درس سی و یکم از ۳۶ درس تزکیه نفس
مرداد ۲, ۱۳۸۳درس سی و سوم از ۳۶ درس تزکیه نفس
مرداد ۲, ۱۳۸۳
درس سی و دوم از ۳۶ درس تزکیه نفس
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: مرحله محبّت
موضوع فرعی ۲: اقسام محبت و راه کسب محبت الهی
تاریخ:
۰۵ جمادی الثانی ۱۴۲۵ هجری قمری
۰۲ مرداد ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/07/23 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- رعایت شروط ورود به جلسات
۲- محبت، نیاز نیست
۳- محبت واقعی و محبت مجازی
۴- محبت بی جا نسبت به فرزند
۵- محبت بین زوجین
۶- انحرافات از صراط مستقيم در مسئله محبت
۷- محبّت خدا محبت واقعی است
۸- محبت به خدای متعال فطری است
۹- وساطت اهل بیت علیهم السلام و ضرورت آن
۱۰- اهل بیت علیهم السلام مظاهر اتم الهی اند
۱۱- بياييم خدا را دوست داشته باشيم
۱۲- شرط محبت خدا پاک بودن است
۱۳- امام زمان علیه السلام فقط از شما پاک شدن را می خواهد
۱۴- ارزش پاک شدن و محبت الهی
۱۵- محبّت خدا را چطور در دلمان ايجاد كنيم؟
گزارش کوتاه این درس:
حضرت استاد در این مجلس پیرامون موضوع محبت و راه های کسب محبت الهی به بیان سخن پرداختند.
ایشان در ابتدای جلسه تذکری راجع به شرایط ورود به جلسات و کلاسهای تزکیه نفس بیان کرده و سپس به تعریف محبت و بیان اقسام آن پرداختند و محبت واقعی را محبت خدای متعال عنوان فرمودند.
ایشان پس از بیان اینکه محبت الهی فطری بشر است به جایگاه اهل بیت علیهم السلام در این بین نیز اشاره و فرمودند: چون اهل بیت علیهم السلام مظاهر اتم الهی می باشند باید اظهار محبتمان به آنها باشد.
استاد در ادامه با تذکر به اهمیت محبت الهی راه کسب آن را تزکیه نفس و پاک شدن از رذایل روحی دانسته و سپس به تشریح آن و اهمیت مساله تزکیه نفس پرداختند.
در پایان با توضیح فرازهایی از دعای ندبه و روضه اهل بیت علیهم السلام مجلس را پایان دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
«الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/۱۶۵)
۱- رعایت شروط ورود به جلسات
اگرچه ممكن است بعضی بخاطر مسامحه خودشان كارت ورودی این مجلس را نداشته باشند و محزون باشند. چون هفته گذشته كه اعلام شد بدون كارت وارد مجلس نشوند، عده زیادی از دوستان، از شهرستانهای مختلف ناراحت بودند و نظر من این است خودشان برای خودشان این ناراحتی را بوجود آوردهاند. من یك مطلبی را الان به جناب دوست عزیزمان آقای گنجی عرض میكردم كه ما در این مدت نتوانستیم به دوستان بفهمانیم كه این مجلس، مجلس درس است نه مجلس موعظهی تنهای متعارف. میخواهیم یك مطالبی را بگوییم در همین مجلس همین الان با اینكه همه كارت دارند، ما كارتها را بر اساس اعتقاداتشان داده ایم. اما بر اساس مراحلشان ندادهایم، در مجلس ما الان از مرحله توبه و استقامت هست تا مرحلهی عبودیت. من الان این وسط بخواهم مطالب عمیقی در محبت به پروردگار عرض كنم، یا باید آن مطالب مهم را كه اساس كار است، نگویم به خاطر یك عدّهای كه هنوز به آن مرحله نرسیدهاند، طبعاً حق آنهایی كه مراحل بالاترند ضایع میشود و اگر بخواهم بر اساس فهم این عده حرف بزنم، آن عده ممكن است چیزی متوجه نشوند و یا اگر متوجه بشوند غلط باشد. به هر حال انشاءالله- خدا توفیق بدهد- گام به گام برای تنظیم این جلسات و استفادهی بیشتر شما قدم بر میداریم. ولی جدّاً از همهتان در تمام شهرهایی كه صدای من را میشنوند، تقاضا دارم به من كمك كنند و اینقدر فشار برای بینظمی جلسات بر ما نیاورند تا بتوانیم حقایقی كه ممكن است و از آیات و روایات استفاده میشود، برای شما بگوییم و زحمات دوستانمان هدر نرود. به هرحال از همهی آنهایی كه مسامحه كردهاند و كارت نداشتهاند و به جلسه این هفته نیامدند و یا به آنها اجازه داده نشده كه بیایند، من معذرت میخواهم ولی به آنها سفارش میكنم كه جدی بگیرند و تا هفتهی دیگر مراجعه به دفتر قم بكنند و كارتهایشان اگر امتحاناتشان درست بوده بگیرند و ما را از دیدارشان محروم نكنند، و اِلاّ از همه تقاضا میكنم به من بخصوص فشار- اینكه بدون كارت تشریف بیاورند در جلسه- نیاورند چون من خیلی شرمنده و كسل میشوم از این كه كسی از من تقاضایی كند و من نتوانم تقاضای او را بپذیرم. به هرحال برای همهتان از خدای تعالی درخواست توفیقات بیشتری میكنم و امیدوارم محبّت پروردگار در دلهایتان آن چنان جا بگیرد كه دنیا و آخرتتان را تأمین كند،
۲- محبت نیاز نیست
محبّت به پروردگار همانطوری كه در هفتههای گذشته عرض كردم، باید جدّی باشد علامت ایمان است محبّت. چون انسان هر چیزی را كه دوست دارد، اول میشناسد و خوبیهای آن را متوجه میشود و بعد به آن محبّت پیدا میكند. و یك مطلبی را مقدمتاً عرض كنم كه محبّت گاهی با نیازمندی مخلوط میشود. یك چیزهایی انسان نیاز دارد و در نتیجه فكر میكند كه محبت به آن دارد. مثلاً انسان گرسنه است غذا را به صورت ظاهر دوست دارد. وقتی كه غذا را خورد و سیر شد میبینید كه گاهی میشود كه از بوی غذا هم بدش میآید. یا مسائل جنسی مثلاً اگر رفع نیازش شد، ممكن است از آن بدش بیاید ولو برای چند لحظه. این یك دسته از محبّتهای باصطلاح مجازی است. محبّت واقعی نیست.
۳- محبت واقعی و محبت مجازی
محبّت واقعی آن محبّتی است كه انسان در هر حال محبوبش را دوست داشته باشد. یك نوع از محبّت كه به صورت ظاهر محبّت است، ولی حقیقتاً محبّت نیست چیزی است كه خدایتعالی در دل انسان قرار داده برای مصلحتی. مثلاً انسان فرزندش را دوست دارد، این محبّت حتی در حیوانات هم هست. حیوانات هم فرزندشان را دوست دارند. ولی این دوستی را خدایتعالی در دل انسان قرار داده، در دل حیوانات قرار داده كه فرزند ضعیفش را تربیت كند و او را از خطرات حفظ كند. فرزند ضعیف است. بخصوص فرزند انسان كه از همهی فرزندان ضعیفتر است، خدایتعالی محبّت بیشتری هم در دل انسان قرار داده كه فرزندش را از خطرات حفظ كند. شما میبینید فرزندتان را آنقدر دوست دارید كه حاضرید باصطلاح معروف در چشم شما خنجر فرو برود ولی در پای او خاری فرو نرود. خیلی مواظبش هستید. این محبّت را خدا در دل شما و حیوانات قرار داده تا فرزندتان را به یك قدرتی برسانید. میبینید حیوانات در این جهت منظمتر از ما كار میكنند. بچّه تا نیاز به غذا و تا نیاز به استراحت و حفظ از خطرات دارد، او را كاملاً حفظ میكنند. حتی دیده شده كه حیوانات ضعیف وقتی كه خطری متوجه فرزندشان میشود با حیوانات بسیار قوی مبارزه میكنند و گاهی آنها را از فرزندانشان دور میكنند. این محبّت را خدا داده، امّا به مجرد اینكه این جوجه- باصطلاح- این بچّه حیوان به یك جایی رسید كه خودش توانست غذا بخورد و غذا تهیه كند و خودش را مثل پدر و مادرش از خطرات حفظ كند، دیگر مادر او را نمیشناسد، پدر هم او را نمیشناسد. او را وا میزنند، به حال خود میگذارند. چرا؟ به خاطر اینكه این محبّت را خدا داده و تا جایی هم كه لازم بوده این محبّت انجام شده و بعد هم دیگر لازم نیست. میروند به سراغ فرزند دیگر. اما انسان چون عقل دارد یك مقداری كارها را خدا به خودش واگذاشته اینجا ما نمیتوانیم آن نظم را رعایت كنیم.
۴- محبت بی جا نسبت به فرزند
گاهی فرزند به سن چهل سالگی رسیده، باز هم میبینیم یك محبّت بیجا حتی نسبت به او داریم. اگر بر اساس تقوا و خدایی باشد اشكالی ندارد، اما بیجا غلط است. میبینیم كه حضرت نوح علینبیناوآلهوعلیهالسلام وقتی كه اظهار محبتی به فرزندش- كه دیگر قدرت دارد، میتواند خودش را و سرنوشتش را انتخاب كند- یك اعتراض جزئی، یك سؤال از پروردگار میكند كه «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی»(هود/۴۵) فرزند من از اهل من بود، چرا غرق شد؟ شما قول دادید به من كه اهلت را نجات میدهم! خدایتعالی به او با تندی خطاب میكند: «إِنِّی أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ»(هود/۴۶) تو چرا از جُهالی؟ من تو را موعظه میكنم اینكه جاهل نباشی. جاهل یعنی حساب در دستت نباشد. مثل حیوانات لااقل باش! از حالا او دیگر بچه تو نیست، او راه خودش را انتخاب كرده. تا این جوجه كوچك بود، خودش را نمیتوانست از خطر نجات بدهد، تو در مقابل گرگ هم میپریدی و گرگ را عقب میزدی و فرزندت را حفظ میكردی، اما حالا به او فهماندهای كه این گرگ است، این راهی هم كه تو میروی به طرف لانه گرگ است و نباید بروی. ولی خودش انتخاب كرده رفته، اعتنایش نكن. این صراط مستقیم است.
۵- محبت بین زوجین
این هم یك محبّت است كه خدا داده تا زمان معین و بیشترش هم ما كه میرویم از صراط مستقیم خارجیم. نسبت به زن، یك وقت هست در بُعد نیازمندی است، هر مردی شاید و شاید هر زنی نسبت به هر مردی محبّت دارد، به خاطر نیازی كه از جهت جنسی به او دارد، این هیچ. این در بخش اولی كه عرض كردم قرار میگیرد. امّا با همان خواندن عقد، همان كلمه «اَنكَحتُ» یا كلمه «مَتَّعتُ» و یا كلمه «زَوَّجتُ» كه زن به مرد میگوید، یك محبّتی- خدایتعالی در قرآن فرموده- یك محبّتی اِلقا میشود. همین كلمات القا میكند، همین جملات بوجود میآورد. این محبّت به خاطر این است كه بتوانند با هم زندگی كنند. اگر یك زن و شوهری از هم بدشان بیاید، گاهی میشود انسان یك زشتیاش به یك نفر میافتد، میگوید این پهلوی من نباید بنشیند، یك بد آمدنی گاهی بیجهت بوجود میآید، كه شاید هم بیجهت نباشد ولی گاهی هم به خاطر اختلاف عقیده، او طرفدار مثلاً ظالمین به فاطمهی زهرا علیهاالسلام است و این محبّت شدید به فاطمه زهرا علیهاالسلام دارد، نمیتوانند اینها پهلوی هم بنشینند از یكدیگر بدشان میآید، انحراف دارند، این از این طرف است، آن از آن طرف، از این جهت انسان بدش میآید از یك نفر. امّا خدای تعالی در دل زن، در دل مرد، یك محبّتی ایجاد كرده كه وقتی در خانه وارد میشوند از هم بدشان نیاید. از هم خوششان بیاید، نه به خاطر جنبههای شهوانی و جنسی. گاهی میشود اصلاً این مسئله مطرح نیست، ولی واقعاً همدیگر را دوست دارند. این هر چه او میگوید اطاعت میكند، او هر چه این میگوید اطاعت میكند، یك صفایی، یك صمیمیتی، او غذا برای مردش تهیه میكند، این بازار میرود برای او همه چیز میخرد. این یك نحوه محبّتی است كه خدا در قرآن میفرماید ما القاء كردیم رأفت و مهربانی را در بین زن و شوهر.
۶- انحرافات از صراط مستقیم در مسئله محبت
شما نگویید ما اكثرمان از زنهایمان بدمان میآید! همهی زنهایمان از ما بدشان میآید! ما از صراط مستقیم خارجیم. آنرا كه باید دوست داشته باشیم نداریم، آنرا كه باید دوست نداشته باشیم، داریم. فكر نكنید دو تا از فروع مهم اسلام- كه اگر ده تا فرع داشته باشد- دو فرعش تولّی و تبرّی است، این فقط یعنی امام حسین علیهالسلام را دوست داشته باش! آن هم چون تشریف ندارند، اگر بیایند در بین ما یك قدری با ما سر و كله بزنند و یك قدری مزاحمتی برای آن روش غلطمان بوجود بیاورند دیگر ایشان را هم دوست نداریم! روز عاشورا به سرمان میزنیم، من همین پریروز از كنار بعضی از این عزاداریها میگذشتم به فرزندم گفتم که همه چیز در دست این مردم بازی است! برای خوشگذرانی است! حتی عزاداریشان! ما منحرفیم. خیلی مانده تا به صراط مستقیم یك آدم حسابی بشویم. خیلی مانده. والاّ چه معنا دارد؛ زنی كه آمده در خانه تو و با تو زندگی میكند، محبّت را خدا در دل شما، رأفت و رحمت، مهربانی را در دل او و در دل شما قرار داده، فقط به خاطر جنبههای شهوانی یكی دو ماه اول قربان یكدیگر میشوید بعد تمام میشود. چرا؟ برای اینكه آن نبوده، ازدواج شما خدایی نبوده. همان شب اوّل ازدواج خدا را به غضب درآوردید، چطور میشود كسی كه خدا را به غضب آورده محبّت در دل او، رأفت در دل او، مهربانی در دل او بیاندازد؟! از همان اول، آقا یك شب عروسی است، قوم و خویشها اینطوری گفتند! خدا را اصلاً در نظر نمیگیریم. قوم و خویشها میخواهند مثلاً فلان آهنگ حرام را در مجلس بزنند، فلان دسته از مردم بیایند، فلان كار را بكنند. همهی رسومات حرام- من نمیگویم حلالش اشكال دارد- حرام را به وجود آورده ایم آن وقت هم توقع داری كه خدا هم رأفت و مهربانی و محبّت را در دل شما دو نفر بیاندازد نسبت به همدیگر! و مشكلات دیگر، حالا فكر نكنید ما كه شب عروسیمان همهاش صلوات بود، همهاش چه بود! حالا چرا اینطوری شدیم؟! مشكلات دیگر، انحرافات دیگر، كه من در آن راه و در آن مقصد نیستم كه مطالب را عرض كنم. بعضی از عروسیها را خدا میداند در یك مجلسی در همین مشهد از من دعوت كردند و من بودم و یكی از علمای مشهد بنا بود عقد را بخوانیم. یك طوری شد كه خود صاحبخانه گفت: شما صلاح نیست اینجا باشید! بروید! ما در آن اطاق نشسته بودیم، معلوم شد اوضاع از دست او هم خارج شده بود! چیزهایی هست كه اگر انسان بتواند دقیقاً در صراط مستقیم حركت كند هیچ وقت سرنگون نمیشود، هیچ وقت مشكلات برایش بوجود نمیآید این را شما بدانید، از این بحث بگذریم.
این هم یك نوع محبّت است، ولی همهی اینها محبّت واقعی نیست، یا خدا داده یا انسان به خاطر نیازش است یا اینكه تحت تأثیر شیطان واقع شده، از مجنون پرسیدند حق با امام حسین علیهالسلام بود یا با یزید؟ گفت حق با لیلی بود، اینقدر مفتون این سیمای محدودِ مُردنی كه بالاخره همه مُردنی هستیم شده بود كه نه حسین علیهالسلام را میشناخت، نه خدا را، نه یزید را ! هیچ كس را نمیشناخت. یك نوع هم این محبّت.
۷- محبّت خدا محبت واقعی است
امّا محبّت واقعی، اینها را من عرض می كنم، به خاطر اینكه دو دو تا چهارتا بشود محبّت خدا، كه محبت واقعی است و بقیه همه مجازی است این را برایتان واضح كنم. محبّت به خدا چه هست؟ شما چه را دوست دارید؟ چه را دوست دارید؟ شما میگویید كه من پاكی را دوست دارم، سبحان اللّه، خدا پاك است، من قدرت را دوست دارم. همه دوست دارند. فطری است كه انسان قدرت را دوست دارد. تا دیروز این آقا من از او بدم میآمد حالا رأی دادند شده رئیس جمهور، حالا دیگر دوستش دارم. چرا؟ چون قدرت آمده در دست این. در دنیا قدرت مورد محبّت است، امّا خود صاحب قدرت گاهی میشود مورد محبّت نباشد ولی قدرت مورد محبّت است. چون انسان قدرت را دوست دارد، علم را دوست دارد، پاكی را دوست دارد، این برو و برگرد ندارد. شما به دروغگوترین افراد بگویید: ای دروغگو! بدش میآید، بلكه اگر بگویید تو راستگو هستی خوشش می آید! این فطری است. به جاهلترین مردم بگویید: ای نادان! بدش میآید. و به جاهلترین مردم بگویید: ای دانشمند! خوشش میآید. ببینید فطری است. همه همینطورند. قدرت، علم، پاكی، به یك آدم ناپاكِ ناپاك، بگویید: ای ناپاك! بدش میآید. به عنوان فحش هم نه! اصلاً خوب معرفیش كنید. این آدم؛ آقا، یك آدمی است متكبّر، حسود، بخیل، یك چند تا از این صفات را به او نسبت بدهید، آقا! آبروی من را بردی! بلند میشود حتی به شما اعتراض میكند. چرا بدت آمد غیر از این است؟ خُب بدش میآید. و به همین آدم ناپاك اگر بگویید: ای پاكترین افراد! میبینید یك قدری خوشش میآید.
۸- محبت به خدای متعال فطری است
ببینید! اینها یك چیزهایی است كه فطرت انسان است، یعنی فطرت هم معنایش این است- برای شما كه اعتقاداتتان را امتحان داده اید و كارت گرفته اید باید عرض كنم معنی فطرت هم این است- كه در آن دو هزار سال كه در مكتب اهلبیت عصمت علیهمالسلام درس خواندید آنجا به شما یاد دادند که چه چیزی را دوست داشته باشید، چه چیزی را دوست نداشته باشید. ظلم را انسان دوست ندارد، ظالم را هم دوست ندارد، ظلم و ظالم را آنجا به ما یاد دادند. خیلی چیزها كه من در كتاب در محضر استاد به اندازه عقل ناقصم، مطالبی كه آن وقت به ما درس دادند و بعد هم از ما تعهد گرفتند كه اینطوری باید در دنیا باشید نوشتهام. پس علم و قدرت و پاكی را، این سه چیز را ما دوست داریم،
۹- وساطت اهل بیت علیهمالسلام و ضرورت آن
این سه چیز از شما سؤال میكنم در چه كسی كامل است و در چه شخصی اصالت دارد؟ آخر در پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله قدرت كامل، در ائمه اطهار علیهمالسلام قدرت كامل، پاكی هم به حدّ كمال و عصمت و قدرت و علم، علم هم كه معلوم است، ائمهی اطهار علیهمالسلام اینطورند، پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله این طور است، امّا اصالت ندارد، یعنی كسی دیگر به آنها داده، خدا به آنها داده، پس میبینید اینجا هم مركز توقّف نیست، البته ما باید توقف كنیم، ما از این دوربین خدا را میبینیم. ما به اینجا نگاه میكنیم، یك كسی كه عینك به چشمش هست این اوّل خودش بخواهد یا نخواهد، اوّل عینك را میبیند بعد بیرون را میبیند، ما اوّل باید ائمه اطهار علیهمالسلام را، چه در دنیا، چه در آخرت، چه در بهشت، اوّل آنها را ببینیم بعد خدا را ببینیم، آنها واسطهی دیدن ما هستند، واسطهی فیض ما هستند، ما یك وقت با یك عده از اهل معرفت كه خیلی الان هم در دنیا معروف هستند و خیلی معرفت دارند و خوب بودند بحثمان سر هم اینجا گیر بود، ما میگفتیم اول ما باید ائمه علیهمالسلام را ببینیم بعد خدا را، آنها میگفتند نه وقتی كه- تعبیر هم همین تعبیرات بود- وقتی چشم عینك نخواست چرا اوّل عینك را ببینیم؟ ما میگفتیم متأسفانه خدا ما را اینطوری قرارمان داده كه همهمان باید عینك بزنیم والاّ هیچ چیز نمیبینم! دلیلش؟ این است كه خدایتعالی یك آیه از این همه آیات قرآن را بر علیبنابیطالب علیهمالسلام هم حتی نازل نكرده، بر ائمهاطهار علیهمالسلام هم نازل نكرده، بر هیچكس نازل نكرده. خدا، پیغمبر، ما. ببینید، ائمهاطهار علیهمالسلام- به آنها من جسارت نكرده باشم- یك نورند ولی خدا، پیغمبر صلیاللهوعلیهوآله، ائمهاطهار علیهمالسلام، ما. میشود از یك گوشهای ما خدا را غیر از این راه ببینیم؟ نه! نمیشود، ببینی هم اشتباه دیدی، او خدا نیست، «كُلُّ ما مَیَزتُمُوهُ بِأُوهامِكُم»، هر چه را كه با وهمتان- از آن كنار دیدن وهم است- با اوهامتان تمیز بدهید این مخلوق شماست، این تخیل شماست، «مَردُودٌ اِلَیكُم». دقت كردید؟! پس بنابراین آن كسی كه، آن كسی كه قدرت بینهایت دارد و ذاتیاش است، پاكی بینهایت دارد و ذاتیاش است و علم بینهایت دارد و ذاتیاش است، كه هست؟ خدا است. نمیتوانید غیر خدا را دوست داشته باشید، اگر غیر خدا را دوست داشته باشید به خاطر همان اشعهای است كه از خدا به او تابیده است.
۱۰- اهل بیت علیهم السلام مظاهر اَتَم الهیاند
صبحهای نجف یكی از كارهای طلبههای نجف این بود، مخصوصاً شب باران آمده باشد، میرفتند در وادیالسلام از دور نگاه میكردند تا خورشید در میآمد از دور نگاه میكردند، این دُرها برق میزد، باران خورده بود، روشن شده بود، دُرها برق میزد، هر دُرّی كه صافتر بود، پاكتر بود، تلألؤش بیشتر بود، میرفتند برمیداشتند. شما باید اینطور باشید، از دور نگاه كنید ببینید این خورشیدِ وجودِ مقدس پروردگار بیشتر به كه تابیده، و چه كسی صافتر بوده، او بهتر است و آن وقت بروید جمع كنید، و دوست داشته باشید، سنگ سیاهی كنار این دُر بود اصلاً عقبش میزدند و آن دُر را بر میداشتند. آن كسی كه دلش پاك است، صادق است، شفاف است، روشن است، وقتی كه خدایتعالی صفاتش به تمام ماسوی اللّه دارد میتابد و با كلمهی رحمان این جمله را بیان فرموده، همه جا خدا تابش دارد، روزی میدهد، نعمت میدهد، همهی موجودات تحت تابش پروردگارند، و خدا در آنها تجلی كرده، امّا بعضیها اصلاً بروز نمیدهند، یعنی بروز نمیدهند، هیچ! اصلاً، نمیگیرند نور را. در وجودشان آن نور وجود ندارد، بعضیها، اوّل میبینید عین خورشید، عین خورشید! ها! آنجا یك خورشید دیگر هست، نزدیكش میروی میبینی یك آینهی بزرگ بدون كج و معوج، بدون موج آنجا هست، چه كسی است این آقا؟ پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله، تمام خورشید افتاده در آن. دومی چه کسی هست؟ علیبنابیطالب علیهالسلام، سومی؟ فاطمهی زهرا علیهاالسلام، در زمان ما آن نوری كه به ما تابش میكند و از خدا میگیرد و به ما میدهد حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه است، آقا در بیابان نیستی، نگاه كن، چشمت را باز كن تا امام زمانت را ببینی، نمیشود دیده نشود. خب بعد از آن؟ بعد از آن هر كس كه خدا را بیشتر بشناسد، هر كس تزكیهی نفس بهتر كرده باشد، شما تزكیهی نفس كردهاید یعنی این دُرّ وجودتان را آن چنان شفاف شده، درست است باصطلاح یك سوسو میزند این دُری كه در بیابان افتاده، امّا بالاخره تابش كرده به او، مثل سنگ سیاه نیست، مثل خاك نیست، و در او تابش كرده، میروی آن را بر میداری. قیمت دارد، امام صادق علیهالسلام فرمود:«كَالكِبریتِ الاَحمَر » مثل كبریت احمر است، كبریت احمر چه هست؟ اكسیر است، كمیاب است،
۱۱- بیاییم خدا را دوست داشته باشیم
در این بیابان این زمان كه بارندگی كم است، نه بارندگی معمولی، بارندگی الهی، معارف كمتر گفته میشود، مردم به سوی آنچه كه نباید بروند میروند، غیر از ایران ما حالا یك مقداری بهتر است، یك بارانی، نمنمی میزند، امّا در خارج از ایران شما بروید ببینید گرد و غبار میبارد، همه جا را خاك گرفته، همه جا را سیاهی گرفته در یك چنین بیابانی كجا میتوانید اولیای خدا را پیدا كنید؟ خودت از اولیای خدا بشو، چه میخواهی كه خدا ندارد؟ قدرت میخواهی خدا دارد، اگر ندارد خدا قدرت، چرا نصف شب بلند میشوی میگویی خدا همین الان به من فلان حاجتم را بده؟ دارد. پس معتقدی كه دارد. معتقدی كه پاك است خدا، چرا در هر نماز مكرر در مكرر میگویی سبحان اللّه، سبحان اللّه یعنی پاك است خدا و خدا، «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ »(انعام/۵۹) استثناء ندارد، معنای این آیهی شریفه حتّی شامل پیغمبراكرم و ائمهاطهار علیهمالسلام میشود، آن علمی را كه خدا دارد اینها همهی آن را ندارد، آنها نامحدود نیستند مثل خدا، خدا نامحدود است كه علمش هم نامحدود است «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ» پس بیاییم خدا را دوست داشته باشیم خوب ما كه میخواهیم خدا را دوست داشته باشیم،
۱۲- شرط محبت خدا پاک بودن است
تو بخواه، برو دنبالش، شرایطش را عمل كن، پاك بشو، آخر بنا شد دُر باشی، آن هم دُر شفاف، نمیدانم دُرهای روی انگشترها را دیده اید؟ مثل شیشه میماند، مثل آینه میماند، دُر شفاف تا ارزش پیدا كنی و نور خورشید به تو بتابد. اوّل پاك شو، ما اینقدر اصرار داریم تزكیهی نفس شما بكنید چه فایدهای برای من دارد تزكیهی نفس شما؟ من كه نمیخواهم از همهتان، مثلاً با شما معاشرت شب و روزی داشته باشم. شب و روز هم به من دروغگو نگویند، البته مفید گاهی میشود، ولی به هرحال برای خودتان مفیدتر است، برای شما مفید است، آقا تصمیم بگیر، كذب! باصطلاح، هر ناپاكی كه خودت میفهمی، نمیگویم بیا از من یاد بگیر، هر ناپاكی كه خودت میفهمی ناپاكی است نكن، نداشته باش «كَفَى بِنَفْسِكَ الْیوْمَ عَلَیكَ حَسِیبًا»(اسراء/۱۴) خودت حساب كن، اینجا كسی هم ندیده و من به زن نامحرم نگاه كردم. نكن، پاك باش، آن قدر پاك باش كه تو را امام زمان ارواحنافداه بپذیرد. امام زمان ارواحنافداه كلاه سرش نمیرود! ما میبینید مرجع تقلیدمان، مراجع تقلیدمان، حتی رهبر انقلابمان، خوب از باطن اشخاص كه خبر ندارد، یك نفر میآید آن قدر قربان صدقه میرود، هفت هشت تا كارهای صحیح انجام میدهد، چه چه چه، و میرود بالا تا جایی كه میرسد به اینکه امینترین افراد است آن وقت میرود حزب جمهوری اسلامی را بمب میگذارد، فرار میكند، بعد همه را روی سر هفتاد و چند نفر خراب میكند! دیدید كه، اینها یك چیزهایی بود كه ما دیدیم، اما امام زمان و حكومت امام زمان و همهی اینكه امام زمان ارواحنافداه در غیبت هست به خاطر اینست كه یك جایی برسد كه مردم یك طرفه بشوند. اقلاً یك عده باشند كه پاك باشند، نخواسته باشند سر امام زمان ارواحنافداه را كلاه بگذارند، نفوذی نشوند كه او نمیگذارد كسی نفوذی بشود والاّ یك عده میآیند، آنها اخلاقشان همین است، بعد میآیند، حضرت با اینها چكار كند؟ به خود من در یكی از این خوابها گفتند ما با این آدم چكار كنیم- یك نفر- به من تو بگو چكار كنیم؟ بُكشیم او را؟ شیعه است، معتقد، البته دو سه تا ناپاكی دارد. نگهش داریم، شلوغ میكند. یك آدمی نیست كه یك گوشهای بنشیند ناپاكیاش مال خودش، نه، وارد میشود، خوب حالا چكار باید كرد؟ همه یاری كنید حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه را، همدیگر را وادار به پاكی كنید «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ»(توبه/۱) به خود امام زمان ارواحنافداه- روز جمعه است كنار قبر علیبنموسیالرضا علیهالسلام- قسم میخورم كه بهترین یاری امام زمان ارواحنافداه این است كه اوّل خودت را پاك كنی بعد دیگران را. پاكشان كنید، پاكشان كنید آقا بیاید.
۱۳- امام زمان علیهالسلام فقط از شما پاک شدن را می خواهد
بهترین انتظار فرج، این است، بهترین تعجیل در فرج همین است، خب وادار كنید، تو بچّهات را اقلاً درست كن، آن یكی رفیقش را درست كند، آن یکی- به اصطلاح- یك جلسه تشكیل دهد یك عدّهای را درست كند. تلیقن كنید، بگویید، حرف تأثیر دارد، به خدا قسم تأثیر دارد، همدیگر را پاك كنید، پاك بشوید، بهبه! یك بیابان، من خودم در نجف بودم، صبحی كه باران آمده بود، عینِ ستاره در این فضای قبرستان وادی السلام دُرها برقبرق میزد، اما باران نیامده بود چند روز، خاك نشسته بود اصلاً دیده نمیشد. زمان ما گرد و خاك خیلی بیشتر از باران است، شما باران ریز باشید، شما یك آفتابه لااقل دستتان بگیرید یكمتر در یكمتر زمین را اقلاً آب بپاشید شاید آن دُرها ... نمیخواهید، روی خودتان آب بریزید، خودتان را بشورید تا دُر وجودتان پاكیاش معلوم بشود و در نزد خدایتعالی ثبت بشود، هیچ باكی ما نداریم خوب معرفی بشویم، بد معرفی بشویم، هیچی! تا بفهمید لااقل محبوب خدا كه هست؟ از اعمال استفاده میشود، از روحیاتتان استفاده میشود، این كار را بكنید. به خود امامعصر ارواحنافداه من قسم میخورم كه جز این از شما هیچ نمیخواهد. شب تا صبح نماز بخوانید ولی كبر و نخوت و عجب داشته باشید، چه ارزشی دارد؟ محبّت پروردگار را در دلتان بوجود بیاورید. این محبّت شما را شفاف میكند. شما را مثل چه عرض کنم، از هر چیزی سریعتر به خدا میرساند. لایق میشوید كه لقاء پروردگار را پیدا كنید. حالا چطوری ما این كار را بكنیم؟ اول تزكیهی نفس، آقا این دُر چطور آن طور شفاف و زلال میشود؟ درونش چیزی نداشته باشد، من یك دُری یك كسی از خارج برایم هدیه آورد اینطور كه نگه می داشتم، درونش نوشته بود: اللّه! آن قدر شفاف بود كه آن اللّه كه درونش نوشته بود- طبیعی- دیده میشد. چقدر خوب است! این قدر هم قیمتی بود، دُر معمولاً نسبت به فیروزه و عقیق قیمتی نیست، ولی این خیلی قیمتی بود، یكی از شخصیتهای مهم كویت برای من آورده بود، هدیه داده بود، آن قدر قیمتی بود كه چه عرض كنم. درونش نوشته بود اللّه. میفهمید چه میگویم، اگر درونش اللّه نوشته بود ولی شفاف نبود، دیده نمیشد و ارزشی هم نداشت. اگر شفاف بود در دلش اللّه نوشته نبود، این هم ارزش نداشت. البته تا یك حدّی چرا! شفاف بشوید،
۱۴- ارزش پاک شدن و محبت الهی
در دلتان محبّت خدا را ایجاد كنید، به قدری قیمتی میشوید که، میبینید كه وقتی انسان از دنیا میرود؛ این دنیا را ولش كنید چیزی كه اصلاً ارزش برایتان نباید داشته باشد دنیا باشد، به مجردی كه از دنیا میروید «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (یس/۵۸) خدا برایتان سلام فرستاده. بهبه! «وَامْتَازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ»(یس/۵۹) مجرمون؛ بروید بیرون، اینها غیر از شما هستند. شما گناه كردید، آلوده كردید خودتان را، اینها مورد سلام خدایند، سلام خدا هستند، خوب! نمیخواهید؟ هیچ كس از هیچكدام از شما جمعیت دعوت نكرده كه بیایید تزكیهی نفس كنید، این را بدانید به خدا قسم- حالا البته دلم ممكن است محزون بشود ولی از نظر ظاهر راحتترین وقتی است كه همهتان از من بدتان بیاید، و بگویید اصلاً ما نمیخواهیم با این باشیم، پای منبر این باشیم- ما میرویم در خانه استراحت میكنیم آن قدر هم خدای تعالی از نظر مادی به من لطف كرده كه تا آخر عمر هم بخورم دارم الحمدللّه به هیچكدامتان، هیچگونه نیازی ندارم. ولی به خدا قسم دلم میخواهد همهتان از این دُرهای شفافی كه در آن اللّه نوشته، باشید، و انشاءالله میشوید امیدوار شدم، اخیراً خیلی امیدوارم كه انشاءالله جمعی از شما هستید، و جمعی از شما هم خواهید بود.
۱۵- محبّت خدا را چطور در دلمان ایجاد كنیم؟
محبّت خدا را چطور در دلمان ایجاد كنیم؟ این دیگر زیاد دست ما نیست. اوّل معرفت خدا، بعد از تزكیهی نفس! اوّل معرفت، خدا را بشناسیم، آنچه كه ما در سال گذشته دربارهی معرفت خدا گفتیم اینها الفاظ بود «یا مَن دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِه» یك بخش مهمش نصفههای شب باید از خواب بلند بشوید سرتان به خاك بسایید بگویید: خدایا «عَرِفنِی نَفسَك»، خودت را به ما معرفی كن. یك بخش مهمش آنجا به انسان داده میشود، شب تا صبح خُور و خور بخوابی تا صبح و نه نماز شبی، نه برنامهای! هیچ! خوب، خوب صبح چه احتیاج داری الان از خواب بیدار شدی؟ یك صبحانه كامل! بفرما صبحانه. اگر یك شب خوابت برد دیدی نیاز دیگری هم داری، دیشب، شب جمعه بوده من تا صبح خوابیدم، گرسنهای یا نه؟ روحت گرسنه است؟ میگویی روح چه هست اصلاً؟! الان هم خیلی از دانشمندان بزرگ هستند میگویند روح چه هست؟ ببخشید! بفرمایید صبحانهتان را بخورید! امّا اگر روح داشته باشید، میگویی عجب ما دیشب تا صبح خوابیدیم، یك یا اللّه نگفتیم، صد تا صلوات موقع خواب نفرستادیم، «لا اله الاّ اللّه» صد مرتبه نگفتیم تا بهترین مردم باشیم مگر آن كسی كه بیشتر گفته باشد «لا اله الاّ اللّه» -اینها روایت دارد- غصه میخوری، گرسنهای، ضعف در تو ایجاد شده، میروی مفاتیح را باز میكنی دعای ندبه بخوانم، اهل محبّتی دیگر، دعای ندبه مال محبین است، محبین، آنهایی كه چشم دارند، اكثرا دعاهای ندبه را كورها میخوانند، یك قدری به جاهایی كه دعای ندبه میخوانند نگاه كنید یكی از آهنگ صدایش خوشش میآید میخواهد به مردم صدایش را بفهماند، یك آقای مداحِ خوش صدایی- كه خدا حفظش كند باز بهتر همین است كه اینجا بخواند- دارد آهنگ میخواند «هَل اِلَیكَ یَابنَ اَحمَد»، ای بابا! تو با امام زمان ارواحنافداه داری صحبت میكنی، اگر امام زمان ارواحنافداه اینجا باشد شما همین طور میخوانید؟ «السلام علیك» ، یكی آهنگ میزند، یكی از جمعیت خوشش میآید، یكی از اینكه دوربین را میبرد مثلاً روی آنكه یك ذرّه اشك شاید برای امام زمان ارواحنافداه باشد و شاید هم برای حاجتش باشد، دیشب خانم با او دعوا كرده حالا آمده دعای ندبه، آنكه برای خداست، آنكه برای امام زمان ارواحنافداه گریه میكند، «فَلیَبكِ البَاكون»، آنكه در بیابان نجف رفته آن آینه قدنما را كه همهاش دُر و زمرّد و الماس است، آن آینه را دیده خدا را دارد میبیند، «مَن اَرادَ اَللّهَ بَدَأ بِكُم»، خدا را دارد میبیند، دارد واقعاً صفات پروردگار را مشاهده میكند. این شخص در مقابل این آینه قدنمای از الماس و دُر و هر چه بالاتر از اینهاست بگوییم زانو زده میگوید «فَلیَبكِ الباكوُن»، چرا تو در اختیار ما نیستی آقا؟ چرا تو را وسطهای بیابان باید بیاییم پیدایت كنیم؟ چرا؟ «فَلیَبكِ الباكوُن و اِیاهُم فَلیَندُبِ النادِبون و لِمِثلِهِم فَلتُذرَفِ الدُمُوع و لیَصرُخِ الصّارخون و یضِجَّ الضّاجُّون»، از آن بالاتر شروع كرده. آخر ما همه جا محرومیت داشتیم، «اَینَ الحَسَنُ اَینَ الحُسین»، امام حسن و امام حسینمان كو؟ این روزها فاطمهی زهرامان چه شد؟ آخه چرا بشر باید این قدر بیلیاقت باشد كه یك چنین چیزهای پر قیمت، یك مظاهر پروردگار را اینطور از دست بدهد و هیچ یاری نكند آنها را و علاوه خودش هم خدای نكرده اقدام بر كُشتن و شهادت آنها بكند. حضرت امیر علیهالسلام را ریسمان انداختند در روایت دارد چهل نفر یك عدّه سر ریسمان را گرفتند، یك عده حضرت را هل میدادند، آخر، مسجد با خانهی علیبنابیطالب علیهالسلام فقط یك درگاه فاصله داشت، یك در، آن در هم كه باز بوده، حضرت نمیرفت، هل میدادند، ولی داشتند میبردند، فاطمه زهرا علیهاالسلام برخاست، دامن علیبنابیطالب علیهالسلام را گرفت هر چهل نفر را روی زمین انداخت. روی زمین انداخت و دوّمی دید كه نمیتواند علیبنابیطالب علیهالسلام را اینطور به طرف مسجد ببرد صدا زد قُنفذ دست زهرا را كوتاه كن، كه امام صادق علیهالسلام میفرماید: «وَ كان سَبَبُ وَفاتُها أَن قُنفُذُ مَولی فلان» سبب فوت مادر ما زهرا علیهاالسلام این بود كه قنفذ با آنچه كه در دست داشت به بازوی فاطمهی زهرا علیهاالسلام زد، «لاحول و لا قوة الاّ باللّه العلی العظیم»
همه با توجه نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم أسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة بن الحسن یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، اللّهم عجل لولیك الفرج، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، همهی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا مرضهای روحیمان را شفا مرحمت بفرما، محبّت خودت را در دل ما زیاد بفرما، خدایا معرفت و محبّت امام زمان ما را در دل ما زیادتر بفرما، پروردگارا، به آبروی ولیعصر ارواحنافداه توفیق تزكیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما، مرضهای بدنیمان را به آبروی امام زمان ارواحنافداه رفع بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما. آقایان! سال گذشته یك همچنین ایامی پسر دوست بسیار عزیزمان جناب آقای بختیاری تصادف كردند، بسیار جوان خوبی بود، خدای تعالی او را آمرزیده ولی برای اینكه هدیهای شما امروز كه سالگرد ایشان است برای ایشان بفرستید یك حمد و سه قل هو اللّه قرائت كنید. خدایا به آبروی ولیعصر ارواحنافداه ایشان را مورد رحمت خودت قرار بده و این هدیه ما را به روح ایشان برسان، خدایا به خاندانشان صبر و اجر مرحمت بفرما، و من خوب یادم است كه- من اطلاع نداشتم جریان را- وقتی پدرشان جریان را برای من گفت، یك طوری گفت كه من را آرام كرد. به من تعلیم صبر داد و واقعاً خوشحال شدم كه اهل تزكیهی نفس چه كمالی دارند، با یك مقدماتی این مطلب را به من گفت كه من زیاد ناراحت نشوم. خدایا به آبروی حضرت ولیعصر ارواحنافداه به مادرش، به تمام كسانی كه در مصیبت ایشان بودند، شریك مصیبت ایشان بودند، صبر و اجر مرحمت بفرما، و عجل فی فرج مولانا.