درس چهارم از ۳۶ درس تزکیه نفس
دی ۵, ۱۳۸۲درس ششم از ۳۶ درس تزکیه نفس
دی ۵, ۱۳۸۲
درس پنجم از ۳۶ درس تزکیه نفس:
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: جدیت در کلاسهای تزکیه نفس
تاریخ:
۰۲ ذی القعدة الحرام ۱۴۲۴ هجری قمری
۰۵ دی ۱۳۸۲ هجری شمسی
2003/12/26 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- حجت بودن اهل تزکیه نفس در قیامت در بین اقوام و دوستانشان
۲- معاند كسي است كه صدّ عن سبيل الله بشود
۳- ملعون بودن ریش تراش
۴- کلاس ما، کلاس انسانهای جدی است
۵- جزء انسانهای حسابی و جدی باش تا نامت در کتاب حضرت بقیه الله ارواحنا فداه یاد شود
۶- کشتی نجات اهل بیت علیهم السلام
۷- خدا خواسته که شما خوب باشید و بندگی او را کنید
۸- دلیل عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها
۹- تعلق ماه ذیقعده به امام رضا علیه السلام
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه در سلسله بحث های تزکیه نفس که درباره یقظه و بیداری بود، بعد از امتحان اعتقادات حضرت استاد پیرامون اینکه سالکین الی الله باید این درس های اعتقادات و تزکیه نفس و کلاس های آن را جدی بگیرند صحبت نموده و فرمودند: این کلاسها مخصوص انسانهای جدی است و ما با انسانهای جدی صحبت میکنیم و سپس فرمودند: هر کدام از شما که اعتقاداتش را درست کند و تزکیه نفس نماید؛ در روز قیامت در بین اقوام و نزدیکان و دوستانش به عنوان حجت میباشد و لذا دیگران نمیتوانند بهانهای برای گناه کردن و عدم تزکیه نفس خود بیابند و متذکر شدند که شما یک انسان حسابی و جدی باشید تا نام شما در کتاب حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) نوشته شود. کوشش کنید با پایبند بودن به اعتقادات صحیح و قرآن، سوار کشتی اهل بیت (علیهم السلام) شوید تا نجات پیدا کنید و در پایان دلایل عظمت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را توضیح داده و علت تعلق ماه ذی القعدة الحرام به حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را بیان کردند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
۱- حجت بودن اهل تزکیهینفس در قیامت دربین اقوام و دوستان ایشان
در مسألهی امتحانی که انجام شد و از خیلی از دوستان کمال تشکر را دارم، جدیت کردند، معلوم شد که زحماتِ چندین سالهی دوستانی که این مجالس را ترتیب میدهند به هدر نرفته است. البته این مطلب را برای همه و عموم عرض نمیکنم شاید بعضی هنوز هم از خوابغفلت بیدار نشده باشند، امیدوار هستیم باز هم جدّی بگیرید و هر چه جدیتر بهتر و امیدوارم انشاءالله کاری انجام بدهید که از میان این چند هزار جمعیت لااقل یک عدّهی قابل توجّهی به پیشگاه مقدس حضرت بقیةاللّه به عنوان افرادِ تزکیهشده، افرادی که اسمِ انسان را میشود روی ایشان گذاشت، افرادی که خدایتعالی داخل قرآن مکرر در مکرّر آنها را مرد دانستهاست که منجمله: رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ(نور/۳۷)، یک مردانی هستند یا در جای دیگر میفرماید: فَتَن، جوانمردانی هستند، فِتْیةٌ، جوانمردانی که آمَنُوا بالله (نساء/۱۳۶)، از این افراد یک عدّهی زیادی انشاءالله تحویل جامعهی اسلامی به عنوان حجّت، به عنوان اینکه هر یک از شما انشاءالله در میانِ اقوام، خویشاوندان، دوستان، همشهریها به عنوان حجّت واقع بشوید. روز قیامت که میشود افراد گناهکار، افراد گناهکارِ پولدار، گناهکاران جوان، زنهای گناهکار را میآورند در صحرای محشر که چرا گناه کردید؟ چرا اعتقادات خود را درست نکردهاید؟ چرا خودتان را از آلودگیها پاک نکردهاید؟ اینها هر کدام عذری میآورند، من پول داشتم، شیطان از این طریق مرا فریب داد، آن یکی میگوید من جوان بودم فریب خوردم، دیگری میگوید زنی بودم شوهر مانع از رفتن به جلسات، از یاد گرفتن احکام میشد و همینطور افرادِ مختلف دیگر، انشاءالله امیدوارم شما را بیاورند، این دختر، پدر او حاضر بود که با جوانهای مختلف برخورد بکند، به سینما و یا شاید به خارج از کشور به هر فسادی مبتلا بشود امّا پشت پا زد، اصول عقاید خود را درست کرد، تهذیبنفس کرد و امروز شده شفیعه روزِ قیامت. آن جوان را به او میگویند تو جوان بودی، این آقا هم جوان بود، اکثر جمعیت مجلس ما را بحمداللّه جوانها تشکیل میدهند، ما در همین مجالس جوانی داریم که با آنکه در برنامهی او نماز شب نیست، نمازشب او ترک نمیشود، صفاترذیلهی خود را ترک کرده، عقاید خود را بسیار عالی نوشته و جواب دادهاست، خوب این را روز قیامت میآورند این هم در تهران زندگی میکرد، این هم در کرمان زندگی میکرد، این هم در فلان شهری که تو زندگی میکردی زندگی میکرد، چطور شد این توانست و تو نتوانستی؟ این معنای حجّت بودن است.
۲- معاند کسی است که صدّ عن سبیلالله بشود
این آقا؛ خانم او با همهی کارهای ایشان مخالف بود؛ منجمله رفتن به جلسات، متأسفانه به ما هم تهمت میزنند، گاهی میگویند حالا شوهر یک کاری کرده روی یک اصولی که فکر میکردهاست، با اینکه هیچکس حق ندارد حرامی را حلال کند و حلالی را حرام کند؛ گاهی من مانع شدهام کارهای حلال را به خاطر اینکه فسادی بوجود نیاید؛ در عین حال به من نسبت میدهند که از وقتی شوهر ما در آن جلسه آمده، تحت تأثیر حرفهای شما واقع شده، فلان عملی که نمیخواسته انجام بده؛ داده است. افرادی هم اینطوری هستند، این زن را میآورند روز قیامت، این زنی که مانع شوهر خود از آمدن داخل این جلسات شدهاست، -من یک وقتی در همین جلسه عرض کردم؛ آن عدّهای که بعد از مردن جزء معاندین حساب میشوند-، یک عدّه هستند معاندت ندارند ولی عناد میکنند و با خدا دشمنی میکنند، یک عدّه هم معاند هستند، اینها جزء آن دستهای هستند که از وقت مرگ تا قیامت که شاید چند میلیارد سال طول بکشد و از قیامت الیالابد که در جهنّم خواهند بود؛ که علی علیهالصلوةوالسلام میفرماید: و ان تخلد فیها المعاندین(دعای کمیل)، گاهی ناخودآگاه انسان جزء معاندین است، در روایت دارد: معاند کسی است که صدّ عن سبیلالله بشود، یک نفر دارد راه صحیحی را میرود، یک راه درستی را دارد میرود و هیچ مشکلی هم ندارد و کسی هم به او نمیتواند اعتراض کند که این کار تو درست نیست و کار صحیح، دروغ نمیگویم، غیبت نمیکنم، نمیدانم معصیتهای مختلف دیگر را ندارم؛ ای بابا تو که شور آن را در آوردهای! این حرفها چه هست؟ با همین دو کلمه:
-شور آن را در آوردهای، این حرفها چه است؟ اگر روی فکر بگوید این حرفها چه است؛ او را کافر میکند!
-مگر من چهکار کردهام! این حرفها، حرفهای خدا و پیغمبر و ائمه است! شور آن را در آوردهای! یعنی زیادهروی کردهای! من از صراطمستقیم خارج نشدهام، تو که داخل درّه افتادی سر و کلّهی تو خرد شده تو شور آن را در نیاوردهای من شور آن را درآوردهام؟!
همین دو تا کلمه انسان را جزء معاندین و جزءِ آنهایی که کافر هستند در میآورد. منتها خوب مسامحه میکنیم.
زنی آمده بود: شوهرم اینطوری گفتهاست، نه این جملات را! بدتر از این را! خوب انسان چه بگوید؟ بگوید تو از همین الان با شوهر خود نامحرم هستی و قاضی؛ اگر برای او ثابت بشود، باید فوراً او را بکشد و اموال او مال ورثهی او است و کافر را در قبرستان مسلمانها هم نباید دفن کنند، حواس شما جمع باشد، شما الحمدللّه لااقل از این مسائل نجات پیدا کردهاید.
۳- ملعون بودن ریش تراش
اگر یک نفر به یک جوانی گفت تو جوان هستی، این ریش چه است گذاشتهای؟! اگر مرحلهی استقامت را گذرانده باشید، من نمیگویم دعوا کن، والاّ یک سیلی محکمی به صورت او باید زد؛ تو خدا را زیر سؤال بردی!؟ تو ائمهیاطهار را زیر سؤال بردی؟ آنها فرمودند: حلق اللحیة من المُثله فمن مثل فعلیه لعنةاللّه، تراشیدن ریش از مثله است، در زمان جاهلیت رسم بود یکی را که میکشتند مثلهاش میکردند، یعنی زبان او، گوش او، دماغ او، بینی او؛ اینها را میکندهاند و به نخ میکشیدهاند به گردن ایشان که ما یک همچین کاری کردهایم. این هم جزء آن است و کسی که مثله کند لعنت خدا بر او باد؛ تو چه میگوئی؟!
۴- کلاس ما، کلاس انسانهای جدی است
من از این به بعد انشاءاللّه میخواهم جدیتر با شما صحبت کنم چون دیدم شما جدّی هستید، آدم با آدم جدّی وقتی روبرو میشود باید جدّی صحبت کند. توی مجلسی نشستهاید همه شوخی میکنند شما هم شوخی میکنید، خیلی خوب، امّا یک مجلسِ مثلاً سمینارِ بسیار پراهمیتی است، ما شنیدیم سران هشت تا مملکت یک وقتی دور هم جمع شده بودند آنها همان بازیگوشهای بهاصطلاح رهبران ممالک قبل از ظهور حضرت بقیةاللههستند شما انشاءالله مؤمنین بعد از ظهور خواهید بود، نشسته بودند دو ساعت جلسهی ایشان طول کشید -در روزنامه نوشته بود- یک ربع دربارهی امور این هشت مملکت صحبت کردند، یکساعتوچهلوپنج دقیقه دربارهی فوتبالیستهای مملکت خود، او میگفت مال ما بهتر بوده او میگفت مال ما بهتر بوده، شما که از آن بچّهها نیستید، خدا رحمت کند یا انشاءالله خدا حفظ کند مرحوم آقای، آقاموسی صدر که همین چند روز قبل سالگرد مفقودشدن او بود، من خودم پیشش او نشسته بودم ایشان در یک جایی سران ممالک مختلف جمع شده بودند، گفتم آنجا چی بود برنامهی شما؟ گفت این بچّههای زمامدار -به همین تعبیر- با هم دعواشان شده بود من رفتم ایشان را اصلاح کردم این کار را کرده بود، شما که شوخی ندارید، شما جزء آن بچّهها نیستید در ظرف یک هفته لطفالهی شامل حال شما شد، این همه سؤال که ما واقعاً ماندهایم آن را چهکار بکنیم، شما حساب بکنید چند هزار چهل عدد سؤال را باید تصحیح کنیم! بعضیهای از شما معلم هستید، وارد هستید، و اینها را باید یک قدری خودم من نظارت داشته باشم چقدر کار دارد؟ ولی خدای من شاهد است اینقدر خوشحال هستم، اینقدر خوشم آمد از بیشتر شما که جدّی گرفتید که حساب ندارد. پس انشاءالله با آدمهای جدّی باید جدّی صحبت کرد آنهایی هم که جدّی نیستند بدون اینکه من، من امروز آمدم اینجا دیدم به لطف و کرم امامعصر ارواحنافداه و همّت دوستان و صاحب منزل که خدا انشاءالله اجر جزیل به او عنایت کند این سالن درست شدهاست، گفتم ما میخواهیم جمعیت کم کنیم! جا زیاد شدهاست، یک عدّهای که خود ایشان میدانند بیخود، جدّی نیستند بین آدمهای جدّی وارد نشوند، نیایند، این را واقعاً جدّاً عرض میکنم، چون ما جدّیها و غیرجدّیها را شناختهایم، آنهایی که جدی نیستند، نگذارند ما بگوییم آقا شما تشریف نیاورید، انشاءالله جدیت داشته باشید، جدی باشید، این جلسه جلسهی جدّیهاست، یک کلمه؛ خدای من شاهد است گاهی مثلاً فکر میکنم فلان مثل را بزنم؛ شاید دوستان به حال بیایند، بخندند و هم بهتر مطلب را درک کنند، میگویم چرا؟ من که جدّی باید حرف بزنم، اینها هم همه دارند گوش میدهند. من شبهای احیاء آن آخرهای شب یک عدد چرتی داخل مجلس ما نبود، نه چرت میزنند، نه حواس ایشان جای دیگری است، پس من چرا مطالب را نگویم؟
من یک سفر سوریهای مشرف شدم خدمت حضرت زینب سلاماللّهعلیها، در آنجا، جلسه را کنترل میکردم، پاسخ سؤالات اینترنتی را همه را برای من میفرستادند. جواب میدادم با اینکه برای استراحت تقریباً یک مقداری، آن را رفته بودم، انسان داخل این دنیا؛ شما، همهی شما درس خوانده هستید، درس خواندهاید، یا معلّم هستید، یا دانشآموز بودهاید، یا دانشجو بودهاید، هیچ وقت شدهاست یک جلسهی امتحان بگذارند برای شما، یک چند دقیقهای طول میکشد آنجا حالا با رفیق بغل دستیخود شوخی کنید؟ حرفهای بیربط بزنید؟! شده؟ اصلاً غلط است، اگر یک چنین کاری بکنید آنهایی که آن طرف نشستهاند میگویند اینها احمق هستند، حالا وقت این کارها نیست، تمام دنیا این است آقایان، ولی خدا به شما اجازه داده، مهلت داده، یک خورده بازیهای خود را بکن بعد بیا داخل جلسه، ذروه یلعب، تا هفتسالگی گفتند بچّه را بگذارید بازی بکند، بازیهای خود را کردهای، آمدهای داخل جلسهی امتحان، یک چند سالی هم تا پانزدهسالگی شما آقایان، تا نه سالگی هم که، آدم گاهی آرزو میکند ای کاش زن میبود زودتر خدا انسان را میپذیرفت، خانمها را زودتر به حضور پذیرفتهاست، چند سالی هم خوب، باز نیمه بازی کردی، حالا که آمدهای سر امتحان،
۵- جزء انسانهای حسابی و جدی باش تا نام تو در کتاب حضرت بقیه الله ارواحنا فداه یاد شود
شما در سورهی أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ(عنکبوت/۲)، دقت کنید، شما رفتید اسم خود را بین اینهایی که امتحان میدهند نوشتهاید، این معنای أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا است، شما گفتید ما ایمان آوردیم، ما برای امتحان حاضر هستیم، شما را رها که نمیکنند، از اوّل شما میزدید زیر حساب، -خدا رحمت کند- استاد ما، من یک چیزهایی گفتم و یک خورده شلبازی در آوردم؛ به من گفت تو مسلمان نمیخواهی بشوی برو یک بهایی بشو! برو یک یهودی بشو! نمیخواهی، لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ(بقره/۲۵۶)! بروید، دین بهتری گیر بیاورید، کار بهتری بکنید، اگر دین شما راست است و درست است که من فکر نمیکنم در این یک سالی که این اعتقادات را گفته باشم، گفتم و افرادی دقّت کرده باشند و احتمال بدهند، اگر خوب دقّت کرده باشید، احتمال نمیدهید که دین دیگری غیر از دین مقدّس اسلام و مذهبی بهتر از مذهب تشیع وجود داشته باشد، خوب اینکه برای شما ثابت شده، پس شما را ترک نمیکنند، دو جور ترککردن است و دو جور ترکنکردن است، ترک کردن گاهی میشود: خوب باش، سیاهی لشکر باش! دیدید در این فیلمها، سریالها یک عدّه سیاهی لشکر هستند، باشند لازم است بگویند چه جمعیتی نگاه کن هست، یک پول ارزش شخصی و شخصیتی ندارند، یک عدّه نه، کارگردان هستند، یک عدّه هستند کار اساسی را آنها انجام میدهند، یک عدّه هستند به آنها اعتماد و اطمینان میشود، معروف میشوند، شخصیت پیدا میکنند، یک عدّه افراد مسلمان هستند توی همین دنیای ما که متأسفانه خیلی زیادِ از حدّ سیاهی لشکرند، اسماً مسلمانند، نماز هم میخوانند، شاید واجبات خود را انجام بدهند، محرمات را هم ترک کنند امّا در عین حال شخصیتی ندارند، در کتاب علی، خدا اسم ایشان را نمیبرد، حضرت مریم در بین زنها: وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ مَرْیمَ(مریم/۱۶)، در قرآن مریم را از یاد تو نرود، درست است خانمی است امّا خیلی خانم بالایی است، وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ مَرْیمَ، یک روزی انشاءالله حضرت بقیةالله بیاید بفرماید: اذکر فی الکتاب، اسمهای شما را میبینید در یک طوماری در آن کتاب علی، در آن کتابی که خدایتعالی به پیغمبراکرم وحی کرده و او فرموده و علیبنابیطالب نوشته است، نوشته. لذا اگر چه، این را بگویم، چون ممکن است یک عدّهای که یا کم نوشتهاند یا ننوشتهاند یا مسامحه کردهاند؛ اینها فکر کنند هر چه هست ما آنها را قبول کردهایم؛ ولی نه علیبنابیطالب به مالکاشتر میفرماید: که بین آدم جدّی و غیرجدی، آدم درستکار و غیردرستکار فرق بگذار، برای اینکه آن شخصی که خوب کار را انجام دادهاست؛ اگر فرق نگذاشتی او به کار خوب تشویق نمیشود و آن شخصی هم که بد انجام دادهاست او هم به اصطلاح به فکر کار خوب نمیافتد.
خیلی حواس شما جمع باشد، یک عدّه هم هستند تشریف بیاورند، قدم آنها روی چشم، باز بهتر از دیگران هستند. ولی جدّی نبودند؛ آنها را هم ما شناختیم، میشناسیم و غالب آن را شاید نود درصد ایشان هم روی حدسیات قبلی ما همینطوری بودند و هیچ مشکلی هم سر راه ایشان نباید باشد، یعنی اگر انسان جدّی باشد مشکلی ندارد! مادر نگذاشت، برو یک جایی که مادر تو نباشد، پدر نگذاشت! برو یک جایی که پدر تو نباشد، نمیدانم من وقتم ایجاب نمیکرد! چطور برای همهی کارها وقت داشتی، برای نفس کشیدن وقت داشتی؛ برای زنده ماندن ابدی وقت نداشتی!؟ من نمیگویم برای نهار خوردن، شاید بگوید برای نهار خوردن هم من وقت نداشتم ولی نفس کشیدن، نفس که میکشیدی، پس بنابراین وقت داشتی!
دو نفر جدّی که روبروی هم مینشینند جدّی با هم صحبت میکنند، شاید من کوتاهی کرده بودم که از همهی شما عذر میخواهم، میآمدم اینجا، یک منبری میرفتم، یک حرفی میزدم بعد هم از رفقا سؤال میکردم: خوب حرف زدم یا نه؟! رفقا هم برای اینکه دل ما خوش باشد میگفتند شاید، -اینها همهاش شاید است ها- که بله تو خوب حرف زدی.
تمام شد، رفت و نشستیم و گفتیم و برخاستیم؛ امّا انشاءالله از این به بعد اینطوری نیست، جدّی حرف میزنیم، شما هم جدی باشید، همان چند نفری که باقی میمانید، گفت یکی مرد جنگی بِه از صد هزار، الان یک مثالی برای من در ذهنم آمد؛ باز هم شاید لغو باشد نمیگویم، همین بس است. انشاءالله کوشش کنید جدّیت خود را از دست ندهید، نه من را خوشحال کردید، در مجموع خوشحال شدم خیلی خوشحال شدم، خوب بودید دیروز کار شما، کار شما که برای ما امتحانات تهرانیها را میآوردند خیلی من را خوشحال کردید، انشاءالله امیدوار هستیم سایر شهرها هم، تا امروز بیشتر هم مهلت نداشتند، سؤالات را چون ما گذاشتیم از فردا انشاءالله، من خودم یک مقداری دیدم ولی گذاشتیم از فردا در آن لجنهای که داریم که از علما هستند، مجتهدین هستند، افراد اهل تزکیهینفس هستند، نگویید ما این آقایان را، جناب آقای نعمتی، آقای رفیعی را ما هر روز میبینیم، جناب آقای کاشانی را ما هر روز میبینیم اینها از خودمان هستند، نه اینها خیلی شخصیت دارند و الحمدللّه ما کم نظیر داریم مثل اینها، خدمتگزار هستند، شما فکر میکنید اگر دست مقدّس حضرت بقیةالله پشت سر جناب آقای نعمتی نبود تقریباً هر ماه مجلهی ایشان سیهزار یا سیهزار هم بیشتر در یک موضوع چاپ میشد و پخش میشد؟ یا این آقای رفیعی هر روز، آن هفته ایشان مشهد بودند، این طرف، آن طرف، برای چه؟ از خود ایشان هم میتوانید بپرسید، از دوستان خود هم میتوانید بپرسید از جیب خود پول میدهند، خرج میکنند، میروند آنجا برمیگردند کارهایی میکنند، شماها هم همینطور هستید، من نسبت به بعضی از شماها معتقدم که انشاءالله در آیندهی خیلی نزدیک، خیلی نزدیک هر کدام شما یک شفیع جمعی از افرادِ منحرف باشید، یقین دارم. و این را برای تشویق شما هم نمیگویم، -نه من با کسی که ببینیم درست کار نمیکند، خودش را قاطی کرده؛ شاید خصوصی برخورد، چون عمومیِ آن صحیح نیست؛ خصوصی برخورد تندی هم با او بکنم،- ولی الحمدلله خوشحالم، ده، پانزدهعدد کتاب، یکعدد کتاب یکی مینویسد اسم او را میگذارند آقای دکتر، میآورند او را معرّفی میکنند که ایشان مثلاً فلان مسأله را دارد، فلان چیز را دارد، پانزده عدد کتاب مثلاً آقای رفیعی یا آقای.. یا سایر آقایان رفقا اکثراً نویسنده و خوب و همه چیز ایشان خوب، دارند هیچ صدای آن را در نمیآورند برای امامزمان دارند خدمت میکنند و انشاءالله شماها باید اینطور باشید، باید که؛ من میگویم! نگویید تو چرا میگویی: باید؟ اگر: نباید؛ خیلی ممنون میشویم! خداحافظ! من صبح نماز صبح خود را خواندم از قم حرکت کردم آمدم، من یک خورده هم کسالت داشتم آمدم اینجا برای شما صحبت کنم و همین راه هم باید برگردم، بله، برای چی؟ برای اینکه بیایم بگویم: باید، برای چی؟ برای اینکه شما جدّی هستید، برای چی؟ برای اینکه شما تصمیم گرفتید پشت سر امامزمان خود حرکت کنید منتها یک خورده تندتر بیایید که برسید، آن عقبها نمانید، گم میشوید.
۶- کشتی نجات اهل بیت علیهم السلام
در روایت هست؛ مثل اهل بیتی کسفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق، سفینهی نوح مگر، آنهایی که وقتی دیدند آب از سر کوه هم دارد میرود بالا کشتی نزدیک ایشان بود همه میپریدند داخل کشتی، ولی این را بدانید، وَحَالَ بَینَهُمَا الْمَوْجُ(هود/۴۳)، پسر نوح گفت: سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنْ الْمَاءِ(هود/۴۳)، من به کوهها بالا میروم تا از آب نجات پیدا کنم، آب آمد بالا، تا کمر او آمد، خدا یک موجی فرستاد کشتی را پرتش کرد آن طرف، فاصله انداخت بین پسر نوح، وگرنه پسر نوح، تا کمر او که آب میآمد، میپرید داخل کشتی دیگر، تا شماها فاصله بین شما و بین کشتی نوح و بین اهلبیت عصمت و طهارت نیفتاده است؛ خودتان را بیندازید داخل کشتی، آن کشتی چه هست؟ اعتقاد به خدا، همانطوری که گفتم، دنبال حرفهای مختلف نروید وقت کم است، سقراط و افلاطون چه گفتند، درست است یا نیست، وقت ندارید، آن چیزی که درست است بگیرید، خدا چه گفتهاست، ائمهاطهار چه گفتهاند، اینها را خدا معصوم قرار دادهاست که شما معطل نشوید، نگویید ببینیم آیا درست است یا نیست؟! میتوانید بگویید که قرآن این آیهی آن آیا درست است یا نیست؟ نه، معصوم است، برای اینکه راحت باشید، معطلی نداشته باشید، شما سوار یک بلم میخواهید کنار دریا بشوید، این بلمِ اعتبار دارد، پای خود را میگذارید، اینقدر جمعیت جا میگیرد یا نه؟ این علامت این است که به او اعتماد ندارید، امّا قرآن را اگر کسی بگوید من اعتماد ندارم که مسلمان نیست. اعتماد داشته باش، پای خود را محکم بگذار، بچسب به این کشتی تا نجات پیدا کنی، و من تخلّف عنها غرق، پس انشاءالله امیدوارم که، من از امروز میخواستم وارد مرحلهی استقامت بشوم چون آنطوری که شنیدهام و گوش هم دادهام دربارهی مسألهی استاد دو سرورم در دو هفتهی گذشته بیاناتی داشتهاند و توبه را هم که ما در شبهای تا شب نوزدهم در قم عرض کردیم، یقظه را هم که قبل از آن عرض کرده بودیم.
۷- خدا خواسته که شما خوب باشید و بندگی او را کنید
و انشاءالله از هفتههای آینده، درسی، جدّی، با کمال جدّیت همان حرفهایی هم که شنیدهاید تکرار میشود، نگویید اینها را ما شنیدهایم، تکرار میشود و همین حرفها با همین نحوهای که تکرار میشود باز از شما میخواهیم، امتحان هم سریعتر، زودتر، فاصلهی آن کمتر چون ما را شماها را تشویق کردیم با فاصلهی کمتری برای شما خواهیم گذاشت.
امیدوار هستیم در آینده به تمام معنا انشاءالله: نشستیم و گفتیم و یاد گرفتیم و عمل کردیم و در بهشت برزخی با انبیاء و شهداء و مخلَصین زندگی کردیم و در بهشت خلد جایگاه ما شد؛ این باشد، انشاءالله. میپذیرید یا نه؟ کوتاهی نمیکنید، این طرفیها را نمیدانم، میشنوند یا نه؟ گفتید انشاءالله، خدا میخواهد یا نمیخواهد، خدا میخواهد که شما خوب باشید یا نه؟ پس انشاءاللهِآن درست است؛ باقیِ آن، مانده یک سر قضیه، هم دست شماست، انشاءاللهِ آن درست است؛ این «انشاءالله» از آن إنشاءاللههایی نیست که حالا ببینیم، یک کسی داخل هواپیما گفت انشاءالله پنجدقیقه دیگر وارد فرودگاه مشهد میشویم، گفت مثل اینکه ما را خطری تهدید میکند که این میگوید انشاءالله، سه جور انشاءالله داریم، یکی آدم میگوید انشاءالله برای اینکه جواب درستی نده، فردا میآیی آقا سر ساعت فلان؟ انشاءالله، نمیآید، یک انشاءالله داریم میگوییم اگر خدا ردیف کند و واقعاً هم معتقدیم و اینها میگوییم: انشاءالله؛ که خدا به پیغمبراکرم میفرماید: نگویی فردا من فلان کار را میکنم الاّ اَن یشاءاللّه. این هم یک جور آن. یک جور آن هم شاء یعنی خدا انشاءالله حتّی نمیخواهد، خدا شاء: خواسته، وَقَضَى رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ(اسراء/۲۳)، ببینید قضا، اصلاً گذرانده، امضاء کرده که جز خدا را عبادت نکنید. ما هم چیز دیگری غیر از این نمیخواهیم، شما بندهی خوب خدا که شیطان دخالت نداشته باشد، نفسامّاره دخالت نداشته باشد، رفیق دخالت نداشته باشد، زن و بچّه دخالت نداشته باشند، شوهر دخالت نداشته باشد، فقط و فقط خدا، به فرزندان میگوید خدایتعالی میگوید: وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا(اسراء/۲۳) هر چه میتوانی به مادر و پدر محبّت کن، احسان کن، نیکی کن، وَإِنْ جَاهَدَاک، اگر آمدند به تو اصرار کردند که بیا مشرک شو، فَلَا تُطِعْهُمَا(عنکبوت/۸) آنها را اطاعت نکن، همین جا را اجازه دادهاند اطاعت نکنیم؛ پس شاءاللّه خدا خواسته، شما اینجور بگویید انشاءالله، یعنی انشاءالله شما واردشدن در آن خواستالهی است و امیدوار هستیم خدایتعالی به همهی شما کمک کند البته، شما؛ اکثر شما اگر نگویم همهی شما به جایی خودتان را رساندهاید که: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا(عنکبوت/۶۹)، کسانی که یک زحماتی خودشان کشیدهاند، یک قدری خودشان را نجات دادند معصیتها را کم کردند یا نکردند، این جهاد را کردند ما دیگر دست آنها را میگیریم و انشاءالله شماها همهی شما؛ دست شما را خدایتعالی خواهد گرفت.
۸- دلیل عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها
دیروز تولّد حضرت معصومه سلاماللّهعلیها بود، من پریشب در یک جلسهای در قم یک جملهای، مقدماتی داشت که نمیخواهم آن مقدّماتِ یک ساعته را صحبت کنم گفتم که این همه امامزاده در این مملکت حتّی هست یا اصلاً به طور کلّی امامزادهی زیادی هست؛ چرا حضرت معصومه اینقدر عظمت پیدا کردهاست؟ غیر از آنهایی که حرفهای ما را آن شب شنیدهاند؛ اگر کسی توانست بگوید جایزه دارد. چرا؟ خوب فرزند موسیبنجعفر که ماشاءاللّه زیادتر هم هست و خود بنده هم جزو فرزندان موسیبنجعفر هستیم و چرا ایشان؟ در همین قم چهارصد تا امامزاده تقریباً با کم و زیاد آن هست، برای اینکه بعضی از این امامزادهها معینهستتد، یعنی روح مقدّس آنها کار میکند، همین الان هم کار میکند، از هزارودویست سال قبل تا حالا دارند حاجت میدهند، حالا هر کسی هر حاجتی دارد، شما که حاجت شما تزکیهینفس است بروید متوسل بشوید به حضرت معصومه، به حضرت زینب، اینها، حضرت عبدالعظیم با اینکه سه پشت فاصله دارد با امام، در عین حال معین است، اینها کمک میکنند حالا یا خصوصی کمک میکنند یا عمومی، یا شما هر وقت حاجت داشتهاید رفتهاید آنجا و حاجت خود را گرفتهاید یا اصلاً نه؛ تو را زیر نظر میگیرند؛ تو بخواهی یا نخواهی تو را تربیت میکنند، حالا آنها بحثهای دیگری دارد، حضرت معصومه را اهمیت بدهید، زیارت ایشان را، راه دور و نزدیک هم ندارد زیارت کنید، حضرت عبدالعظیم همینطور و از همه مهمتر دیروز و امروز و روزهای بعد ماه حرام است، ماه حرام نه اینکه خوردن آن حرام باشد، نه، ماه حرام معنای آن این است که حُرمت خاصّی دارد، خدا در قرآن میفرماید: مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ذیقعده است و ذیحجه است و محرم است و ماه رجب، این چهارماه خیلی احترام دارد، فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکمْ(توبه/۳۶)، در این چهارماه لااقل به خودِ شما ظلم نکنید، گناه نکنید، آنچه را که حضرت یونس فرمود و خودش را ظالم تصور کرد: إِنِّی کنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ(انبیاء/۸۷)، این، معنایآن این است که خدایا من از این کوتاهی که کردم، کوتاهی جزئی که کردم، -واقعاً هم جزئی بود-، برای ما اصلاً کوتاهی هم نیست این کوتاهی جزئی که کردم من فکر نمیکردم سخت بگیری، امّا ایشان را خدایتعالی انداخت داخل دل ماهی، یعنی شما تصوّر کنید هیچ زندانی بدتر از اینجا نیست، هم رطوبت دارد، هم هوا ندارد، هم تاریک است، تا روز قیامت، حضرت یونس اگر این جمله را نمیگفت، لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ، تا روز قیامت میخواست آنجا باشد ولی خوب شما هم بگویید: إِنِّی کنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ، به خودتان در این چهارماه لااقل ظلم نکنید، وگرنه هیچوقت انسان نباید به خودش ظلم بکند، حضرت معصومه سلاماللهعلیها و ماه ذیقعده، روز اوّل ماه ذیقعده خدا او را قرار دادهاست که یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة، که شما را در این چهار ماه، در این چهارماه حرام شفاعت کند .
۹- تعلق ماه ذیقعده به امام رضا علیه السلام
و در این ماه تقریباً مجموعاً یک تعلّق خاصّی به حضرت رضا علیهالصلوةوالسلام دارد، اوّل آن خواهر ایشان متولّد میشود، آخر آن فرزند ایشان شهید میشود و وسط آن هم یازده ذیقعده میلاد مسعود آن حضرت است، بیستوسوّم این ماه زیارتی مخصوص علیبنموسیالرضاست، بیستوپنجم این ماه که روز دحوالارض است بهترین اعمال زیارتِ حضرت رضا است یک تعلّق خاصی به حضرت علیبنموسیالرضا دارد، چه بهتر، امام جواد فرمود: که دوست و دشمن از پدرم راضی بود از این جهت رضا اسم ایشان را گذاشتند، با دشمن آدم میتواند جوری برخورد بکند که خیلی ناراحت نشود، کار خود را بکند، نمیگویم که حقّ خود را نگیرید ولی یک جوری میشود حق را گرفت که طرف اذیت نشود. امیدوار هستیم در این ماه توفیق زیارت حضرت رضا نصیب همهیما بشود، الطاف حضرت رضا و حضرت معصومه و امام جواد نصیب ما بشود.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه، یا اللّه و یا اللّه و یااللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، خدایا یک عدّه از دوستان امامزمان انشاءالله از هفتهی آینده زودتر بیایید، جدّی باشید، دعای ندبه را اینجا بخوانید که وقتی من میخواهم صحبت کنم با یک حالت روحی بهتری انشاءالله، حرفها را گوش بدهید. خدایا این دوستان امامزمان میخواهند در راه امامزمان قدم بردارند توفیقشان را زیادتر بفرما، پروردگارا فرج آن حضرت را هر چه زودتر برسان، همهی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، خدایا گرفتاریهای دوستان را برطرف بفرما، خدایا بانی این خانه، این برنامه خیلی زحمت کشیدند خدایا به آبروی ولیعصر اجر جزیل به آنها مرحمت بفرما، دوستانی که در راه خدا قدم بر میدارند و خدمت به اسلام و دین میکنند به آبروی حضرت ولیعصر همهشان را مؤید و منصور بفرما، پروردگارا به آبروی ولیعصر هر کس صدای من را الان میشنود همهشان را از یاران خوب امامعصر قرار بده، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.