درس بیست و ششم از ۳۶ درس تزکیه نفس
خرداد ۲۲, ۱۳۸۳درس بیست و هشتم از ۳۶ درس تزکیه نفس
خرداد ۲۲, ۱۳۸۳
درس بیست و هفتم از ۳۶ درس تزکیه نفس
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: مرحله محبّت
موضوع فرعی ۲: راه تقوا: ترسیدن از خدا
تاریخ:
۲۲ ربیع الثانی ۱۴۲۵ هجری قمری
۲۲ خرداد ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/06/11 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- نکاتی در باره برداشت های قرآن
۲- مطالب برداشتها مربوط به سیر و سلوک شماست
۳- برداشتها نه ترجمه است نه تفسیر
۴- محبت به خدا و ترس از خدا
۵- کوشش کنید که از مقربین باشید
۶- خیلی بد است انسان طفیلی وارد بهشت بشود
۷- کسانیکه دعوت رسمی به بهشت شده اند
۸- حالت ترس از خدا
۹- از خدا هميشه انسان بايد بترسد
۱۰- برکات ترس از خدا و محبت به خدای متعال
۱۱- وظایف خانمها
۱۲- ترسيدن از خدا لازمهاش يقين كردن به قيامت است
۱۳- مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
گزارش کوتاه این درس:
استاد معظم در این مجلس در موضوع خوف و ترسیدن از خدای متعال و اثرات و برکات آن بحث فرمودند.
ایشان ابتدا نکاتی راجع به برداشتهای قرآن بیان و سپس در موضوع محبت که مرحله پس از صراط مستقیم می باشد و راجع به ترس از خدا که از مسایل مربوط به آن می باشد نکاتی را مطرح فرمودند.
ایشان حالت ترس از خدا را کاملا توضیح و فرمودند باید از خدا بترسید که البته این ترس از بی عدالتی الهی نیست بلکه باید از عدل الهی ترسید. استاد در ادامه برکات ترس از خدا را اینگونه بیان فرمودند که اگر از خدا بترسید در دنیا کار بد نخواهید کرد و همین شما را به کمالات عالیه انسانی می رساند. یکی دیگر از سفارشات استاد این بود که کوشش کنید در آخرت به صورت طفیلی وارد بهشت نشوید که بسیار بر انسان گران تمام خواهد شد و درباره قبح آن مسایلی را فرمودند.
استاد در بخش دیگر فرمایشاتشان با بیان امتیازات خاص خانمها به شرح وظایف آنها و آنچه که مصلحت آنها ایجاب می کند که انجام دهند پرداخته و مطالب مهمی بیان فرمودند و در پایان با تذکر این مساله که ترسیدن از خدا لازمه اش یقین به قیامت است آنرا توضیح داده و با ذکر مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها به مباحث پایان دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
«اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه» (بقره/۱۶۵)
قبل از آنکه بحثی دربارهی مطالب هفتههای قبل و هفتهی قبل عرض شود؛ یکی دو مطلب را تذکر میدهم انشاءالله دوستان عمل کنند. اوّل آنکه این ورقههای امتحانی صراطمستقیم را حتماً همین امروز تحویل دهند وگرنه تا یکی دو روز دیگر که بگذرد تحویل گرفته نمیشود و نمراتی که به خودشان میدهند منصفانه باشد.
۱- نکاتی درباره برداشتهای قرآن
۲- مطالب برداشتها مربوط به سیر و سلوک شماست
مطلبِ دوّمی که میخواستم همهی دوستان در هر کجا که هستند بدانند؛ این است که آنچه از قرآن ما برداشت کردهایم؛ این تنها به اندازهی فهم و درک شخص من است. مطالبِ علمی و عمیق قرآن را شاید یا من نفهمم یا اگر بخواهیم کاملاً آن را توضیح بدهیم به تفسیر و تأویل خواهد رسید. معنی برداشت این است که این معنا را، این برداشت را ما از این آیه میفهمیم. و به خصوص مقید هستم که آنچه مربوط به سیر و سلوک شماست؛ آنها را بیاوریم؛ گاهی فاصلهی بین دو آیهای که پشت سر هم است؛ تا ده آیه، بیست آیه افتادهاست. لذا در اکثر اینها کلمهی سالکالیاللّه بکار رفته و آنچه که من درک کردهام یا درک میکنم که لازم است به دوستان سالکالیاللّه تذکر بدهم؛ آنها را آوردهام. و اگر اشتباهی بود، خطایی بود یا مطلب کاملاً -به اصطلاح- عوامانه بود، مربوط به فکرِ شخصِ خودِ من است و به من اعتراض کنید.
۳- برداشتها نه ترجمه است نه تفسیر
و ضمناً این را هم بدانید که برداشت، معنایش این نیست که معنای همهی آیه این است؛ این نه ترجمه است، نه تفسیر است، نه تأویل است و نه هم بطون قرآن را بیان کردهایم! به قدرِ ظرفی که من داشتهام، فرض کنید حوض آبی، یک ظرف کوچکی من داشتهام از آن برداشتهام و به دوستان دادهام. البته کوشش شده است که مطالب انحرافی به قرآن نسبت داده نشود، گاهی قرآن و معنای قرآن و برداشت قرآن؛ از قرآن گرفته میشود؛ گاهی ما یک مطالبی داریم که میخواهیم به قرآن نسبت بدهیم! خدا نیاورد و نستجیرباللّه اگر بخواهیم مطلبی را که در فکر خودمان پروراندهایم به قرآن نسبت بدهیم! مثل حوض آبی است که انسان میآید یک مقدار آب با ظرف کوچک خود از آن بر میدارد؛ ولی اگر خدای نکرده تفسیر به رأی شد، مطالبی که ما پیش خودمان یا در لسان دانشمندان و فلاسفهی بزرگ مثل سقراط و افلاطون دیدهایم؛ آنها را بخواهیم بیاوریم و قرآن را با آن تطبیق بدهیم! مثل این است که یک آب کثیفی یا یک آب غیر زلالی را بیاوریم در این حوض بریزیم... این فرق آن است.
اگر در روایات آمده که «مَن فَسّر القرآن بِرأیه» (وسائلالشیعه: ۲۰۲ /۲۷-۲۲۲)؛ کسی که قرآن را به رأی خودش تفسیر کند محلّ نشیمنگاه او را، جایگاه او را، مکان او را در آخرت آتش قرار میدهیم؛ یا «مَن فَسّر القرآن برأیه فهو کافر، یا مَن فَسّر القرآن برأیه، إن أصاب فقد أخطأ» (تفسیر العیاشی۱ : ۴/۱۷). همهی اینها به خاطر ایناست که یک مطلبی را انسان در ذهن خودش درست کرده، بعد آمده در قرآن گشته و یک جایی را پیدا کردهاست که این مطلب را با آنجا تطبیق دهد! این برای کسانی است که «فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ» که فرموده است خود قرآن «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ» (آل عمران/۷)، کسی که در دل او یک تنگنایی هست، شرحصدری ندارد تا مطالب قرآن را بفهمد؛ میگردد در آیات قرآن -بعضی از آیات متشابههستند، یعنی اشتباه انداز هستند، یعنی ممکن است دو پهلو باشد به خاطر مصالحی که پروردگار متعال منظور فرموده- میآیند از این آیه استفاده میکنند که مثلاً لقاءاللّه، لقاءخدا به این معناست که انسان از نظر یقین به جایی برسد که علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام فرمود: «لو کشف الغطاء مزددت یقینا» (غررالحکم جلد۲، صفحه۶۰۳،حدیث۱)، و فرمود: «لم اعبد ربّاً لم أره» (بحارالأنوار جلد۴ صفحه۴۴)، من خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم. به جایی برسد که با خدا ملاقات کند! لازم نیست که انسان وقتی میخواهد با کسی ملاقات کند، صد درصد ملاقات کرده شده با ملاقات کننده یکی باشند! طرف که ملاقات میشود به وضع خودش و این طرف هم که ملاقات میکند با وضع خودش؛ خدایی است که ما شناختهایم، از رگ گردن به ما نزدیکتر است، به هیچوجه به مسائل مادی، به امور مادی، به صفات مادی متصف نیست، همه جا هست و هیچ کجا از خدا خالی نیست و با همهی اشیاء هست ولی با آنها ممزوج نیست، چون سنخیت با مخلوق خود ندارد و او وجودش غیر از وجود مخلوق او است و بلکه اینها، این دو چیز متباینان هستند، یعنی «ذات مقدس پروردگار، موجودٌ غیر موجودیة مخلوق، و مخلوق، موجودٌ غیر موجودیة پروردگار»، وگرنه اگر کسی گفت خدا با مخلوق خود از نظر وجود مفهوم واحدی دارند، مسلّم مشرک است و خدا را در حقیقت قبول ندارد!
به هر حال من این جمله را میخواستم عرض کنم که ما از قرآن برداشت میکنیم، کوشش میکنیم که در قرآن چیزی اضافه نکنیم. گاهی میبینید؛ -همین امروز هم بود- پنج شش آیه دو سطر یا سه سطر ما برداشت داشتهایم، نه اینکه معنای این، اینست که این آیات همین را میخواهد بگوید، نه؛ به اندازهی ظرف کوچکمان از آن اقیانوس بینهایت این مقدار نصیب من و شما شده و لذا باید هم انشاءالله آنچه نصیبمان شدهاست از آن استفاده کنیم و جدّی بگیرید. برداشتها را اگر اشکالی داشتید با خود من مرتبط بدانید و به دوستانمان یک وقتی خدای نکرده تنقیصی، نقصی نسبت ندهید.
۴- محبت به خدا و ترس از خدا
مطلبی که دربارهی آن بحث میکردیم، بحث محبّت خدا بود. در هفتهی گذشته گفتم که محبّت به خدا؛ -در بین ما مردم هم این مسأله هست؛ که گاهی انسان یک فردی را دوست دارد، چرا دوستش داری؟- به خاطر اینکه او به من محبت کردهاست، محبت محبّت میآورد؛ به خاطر اینکه او به من امکانات میدهد، به خاطر اینکه محبّتم را به من پاسخ میدهد، به خاطر اینکه اگر من کاری برای او کردم به من جزا میدهد، به خاطر اینکه آنچه در نزد اوست من به آن نیازمندم و به او محبت دارم، او هم نیاز من را برطرف میکند. این محبّت، محبّت بسیار خوبی است، شکر است، «من لم یشکر المخلوق -حتی- لم یشکر الخالق، واشکروا للّه» (عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد۲ صفحه۲۴ حدیث۲)، برای خدا شکر کنید؛ که در حقیقت محبّت در اینجا -باید گفت- با آن کسی که بخاطر ترس از عذاب کار میکند خیلی فرق دارد. یک وقتی هست یک انسانی از خدا میترسد از عذاب پروردگار، میترسد، اشک میریزد، گریه میکند؛ آقا چهات هست؟ میگوید من از خدا میترسم! چرا میترسی؟ من خیلی گناه کردهام، اگر خدا نود درصد گناهان من را هم ببخشد؛ باز مستحق عذاب هستم. لذا از عذاب پروردگار وحشت دارم، این خوب است، خدایتعالی هم در قرآن تأیید کرده، فرموده است: «فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آلعمران/۱۷۵) از هیچکس نترسید، از من بترسید؛ چرا بترسیم؟ خدایا تو با این مهربانی، با این رحمانیت و رحیمیت، «سَبَقت رحمتهُ غَضبُه» (مفاتیح الجنان، فرازی از دعای جوشن کبیر)، رحمت او بر غضبش پیشی گرفته، بنابراین چرا من از خدا بترسم؟! چرا از تو من باید بترسم؟! خودت جواب خودت را میدهی! که من معصیتکار هستم... من یک فردی هستم که خیلی اشتباه و خطا و گناه دارم! اگر خدایتعالی بخواهد با گناهان من روبرو بشود، با عدل خود با من برخورد کند؛ من دائماً آن زندگی ابدی را و راحتی ابدی را از دست میدهم، آنجا گریه میکند، اشک میریزد، شبها نصف شب بلند میشود تمام گناهان خود را به یاد میآورد، در فلان سن بودم فلان گناه را کردم، در فلان روز فلان عمل را انجام دادم، با فلان کلام خود یکی را منحرف کردم، با فلان حرکت خود بعضیها را متأثّر کردم، فلان جمله را گفتم و فلانی را محزون کردم... مدام مینشیند گناهانی از این قبیل که من اینجا این گونه گناهان را تذکر میدهم به خاطر اینکه اهل مجلس ما از این گناهان تجاوز نمیکنند.
۵- کوشش کنید که از مقربین باشید
ولی بدانید که «حسنات الابرار سیئات المقربین» (منلایحضرهالفقیه:۱/۴۷۱)، خیلی از چیزها هست که از نظر عموم مردم کار ثوابی است! شما هر روز اول وقت در یک مسجدی بروید یک نماز سر و پا شکستهی نه باطل، بیتوجه، تند بخوانید بیایید، بعضیها به شما میگویند آخر این چه نماز خواندنی است!؟ بعضیها میگویند این آدم خوبی است همیشه اوّل وقت نماز خود را در مسجد میخواند! ببینید آن مطابق فکر خودش؛ چون نماز، یا نمیخواند و یا اینکه اوّل وقت نمیخواند، این مطابق فکر خودش که نماز خود را دقیقاً اوّل وقت میخواند و با تأنّی و با توجّه میخواند؛ خود شما هم همینطور فکر میکنید، حسنات شما، سیئات آن مقربی است که یک نماز با توجّه، با محبّت با خدایتعالی میخواند و از نظر خود شما و این شخصی که نماز یا نمیخواند و یا اوّل وقت نمیخواند؛ شما میبینید از ابرار هستید! امّا از مقرّبین نیستید. مقرّبین کار شما را گناه میدانند و ابرار کار شما را ثواب میدانند! «حسنات الابرار؛ سیئات المقربین» (بحار الانوار جلد ۵ صفحه ۲۰۵)، اگر یک جوانی در کوچه عربده بکشد؛ عبور کرده در جای عمومی است، به کسی مزاحمت ندارد، ولی اگر پسر شما کنار شما؛ او این سر و صدا را، راه بیندازد! میگویید تو چرا این کار را میکنی؟ تو برای چه؟ به او اعتراض نمیکنید! چون این مقرّب شماست، او یک جوان خوبی است که در خیابان حالا، خیابان را تنها گیر آورده و برای خودش دارد آواز میخواند.
کوشش بکنید جزء مقرّبین باشید، از خدا بترسید که اگر از ابرار بودید؛ خدا باید با بیتوجّهی به اعمال شما؛ از شما بگذرد!
۶- خیلی بد است انسان طفیلی وارد بهشت بشود
من مکرّر گفتهام، روز قیامت خیلی بد است که انسان چشمش این طرف و آن طرف باشد که یکی از رفقای خود را پیدا کند تا او را شفاعتش کنند! یکی از دوستانش را پیدا کرد و.. آقا دستم به دامن تو! من اینجا گرفتار هستم، او هم گفت بیا به خاطر آبروی من؛ تو را ببرم در بهشت! مثل وقتی میماند که درب خانهی یک مهمانیی ایستاده باشید؛ شما را راه ندهند! یک نفری بیاید، یک آبرومندی دست شما را بگیرد، بگوید بیا با آبروی من وارد این مهمانی شوی! از آن لحظهای که وارد میشوید صاحبخانه به شما چیزی نمیگوید ولی یک نگاهی به شما میکند، نشستهاید؛ شما را به حساب نمیآورند؛ ظرف غذا را اوّل میگذارند جلوی آن شخصی که دعوت داشته، رسمی آمده... بد است که آقایان، به خدا قسم بد است -و من به خودم میگویم- بد است که روز قیامت آدم به شفاعت سالکینالیاللّه و اولیاءخدا؛ غیر از ائمّهاطهار و انبیاء -آنها مستثنی هستند که بعد عرض میکنم- بد است که انسان به این صورت وارد بهشت بشود! شما شاید مهمانیهای طفیلی را نرفته باشید، یک مهمان طفیلی از آن لحظهای که نشستهاست خودش را میخورد -اگر آبرومند باشد، اگر شخصیت داشته باشد- تا آن لحظهای که میخواهد خارج بشود، مجلس اگر طول بکشد، با خودش میگوید چرا این مجلس این قدر طول کشید؟!
۷- کسانیکه دعوت رسمی به بهشت شدهاند
ولی آن کسی که دعوت رسمی دارد وقتی وارد میشود، یک عدّه میآیند: آقا سلام برای تو فرستاده، «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (یس/۵۸)، از طرف پروردگار مهربان تو، ما سلام آوردهایم، خوش آمدید، بفرمایید، آن بالا بنشینید، آقا یادش هم رفته از این کسی که به طفیل خودش آورده، آن آقا را؛ یا او را راه ندادهاند یا اگر او را راه دادهاند آن عقبها ماندهاست...
به خدا قسم اگر انسان یک جو غیرت داشته باشد اینطور بهشتی را نباید برود! ائمهاطهار و پیغمبراکرم و بلکه جمعی از انبیاء اینطور نیستند؛ چون بهشت را اصلاً خدا برای آنها خلق کرده، آنها صاحب بهشت هستند، آنها میزبان هستند، آنها دعوت کنندههستند، آنها کسانی هستند که خودشان صاحبخانههستند، آنها شفاعتشان همان دعوت ایشان است، آوردن شما را در آن مجلس؛ همان دعوتی است که باید بشوید، این طفیلی نیست؛ این شفاعت نیست، شفاعت به آن معنایی که مثلاً طفیلی باشد نیست، شفاعتِ عظمای رسولاکرم؛ شامل حتّی انبیاء باید بشود، اینجا افتخار دارد، شما را چه کسی دعوت کردهاست؟ فلانی، پیغمبراکرم، عجب! فاطمهیزهرا، بارکاللّه پس دعوتنامهات رسمی است!.. دعوتنامهی تو رسمی است، یعنی چه؟! یعنی تو کارت دعوت داری. کارت دعوت داری!.. بفرمایید...
۸- حالت ترس از خدا
امّا گشتهای؛ یک همسایهای داشتی، این تزکیهنفس میکرد، آدم خوبی بود، نماز شب میخواند این را پیدایش کردهای، اینجا چرا خودت اینطوری نباشی!؟ چرا خودت درست نباشی؟ چرا خودت اینقدر غیبت کردی که تمام گناهان آن شخص معصیتکار آمده گردن تو؟ چرا این قلادّهها را به گردن خود انداختهای؟ چرا خودت را جهنمی معرفی کردهای؟ چرا؟ خوب بیا برو! خدا تو را عفو میکند، بیا برو، همان جا در قیامت هم از خدا میترسد، نه از خدا بترسد!! از عذاب خدا میترسد، موقع مرگ از عذاب خدا میترسد؛ اگر اعتقاد داشته باشد در دنیا یک زندگی پر ترس و هراسی کرده و -میگویند یک نفری از دار دنیا رفت خیلی فاسق بود، فاجر بود، دیدند در جای خوبی است، از او پرسیدند تو این مقام را از کجا آوردی؟ گفت یک ترسی همیشه در دلم بود، اگر یک گناه میکردم از زیر دیوار که عبور میکردم میگفتم الان خدا دیوار را روی سر من خراب میکند- این ترس از خدا، خود این مسأله که انسان از خدا بترسد؛ خود این راهگشاست، اما برای یک انسان باوجدانِ با فهم، لااقل شرمندگی دارد! بفرمایید آقا بهشت، چرا ما آمدهایم بهشت؟ به خاطر آن همسایهی خوبی که داشتی، به خاطر بچهی تو، بچّهی خوبی داشتی، متدین بود -این را در روایت دارد. اینهایی که میگویم روایت هم هست- بیا حالا تو وارد بهشت بشو، به خاطر پدر و مادرت!... تو حالا رئیس چه هستی، در دنیا تا لب مرگ، تشییع تو هم با تشکیلات نظامی، بهاصطلاح تو را تشییعکردهاند؛ تو را آوردهاند در قبر هم خواباندهاند. بهترین جا، کجا خواباندهاند؟ گوشهی رواق علیبنموسیالرضا؛ در مشهد تو را دفن کردهاند. تا اینجا خیلی خوب است، همه جا تعارف، تشریفات، شما نمیدانید افرادی زندان میروند ولی قبل آن شخصیتی داشتهاند، خیلی به اینها سختتر میگذرد تا آن کسی که همیشه کار او همینها بوده، یک دزدی که سابقه دارد او را میبرند زندان، فرقی برای او ندارد! امّا یک فرد با شخصیتی که همه در مقابل او تعظیم میکرده اند، دست او را میبوسیدهاند، او را احترام میکردهاند، حالا به دو نفر با قیافههای تند برخورد کرده: نکیر و منکر؛ آقا؛ تو؛ من ربّک؟ ما تا حالا که ربّمان همین آقایان بودند که خیلی به ما پول میدادهاند! رشوه میدادهاند، محبّت میکردهاند، از ما پست میخواستهاند، مقام از ما میخواستهاند. ربّ ما چه کسی است؟ اگر دروغ بگویی تو را میزنند، اگر راست هم بگویی که نمیتوانی راست بگویی، تا حالا اصلاً به یاد خدا نبودهای، من ربّک؟ من نبیک؟ ببینید همهاش با ترس و دلهره،
۹- از خدا همیشه انسان باید بترسد
ما اینجا غافل هستیم که از خدا نمیترسیم، ما در دنیا خدا خودش میداند که چقدر حتی خوبانمان غافل هستند، وگرنه انسان از ترس خدا باید دلش آب بشود. خدای به این نزدیکی، خدایی که من که همین الان دارم صحبت میکنم؛ قبل از اینکه من صحبت کنم، قبل از این با بینهایت گذشته از دل من اطلاع داشتهاست؛ مکر با خدا میخواهی بکنی؟! خدا روز قیامت درب دهان تو را میبندد! چون از اینجا عادت کردهای دروغ بگویی، از این راه عادت کردهای، اختیار را هم نمیخواهد از تو بگیرد، اگر یک دروغ به خدا بگویی آنجا دیگر حساب تو را میرسد. زبان تو را قطع میکند، دهان تو را میبندد، «وَتُکلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم»ْ (یس/۶۵)، دستهای تو حرف میزنند، حتّی پوست بدن انسان، حرف میزند، پاهای انسان حرف میزند، در دل خود میگویی آقا! چرا اینها این حرفها را میگویند؟ خفه بشوید! میگویند حالا که تو خفه شدهای! حالا که زبان تو خفه است! از خدا همیشه انسان باید بترسد؛ نه از بیعدالتی خدا! از عدل الهی انسان باید بترسد. حتّی انسان از محدود بودن تفضّل خدا باید بترسد. تفضل خدا نسبت به من تا حدّی است! بنابراین باید از خدا ترسید.
۱۰- برکات ترس از خدا و محبت به خدای متعال
امّا اگر کسی توبهی نصوح کرد، با استقامت پشت توبهی خود ایستاد و در راه راست حرکت کرد. فکر نکنید همینهایی که ما گفتهایم میخواهیم به شما باز دو مرتبه بگوییم، نه اینهایی که ما گفتهایم یک نقش خیلی نازک کم رنگی به دیوار است، باید تعمّق کنید، آنچنان در استقامت باید قوی باشید که «تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمْ الْمَلَائِکةُ» (فصلت/ ۳۰) ملائکه بر شما نازل بشود، فکر هم نکنید که ملائکه وقتی نازل میشود یک تجمع نوری میآید جلوی شما مینشیند! تعظیمتان میکند، میگوید کمکتان بکنم! نه. معاونت میکنند، عون شما هستند، یار شما هستند، کارهای شما را ردیف میکنند، آنچنان باید در صراطمستقیم حرکت کنید -که انشاءالله این ورقهای که به شما داده میشود آنهایی که در صراطمستقیم شش ماه کار کردهاند این ورقهها را میتوانند برای امتحان بگیرند، بقیه نوارها را آنقدر گوش بدهند تا به مرحلهی صراطمستقیم برسند- و شش ماه که کار کردند بعد این ورقهها را میگیرند، آنهایی که شش ماه کار کردهاند و با ترس از خدا کار کرده باشید؛ مشکلی نیست، با محبّت به ثواب خدا کار کرده باشید مشکلی نیست، هر طوری میخواهید، خودتان هم به خودتان نمره بدهید، این برخلاف تمام مراکز علمی است این کاری که ما میکنیم. این مقتبس از قرآن و آیات قرآن است، من یک وقتی به یک شخصیتی میگفتم که در کارمندان خود اعتماد به نفس ایجاد کن، در کارگرهای خود، به آنها بفهمان که من به شما مطمئن هستم تا اطمینان ایشان را تکمیل کنی، تا مورد اطمینان واقع بشوند. حتّی اگر دیدی دزدی کرد -پیش آمده- یک شخصی دزدی کرده بود من گفتم این لابد مال خودت بوده، گفت نه! گفتم پس اشتباهی برداشتهای، هیچ نگفتم که تو دزدی کردهای! کار غلطی است که یک شخصی که مخصوصاً دفعهی اوّل او باشد او را مهر دزد رویش بزنید و این بزرگترین گناه است، یک شخصی است آمد خدمت علیبنابیطالب اقرارِ به گناهی کرد حضرت فکر کرد، گفت دفعهی چندم است؟ گفت دفعهی اوّل! حضرت همینطور... یک قدری که گذشت گفت من مثلاً خیلی از این کار کردهام! حضرت هم فرمود: من هم در همین فکر بودم که چطور تو دفعهی اوّل؛ تو خودت خودت را لو دادی، چطور آبروی تو باید برود؟! خدا هم نمیگذارد دفعهی اوّل، دوّم، حتی دهم ، آبروی تو برود ولی فوّاره چون بلند شود سرنگون شود.. سابق میگفتند یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر در دست هستی ملخک!
حواس شما جمع باشد، نگویید حالا که خدا، خدایی که ستّارالعیوب است، خدایی که هیچوقت گناه بندگانش نمیخواهد علنی بشود؛ مردم هم که نمیفهمند! اینجا نیستند، پس مشغول باشیم! اینطور گفتی؛ یک جایی درز میکند، یک وقتی درز میکند!.. حواس خود را جمع بکنید از خدا بترسید که اگر کسی در دنیا از خدا ترسید و کار بد نکرد، اهل محبت است. پس ملعوم است به ثواب خدا امیدوار است، به ثواب الهی دارای محبت است. وقتیکه میخواهید وارد بهشت بشوید کوشش کنید طفیلی وارد بهشت نشوید، بگویند شما دعوت شدهاید، خدا شما را دعوت کرده، پیغمبر دعوت کردهاست، ائمهاطهار دعوت کردهاند، تو امام زمانی بودی، امامعصر ارواحنافداه تو را دعوت کردهاست، «یوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِم»ْ (اسراء/۷۱) بوسیلهی امامشان، با امامشان، شما را دعوت میکنند، دیگر یک وقتیکه به یک شخصیتی بسیار بزرگی به او بگویند خودت هم بیا، نوکر خود را هم بیاور، بالاخره نوکر دعوت دارد، طفیلی واقعی هست؛ ولی این طفیلی غیر از آن طفیلیهاست که دم درِ ایستاده باشد دست او را بگیرند او را با گریه و ناله بیاورند داخل. ما نوکر خاندان عصمت علیهمالصلوة والسلام هستیم، ما بندهی آنها هستیم، در همین دعای ندبه میگویید که خدایا به من عنایت کن که من بتوانم کوشش در بندگی و اطاعت امامزمانم داشته باشم، کوشش کنم. در این حالت تو بندهی امامزمان تنها نیستی، بندهی خدا هم هستی، «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکمْ» (نساء/۵۹)، پس انشاءالله کوشش بکنیم اوّل باید از خدا بترسیم، بعد محبّت ثواباللّه را در خودمان ایجاد بکنیم که با این مسأله کمکم انسان به مقامی میرسد که تقوای او کامل میشود، خودش را از تمام بدیها نگه میدارد و به تمام خوبیها هم خودش را میرساند، در روایت دارد روز قیامت که میشود هر مؤمنی، -مؤمن همینی است که شما انشاءالله هستید که ایمان شما خوب، اعمال شما خوب، تزکیهنفس مشغول هستید- هر مؤمنی چهل نفر از همسایگان خود را شفاعت میکند چقدر انسان لذّت میبرد که من باعث شدم که اینها بیایند در زندگی خوش و خرّم و راحتی بمانند. هر وقت هم در بهشت شما را میبینند، آقا خیلی متشکریم از شما، خیلی ممنون هستیم، شما به ما محبت کردید، «وَعَلی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ» (اعراف/۴۶) در اعراف، که من فکر میکنم و شاید تفاسیر هم تا حدّی اشاره دارند که صدیقین و شهداء و صالحین اینها در یک مرتفعی هستند که اسم آن اعراف است که شاید همین آسمان چهارم و بهشت برزخی باشد؛ اینها مردم قیامت را میبینند. آقا، اینها چه گرفتاری دارند! یکی خواب دیده بود میگفت من در یک بلندی بودم دیدم که یک رفیقی آنجا دارم، عرق ریخته، عرق میریزد، بهشتی هم هست امّا باید حساب پس بدهد، سر مرز لابد دیدهاید گذرنامهتان را باید بایستید تا نوبت برسد. آن شخص میگوید من پرواز کردم آمدم، اینقدر جا تنگ بود هر چقدر فشار دادم لای اینها بروم پایین دیدم نمیشود. آنقدر مردم عرق میکنند که تا مچ پای ایشان عرق میآید، در یک چنین فشاری انسان قرار دارد! حتی در روایت دارد «ولو الی النار» (الترغیب و الترهیب، ۲۹۵/۴) خدایا ما را راحتمان کن ولو اینکه ما را بفرستی جهنم! آخر چه شد؟ «وَعَلی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ» (بحارالانوار جلد۸ صفحهی ۳۳۹حدیث ۲۱ و تفسیر قمی جلد۲ صفحهی ۳۸۴ ذیل آیهی ۱۹ از سورهی حاقه)، یک مردانی هستند؛ خدا اسم یک عدّهای را در قرآن مرد گذاشته، مرد نه به معنای مردی که در مقابل زن است، مرد چون در کارهای سخت قویتر است، استقامت او؛ نه استقامت معنوی، استقامت بدنیاو بیشتر است، لذا این یک تشبیه است. والاّ زنهایی هستند، «فاطمهیزهرا سلاماللّهعلیها رئیس کلّ من کان فی الاعراف»، هر کس در اعراف است ایشان رئیس او است، زن هم هست و بقیهی زنانی که اینها علم و دانشایشان زیاد، به علم صحیح پی بردهاند.
۱۱- وظایف خانمها
یک کسی از این خانمها نامهای برای من نوشته بود؛ که اینجا در پرانتز عرض میکنم؛ که شما چطور با علم مخالف هستید که زنها علم داشته باشند؟! این علوم فیزیک و شیمی و ریاضیات و طب و اینها را اسم اینها را علم گذاشته بود آن وقت علمی را که پیغمبراکرم فرموده: «انّما العلم ثلاثه» (منیةالمرید صفحه ۳۶۹؛ الفصل الاول فی اقسام العلوم الشرقیه)؛ -آن را حالا نمیدانم اسم آن چه را گذاشته- شما با علم مخالف هستید! کسی که به من بگوید با علم مخالف هستید به خدا گفته با علم مخالف هستید! چون در قرآن آمده؛ دستور پروردگار است! -من؛ اخیراً یکی از دوستان نوشت- پانزده امتیاز خدا برای زنها قائل شده که به مردها نداده؛ نداده! و فقط منظورش این بوده که تو در خانه ریاضت میکشی؛ در خانه بنشین، مرّبی باش، رحمان باش، رحیم باش و این غلطها را نکن!.. من میخواهم کارمند باشم دستم در جیب خودم باشد! خوب چرا شوهر کردی؟ چرا پدر داری تو؟ چرا اسلام برای تو این ارزشها را قائل شده و لذا آن پانزده ارزش که خیلی مهم است؛ من فرصت نکردم این را یک جایی بنویسم و یا در یک سخنرانی جمعاً بگویم؛ که این زنهای -چه بگویم- میترسم به زنهایی که در جلسات ما هم هستند جسارت بشود چون بعضیهای ایشان در دلشان یک چیزی میشود، کاش که من به شوهرم کمک میکردم! خوب است کمک تو به شوهرت! کار خانه را خراب نکن! بچّهی خود را بگذار یک بچّهی سالمی باشد که در بیست سالگی او ، نیایی به من مراجعه کنی که این بچّهام هنوز نماز نمیخواند و کارهای بد هم می کند و معتاد هم شدهاست! آخر من نمیدانم چه بگویم!؟
پانزده امتیاز یک جا خدا از آنها میگیرد، یک جا میگیرد؛ فقط میماند همان نماز نُه سالگیاو و روزهی نُه سالگیاو که این هم مایهی بدبختی میشود. در همان ایام نُه سالگی که روزه میگیرد مریض میشود و از نظر اعصاب به درد آینده هم نمیخورد! چون خیلی از افراد هستند که اینطوری است، -امام میفرماید- که از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیزی نمیفهمند. این خانم هم همینطوری شده؛ تو اگر دختر خود را از هفت سالگی تربیت میکردی؛ اعتقادات او خوب بود و احساس میکرد که وقتی مکلف میشود؛ با خدا میخواهد روبرو بشود. پسر او میگوید خدایا چرا او را چهار سال زودتر به ملاقات پذیرفتهای تا من؟ این یکی از آن پانزده امتیاز است، همهی این امتیازات را میشنوند، میبینند یک طور دیگری آن را معنا میکنند! چرا؟!
دخترِ من حالا چه موقع روزه گرفتن است؟! چرا؟! به خاطر اینکه از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیز دیگری نمیفهمند! نمیفهمند روزهدار تا میگوید خدایا من از این لحظه دیگر چیزی نمیخورم برای تو! از این لحظه نمیآشامم برای تو، از این لحظه دیگر غیبت نمیکنم برای تو، از این لحظه دیگر هیچ یک از مبطلات را انجام نمیدهم برای تو! شروع کرده با خدا معامله کردن... خدا هم میگوید که من بهشت را قرار دادهام برای تو، زندگی ابدی را قرار دادهام برای تو، ای کاش گوش آن را میداشتیم و میشنیدیم، به خدا قسم اگر اینطوری با خدا حرف بزند همان دختر بچّهی نُه ساله؛ خدا به او میگوید عزیزم همه چیز را برای تو قرار دادهام. شوهر خوب برای تو، زندگی خوب و مُرّفه برای تو، همهی وسایل زندگی خوب برای تو! میدهد، بکنید این کار را، اگر خدا نداد -نستجیرباللّه- من حاضرم جبران کنم، نمیکنید، اکثر جوانهایی که برای تزکیهنفس میآیند؛ میگویند مادرمان، پدرمان دلشان رحم آمده! میتوانستیم روزه بگیریم نگذاشتند روزه بگیریم! ده سال روزه نگرفتهاست، هشتاد سال باید کفّارهی روزهی خود را بدهد؛ این بچّه، تو محبّت داری مادر!؟ پدر!؟ این مطلب را نمیخواستم حالا توضیح بدهم؛ اگر برای خدا باشد؛ آن وقت میفهمید که خدا هم برای او است، «من کان لِلّه؛ کان اللّه لَه» (بحارالانوار-ط مؤسسةالوفاء، العلامه مجلسی، ج ۸۲، صفحه ۱۹۷). کسی که برای خدا باشد خدا برای اوست؛ صبر کن به تو میرسد، زندگیهایی تجربه دارم. من، من الان شاید حدود بیست سال است که مشغول این برنامهی تزکیهنفس و اینها هستم، افرادی بودند، بچّه بودند، مرتب بودند، خوب جلو آمدند، از همان زمان بچگی و در دامن پدر و مادر اهل تزکیهی نفس، جلو آمدهاند، وقتیکه مکلف شدهاند چه دختر چه پسر، طبق برنامهی صحیح انجام دادند، کار خود را انجام دادند خدا هم به آنها کمک کردهاست، الان بهترین شدند، حالا ما باورمان نمیشود، باورمان نمیشود، اگر باورمان میآمد زندگیمان بهتر از اینها بود.
۱۲- ترسیدن از خدا لازمهاش یقین کردن به قیامت است
انسان باید از خدا بترسد، خوف از خدا خیلی اهمیت دارد و -نترسیدن از خدا- لازمهاش یقین کردن به قیامت است، من یک قاتلی را یک وقتی دیدم گفتم تو از بزرگترین فلاسفهی جهان هستی! خیال کرد من میخواهم از او تعریف کنم، گفت چطور؟! گفتم این فلاسفهی دنیا، این مادیین ایشان شک داشتند که آیا قیامتی هست یا نیست؟! آخر نمیشود یکصد و بیست چهار هزار پیغمبر بگویند هست، قرآن بگوید هست، همه میگویند هست، مسیحیها میگویند هست، مسلمانها میگویند هست، یهودیها میگویند هست! آدم احتمال هم ندهد که قیامت باشد! احتمال هم ندهد، احتمالش که باید داده بشود، شما اگر الان احتمال بدهید این سقف تا یک ساعت دیگر فرود میآید، -احتمال- میگویید حالا بروم بیرون از اینجا، هی میگویند زلزله نمیشود آقا، زلزله قابل پیشبینی نیست!! نه، فلان استادِ دانشگاه، او گفته که روز سهشنبه زلزله میشود همه برویم بیرون! احتمال است دیگر، احتمال! یک درصد احتمال است که زلزله بیاید، فرار میکنند، یک درصد!! اگر تو معتقد به خدا باشی و یک درصد قیامتی را قبول داشته باشی اینقدر آدم میکشی؟! اینقدر بیتوجه به آبروی مردم هستی؟! «عِرضُ المؤمنِ کَدَمه» (لئالی الاخبارج۵، صفحه۲۲۶)، عرض مؤمن، آبروی مؤمن مثل خون او است، تو اگر آبروی او را ریختی، یک غیبتی کردی، یک تهمتی زدی، مثل آن است که او را کشتهای، چطور ما اینها را تحمل میکنیم؟! غافل هستیم، وگرنه یک انسان نمیشود که معتقد به قیامت -حالا هیچ- احتمال بدهد که قیامت هست و از خدا نترسد،
۱۳- مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
امیدوار هستیم که خدایتعالی ما را از خوابغفلت بیدار کند، یقظهای به ما مرحمت کند، ما را از یاران حضرت بقیةاللّه قرار بدهد، کمکم به ایام فاطمیه نزدیک میشویم، شما ببینید آنهایی که فاطمهیزهرا را آنطور اذیت کردند، کتک زدند، اینها معتقد به قیامت بودند؟! امام میفرماید: اگر کسی معتقد باشد که اینها یک لحظه به خدا و آخرت ایمان آوردند، یک لحظه، آن خودش معلوم نیست وضعش چطوری است، -حالا من آن جمله را نمیخواهم بگویم- یک وقت خدای نکرده در کتابی، در چیزی خواندید که اینها خدماتی به اسلام کردند، خدمات ایشان در سرشان بخورد، اسلام را ضایع کردند اگر دَرب خانهی علیبنابیطالب را نبسته بودند حالا تمام دنیا مسلمان که نه، شیعه بودند!! آن شیعهای که میتواند دنیا را تکان بدهد، امامزمانمان حالا هزار و چند صد سال بود که ظهور کرده بود، یعنی بعد از وفات امامحسن عسکری ظهور کرده بود، این حرفها چه هست؟ خدمت به اسلام کردند! به ریاست خودشان خدمت کردند. اگر اینطوری باشد خیلی از شاههایی که ما لعنشان میکنیم آنها هم خدمت کردند!! بیایند درب خانهی فاطمهیزهرا آنقدر اذیت کنند که فاطمه سلاماللّهعلیها ،مادر ما، بگوید: «صُبَّت علی مصائب»... آنقدر مصیبت بر من وارد شد - مصیبت را تشبیه کرده به یک سنگی که از آسمان بیفتد، سنگهایی که بر پیکر ایشان بخورد- «صُبَّت»، ریخته شد بر من مصیبت که اگر این مصیبتها بر روزها ریخته میشد جلوی خورشید را میگرفت، تاریک میشد، «صرن لیالیاً». نور فاطمهیزهرا را میخواستند خاموش کنند، «صُبَّت علی مصائب لو انّها صبّت علی الایام صرن لیالیاً، الداخلین علی البتول و ببیتها و المسقطین لها أعز جنین؛ السلام علیک یا فاطمة الزهرا السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته».
همه با توجّه نسألک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه ویا اللّه، یا رحمن یا رحیم یا غیاثالمستغیثین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العزیز الفرج، عجل لسیدنا العظیم الفرج، خدایا فرج مولای ما امامزمان را برسان، پروردگارا ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، خوف خدا را در دلهای ما زیادتر بفرما، پروردگارا ما را به ثوابهایی که خدا وعده فرموده در دنیا و آخرت برسان، پروردگارا به آبروی ولیعصر گرفتارهای از دوستانِ اهلبیت عصمت و طهارت در هر کجای عالَم که هستند بخصوص شیعیان عراق را نجات مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولیعصر قسمت میدهیم به آبروی آقایمان حجةبنالحسن قسمت میدهیم مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما، تزکیهنفس را توفیقش را به همهی ما مرحمت بفرما، خدایا فهم و تدبر در قرآنمجید را به همهمان عنایت بفرما، خدایا کسانی که به ما حق داشتهاند و از دار دنیا رفتهاند الساعه جزای کاملی به آنها مرحمت بفرما، کسانی که زنده هستند زیر سایهی امامزمان از خطرات حفظشان بفرما، پروردگارا به آبروی آقایمان حجةبنالحسن چشممان به جمال امامزمانمان روشن بفرما، گوشمان را لایق شنیدن صدای آن حضرت بفرما، زبانمان را لایق تکلم با آن حضرت بفرما، مریضهای اسلام، مریضه منظوره، طفل مریضی الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.