درس بیست و هشتم از ۳۶ درس تزکیه نفس
تیر ۱۲, ۱۳۸۳درس سی ام از ۳۶ درس تزکیه نفس
تیر ۱۲, ۱۳۸۳
درس بیست و نهم از ۳۶ درس تزکیه نفس
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: مرحله محبّت
موضوع فرعی ۲: تقوی و خوف از خدا
تاریخ:
۱۳ جمادی الاول ۱۴۲۵ هجری قمری
۱۲ تیر ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/07/02 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- تذکر ابتدایی
۲- ما هر چه از علوم برداشت می کنیم از کوثر فاطمه زهرا سلام الله علیها است
۳- مساله ترس از خدا و طمع به ثواب الهی و امید و رجاء به خداوند متعال در مرحله محبت
۴- معنای خوف در مرحله محبت
۵- باید از عظمت الهی ترسید
۶- هر چه انسان محبّت و معرفتش به خدا زيادتر می شود، ترسش بايد از خدای تعالی بيشتر بشود
۷- همهی موجودات عالَم بندهی خدا و مطيع خدا هستند
۸- معنای تقوا در انسانها
۹- تقوا در مرحله محبت
۱۰- اهل محبّت خيلي راحت از گناه میگذرند
۱۱- يک شخصی كه در مرحلهی محبّت به خدا قدم گذاشته مكروه و حتی ترک اولی هم نبايد بكند
۱۲- معنای تقوا در مراحل تزکیه نفس
۱۳- محبت و معرفت دو عامل مانع گناه
۱۴- حقیقت تقوا در مرحله محبت
۱۵- قضیه فدک و درس حضرت زهرا سلام الله علیها
۱۶- مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
گزارش کوتاه این درس:
استاد معظم در این جلسه هفتگی روزهای جمعه که مصادف بود با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در ادامه مباحث گذشته در موضوع محبت، پیرامون مرحله محبت و معنای تقوا و ترس از خدا در آن به ببان مباحث پرداختند .
ایشان ابتدا به مناسبت شهادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها مختصری در عظمت و شخصیت آن حضرت مطالبی بیان کرده و سپس مساله ترس از خدا و امید به ثواب الهی را در مرحله محبت توضیح فرمودند. استاد سپس معنا و حقیقت تقوا را در مرحله محبت بررسی و بیان داشتند: یک شخص محب خدا راحت تر تقوا را رعایت و از گناه پرهیز می نماید و به واسطه محبتش به خدای متعال و معرفت حتی مکروه و ترک اولی هم از او سر نمی زند .
استاد معظم در پایان با اشاره به قضیه غصب فدک حضرت زهرا سلام الله علیها درسی که آن حضرت در این جریان تعلیم فرمودند را بیان و با روضه آن حضرت مجلس را پایان دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
«اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق /۲-۳).
۱- تذکر ابتدایی
هفتهی گذشته به خاطر مختصر كسالتِ چند ساعتهای كه قبل از ظهر روز جمعه داشتم و بحمداللّه همان روز هم برطرف شد، نتوانستم در جلسهی تهران شركت كنم. مطلبمان در هفتهی قبل دربارهی ترس از خدا و تقوا و در نتیجه، محبّت به ذات مقدس پروردگار بود. دوست دارم آقایان، بخصوص از این جلسه به بعد مطالب را كاملاً دقت كنند، جنبهی درسی بسیار عمیقی دارد. شاید خودتان متوجه نباشید كه من چگونه و چطور شما را به طرف خدایتعالی و معرفت خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام قدم به قدم اگر گوش بدهید و دقّت كنید میبرم.
۲- ما هر چه از علوم برداشت میکنیم از کوثر فاطمهزهرا علیهاالسلام است
فاطمهی اطهر علیهاالسلام -امروز كه روز شهادت ایشان هست و تسلیت به پیشگاه مقدس حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه عرض میكنیم- شاهد هستند؛ چون كوثرهستند و ما هر چه داریم از این حوض، از این كوثرِ گرانِ قیمتِ پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه خدایتعالی با یك منّتی به رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «إِنَّا أَعْطَینَاكَ الْكَوْثَرَ» (كوثر/۱) ما به تو كوثر دادیم، چه باك از همهی مسائلی كه ممكن است پیش بیاید داری؟! و دشمن تو هر كِه باشد؛ در هر مقامی كه باشد؛ ولو فیلسوف بزرگی كه تمام مردم دنیا به او متوجه هستند باشد، ابتر است؛ مقطوع است؛ نهایت، علم او در دنیا بتواند یك كاری انجام بدهد، ولی در آخرت قطع میشود؛ كه: «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (كوثر/۳). بنابراین ما هر چه داریم و هر چه برمیداریم با همان سطل بسیار كوچكی كه داریم، چون از این كوثر است، از علم قرآن است، از برداشتهایی كه در قرآن هست، هست؛ از این نظر هیچ مشكلی نداریم و در راه راست و صراط مستقیم اگر دوستان كوتاهی نكنند؛ انشاءالله به آن آب زلالی كه خدایتعالی برای شما در قرآن وعده كرده كه فرموده است «وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا» (جن/۱۶)؛ اگر كوتاهی نكنید، اگر استقامت داشته باشید، اگر پشت سر خاندان عصمت و طهارت محكم حركت كنید، از آن آب گوارای كوثرِ پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله -این كوثر همان كوثری است كه وقتی رسولاكرم صلیاللهعلیهوآله روحش خلق شد «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَی» (ضحی/۷) خدایتعالی از علمش به پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله عنایت فرمود، آن كوثر را به ایشان عنایت كرد- ما هم انشاءالله اگر دوستان، برادران، عزیزانم، كاملاً به مطالب دقت كنند؛ از این صراط مستقیم میرویم؛ در عین اینكه در راه لبهایمان تشنه نخواهد شد كه بماند؛ سیراب، پُر حكمت، با كمال رفاه و آسایش به لقاء پروردگار انشاءالله خواهیم رسید.
۳- مسأله ترس از خدا و طمع به ثواب الهی و امید و رجاء به خداوند متعال در مرحله محبت
نهایت، من یك گلهای كه از دوستان دارم ایناست كه هر چه را كه میگویم، مایل هستم همان را خوب بفهمند و عمل كنند، ما در این مرحله كه به مرحلهی محبّت رسیدهایم، آنچه را كه در مراحل گفتهایم كه بعضی این مراحل را، این مرحله را گذراندهاند، خیال میكنند حالا كه ما میگوییم باید از خدا ترسید، باید به خدا امیدوار بود، باید برای نِعم پروردگار اجر قائل شد، میخواهیم اینها را از مرحلهی محبّت دورشان كنیم، نه! اشتباه هست، آنچه را كه در مراحل -آقایان خوب دقت كنید- شماها خیلی بالا و پایین دارید: از نظر فهم، از نظر درك، از نظر عمل؛ ولی دل من میخواهد این مطلب را از امروز به بعد، حتی جلسات آیندهای كه انشاءالله خواهید داشت؛ -خوب مطلب را همهی شما دقت كنید وگرنه ضرورت ندارد در جلسه حاضر شوید، من حتی قصد داشتم از این جلسه یك مقداری محدود كنم ولی محدود نمیكنم، دلم میخواهد خوب متوجه باشید و آن مطلب این است كه همهی اینها باید باشد:- آن روزی كه ما به شما مرحله محبّت را دادیم این را بدانید مثل یك نقّاشی كه در دیوار یا در روی پرده با مداد خط میكشد بوده، طبیعی است كه وقتی كه خطی با مداد كشیده میشود، به حواشی آن نمیپردازند؛ اصلِ بهاصطلاح تصویر را میكشند! بعد كه نوبت آب و رنگ آن میرسد؛ -كه بحمدالله الان رسیده- حواشی آن را میگویند.
ما در مرحلهی محبّت؛ -این را بدانید دوستانی هستند در همین مجلس كه سالهای قبل مرحلهی محبّت را گذارندهاند و شاید هم من فرصت نكرده باشم كه برای ایشان جوانب و اطراف آن را گفته باشم ولی- الان میخواهم در این مسائل، در این منابری كه میروم، در این مباحثی كه دارم؛ انشاءالله تا حدی كه ظرفیّت دوستان ایجاب بكند این حواشی را عرض كنم.
حواشیی كه ما داریم: باید یك سالك الی اللّه، هم به خدا طمع داشته باشد؛ نگوید من كارگر نیستم! كارگر هستی، محتاج هستی، باید هم باشی و روز قیامت اگر یك خردهای پروردگار از نعمی كه به اولیاء خود میدهد، به تو كم بدهد فریاد تو بلند میشود!
ما كارگر هستیم در مرحلهی خودش؛ ما خائف هستیم از خدا در مرحلهی خودش؛ ما نیازمند پروردگار هستیم در مرحلهی خودش و ما شاكر نعمتهای الهی هستیم در مرحلهی خود؛
۴- معنای خوف در مرحله محبت
و باید كاملاً از خدا بترسیم. ترس از خدا در ابتدا لازم؛ در انتها هم لازم است؛ این مربوط به ظلم پروردگار نیست! همانطوری كه در هفتههای گذشته گفتم: اینی كه ما از خدا میترسیم ترس یك بیچیز، نیازمند، فقیر مطلق در مقابل غنی مطلق است. یك فردی كه هیچی ندارد، در مقابل یك شخص باعظمتی كه قرار میگیرد، خواهی نخواهی یك حالت ابهتی كه از او به این شخص منتقل میشود، یك خوفی در او ایجاد میكند؛ ولو اینكه آن بزرگ دست محبّت به سر او میكشد، امّا زیر دست محبّت او، زیر دست الطاف او، بدن این شخص در اثر عظمت طرف میلرزد! این معنای خوف از خداست، وگرنه خوف به هیچ وجه معنای دیگری برای ما ندارد. نه خدا ظالم است كه از ظلم او بترسیم، نه خدا اشتباه میكند؛ كه ما بگوییم شاید فلان مأمور جنایتی را به ما تهمت زده و او هم كه نمیداند حقیقت دارد یا نه؛ لذا ممكن است من را مؤاخذه كند! یا دو نفر شاهد عادل رفتهاند یك جنایتی را شهادت دادهاند، برای قاضی ثابت شده و ما را ممكن است مؤاخذه كند! اینها در محضر پروردگار نیست! شما در نماز غُفلیه میخوانید: «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» تا جایی كه میرسید: «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ» (انعام/۵۹)؛ هیچ تر و خشكی نیست، حتّی آن ذرّهی جانداری كه در دل خاك است و روزی میخورد: «وَیعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا» (هود/۶) خدا همهی اینها را میداند، از دلِ ما بهتر از ما آگاه است، از رگ گردن ما؛ بهتر از خود ما اطلاع دارد! -كه خدا از رگ گردن نزدیكتر است!- بنابراین ترس ما از خدا به خاطر اینكه مبادا دوتا شاهد عادل یا اشتباهاً یا روی نادانی و نسیان ما را مؤاخذه كند نیست! پس این ترس هم نیست. ترس اینكه: مبادا پروردگار؛ خب مالك است! بعضی از این علمای اهلسنت میگویند خدا چون مالك است اختیار ما را دارد، اختیار ما را هم چون دارد و مالك است میتواند ظلم بكند، میتواند عدالت بكند؛ ما میگوییم نه- خودش فرموده است كه من ظلم نمیكنم، درست است، ما مملوك پروردگار هستیم، ما در اختیار پروردگار هستیم امّا خودش ما را یك فرد حساب كرده، خودش را یك فرد: من آمر هستم و راهنمای تو هستم، و تو مأمور هستی و باید از من پیروی كنی تا خودت به سعادت برسی؛ نه آنكه فایدهای برای پروردگار داشته باشد!
۵- باید از عظمت الهی ترسید
بنابراین ما از این چیزها؛ از خدایتعالی نمیترسیم... پس از چه میترسیم؟ از عظمت پروردگار... اللّه اكبر، خدا بزرگتر است از آنچه كه تو او را وصف كنی، تو او را درك كنی! این اللّه اكبر را من و شما نمیگوییم! پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما کـانَ وَ مـا یَکُـونُ إِلَى انْقِضاءِ خَلْقِکَ» (دعای شریف ندبه/ مفاتیح الجنان)؛ با اینكه همهی علوم اولین و آخرین را میداند؛ آن چنان باعظمت است كه حتی علیبنابیطالب علیهالسلام در مقابل عظمت پیغمبراكرم صلیاللهوعلیهوآله؛ نه اینكه خودش كوچك باشد؛ هر عظیمی عظمتِ عظیم دیگر را میبیند؛ در مقابل عظمت پیغمبراكرم صلیاللهوعلیهوآله خاضع است و میگوید «أنا عَبدٌ مِن عَبيدِ محمّدٍ» صلىاللهعليهوآله (بحارالانوار جلد۳، صفحه ۲۸۳،حدیث۱)؛ من بندهای از بندگان كوچكِ پیغمبر هستم، آن عظمت را كه میبیند اینطور خودش را كوچك تصوّر میكند، و پیغمبر صلىاللهعليهوآله هم در مقابل علیبنابیطالب علیهالسلام روی دست بلند میكند و میفرماید: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» (احقاق الحق جلد۴ صفحهی ۴۴۵تا ۴۴۶)، جبرئیل با آن عظمت بر علیبنابیطالب علیهالسلام وارد میشود، پیغمبر صلىاللهعليهوآله میبیند جبرئیل خودش را كوچك كرد، -حالا در چه معنایی و چه وصفی بماند- چون اینها توضیح دارد و الحمدلله توضیحات آن هم كاملاً واضح است، جبرئیل خودش را كوچك میكند، رسول اكرم صلىاللهعليهوآله میگوید چرا اینقدر خودت را در مقابل عظمت علی بن ابیطالب علیهالسلام باختهای؟ میگوید این استاد من است! این معلم من است! یك روزی كه خدا من را خلق كرد در همان اوایل خلقت ملائكه؛ به من فرمود: «من انت و من انا»، من كه هستم و تو كِه هستی؟ گفتم: «انا انا و انت انت»، من من هستم و تو هم تو هستی! فوراً روح مقدس علیبنابیطالب علیهالسلام به من فرمود: اینطور نگو؛ از بین میروی! عظمت خدا را منظور كن! بگو «انت رب الجلیل و انا عبدك جبرائیل» (خرمن معرفت،ص ۱۱۹-۱۲۰؛ هزار و یک نکته درباره غدیر و فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام/۴۹۱)... این را گفتم و خدا به من محبّت كرد، این گونه باید از خدا ترسید!
۶- هر چه انسان محبّت و معرفتش به خدا زیادتر می شود، ترسش باید از خدایتعالی بیشتر بشود
پس میبینید هر چه انسان محبّتش به خدا زیادتر میشود، معرفت او به خدا زیاد میشود، ترس او باید از خدایتعالی بیشتر بشود، لذا نیمههای شب امامسجاد علیهالسلام مشغول گریه كردن بود، اشك میریخت. این صحیفهی سجادیه از آن حضرت كه در نیمههای شب مشغول عبادت و بندگی است؛ به دست ما رسیدهاست، بنابراین فكر نكنید كه حالا كه ما میخواهیم از طریق محبّت وارد بشویم باید از خدا نترسیم! ترس از خدا، در اثر محبّت به خدا و معرفت خدا؛ باید باشد.
۷- همهی موجوداتی كه در عالَم هستند اینها بندهی خدا هستند و مطیع خدا هستند
مطلبی كه از اینجا به بعد شروع میشود، -یك جملهای است كه شاید بعضیها كمتر به آن توجه كرده باشند، من از اولی كه مرحلهی محبّت را شروع كردهام این آیه را تلاوت میكنم:- «ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق/ ۲و۳)؛ این آیهی شریفه، -این را بدانید- به من و شما میگوید -كسی كه تقوا داشته باشد، آن قدر این كلمهی تقوا را به ما گفتهاند كه ما؛ یك معنای خیلی ظاهری به ما فهمانده میشود، خیلی ظاهر- تقوا داشته باش، یعنی چه؟ یعنی گناه نكن و واجبات خود را هم انجام بده، گناه نكردن و واجبات را انجام دادن؛ خب ساده است! شما بدانید این حیوانات از آن ریزترین حیوانات تا آن درشتترین حیوانات؛ اینها بر اساس این معنا تقوا دارند، هیچ كدامشان گناه نمیكنند، هیچ كدامشان ترك واجبات نمیكنند، همین الان با همهی وسائلی كه فراهم شده از نظر انتقال وسایل؛ اگر به الاغ بگویید كه این بار را باید از اینجا بكشی تا فلان محل، اطاعت میكند، اطاعت میكند! نمیگوید كه شما حالا ماشین دارید، هواپیما دارید ما را رها كنید! چشم. و هیچ وقت هم با آن دهان بزرگی كه دارد، دندانهای پر قدرتی كه دارد شما را گاز نمیگیرد، لگد هم نمیزند، همان الاغ دویست سال قبل است، مطیع، بدون اینكه ترك واجبات خود را بكند و انجام محرمات! هیچ، همان الاغ، بنده است، خدا آن را قرار داده كه مطیع من و شما باشد! از این بالاتر شتر! «أَفَلَا ینْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیفَ خُلِقَتْ» (غاشیه/۱۷)؛ خلقت شتر با همهی قدرتی كه دارد، قدرت فوقالعادهای شتر دارد، امّا اگر سر ریسمان آن را یك بچه پنج ساله بگیرد و بكشد عقب سر او میرود، پس میبینید بندگی؛ -اگر بدون فهم و درك و معرفت باشد- حیوانات هم دارند! همهی موجوداتی كه در عالَم هستند اینها بندهی خدا هستند و مطیع خدا هستند، این خورشید را كه میبینید، یك روز نشده بگوید حالا من امروز استراحت میكنم، بیرون نمیآیم، با اجازه مثلاً! نه، همان مشغول كار خودش هست؛ حالا تكویناً یا تشریعاً...
۸- معنای تقوا در انسانها
این انسان است كه خدا به او اختیار داده و گفته ترك واجبات را نكن و محرمات را ترك كن، این را به ما گفتهاست. تقوا از همین جا شروع میشود، ما با اینكه نفسمان میخواهد گناه بكنیم، دلمان میخواهد گناه بكنیم، -ببینید ، با آن تقوایی كه آن اسمش حتی تقوا نیست، آنی كه در حیوانات هست، فرق میكند؛ تقوا یعنی آدم خودش را نگه بدارد، یك ماشینی در سربالایی خودش میایستد، ولی یك ماشینی در سرازیری، آن را ترمز میكنند! این راننده میخواهد، آن راننده نمیخواهد! شما؛ تقوای شما، با بندگی حتی حیوانات فرق میكند!- اینی كه یك چیزی را میخواهید، نمیكنید برای خدا؛ این معنای تقواست. یك كاری را دوست دارید انجام ندهید، شبهای كوتاه، نماز صبح، اول وقت میخواهید انجام ندهید! خوب باید بخوابید! انجام میدهید برای خدا... این معنای تقواست. ببینید البته در دل خود به زحمت میافتید، ناراحت میشوید، شاید بعضیها بگویند آخر این چه مزاحمتی دارد، چه مزاحمتیاست، كه من این موقع صبح بلند بشوم نماز صبح را بخوانم؟! حالا آنهایی كه در این شبهای كوتاه نماز شب میخوانند كه مهمتر... خوب؛ ببینید فرق میكند، این را اسمش را میگذارند تقوا، یعنی نگهدار، یعنی ترمز، یعنی از این سرازیری را رها نكن! سرازیر به طرف شهوات و هوای نفس و گناه و غضب و امثال اینها نشو! اگر شدی با حساب پیش برو، ببینید تقوا اینجا معنایش این است، سخت هم هست باید ترمز بكنید؛ كلّی فشار بدهید تا بتوانید تا این را در این سرازیری نگه بدارید، از این بهتر؛ شما آمدید در مرحلهی استقامت، توبه كردید، تقوا را برای خودتان جا انداختید، بهاصطلاح ترمز ماشینتان را خوب محكم كردید، ماشین خیلی آماده است، اینجا استقامتتان سبب میشود كه شما بتوانید بهتر از دیگران كار را پیش ببرید، استقامت كردید، در راه راست حركت كردید،
۹- تقوا در مرحله محبت
میرسید به یك جایی كه حالا اینجا، كجا میروید؟ چكار میخواهید بكنید؟ ببینید باز هم تقوا هست، من میخواهم متقی باشم، چرا؟ به خاطر اینكه خدا متقین را دوست دارد، خدا محسنین را دوست دارد، خدا توابین را دوست دارد، من میخواهم محسن، متقی باشم، خیلی خوب، اینجا باید روی محبّت به خدا كار بكنید، آقایان انسان تا وقتی كه این مرحلهی محبّت را كاملاً خوب نفهمد و عمل نكند، محال است كه كارهایی كه مربوط به تقوا است، بتواند خوب و راحت انجام بدهد، بعضی افراد هستند یك كاری را به آنها پیشنهاد میكنید، میبینید كه این كار سختشان است، یك مدتی انجام میدهند بعد برایشان آسان میشود، یك مدت دیگری انجام میدهند، مخصوصاً پول و پلهای هم در آن باشد و درآمدی خوبی هم داشته باشد، میبینید كه كمكم هر چه هم میخواهی جلوی او را بگیری، میگوید نه من باید بروم سر كار، باید بروم، مثلاً امروز چند تا مشتری دارم، اگر نروم من را از اداره بیرون میكنند، میبینید اینطوری میشود، در اثر تقوا در مرحلهی یقظه و توبه و استقامت این را بدانند آقایان؛ تقوا انجامش سخت است، ریاضت است؛ مشكل است؛ در صراط مستقیم چون جاده خوب است اگر تحت تبعیت یك فردی باشید، مخصوصاً قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را اگر خودتان بفهمید، میبینید یك جادهی صافی است؛ خوشتان میآید در این جاده رانندگی كنید، اگر محبّت خدا در دلتان رسوخ كرد، اگر امید به خدا داشتید، امید به ثواب الهی داشتید، دیدید نه كار خوبی است، یك نماز جماعت یك ركعت میخوانید؛ آن قدر خدا به شما ثواب میدهد كه نمیتوانید حساب آن را بكنید! اینطوریاست، یك كار خوب همین امروز یكی از آیات این بود: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» (انعام/۱۶۰) شما یك كار خوب میكنید ده تا، ده برابر به شما اجر میدهند، عجب كار خوبی است، این را اگر بفهمید، محبّت به خدا هم داشته باشید، ببینید دیگر تقوا برای شما آسان كه هست، بماند، علاوه بر این بسیار دوست دارید كه اهل تقوا باشید، یك گناه نمیكنید! اینقدر خوشحال هستید، و خوشحال هستید كه گناه نمیكنید، یعنی برای بعضی؛ این را خودتان میتوانید خودتان را آزمایش كنید؛
۱۰- اهل محبّت خیلی راحت از گناه میگذرند
برای بعضی لذت بخشترین گناهان حالا فرض كنید -هرچه در ذهن شما میآید- چون افكار مردم در لذت گناهان مختلف است، میگویند در یك جلسهای یك عدهای بودند؛ سؤال میشد كه كدام گناه لذتبخشتر است؟ یكی از اینها گفت غیبت كردن، مثلاً، بعضیها غیبت كردن برایشان لذّتبخش است، بعضیها زنا كردن برایشان لذّتبخش است، بعضیها هرزگی كردن برایشان لذتبخشتر است، گناهان برای افراد فرق میكند، من میگویم لذّتبخشترین گناهان، برای شما عذابآور باشد. یك سمّی جلوی شما گذاشتند خیلی خوشرنگ و خیلی هم شیرین، تا نمیدانید كه این سم است ممكن است بخورید، خوشتان هم بیاید، حتی در لیوان بكنید برای مهمان خود هم ببرید، اما وقتی كه فهمیدید این سم است، آدم میكشد، حیات شما را از بین میبرد، اینجا اصلاً میگویید در اتاق آن را نیاور، بریز بیرون، چرا؟ به خاطر اینكه این حیات شما را از بین میبرد، اینی كه میبینید انبیاء معصوم هستند آنها معنا و حقیقت گناه را فهمیدهاند، در عین اینكه گناه جلوی ایشان هست، ولی معصوم هستند، نمیخورند، به آن نگاه هم نمیكنند، چون حقیقت گناه را درك كردهاند، اهل محبّت؛ كسی كه به مرحلهی محبّت رسید؛ حقیقت گناه را درك میكند، لذا خیلی راحت از گناه میگذرد، بلكه اگر یك وقتی میلی به گناه هم پیدا كرد میگوید، من خوب است خودم را به دكتر نشان بدهم، به روانپزشك نشان بدهم، شاید دیوانه شدهام! اگر یك نفری، به او وسوسه شد كه این كاسهی سم را سر بكش! یا داروفروشی است در داروخانه، برود شیشههای سمی را بخواهد سر بكشد، این اگر خیلی وسوسهاش شدید شد و به طرف آن هم یکی دو قدم رفت این حتماً باید فردا برود پیش روانپزشك به پزشك خودش را نشان بدهد، آقا ببین من مشكل دارم! و واقعاً مشكل دارد،
۱۱- یك شخصی كه در مرحلهی محبّت به خدا قدم گذاشته مكروه و حتی ترك اولی هم نباید بكند
یك شخصی كه در مرحلهی محبّت به خدا قدم گذاشتهاست، این حتی ترك اولی هم نباید بكند! مكروه نباید انجام بدهد، و بد هم هست مكروه! دربارهی حضرت آدم علیهالسلام كه امروز گفتیم عبرت بگیرید -با یك جمله از قضیهی حضرت آدم علیهالسلام- اینطور است كه حضرت آدم علیهالسلام؛ نهایت چیزی كه اهلبیتعصمتوطهارت علیهمالسلام دربارهی ایشان فرمودهاند و یا مفسرین میگویند ایشان یك كار مكروه كرد، حرام نكرد، یك كار مكروه، اما خدا میبینید با چه شدتی، از تو؟ تو كه میفهمی كه اطاعت امر پروردگار چقدر اهمیت دارد! دویست سال حضرت آدم علیهالسلام گریه كرد، آن هم بوسیلهی اهلبیتعصمتوطهارت علیهمالسلام، خدایتعالی توبهی ایشان را قبول كرد. ببینید، خدا میگوید در قرآن، -در همین آیات امروز بود- كه از شیطان پیروی نكنید، همان طوری كه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون كرد؛ شما كه بیرون بهشت هستید! -این تعبیر من است- شما كه بیرون بهشت هستید؛ نمیگذارد وارد بشوید! «كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیكُمْ مِنْ الْجَنَّةِ» (اعراف/۲۷) شما را اصلاً نمیگذارد وارد بشوید! این خطر هست.
بنابراین كسانی كه در مرحلهی محبّت قدم میگذارند؛ در مرحلهی اول باید كاری بكنند كه از گناه بدشان بیاید، یعنی آن قدر ساخته شده باشند كه گناه را وقتی كه میبینند بدشان بیاید، آدم گناهكار را از او بدشان بیاید، یعنی یك شخصی كه در منظر و مراء او هست و گناه میكند، از این آدم باید متنفر باشند! معنی تولی و تبری همین است، حالا یك وقتی هست ما تولی و تبرّیمان خوب است، از چه كسی بدمان میآید؟ از آنهایی كه به فاطمهی زهرا توهین كردند، آنهایی كه ایشان را اذیت كردند، خوب آنكه همه بدشان میآید! حتّی كفار هم بدشان میآید، راست میگویی از كسی كه یك گناه كوچكی هم میكند بدت بیاید، خودت هم اهل گناه كوچك هم حتی نباش، كار مكروه هم نكن كه اگر فهم آن را داشته باشیم؛ كار مكروه دویست سال گریه دارد و توبه میخواهد، همانطوری كه پدر و مادرمان این طوری بودند، حضرت آدم و حضرت حوا دویست سال روایت دارد گریه كردهاند، و خدایتعالی ایشان را مجازات كرد و شیطان هم خوشحال شد كه یك كاری انجام دادهاست، «كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیكُمْ مِنْ الْجَنَّةِ» (اعراف/ ۲۷)،
۱۲- معنای تقوا در مراحل تزکیه نفس
پس اگر انسان همینطور جلو برود، اوائل مشكل است، من آنچه كه از دوستان میخواهم: در مرحلهی یقظه باید گناه نكنند و تقوا داشته باشند، منتها خوب سختشان است، بله چون حقیقت گناه را نفهمیدهاید، عظمت پروردگار را هم متوجه نیستید، بنابراین سخت است، سخت است! ولی باید انجام بدهید، مرضهای روحیمان چه؟ باید نسبت به مرضهای روحی چه كنیم؟ آن كه به این زودی درست نمیشود! كنترل باید بكنید؛ معنای تقوا این است! مثلاً الان غضبناك شدهای؛ در باطن خود ضعیف هستی و غضب در صورت تو آمده، كنترل كن، خودت را حفظ كن، شهوت بسیار غلبه كرده، خودت را كنترل كن، به مجرد اینكه كه كنترل را از دست بدهی؛ تو تقوای خود را از دست دادهای، ببینید تقوا اینجا هست، وقتی كه توبه میكنی، عهد و تعهدی با پروردگار خود میبندی اینجا دیگر باید كنترل شدیدتر باشد، چون متعهد هستی، تو یك انسان متعهدی هستی، توبه نصوح معنایش این است كه یك تعهدی كه انسان خودش را كنترل میكند صد درصد یك طرف خداست یك طرف تو هستی. میآیی بالا، در استقامت، میخواهی خودت را طوری بسازی كه یك وقت كنترل از دست تو در نرود، اینطوری میشوی، در صراط مستقیم چرا قرار گرفتهای؟ برای اینكه من بدانم طرفم چه كسی هست؟ با چه كسی در صحبت هستم، چه كسی من را راهنمایی میكند و باید چكار بكنم و چطوری حركت كنم كه این مطالب را مفصلاً اگر بودهاید؛ در جلسات شنیدهاید و گفتهایم، انسان وقتی كه به مرحلهی محبّت میرسد؛ علامت یك محبّ خدا، حالا محبّ ثواب خدا باشد؛ -كه باید باشد- رجاء به پروردگار داشته باشد، خوف از پروردگار داشته باشد، یا اینكه حالا یك ترسیم آخری هست كه وقتی كه انسان نقاشی میكند، دیگر آن آخرین درجهاش این است كه انسان محبّت به خدا داشته باشد و بهاصطلاح هیچی را فكر نكند كه این را بحثش را انشاءالله برای شما میگویم، به هر عنوانی محبّت به خدا لازمهاش این است كه انسان نتواند گناه بكند، نتواند! میشود مگر؟ بله، الان شماها هر كدامتان میتوانید یك سیلی در صورت من بزنید، میتوانید دیگر، میكنید؟ قدرت آن را دارید، میكنید؟ نه، چرا؟ خوب تو را دوست دارم، تحمیلی نباشدها!
۱۳- محبت و معرفت دو عامل مانع گناه
میدانم بعضیها من را دوست دارند، همین هفته گذشته این دو روز، دو سه ساعت میشود گفت؛ كسالت داشتم یا نهایت بیستوچهار ساعت با عقب و جلوی آن، چقدر دوستان اظهار محبّت كردند كه من گفتم دیگر بعد از این ولو هر چی هم باشم باید این جلسه را تعطیلش نكنم و خدایتعالی حالا اینطوری خواسته، هی حتی تا همین امروز تلفن من هم خوب همیشه در اختیار نیست؛ هنوز دارند میپرسند آقا بهتر هستید؟ آنهایی كه در شهرستانها، این هفته هم كه تهران نیستم باز رفقا خیال میكنند باز یك مشكلی داشتم، امروز به خاطر اینكه سالگرد مادر من -خدا رحمتشان كند- كه خیلی به گردن من حق داشتند من هر سال مقید هستم كه یك یادی از ایشان بكنم، امروز هم خوب با جمعه مصادف شده و روز وفات حضرت زهرا سلاماللّهعلیهاست كه مخصوصاً برنامه را طوری تنظیم كردم كه مشهد باشم خدمت آقایان، زیر سایهی حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام و بالاخره مشهد بیشتر احتمال آن هست كه آقایمان حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه اینجا را بیشتر مورد لطف قرار بدهند، به هرحال به هر صورت محبّت آقایان را متشكرهستیم، تشكر میكنیم و حالا حاضر هستید یك سیلی بزنید؟ میگویید نه، چرا؟ دوستت داریم، چرا دوستم دارید؟ خوب خدمتگزار ما هستی، -خدمتگزارتان هستم- خوب باید هم این طور باشد، علامت نمكشناسی همین است، چرا پس؟!... ببینید دو چیز سبب شده كه این كار را نكنید، یكی محبّت و یكی شناخت. اینطوری است دیگر، نمیكنید، اگر این محبّت و شناخت را شَدید -طبعاً خدا با عظمتترین، یعنی اصلاً ترین نمیشود گفت، باعظمت- این محبّت و شناخت را نسبت به پروردگار داشته باشید.. ابدا! حاضرهستید خدا را به غضب در بیاورید!؟ ابدا! حاضر هستید خدا را اذیت كنید؟ ابدا! ما دوست داریم خدا لحظه به لحظه به ما محبّتش بیشتر بشود، ما بهتر بتوانیم بندگی كنیم، نزدیكتر به خدا بشویم، قرب به پروردگار پیدا كنیم، این معنای تقوای كاملتر است، این تقواست. دیگر حالا شما راحت میشوید، هر چه بخواهید گناه هم بكنید نمیتوانید، نمیتوانید ها! همینطور كه نمیتوانید یك سیلی بزنید، نمیتوانید، قدرت دارید، اختیار دارید، دست شما هم بالا میرود، مخصوصاً طرف هم غافل باشد، برای شما جبهه نگیرد، خیلی سیلی زدن آسان است، اما نمیتوانید، حواس شما جمع باشد، گناه كردن، نمیخواهم بگویم شما گناه نكنید، شما از این حرفهایتان گذشته است انشاءالله، چون تعهد بستهاید با خدا كه گناه نكنید، توبهی نصوح كردید،
۱۴- حقیقت تقوا در مرحله محبت
امّا من میخواهم حقیقت تقوا را در مرحلهی محبّت برای شما عرض كنم، دیگر اینجا میشود گفت اسم آن تقوا هم نباشد، ولو تقواست، الان شما خودتان را از خوردن سم نگه میدارید، اما چرا نگه میدارید به خاطر اینكه حقیقت این سم را میشناسید، ضررهای این سم را میفهمید، از این جهت دست به طرف ظرف سم دراز نمیكنید، همین طور یك شخصی كه به مرحلهی محبّت رسیده، او را بكشند، قطعهقطعهاش كنند هیچ وقت این كار را انجام نمیدهد، به دو جهت، دو جهت هم دارد، یكی ضرر گناه، یكی هم بیاحترامی به آن كسی كه انسان او را دوست دارد، این دو چیز است، حالا ممكن است یك نفری یك ظرف سمی را خودش بردارد در خانه بخورد و خودكشی بكند و زیاد هم نسبت به كسی توهینی نكرده باشد، اما اینجا دو چیز است هم خدا را به غضب آوردهای هم خودت را از بین بردهای، البته بیشتر خودت را از بین بردهای، پس انسان در مرحلهی محبّت باید كوشش بكند كه به هر عنوانی كه هست و باید تمام عناوین هم وجود داشته باشد، باید انسان گناه برایش دیگر یكطوری باشد که نكند؛ اگر این حالت در شما پیدا شد، این معرفت در شما پیدا شد، اطاعت روی محبّت؛ اگر در كسی پیدا شد: میشود ولی خدا. خیلی راحت، میبینید چقدر راحت انسان رسید، به جایی كه میگوید: در زیارت آلیاسین میخوانید «انا ولیّ لك»، خیلی ساده ها! -دیشب خواندید من متوجه نبودم اگر زود رفتم از آقایان معذرت میخواهم، برای اینكه راهم دور بود- میگویید «انا ولیٌّ لك»، یعنی چه؟ یعنی من ولیّ تو آقا امام زمان هستم، ولیّ یعنی فرمانبردار روی محبّت، ولیِّ امام زمان ارواحنافداه هم ولیّ خدا است، چون نمیشود ولیّ امام زمان ارواحنافداه كسی باشد؛ ولیّ خدا نباشد، پس از اولیاء خدا هستید، پس بنابراین خیلی كارِ تو درست است، ولیّ خدا شدن از همین جا شروع میشود، ولیِّ خدا هم مراتبی دارد كه البته یك ولیِّ خداست كه میگوییم «اشهد انّ علیّاً ولی اللّه»، یكی هم شما هستید كه دارید زیارت آلیاسین میخوانید؛ این یك قطره است، آن اقیانوس بینهایت است؛ ولی در همان راه هستی، در همان صراط هستی.
۱۵- قضیه فدک و درس حضرت زهرا علیهاالسلام
روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام است، «السلام علیك یا ممتحنة امتحنك اللّه الذی خلقك قبل ان یخقلك» (زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها؛ مفاتیح الجنان)، فاطمهی زهرا را در عالَم ذر و در عالَم ارواح و شاید هم قبل از عالَم ارواح خدایتعالی امتحانش كرد، آزمود او را، «فوجدك لما امتحنك صابرة» (زیارة فاطمة الزهراء علیهاالسلام)، بهبه! خدا تو را در امتحان نمرهات را -به تعبیر ما- بیست داد، قربان این فاطمه بشویم، «المجهولة قدرا» (صلوات چهارده معصوم علیهم السلام جناب خواجه نصیرالدین طوسی)، این فاطمه قدرش مجهول است؛ ما نمیدانیم یعنی چه؟ در ضمن عرایضم اشارهای كردم كه خدایتعالی وقتی كه آن علم ذاتی خودش را خواست به صورت معلوم بر قلب پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نازل كند؛ آنجا فرمود: «إِنَّا أَعْطَینَاكَ الْكَوْثَرَ»، اهل فهم میفهمند من چه میگویم، اینجا خیلی حرف دارد، «إِنَّا أَعْطَینَاكَ الْكَوْثَرَ»، تمام قرآن در این كلمه جمع است و همین را خدایتعالی در قلب پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نازل فرموده، این فاطمه در دنیا اصلاً آمده به خاطر اینكه چند روزی با پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله باشد، وگرنه نه امام است، نه پیغمبر است، به ما مردم هم كاری ندارد، ما اگر ایشان را اذیت كردیم؛ اگر هر چه كردیم؛ او به حمایت علیبنابیطالب علیهالسلام بود، او برای خودش جاه و مقامی نمیخواست! هنوز فدك ایشان را غصب نكرده بودند كه پیغمبر صلیاللهعلیهوآله او را جلو خواست، خیلی گریه میكرد همین نود و پنج روز؛ هفتاد و پنج روز جدایی از بدن پیغمبر صلیاللهعلیهوآله را هم طاقت نداشت... پیغمبر صلیاللهعلیهوآله فرمود اول كسی كه به من ملحق میشود تو هستی؛ وگرنه این را كه فاطمه میدانست، پیغمبر صادقِ مصدّق صلیاللهعلیهوآله یك همچنین مطلبی را به او فرموده، فدك را میخواهد چكار كند فاطمهی زهرا علیهاالسلام؟ شما فكر كنید به همین جمله؛ ببینید فاطمه سلام الله علیها اگر میآید در مسجد با ابیبكر روبرو میشود میگوید: «اَترث اباك و لا ارث أبی» (احتجاج طبرسی جلد۱ صفحهی ۱۰۲)، تو از پدر خود ارث ببری؛ من از پدرم ارث نبرم، فاطمهی زهرا علیهاالسلام ارث را میخواهد برای چه؟ جز این است؛ حمایت از امام زمان خود دارد میكند و این درسی میدهد به همهی ما مردم كه به هر قیمتی كه هست باید از امام زمان خود حمایت كنید، او حجت خداست، فاطمهی زهرا علیهاالسلام كوثر است، حجت خداست و به هیچ چیز احتیاجی ندارد!
۱۶- مصیبت حضرت زهرا علیهاالسلام
همان چند روزی هم كه در فراق پیغمبراكرم صلیاللهوعلیهوآله؛ آن هم فراق ظاهری گذراند، «كانت علیلةُ»، حضرت پهلویش شكسته بود، محسنش سقط شده بود، من اگر روز شهادت ایشان نبود نمیگفتم، این دنیایی كه عایشه هشتاد سال عمر بكند و فاطمهی زهرا هجده سال چه ارزشی دارد؛ كه فاطمه برای این دنیا حرف بزند؟ روز شهادتش هست؛ با این پارهی تن پیغمبر صلیاللهعلیهوآله چه كردند برای ریاست دنیا؟ دوستان كوشش كنید، همت كنید صفات رذیله را از خودتان دور كنید كه اگر صفات رذیله وجود داشته باشد نتیجهاش این است كه برای حفظ جاه و مقام و ریاست میآیند پهلوی فاطمهیزهرا علیهاالسلام را میشكنند، دَرِ جبرئیل را كه الان هم در مدینه دَرب جبرئیل معروف است درب جبرئیل را آتش میزنند، بدون اجازه وارد میشوند، ولیّ خدا حبل اللّه المتین را به گردنش ریسمان میاندازند، در مسجد میكشند. خدا لعنت كند آنهایی كه به خاندان عصمت و طهارت ظلم كردند. «اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمّد و آخر تابعاً له علی ذلك اللّهم العن العصابة التی جاهدت الحسین علیهالسلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللّهم العنم جمیعاً و عذِبهم عذاباً الیما بلطفك و رحمتك یا ارحم الراحمین».
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه، یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا ربّ فاطمة الزهراء یا ربّ فاطمة الزهراء یامرسل الرحمه الی ابیها یا من له الدنیا و الاخره، خدایا ما یك تقاضا داریم از تو امروز، همین امروز، همین الساعه اگر این حاجت ما را برآوری خدایا همهی حوائجمان را برآوردهای، اگر این حاجتمان برآورده نشود، خدایا همهی حوائجمان برآورده نشده و آن حاجتمان این است كه امروز قلب مقدس فاطمهی زهرا به ظهور فرزندش شفا مرحمت بفرما، خدایا كنار قبر علی بن موسی الرضا هستیم، یكی در حرم آمده بود به من میگفت آقا چطوری وارد حرم میشوم، چكار میكنم، نقل میكرد، من هم گوش میدادم حالا به درستی و نادرستیاش كار ندارم ولی هر كس اینجا میآید، خدایا هر كس به مكه میرود، هر كس به هر مكانِ شریفی میرود، مردمی كه در این ایام و این اوقات در این گرما به مسجد جمكران میروند همه ایشان انتظارشان این است یك لحظه جمال مقدس امام زمانشان را ببینند، امروز دعای ندبه میخواندید من یك مقداری گوش میدادم میگفتید كه خدایا یك جوری بشود كه ما دور امام زمانمان جمع بشویم و او پرچم فتح را در دست گرفته باشد و ما بگوییم الحمدللّه رب العالمین، خدایا شكرت كه به این آروزیمان هم رسیدیم، خدایا به آبروی فاطمهی زهرا، به آبروی فاطمهی زهرا، به آبروی فاطمهی زهرا، چشممان به جمال مولایمان روشن بفرما، قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما، آنی دستمان را از دامنش كوتاه مفرما، پروردگارا دنیا و آخرتمان را بوسیلهی آن حضرت اصلاح بفرما، خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت میدهیم همهمان را در راهمان ثابت قدم قرار بده، امواتمان، گذشتگانمان، پدر و مادر همهمان، یك جوانی تصادف كرد به نام آقای توسلی، خدایا همهی اینها را غریق رحمت بفرما، شهدامان با شهدای كربلا محشور بفرما، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، خدایا این مملكت را در پناه امام زمانمان حفظ بفرما، خدایا مرضهای روحیمان، مریضهای منظور شفای كامل عنایت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.