درس نوزدهم از ۳۶ درس تزکیه نفس
فروردین ۲۸, ۱۳۸۳درس بیست و یکم از ۳۶ درس تزکیه نفس
فروردین ۲۸, ۱۳۸۳
درس بیستم از ۳۶ درس تزکیه نفس
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: صراط مستقیم
موضوع فرعی ۲: صراط مستقیم در عقاید، افکار و اعمال
تاریخ:
۲۵ صفر ۱۴۲۵ هجری قمری
۲۸ فروردین ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/04/16 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- صراط مستقیم در افکار و عقاید
۲- امام همهی علوم را میداند جز علم بداء
۳- صراط مستقیم در اعمال
۴- انسان بايد معيشتش را اندازهگيری كند
۵- اهل بیت علیهم السلام از همه فعال تر و ثروتمند تر بودند
۶- معنای درست زهد
۷- از زینت های الهی باید استفاده کرد
۸- لازمهی زهدِ به معنایِ ناداری، تنبلی می باشد
۹- اهل بیت از زینت های دنیایی استفاده می بردند
گزارش کوتاه این درس:
استاد معظم در این مجلس در موضوع صراط مستقیم و پرهیز از افراط و تفریط در عقاید و اعمال به ایراد سخن پرداختند .
ایشان ابتدا در موضوع صراط مستقیم در اعتقادات، عقیده صحیح نسبت به امام و اهل بیت علیهم السلام را توضیح داده و سپس در خصوص صراط مستقیم در اعمال مطالبی راجع به بهره بردن از زینت های الهی و تقدیر معیشت بیان فرمودند.
استاد با ملاک قرار دادن عمل اهل بیت علیهم السلام به عنوان صراط مستقیم فرمودند: همان گونه که آنها ثروتمند ترین و فعال ترین مردم زمان خود بودند سالکین الی الله را به فعالیت و تلاش اقتصادی و استفاده از همه ی مواهب الهی و زینت های دنیایی سفارش فرمودند.
ایشان نسبت دادن فقر به اهل بیت را کار دشمن در پست جلوه دادن اهل بیت دانسته و با بیان معنای حقیقی زهد، آثار و تبعات برداشت غلط از آن را توضیح فرمودند.
این مجلس با روضه ی حضرت سید الشهدا علیه السلام به پایان رسید.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَاسِیمَا عَلَی بَقِیةِاللهِ رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ* صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ»(حمد/۷-۶)
۱- صراطمستقیم در افکار و عقاید
موضوع بحث ما -در هفتههای گذشته اگرچه یک مقداری مربوط به مطالب مختلف لازم بود صحبت کنم، امّا- بنا است دربارهی صراطمستقیم حرف بزنم. انحراف از راه راست چه در جهت افراط باشد و چه در جهت تفریط، انسان را به مهلکه میاندازد. دربارهی افراط عرض شد که گاهی انسان وسوسه پیدا میکند در میان اعمالش چه عبادی باشد و چه غیرعبادی باشد. بیشتر از آنچه که باید دربارهاش عمل کند و یا فکر کند، میکند.
گاهی از اوقات هست که انسان در صراطمستقیم است، ولی در قلب خود یا فکر خود در صراطمستقیم نیست. اعمال در صراطمستقیم است، نمازها را اوّل وقت میخواند، واجبات را انجام میدهد، محرمات را ترک میکند و هیچگونه افراط و تفریطی در عمل ندارد. امّا در اعتقاد و در فکر افراط و تفریط دارد یا در افراط است و یا در تفریط است.
علی علیهالصلوةوالسلام فرمود: دو دسته کمر مرا شکستند. یک دسته آنهایی که افراط در معرفت من دارند و یک دسته هم آنهایی که تفریط میکنند.
علی و یا سایر ائمهی اطهار علیهمالصلوةوالسلام را باید آنگونه که خدا در قرآن معرفی فرمودهاست، شناخت. در قرآن دو مسأله که مهمترین مسأله است؛ ذاتمقدس پروردگار دربارهی امام، صریحاً اشاره فرموده است. که من نمیخواهم الان دربارهی اعتقادات صحبت کنم. چرا؟ به خاطر اینکه در دورهی اعتقادات مطالبی را در این ارتباط گفتم. ولی این مقدار را اشاره میکنم، گاهی انسان دربارهی معرفت امام «غلو» میکند و گاهی هم خیلی کمتر از آنچه که او هست او را میشناسد.
۲- امام همهی علوم را میداند جز علم بداء
آنچه را که قرآن بیان فرموده در معرفت امام این است که: علوم اوّلین و آخرین را خدا به امام مرحمت فرموده. در آیات متعددی از قبیل آیهی «وَ قُلْ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»(توبه/۱۰۵)، و آیهی «وَ کلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»(یس/۱۲)، و آیهی شریفهای که دربارهی قرآن فرموده: «تِبْیانًا لِکلِّ شَیءٍ»(نحل/۸۹)، و دربارهی امام فرموده: قرآن را کسی نمیشناسد مگر راسخین در علم، تأویل آن را جزء خدا و راسخین در علم نمیدانند(آلعمران/۷). از همهی این آیات استفاده میشود که امام همهی علوم را میداند جز علم بداء که علم غیب مطلق است و مخصوص پروردگار است که در آیات متعددی از قرآن به این مطلب هم اشاره شده و مکرّر ذاتمقدّس پروردگار علم غیب را به خودش نسبت دادهاست و علم غیب، علم به آن چیزی است که هنوز خلق نشدهاست؛ اگر چه گفتیم که امام همهی آنها را میداند؛ امّا چون بداء هست، چون ذاتمقدس پروردگار اینگونه است که خودش فرموده: در مسائل معمولی و غیر از وعدهها که خدایتعالی داده، مثلاً وعدهی بهشت به متّقین و وعدهی نعمتهای بهشت به اهلتقوی و آنهایی که تزکیهنفس کردهاند، به غیر از این وعدهها بقیه غیرقطعی است، یعنی ممکن است عوض بشود، ممکن است بعضی از مسائل طبیعی عوض شود. همانطوری که دربارهی ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه که ما معتقد هستیم که آن حضرت از روز وفات امامحسنعسکری میخواسته رهبر مردم در بسطِ قسط و عدل باشد و دائماً به خاطرعدم پذیرش ما مردم، و قبول نکردن ما آن حضرت را، بداء شده و ظهور ایشان به تأخیر افتاده تا به امروز و مانند مسائل تکوینی دیگر و یا حداکثر که بیشتر از همه بداء به او متوجّه میشود، وعیدهای الهی است که خدایتعالی وعید داده، فرموده است که مثلاً فسّاق را به جهنم میبرم و روز قیامت آنها را عفو میکند.
از این مسائل اگر بگذریم امام همهی آنها را تا وقتیکه زمانی، مکانی باشد و خلقتی باشد، همه را میداند چنانکه در دعای ندبه میخوانیم: «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کانَ وَ مَا یکونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِک»(بحار: ۹۹/۱۰۴، مفاتیحالجنان/دعایندبه)، اینگونه معرفت در علم امام باید داشته باشیم. علم امام احاطه بر همهی اشیاء و بر ماسوی اللّه دارد. پاکی و عصمت آن حضرت هم از همین مسائل بدست میآید. علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام را اگر خواستیم بشناسیم باید در علم اینگونه و در عصمت به قدری پاک که علاوه بر آنکه از گناه پاک است، علاوه بر آنکه از اشتباه و نسیان پاک است، علاوه بر این از جهلی که در بین مخلوق ممکن است وجود داشته باشد، پاک است و عصمت از جهل، آن حضرت دارد. امامزمان ما هم همینطور. اگر کسی در جهت افراط حرکت کند و یا در جهت تفریط، از صراطمستقیم در اعتقاد دور است. همچنین دربارهی پروردگار، دربارهی پیغمبراکرم، دربارهی آخرت که از همه مهمتر است و کمتر انسان به فکر آیندهی خود و آخرت خود هست. اینها را در بحث اعتقادات کاملاً توضیح دادهام و نباید هیچگونه افراط و تفریطی در اعتقاد، سالکالیاللّه داشته باشد. دو مرتبه تکرار نمیکنم.
۳- صراطمستقیم در اعمال
در اعمال روزمرهاش، در امور زندگیاش: در اینجا هم باید از هر گونه افراط و تفریط خود را حفظ کند، نه آنقدر ولخرجی کند که مردم و خدا و دین او را مُسرف بدانند و نه آنقدر مُمسک باشد که مردم و خدا او را بخیل بدانند. خدایتعالی در قرآن شریف به پیغمبراکرم میفرماید: «آنقدر دستت را باز نگذار که در یک گوشهای محزون و نادار بنشینی و از گرسنگی ناراحت بشوی، نه آنقدر دستت را ببند و انفاق نکن که جزء بخیلها محسوب شوی». انسان اساس کارش در معاملات، در دنیای او، در زندگی دنیای او باید اینگونه باشد که تقدیر معیشت کند.
۴- انسان باید معیشتش را اندازهگیری کند
ظاهراً علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام است که میفرماید: «اَلْکمَالُ کلُّ الْکمَالِ اَلتَّفَقُهُ فِی الدِّینِ»، اگر میخواهید به کمال برسید و اگر کسی را که به کمال رسیده؛ او را میخواهید بشناسید، اوّل: باید دین را بفهمد، دین چه گفته، راه و روش صحیح چیست؟ «اَلتَّفَقُهُ فِی الدِّینِ». دوّم: در مسائل دنیا و مشکلات دنیا و مصائب دنیا باید دارای صبر باشد، «اَلصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَةُ». سوّم: «تَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ»(کافی: ۱/۳۲، مستدرکالوسائل: ۱۳/۵۳، بحار: ۷۵/۱۷۲، تحفةالعقول/۲۹۲، دعائمالاسلام: ۲/۲۵۵)، انسان باید معیشت خود را اندازهگیری کند، حساب داشته باشد، آنقدر که در میآورد خرج کند. نه همیشه مقروض باشد و نه همیشه آنقدر پولدار باشد که نداند چه کند. یک وقتی پیغمبراکرم بر یک چوپانی گذشتند از او تقاضای شیر کردند برای اصحابشان. او بخل کرد، نداد! حضرت فرمودند: خدا آنقدر به تو بدهد که نتوانی جمع کنی. از او عبور کردند رسیدند به یک شخصی که چوپانی بود، بسیار آدم خوب، از او تقاضای شیر کردند، او علاوه بر اینکه شیر فراوانی در اختیار رسولاکرم گذاشت گوسفندی هم کشت، احترام کرد، حضرت به او فرمودند: که خدا به قدر کفاف به تو عنایت کند. اصحابی که تقریباً مثل ما فکر میکردند! عرض کردند: یا رسولاللّه؛ به آن اوّلی بهتر دعا کردید! حضرت فرمودند: آن در واقع آن نفرین او بود! البته منظورشان نفرینی به آن معنایی که نباید پیغمبراکرم -رحمة للعالمین است- نفرین کند؛ نبود؛ چون اگر انسان آنقدر داشته باشد که نتواند جمع کند، این جمع نتوانستن و جمع نکردنش مشکل است، نه داشتن آن! حالا از این بحث بگذریم.
تقدیر معیشت کنید؛ یک نفر که میخواهد به سوی خدا حرکت کند ولو یک روز، دو روز، یک هفته، حتی ماهها اگر طول بکشد، مینشیند حساب درآمد خود و حساب مخارج را میکند، آنقدر باید در بیاورد، آنقدر درآمد داشته باشد که مخارج خودش، زن و فرزندش، حتی اگر مردم از او توقعاتی دارند، برای توقعات مردم هم درآمد اینچنینی داشته باشد و هیچگاه خودش را محتاج دیگران قرار ندهد.
۵- اهلبیت علیهمالسلام از همه فعالتر و ثروتمندتر بودند
یک مشت از روایات، در روایات ما هست و متأسفانه زیاد هم نقل میکنند و شاید بوسیلهی زبان خود ما هم در بین مردم این روایات پخش میشود، ولی کار دشمن است. دشمن میخواهد اهلبیت عصمت و طهارت را افرادِ فقیرِ نادارِ محتاج به یهودی همسایه آن هم در نان و غذا معرفی کند و طبعاً کسی که محتاج باشد، نمیتواند ایمان کاملی داشته باشد که «من لا معاش له لا معاد له»، این را هم به آن روایات پیوست میدهند.
حالا شاید هم این روایت را خود آنها جعل کرده باشند: که علیبنابیطالب از یهودی همسایه نان قرض میگرفت! همیشه مقروض بود، همیشه بدهکار بود و فاطمهیزهرا سلاماللّهعلیها چادرش هفتاد وصله داشت! که خوشبختانه انسان دروغگو یکطوری دروغ میگوید که وقتی از دور میآید یک پایش میلنگد! هفتاد وصله از لیف خرما! که این چادر فاطمهیزهرا بود! و امثال اینها را نقل میکنند و حال آنکه ما از حضرت آدم اگر تاریخ را درست دقّت کنیم تا حضرت ولیعصر و امامحسنعسکری، تمام انبیاء و اولیاء؛ اینها از مردم زمان خودشان ثروتمندتر و فعالتر بودند! نهایت؛ انفاق میکردند، آیات انفاق را امروز خواندید و امروز گوش دادید. فقر، ضعف است. فقر، پستی است. فقر، مرض است. فقر، بلا است. فقر، فخر پیغمبراکرم در امور مادی نیست. آن فقری که فرمود: فخر من است؛ آن فقری است که انسان در درگاه پروردگار خودش را فقیر بداند که «أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ»(فاطر/۱۵)، پیغمبراکرم هم از درآمد خودش و هم از تجارت خودش و هم از آن مال زیادی که حضرت خدیجه سلاماللهعلیها در اختیار پیغمبر گذاشت ثروتمند بود و به همه محبت میکرد. علیبنابیطالب نخلستانهای خرما ترتیب میداد، کار میکرد، باغ احداث میکرد و آن را میفروخت و انفاق میکرد و این را بدانید این مسائل به طور کلّی، من با کمال تحقیق و -این جمله را نمیخواستم بگویم- با کمال تحقیق و اجتهاد این مطلب را عرض میکنم؛ که همهی ائمه ثروتمند بودهاند، حتی یهودی وسط روز به امامصادق میرسد، عرض میکند: یابن رسولاللّه! جدّت پیغمبر گفته است که راجع به دنیا اینقدر فعالیت نکنید، کار نکنید! تو در این هوای گرم، عرقریزان از باغ و بوستانت به خانه، داری برمیگردی؟! حضرت فرمود: من فعالیت میکنم که محتاج به افرادی مثل تو نباشم! یا فقیر یهودی دیگری وقتی رسید به امامصادق علیهالصلوةوالسلام عرض کرد: یابن رسولاللّه! تو با این لباس فاخر، تو با این اسب و استر، تو با این تشکیلات؛ اینجا برای تو زندان است «اَلدُنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»!(فقیه: ۴/۳۶۲، وسائلالشیعه: ۱۶/۱۷، بحار: ۶/۱۵۴)، و من با این بدبختی این دنیا برایم بهشت است؟! حضرت فرمود: اگر تو آن طرف را میدیدی این دنیا با همهی این تشکیلاتش برای من واقعاً زندان است و میفهمیدی زندان بودن این دنیا برای من چگونه است و اگر تو زندگی بعد از این دنیایت را ببینی میفهمی که اینجا برایت بهشت است و این دنیا برای تو بهترین جا است!
از این قبیل روایات ما داریم و -هیچیک از ائمه- این را بدانید توهین به ائمه است؛ کسی که در منبر یا در بین مردم بگوید که علی نداشت و رفت از یهودی گدایی کرد یا قرض کرد! و یا نداشت و سر بیشام به زمین گذاشت! اوّلا الان ما هم دستور داریم که باید کار کنیم، فعالیت کنیم؛ در مرحله اوّل واجبالنفقهمان را کاملاً مطابق شئونات اهلبیتمان، خاندانمان، خانوادهمان حفظ کنیم این واجب است. بعد اگر از اینها زیاد آمد، آن وقت انفاق کنیم که مستحب است، بنابراین راه افراط و تفریط را در زندگی دنیای خود انتخاب نکنید.
۶- معنای درست زهد
اینکه زاهد آن کسی است که روی یک مثلاً فرض کنید نمدی نشسته باشد و هیچچیز نداشته باشد بخورد و چرک و کثافت به خاطر نرفتن حمام از سر و صورتش بریزد و لباس خوب نداشته باشد؛ آنچه را که در ذهن ما وارد کردهاند من الان مثل تخته سیاهی که رویش نوشتهاند باید پاک کنم و باید شما پاک کنید، زاهد این نیست.
زاهد در قرآنکریم خدایتعالی بیان کرده که علی علیهالصلوةوالسلام در نهجالبلاغه بیان فرموده که «اَلزُّهْدُ کلُّ الزُّهْدِ»(کافی: ۲/۱۲۸، وسائلالشیعه: ۱۶/۱۲، بحار: ۶۷/۳۱۰)، همهی زهد، دیگر مطلب دیگری دربارهی زهد نگویید، در دو آیهی؛ دو کلمهی از قرآنمجید است: «لِکیلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ»(حدید/۲۳)، اگر تمام دنیا مال تو باشد؛ تو میشود زاهد باشی، در چه صورت؟ در صورتی که اگر فردا گفتند: دنیا را دادیم به کسی دیگر و تو هیچی از دنیا نداری محزون نشوی و از آن طرف اگر هیچچیز نداری، آمدند به تو گفتند: تمام کرهی زمین با هر چه ثروت دارد حکومتش، مالکیت آن را به تو دادند، تو خوشحال نشوی، این روحیه، زهد است؛ نه آن داشتن و نداشتن! داشتن؛ گاهی میشود که انسان دارد ولی زاهد نیست؛ انسان ندارد ولی زاهد نیست؛ دارد زاهد است، ندارد هم زاهد هست؛ مربوط به داشتن و نداشتن نیست.
معروف است، یک درویشی حرکت کرد، گفت: شنیدهام یک آقایی بنام علامهی مجلسی در اصفهان از اولیاءخدا است، بروم از او کسب کمالات کنم. وقتیکه آمد یک قصری را دید، تشکیلاتی را کنار مثلاً در کنار عالیقاپو دید یک جای بسیار مفصلی خانهی علامهی مجلسی است، وارد شد از این اتاق به آن اتاق، همه با فرشهای فوقالعاده قیمتی در یک اتاقی ایشان نشسته، -الان هم عکسهایش هست، حتی عمامهی ترمه دارد، لباس بسیار فاخر و قیمتی؛ نشسته- خیلی تعجب کرد حتی پشیمان شد که چرا من این همه راه را برای دیدن ایشان آمدم؟ ایشان چطور ممکن است با این تشریفات زاهد باشد؟ ولیّخدا باشد؟ یک چند روزی آنجا ماند، مرحوم مجلسی رضواناللهتعالیعلیه هم یک اتاقی به او دادند؛ آنجا مشغول زندگی بود و همهاش در این فکر بود که چطور میشود با این غذاها، با این لباس ایشان اهل تزکیهی نفس باشد؟ اهل عبادت باشد، اهل زهد باشد؟! یک روز مرحوم مجلسی آمد درب اتاق این درویش به او فرمود که بیا با هم برویم یک قدری قدم بزنیم، آمدند در شهر و از شهر خارج شدند و شاید خسته شد؛ عرض کرد؛ که کجا میرویم؟ ایشان فرمودند: که میرویم یک غاری، یک جایی را پیدا کنیم مثل اصحاب کهف آنجا زندگی کنیم. گفت: ای کاش! این مطلب را شما در شهر میگفتید! چرا؟ به خاطر اینکه من کشکولم را خانهی شما جا گذاشتم! علامهی مجلسی آنجا سر سخن را باز کرد فرمود: ببین تو زاهدی یا من؟! من از آن همه تشریفات و از آن همه مالکیتها و از آن همه غذاهای خوب دارم صرف نظر میکنم تو از یک کشکولت صرفنظر نمیکنی!
در صراطمستقیم اگر خواستید حرکت کنید باید خودتان را با این صراطمستقیم که عادت میدهید، خودتان را به جایی برسانید، «لِکیلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکمْ». همه چیز را از شما گرفتند، مال من نبوده که من متأسف باشم، همه چیز را به شما دادند، من این دنیا یک چند روزی بیشتر نمیخواهم بمانم؛ چه لزومی دارد که همه چیز داشته باشم. ببینید، دل انسان باید درست باشد و تقدیر معیشت کند. این حرفی است که اگر خوب عمل بشود در صراطمستقیم انسان قرار میگیرد، در راه راست قرار میگیرد. شما اگر در همین مردمِ مقدسِ معمولی حرکت کنید یا میبینید در جهت افراط هستند یا در جهت تفریط هستند. یکی آنقدر به مال و دنیا فکر میکند که اگر هزار سال هم به او عمر بدهند باز هم برای او کم هست، یکی آنچنان ترک دنیا کرده که همین الان دارد با فشار زندگی میکند. نه آن نه این. راه راست، صراطمستقیم.
انشاءالله دلهای شما از معنی زهد و از معنی افراط و تفریط در زندگی دنیا پاک شد، حالا آنچه که باید نوشته شود این است که این دنیا هر چه هم که انسان در آن عمر بکند محدود است و چیزی که متعلق به این دنیا است نباید انسان به آن دلبستگی داشته باشد. رفتهای در یک هتل پنجستاره بسیار خوب در جای خوش آب و هوا، یک اتاق به تو دادهاند؛ این اتاق هم یک بانی دارد مثلاً یک کسی پول آن را دادهاست؛ پول هم نگرفتند و غذای مرتب، مفصل به تو میدهند، دو روز سه روز ماندهای؛ روزی که میخواهی از آنجا بیایی بیرون همه برایت عزا بگیرند! خودت هم متأسف باشی، خودت هم متأثر باشی، ولو به جای بهتری ممکن است نروی، ولی از روز اولی که پای خود را در هتل گذاشتی از روز اوّل به قصد سه روز گذاشتی. زندگی دائمی را آنجا منظور نکردهای! کدام یکی از شما هستید که زندگی دائمی را در دنیا منظور کرده باشید؟ میروید فوراً هنوز یکی دو ساعت به حرکت ماشینتان مانده میبینی خودت ساک خود را جمع میکنی، خودت لباسهای خود را جمع میکنی، اتاق خود را مرتب میکنی که اگر دیگری آمد، آنجا راحت زندگی کند، نگوید: آن کسی که اینجا بوده بینظم بودهاست و نیم ساعت زودتر هم چمدان خود را بر میداری از درِ اتاق میروی بیرون. اینطوری باید بود. حالا آقا این اتاق حیف است! چه حیف است؟ مال تو نبوده که حیف است! این تشریفات خیلی ارزش دارد. ارزش داشته باشد مال تو نیست!
۷- از زینتهای الهی باید استفاده کرد
از آن طرف اگر آمدی تو، رفتی در یک شهری مثلاً، -گاهی غالباً هم متأسفانه اینطور است شهرهای زیارتی؛ ما در کنار جمکران مدتها در همین سال گذشته بودیم، افراد میآیند کنار خیابان میخوابند، خانههای بسیار محقر ساخته شده، اینها همه آدمهای خوبی هستند، امامزمانی هستند، خوب چرا اینطوری باید باشد؟- یا اگر مجلسِ مثلاً روز وفات حضرت علیبنموسیالرضا که انشاءالله در تهران مجلسی هست و مثلاً اطعامی هست باید به اهل عزا یک قدری برنج در یک بشقابی بریزند، یک مقداری هم نان بالایش بگذارند، به دست اینها بدهند با ظرف یکبار مصرف! التماس دعا! امّا اگر یک مجلس طاغوتی باشد؛ یک چند تا وزراء آنجا باشند و یک چند نفر شخصیتها باشند آنجا میبینیم میز غذا چطور، انواع خورشت، انواع مسائل مختلف و احترامات محفوظ! چرا اینطور است؟ اینها اهل عزا هستند! مگر اهل عزا باید غذایشان با بیاحترامی به آنها داده شود؟! چرا! به جهت اینکه اینها مقرب به خاندان عصمت و طهارت هستند؟! چه کسی این حرف را گفته؟ جز دشمن؟ همیشه در کارهایمان اینطوری فکر میکنیم.
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ»، به این مردم بگو که زینت -زینت؛ مطلقا، خانهی خوب، فرش خوب، لباس خوب، زینتهای مختلف؛ حتی خانمها به اندازهای که اسراف نشده باشد. طلا و آلات و تزئین برای شوهرشان، برای خانهشان در خانهی خودشان چه کسی حرامش کرده؟!- چه کسی آن را حرام کردهاست؟ «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ» اصلاً خدا اینها را برای بندگان خود درست کردهاست؛ نه برای کفّار و اینها. «وَ الطَّیبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ»(اعراف/۳۲)، طیبّات من الرزق یعنی غذاهای خوب، غذاهای عالی، «وَ الطَّیبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ» چه کسی حرام کرده؟ خودمان به خودمان حرام میکنیم. خدا در قرآن میفرماید: خطاب به پیغمبر است، ولی در واقع خطاب به ما است که ای پیغمبر چرا بر خودت حرام میکنی آنچه را که حرام نیست؟ بنابراین، این دل مبارکتان را پاک کنید از تمام این واژههای تحریفشدهای که بهعنوان زهد، بهعنوان فقر، فقر خوب است، زهد خوب است، کثافت خوب است! همهی اینها اگر به ائمهی اطهار علیهمالصلوةوالسلام هم نسبت میدهند، میخواستهاند ائمهی اطهار علیهمالصلوةوالسلام را اذیت کنند، میخواستند آنها را پست کنند، میخواستند به شماها بگویند: ائمهی شما اینطور بودند امّا ابوحنیفه و امثال ابوحنیفهها ثروتمند بودند.!هیچیک از ائمه علیهمالسلام نادار نبودهاند، تمام دنیا علاوه بر آنکه در مُلک، در عالم مُلک مال آنها بوده، علاوه بر این شخصاً هم داشتهاند. داشته باشید. کار کنید.
۸- لازمه زهد به معنای ناداری، تنبلی است
لازمهی این که زهد به معنای فقر است و به معنای ناداری و به معنای کثافت است، تنبلی و بیکاری است. انسان تنبل میشود، بیکار میشود، خوب ! بروم چه کار کنم؟ چرا زحمت بکشم؟ چرا این کار را بکنم؟ و لازمهی اینکه باید من ثروتمند باشم و مردم به دست من نگاه میکنند و من باید عدّهای را زندگی به آنها ببخشم لازمهی این کار هم این است که انسان فعّال باشد، کار بکند. حالا هر نوع فعالیتی. یک روایتی دارد؛ که کسی که آب و زمین داشته باشد و گرسنه باشد خدایتعالی او را لعنت میکند، زمین داری، آب هم داری، بکار، بردار، استفاده کن و زراعت کن و خدا به تو کمک میکند و اصل کار را هم خدا برای تو خواهد کرد. «ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(واقعه/۶۴)، تو زراعت میکنی یا ما هستیم که زراعت میکنیم؟ خدا زراعت میکند، ما یک زمینی را شخم کردیم، سه تا؛ چهارتا کارش با ما بوده، زمین را شخم زدیم، دانه ریختم، آب دادیم، و نهایت علفهای آن را هم بیرون آوردهایم. چهار تا. بقیهاش با خدا است. خدا است که از لای آب و گل به تو درخت، گندم و حبوبات و امثال اینها را عنایت میکند. خدا است. «ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ»، تو که کاری نکردی در مقابل کار خدا، «أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»، کار بکنید. فعالیت بکنید، شب و روزتان. آنهایی که اداری هستند، آنها هم اگر سر ساعتی که مقرر است باید بروند و یک مقداری هم دیرتر بیایند بیرون و به امور مردم هم برسند این کارمند را دولت دوست دارد، خدا به او کمک میکند، مردم هم او را دوست دارند، امّا یک کارمندی یک ساعت با تأخیر میآید، یک ساعت زودتر میرود، وقتی هم که میآید غالباً جلسه دارد! جلسه هم گاهی تنهایی است، گاهی هم با رفیق هم اتاقیش است! و اربابرجوع را به آنها راه نمیدهد، این شخص نه پیش خدا محبوبیت دارد، نه پیش خلق، مدیر اداره هم اگر یک مقداری متدین باشد باید این را بیرونش کند.
پس همیشه کارهای شما حساب داشته باشد، در صراطمستقیم باشید، تنبلی و تنپروری بسیار بیارزش است و نباید برای یک سالکالیاللّه وجود داشته باشد. و همچنین چیزهای دیگر، مسائل دیگری هست که من زیاد نمیخواهم وقتتان را بگیرم.
۹- اهلبیت از زینتهای دنیایی استفاده می بردند
خاندان عصمت و طهارت علیهمالصلوةوالسلام اینها همیشه در صراطمستقیم که بودند بماند، وجودشان صراطمستقیم است. یک وقتی در تقریباً بیست سال قبل، سی سال قبل، یک ماشینی یکی از مراجع تقلید داشت، خیلی هم ماشین قیمتی نبود. یک نفر از این دراویش یا مقدسهای بیراهنما، بعضیها آخر مقدس بیراهنما هستند، هر چه که به فکرشان میرسد که بر قدس و تقوایشان میافزایند ریائاً همان کار را میکنند، به من گفت: فلانی چرا باید ماشین داشته باشد؟ -آن موقع اصلا ماشین هم نداشتند- من گفتم که چه اشکال دارد اگر بهترین ماشینها که الان در کرهی زمین ساخته شده به یک مرجع تقلید، به یک ولیّخدا بدهند، تازه راهی رفتهاند که امامحسین علیهالصلوةوالسلام رفت. حضرت سیدالشهداء در کربلا وقتیکه شهید شدند، ذوالجناح یک اسب بسیار قیمتی بود، اصحاب عمرسعد این ذوالجناح را میخواستند بگیرند بهعنوان قیمتی بودن، نه بهعنوان تبرّک چون یزید تبرک سرش نمیشد، بهعنوان قیمتی بودن که یک چنین اسبی پیدا نمیشود برای یزید هدیه ببرند، که او خودش از خودش دفاع کرد و نگذاشت یک چنین کاری را بکنند، خوب در آن زمان اسب سواری یعنی وسیلهی سواری یک شخص اسبش بود، حضرت علیاکبر هم یک همچنین اسبی داشت اسمش «عقاب» بود، حضرت اباالفضل هم یک همچنین اسبی داشت. حالا اگر یک نفر پیدا بشود خودش، فرزندش، برادرش، اینها اسبهای بهترین را، قیمتیترین را داشته باشند، آن وقتها یادم است من یک اسبی را پرسیده بودم گفتند چهارمیلیون قیمتش هست و حال اینکه ماشینها از یک میلیون تجاوز نمیکرد، اسبهایی هستند؛ خیلی قیمتی! خوب اینجا ایراد وارد است اسب قیمتی را میخواهیم چه کار کنیم؟! یا مثلاً دارد: آن خیمهای که برای حضرت ابیعبداللّهالحسین علیهالصلوةوالسلام زدند، یک قبّهای روی آن خیمه بود که از طلا بود! یا -اصحاب عمرسعد؛ اگر زهد به این معنا است که شما میگویید- اصحاب عمرسعد وقتی به خیمهها ریختند اوّلاً برای چه به این خیمهها بریزند؟ خیمهأی که دو تا پلاس کهنه و یک نمد کهنه در آن افتاده که اینقدر حمله ندارد، بچههای خردسال که خود شما نقل میکنید که گوشوارههایی در گوششان بود و آن همه سی هزار لشکر؛ همه، یک چیزی از خیمههای ابیعبداللهالحسین گیرشان آمد، اگر زهد به این معنایی باشد که شما میگویید؛ اصلاً بیخود فکرشان آمد که بیایند اینطرف آن هم در صحرای کربلا، -شخصی که مسافر است- که آنقدر البسه قیمتی در آن بود که وقتی یزیدبنمعاویه پشیمان شد به امامسجاد عرض کرد؛ که آقا من پشیمانم چه کار کنم؟ حضرت فرمود که -یکی از فرمایشاتشان این بود که- آنچه که از ما بردید به ما برگردانید، چون در بین اینها لباسهایی هست مربوط به فاطمهیزهرا، لباسهایی هست مربوط به پیغمبر، یزید هم امرش مثل سایر طاغوتها، فرمانش مؤثر بود اگر میگفت: بیاورید میآوردند! اما باید آنقدر قیمتی باشد که نتواند بگوید بیاورید و نیاوردند و رد نکردند.
من نمیدانم از کجا برای شما بگویم؟ زندگی سایر ائمه هم همینطور بوده و همهی انبیاء اینطوری بودند. حالا سخن از حضرت ابیعبداللّهالحسین شد که جانمان بقربانش. روز جمعهی آخر ماه صفر است، حدود دو ماه عزاداری کردیم برای ابیعبداللّهالحسین. ساربان شب یازدهم محرّم؛ یک ساربانی بود، یک شتربانی بود، این را معمولاً آن زمانها کرایه میکردند شتربان با شترش میآمد، افرادی را از جایی به جایی میرساند. وقتیکه این ساربان -بعضیها میگویند این از ساربانهایی بوده که همیشه خدمت ابیعبداللّهالحسین بوده؛ خیلی بعید است چون در محضر حضرت نمیشود اینطور تربیت نشده باشد که یک چنین کاری را بکند معمولاً شتربانهایی بودند منجمله ابراهیم جمال است که موسیبنجعفر به او میفرمایند: چرا شترهایت را به هارونالرشید اجاره میدهی؟ گفت: آقا برای سفر حج میدهم، حضرت فرمود: تو دوست داری که هارون زنده باشد تا حجّاج برگردند و کرایهی شترهای تو را بدهند؟ همین اندازه به بقای ظالم راضی هستی همین برای تو جرم است! و دیگر هم نداد، اینطور ساربانهایی بودهاند، این ساربان هم از همان ساربانهایی بوده که معرفت به امام و آن مسائل نداشته، لذا صبح عاشورا حضرت سیدالشهداء به او فرمودند که تو برو و شترهایت را میخواهی برداری ببری، ببر و این نتوانست خیلی راه دوری برود همان نزدیکها یک قدری ماند- دید شب شد و جنگ هم تمام شد آمد برای پیدا کردن غنیمت، در انگشت حضرت سیدالشهداء یک انگشتر قیمتی بود که این را اصحاب عمرسعد ندیده بودند و شاید دست سخاوتمندانهی ابیعبدالله این انگشتر را برای این ساربان نگه داشته بود. آمد گردش کرد در بین کشتهها میگشت ببیند چیزی پیدا میکند؛ اینها افراد ثروتمندی بودهاند باید یک چیزی پیدا بشود، چشم او به انگشت حضرت ابیعبداللّهالحسین افتاد، دید انگشتری میدرخشد؛ من نمیتوانم عرض کنم؛ چه کرد، زیاد شنیدهاید، خودتان میتوانید تصوّر کنید، او هم از سرزمین کربلا با این وضع بیرون رفت. امیدواریم خدایتعالی ما را در صراطمستقیم دین قرار بدهد و همهمان را یاری کند و انشاءالله نکاتی که در بحث صراطمستقیم است، همهمان بفهمیم و قلبمان را مطابق آن تنظیم کنیم.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا رحمن یا رحیم، یا غیاثالمستغیثین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج،
خدایا! همهی ما را از این بیکسی و از این دورافتادن از امامش؛ نجات مرحمت بفرما. خدایا! همهی ما را در راه تزکیهی نفس موفق بفرما. پروردگارا! به آبروی حجةبنالحسن همهی ما را از بهترین اصحاب امامزمان قرار بده. خدایا! صفات آن حضرت را در قلب ما منعکس بفرما. پروردگارا! به آبروی ولیعصر ما را در قرآن، در فهم قرآن فهیمتر بفرما. خدایا! توفیق این اَقدامی که در فهم قرآن دوستان بر میدارند این توفیق را زیادتر بفرما.
پروردگارا به آبروی ولیعصر مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما. مریضهای منظور، مریضه منظوره، مریض منظور، مریضهای منظور؛ الساعه! لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما.
ضمناً امروز روز هفتم دو عزیزی است که از دار دنیا رفتهاند یکی پسر برادر خانم رهنما، چون آن هفته اسم آن طرف را گفتیم، اسم ایشان را گفتیم بعضیها اشتباه کردند، پسربرادر خانم رهنما که خانمها ایشان را بهعنوان استاد و بهعنوان همهجور قبولش دارند و یکی هم پدر جناب آقای پوستچی از عزیزترین دوستانمان هستند که در مشهدند و امروز روز هفتم این دو عزیز است.
همینطور که نشستهاید در همهی مجالس یک حمد، سه تا قل هو اللّه، -من قید میکنم سه تا قل هو اللّه بخاطر اینکه سه تا قل هو اللّه مثل این است که یک ختم قرآن خوانده باشید- هدیه برای روح این دو عزیز قرائت بفرمایید.