار! سابق اینطوری نبود، سابق مثلاً یک نفر میرفت خانهی دوستخود؛
-آقا خیلی خوش آمدید، من دلم گرفته بود، تنها بودم، خوب شد شما آمدید با هم مینشینیم صحبت میکنیم. امّا حالا اگر وارد اتاقاو شدی:
-بفرمایید! کاری دارید؟ خیلی هم، یکطوری برخورد میکند با آدم!
-نه آقا ببخشید ما خیال میکردیم که ده سال قبل است، و هیچ کاری به تو نداریم!
نگو حالا که رفیقمن رفتهاست در رأس فلان قدرت واقع شدهاست، من بروم از او یک احوالی بپرسم! حالا او باید بیاید، اگر روش پیغمبراکرم را بخواهد عمل بکند؛ «طبیب دوّار بطبّه»؛ برمیخواست میرفت خانهی یهودی، میرفت خانهی مسیحی، تشریف میبرد خانهی هر کسی که احتمال میداد پیغمبراکرم که او تحت تأثیر واقع بشود؛ او میرفت!
۶- به هیچکس و هیچ چیز اعتماد نکنید
به هیچکس اعتماد نکن: نه به حقوقخود! زنها: نه به شوهرخود! بچّهها: نه به پدرخود! به هیچکس جز خدا. خدا: برای اینکه خدا همیشه هست، دنیا به تو نرسد آخرت به تو میرسد، در عالَم برزخ به تو نرسد بالاخره، انّا للّه و انّا الیه راجعون، فرار از حکومت پروردگار هم که نمیتوانید بکنید پس با همین حاکم رفیق باشید. بر خودتان تکیهکنید. به حقوق خود تکیهنکنید! عید نوروز نزدیک است، مثلاً حقوق اضافی به ما میدهند! ما فلان کاری را بکنیم، این چه حرفی است؟! از شما اهل تزکیهینفس خیلی بعید است! چون همهی اینها خطر دارد؛ احتمال از بین رفتن دارد؛ چیزیکه احتمال از بین رفتن ندارد خداست، فقط خداست! اگر قبول ندارید همین الان برخیزید بگویید ما اینها را قبول نداریم تا ما فکرمان راحت باشد! اینقدر نفس نزنیم، چهکسی در این مجلس هست که قبول نداشته باشد؟ از نظر اعتقاد چرا؛ امّا در عمل نه! عمل هم داشته باشید.
-ای آقا حالا ما فردا میخواهیم برویم فلان جا، فلان مبلغ پول بریزیم چه کار کنیم؟!
-به خودت بگو! خدا دروغ است؟! حرفهایش دروغ است؟! یا تو ضعیف هستی!؟ نه جدّاً! ما ضعیف هستیم، استقامت داشته باشیم!
۷- تلقین استقامت و ایجاد آرامش
یک ساعت لااقل بنشین به خودت تلقین استقامت کن. من یک وقتی با یک نفر برای یک چیزی کار میکردم، خیلی ضعیف بود، میگفتم روزی صد مرتبه بگو من انسانِ قویِ معتمد به خدا هستم، اینها را بگو، آقا هیچ اشکال ندارد در اتاق تنها، دَر را ببند، زنتو نیاید بگوید این دیوانه شدهاست، دارد با خودش حرف میزند! با زبان خودت بگو خدایا من به تو اعتقاد دارم، خدایا من به تو اعتماد میکنم. اگر صد مرتبه مثلاً این را گفتی، میبینی یک حالتی در تو پیدا شد آرامش گرفتی؛ این اضطرابها، این مسائلی که الان در ما هست، اضطراب را در روایات دارد که اگر خواستید رفع بشود چون مال شیطان است، «لاحول و لاقوة الاّ بالله العلی العظیم» بگویید. خوب «لاحول و لاقوة الاّ بالله العلی العظیم» یعنی چه؟ یعنی همهی حول و قوّههایی که میبینید، همهی این قدرتها، همهی این مسائلی که در عالَم هست، همه، از آن اعلا گرفته تا آن ادنی، همهی اینها مال خداست، اینها حول و قوه نیست، حول و قوّهای که انسان اختیار آنرا نداشته باشد چه حول و قوهای است؟ شما الان اختیار دارید تا یک ساعت دیگر با همین قدرتی که اینجا نشستی نشسته باشید؟ از نظر بدنی؟
-نه،
-از نظر مالی؟
-نه
-از نظر مقامی؟
-نه، از در اتاق رفتید بیرون میبینید یک نامهرسانِ بیموقع آمده همان عزل تو را جلوی در اتاق به شما دادهاست! چه اشکال دارد؟
-امّا خدای مهربان، خدای وفیّ، باوفا، این خدا، هیچ! عهدی با خدا ببند، بنشین در اتاق با خدا حرف بزن، مشکلاتخود را بگو!
حضرت موسی، همهی مشکلاتاو همین چند تا بود، انجام هم داد! خدایتعالی: «إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی»(طه/۴۶)، بروید با کمال قدرت، بروید و رفتند و موفق هم شدند، تا امروز هم حضرت موسی اسمش در کتاب: واذکر فی الکتاب -مثلاً- موسی؛ اسمش در قرآن بیشتر از همهی انبیاء برده شده است، چقدر محترم. ما نمونههایی در زمان خودمان داریم که به چشم خودمان دیدهایم، من به خاطر بعضی از مسائل نمیخواهم اسم ببرم، وارد بشوم! اعتماد به خدا!
در هواپیما نشسته اند، از آنها میپرسی:
-چه احساسی دارید؟
-یک احساس دارم که خدا با ماست،
-این را من میگویم، آقا دارید وارد دشمن میشوید، همهی اینها ممکن است خون تو را بخواهند بریزند
-اگر صلاح باشد که خون من ریخته بشود چه بهتر، اگر صلاح هم نباشد اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند، نمیتوانند.
شما در این جنگ تحمیلی خودتان را نشان دادید، پشت به پشت هم بدهند نمیتوانند، نمیتوانند! این معنای اعتماد به نفس است که در مرحلهی استقامت باید شما این را درستش کنید والاّ نروید بالا، اعتماد به نفس، اعتماد به خدا، خیلی قضایا داریم! خیلی قصّه داریم، من در همین مجلس اگر بخواهم عدّهای را نشان بدهم یک همچنین کاری، منتها در حدّ خودشان کرده اند میتوانم نشان بدهم.
۸- اعتماد به نفس
بحمدالله این مکتب، این درس، این برنامهها یک عدّهایی را در همین مسأله ساختهاست، منتها خوب چون اکثریّت هنوز ساخته نشده اند از این جهت یک مقداری رویش حرف میزنم. انشاءالله شما را رها نمیکنم، مگر دعا کنید که ما زودتر به آن عالَم برویم و این مزاحمتها را رفع کنیم وگرنه باید تکیهگاهخود را عوض کنید، همهی شما. هر کسی یک تکیهگاهی برای خودش درست کردهاست.
مرحلهی استقامت اوّلین مرحلهی تزکیهی نفس است بعد از یقظه و توبه، چون آنها مقدماتی است برای مراحل تزکیهی نفس، شما این را درستش کنید، این یک پایه از استقامت است! اذکاری داشته باشید، به شما گفتهاند یا قوی زیاد بگویید! یعنی خدا قوی است من ضعیف هستم، خدایا «فهل یرحم الضعیف الاّ القوی»؟ ضعیف دیگری میخواهد بیاید تو را کمک کند ولو قدرتمندترین افراد بشر باشد؟! کجا میتواند به تو کمک کند؟! خود آنها پایشان روی آب است! قدرتمندان! هر که میخواهد باشد، هر که، به غیر از آنهایی که اتکّا به خدا دارند که، آنها وصل به خدا هستند، ائمهی اطهار، اولیاءخدا اینها باز به خاطر خدا قویهستند ولی آن که قطعاً خودش، مستقلاً بدون حرف قوی است خداست.
یا قوی؛ هزار مرتبه گفتی یا قوی؛ هنوز میگویی- همانهایی که همهی ما میگوییم- همانهایی که غالباً گفته ایم یا لااقل عمل کردهایم! پس یکی از برنامههای مراحل تزکیهینفس، استقامت است و یکی از ارکانآن، تکیه نکردن به غیر خداست؛ بهیک معنا روی پای خودت بایست. خودت باش. وقتی که خدا میگوید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»، تو را هم گفتهاست؛ ما اکرام کردیم، اختیار او را به دست خوداو دادیم، گفتیم که خودت باش، تو خودت کسی هستی، شخصیّتی هستی. مردم تو را نمیشناسند، بهتر که نشناختند، شهرت بدترین آفت دین و دنیای انسان است، اگر انسان خودش عقبآن برود و خوب مثل ائمهی اطهار و پیغمبراکرم، اینها عقب شهرت نرفتند، دنبال کار بودند، وگرنه آدم بخواهد خودش را مشهور کند، آفت دارد، اذیّت دارد، ناراحتی دارد. تو را نشناسند، ولی خدا که تو را میشناسد، «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(ق/۱۶)، از رگ گردن به تو نزدیکتر است.
۹- ذکر مصیبت امام باقر علیه السلام
روز وفات امام باقر علیه الصلوة و السلام است. در مصائب امام باقر نوشتهاند حضرت را به شام خواسته بودند، حضرت لباسخود را در راه شام، تغییر داد.
یک پیرمردی بود سالی یکدفعه، کشیش بود یا پاپ بود، میآمد پایین و مردم را میدید، پیرمردی بود. در همان روایت دارد که ابروهایاو بهقدری بلند شده بود که با دستمال بسته بودند، احتمالا قیچی هم آنوقت نبودهاست.
خوب، این آمد پایین، امام باقر هم لباسخود را عوض کردهاست، حضرت یکچند تا مطلبی فرمودند، البته قضیّهاش مفصل است، وقتی نگاه کرد، گفت تو... شناخت!
بعد حضرت فرمود تو از من سؤال کن؛ آن شخص سؤال کرد، آن پاپ سؤال کرد؛ حضرت یکیک جواب داد. خبر را به هشام دادند.
حضرت آمد؛ حالا در مدین، امام صادق و امام باقر را راه ندادند، رفت روی یک بلندی ایستاد، یک پیرمردی گفت اینجا جایی است که وقتی پیغمبرما میخواست به ما نفرین کند آنجا ایستاده بود!
بههرشکل، امام را اذیّتهایی کردند، امام را در مجلس؛ مثلاً نستجیربالله، اینها گریه دارد، اینها مصیبت است؛ میخواستند با کارهایی که آنها میکنند؛ شربخمری که آنها میکنند؛ حضرت را هم شریککنند. حضرت امام باقر علیه الصلوة و السلام با آن عظمت! و الان هم دارند به امام باقر علیه الصلوة و السلام ظلم میکنند. شما اگر بروید قبرستان بقیع تمام قبرهایی که در قبرستان بقیع هست سالمتر از این قبور ائمهی اطهار علیهم الصلوة و السلام است، همه.
ظلمهایی کردند ولی آنها گفته بودند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیل»ُ!
بکنید! ببینید حسینبنعلی در میان گودی قتلگاه افتاده، طبعاً آنطوری که نقل کرده اند، یک مقداری اگر انسان دقّت بکند، به این معنا میرسد که حضرتش ظاهراً از نظر بشری رمقی در تن ندارد، امّا با خدا مناجات میکند: «رضاً برضائک، تسلیماً لامرک، لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین».
امیدواریم همهی ما در این راه و در این برنامه و پشت سرخاندان عصمت و طهارت موفق باشیم، حرکت کنیم و انشاءالله همهی ما در این روز عزیز از ظهور حضرت ولیعصر ارواحنافداه استفاده کنیم و توفیق خودسازی را به ما در این راه عنایت بفرماید.
۱۰- توصیه هایی برای روز عرفه و عید قربان و غدیر و جمعه و ماه های قمری
روزهایی که در پیش دارید روزهای بسیار مهمی است، عرفه هست، عید قربان هست، عرفه، انشاءالله عصر عرفه، ولو چند دقیقهای اگر میتوانید، بنشینید یک گوشهای، حوائجخود را از پروردگارخود با همین اعتمادی که پیدا میکنید تقاضا کنید، بعد از ظهر عرفه.
حالا از نظر حجّاجی که آنجا هستند و ماه برای آنها ثابت شدهاست، شاید فردا برای آنها روز عرفه باشد، ولی خدا فرقی نمیگذارد، شما نمازخود را اوّل وقت بخوان، نماز تو که اوّل وقت خواندهای، با آنکه در آمریکا نمازخود را اوّل وقت خواندهاست اینها همه را با هم خدا میپذیرد. نمازهای اوّل وقت را میپذیرند، زمان برای خدا مطرح نیست!
شما آن روزی که برایشما ثابت است یا قطعاً میدانی عرفه است ،بنشین دعا کن که پس فرداست ظاهراً، روز نهم ماه ذیالحجه است.
روز دهم هم که عید قربان است که چهار عید در اسلام همهی مسلمانها باید قبول داشته باشند که یکیاز آنها را سیاسی قبول ندارند!
آخر همانطوری که عبادتها بعضیهایآنها عبادی سیاسی است! گناهان هم بعضیهایآنها، گناه سیاسی است!
این عیدغدیر با این عظمت که تنها مرحوم علامهی امینی شعرایی که دربارهی غدیرخم شعر گفته اند؛ یک عدّهی آنها را جمع کرده، یازده جلد شدهاست، خیلی هست! اوّلین شخص حسان بن ثابت بود، دربارهی غدیر شعر گفتهاست. شعر هم از آن ماندنیهاست، یعنی در آن زمان بخصوص، شما الان در ردیف فردوسی و حافظ خیلی از علماء حتی دارید ولی آن طوری که فردوسی و حافظ را میشناسید آنها را نمیشناسید، شعر ماندنی است و بخصوص آن وقت که مثل روزنامه بود، مردم دست به دست میچرخاندند؛ شعر گفتند، مطالب گفتند.
این انکار سیاسی است والاّ کدام احمق باشد که عید غدیر را قبول نداشته باشد، غدیرخم را قبول نداشته باشد.
چهار عید در اسلام است که از نظر ما دوتایآنها مهمتر از همه است، نه از نظر ما، از نظر واقع، یکی عید غدیرخم است که آغاز امامت حضرت امیرالمؤمنین است، یکی دیگرآن- اگر گفتید؟- متأسفانه ما هم یادمان رفته، جمعه است. چون هر چیزی که زیاد بود قدرآن را نمیدانیم. آب زیاد است قدرآن را نمیدانیم. هوایی، که اگر یک لحظه هوا از ما گرفته بشود ما میمیریم زیاد است قدرآن را نمیدانیم.
جمعه، چرا جمعه اینقدر مهم است؟ برای اینکه روز ظهور امام زمان است، «المتوقع فیه ظهورک»، امروز ما توقّع داریم، انشاءالله همین امروز خواهد بود که نماز عید قربان را پشت سر آقایمان بخوانیم، پشت سر نایب آقایمان بخوانیم، حالا هر که آقا تعیین بکنند پشت سر او بخوانیم، جمعه، این دو روز مهمتر از عید قربان و عید فطر است، نماز جمعه مهمتر از نماز عیدقربان و عید فطر است، اهمیّتش بیشتر است.
حالا میگویید که چرا بعضی از علماء و مراجع نمیروند نماز جمعه؟ یک مسألهای هست که میگویند نماز جمعه را باید پشت سر امام معصوم یا نمایندهی خصوصی امام معصوم خواند این بحثی است بین علما، والاّ مختار هستید، میخواهید بخوانید، میخواهید نخوانید، از این جهت. بنابراین این روزها را در پیش دارید. حالا عیدغدیر در دورهی سال یکی است، این که کم است پس قدرآن را بدانید و ماه آخر سال هم هست. نگویید اشتباه کردی! یک کسی همین دیروز به من میگفت، میگفت چون ماه قمری را ما اعتنا نمیکنیم فلان جا مثلاً فلان جشن را گرفته اند در روز جمعه، خوب این راست است! روز جمعه که امروز باشد وفات امام باقر است و با تذکّر البته الحمدللّه درست شد و این دوستان خوب ما که به این آیهی شریفهی قرآن عمل میکنند که: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا»(توبه/۳۶)، واقعاً از آنها ممنونهستیم، در یاد آنها هست اقلاً وفات است!
من شب نیمهی شعبان در یکی از شهرهای شمال یک نفر تلفن زد به من، من به او تبریک گفتم، گفت برای چه تبریک میگویید؟ گفتم آقا نیمهی شعبان است، اینطوری! اصلاً نیمهی شعبان نمیداند یعنی چه، و یکی از دوستانمان در اصفهان که هم مادر او، هم پدر او، در برنامه هستند و خود ایشان هم در برنامه هستند در محضر حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای کاشانی شاگردی میکردند، ایشان پریشب تصادف میکند و از دنیا میرود و سالگرد مرحوم حاج آقای دولابی هم هست، برای اینها یک فاتحه همانطوری که من نشسته ام بخوانید. بله جناب آقای دکتر جوشن اسمشان بوده و انشاءالله امیدوارم خدا او را از شهدا قرارش بدهد؛ چون با اینکه به من اعتراض دارند این طور مُردنها در روایت هست که شهید محسوب میشود، مخصوصاً در راه حق هم باشد.
خدا انشاءالله ایشان را جزو شهداء قرار بدهد. به مادر و پدر این آقای دکتر تسلیت از همین راه دور عرض میکنیم. قطعاً و شاید در اصفهان صدای من را بشنوند، امیدواریم خدا اجر کاملی به اینها مرحمت بفرماید.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بأسمک الاعظم الاعظم الاعظم الحجة بن الحسن یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله، یا الله یا الله یا الله، خدایا به آبروی ولیعصر فرج آن حضرت را برسان، ما را از بهترین یاران و اصحابایشان قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما. دین و دنیا و آخرتمان زیر سایهی امام زمان از خطرات حفظ بفرما، خدایا اعتماد به نفس، توکل به خودت را به ما مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی حجةابنالحسن تو را قَسم میدهیم گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما. این عزیزان از دست رفته را به آبروی ولیعصر با خاندان عصمت و طهارت محشور بفرما. پروردگارا به آبروی امام زمانمان، ما را از دوستان خاندان عصمت قرار بده. خدایا در ما را در راه خود موفق بفرما، پروردگارا قدرت نفس، قدرت واقعی که وصل به قدرت خودت باشد به ما مرحمت بفرما، مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، اموات ما غریق رحمت بفرما، شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، «وعجل فی فرج مولانا».