درس ششم از ۳۶ درس تزکیه نفس
دی ۱۹, ۱۳۸۲درس هشتم از ۳۶ درس تزکیه نفس
دی ۱۹, ۱۳۸۲
درس هفتم از ۳۶ درس تزکیه نفس:
موضوع اصلی: مرحله استقامت
موضوع فرعی ۱: استقامت در کارها - توفیق الهی - کمک های ملائکه - استفاده از فکر و مشورت و استخاره
موضوع فرعی ۲: قاطعیت بعد از فکر و مشورت
تاریخ:
۱۶ ذی القعدة الحرام ۱۴۲۴ هجری قمری
۱۹ دی ۱۳۸۲ هجری شمسی
2004/01/09 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- استقامت در یک کار
۲- با فکر و مشورت و در صورت لزوم استخاره، کارهایتان را شروع و در آن استقامت کنید
۳- در هر کاری بعد فکر و مشورت استقامت کنید تا موفق شوید
۴- در کارهایتان متعهد باشید
۵- جدی باشید و قاطعیت داشته باشید
۶- میزان استقامت در هر کاری به اندازه ارزش آن کار
۷- نداشتن خوف و حزن در دنیا و آخرت، نتیجه استقامت در دین است
۸- نزول ملائکه و کمک کردن به کسی که در راه خدا استقامت می کند
۹- معنای توفیق الهی
۱۰- امتحان استقامت در کربلا
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه حضرت استاد درباره استقامت در کارها صحبت کردند و فرمودند: اگر در هر کاری استقامت کنید همیشه از بهترین ها خواهید بود و راهش این است که قبل از شروع هر کاری، چه جزئی یا کلی ابتدا خوب درباره آن کار فکر کنید و آن را بسنجید و در صورت نیاز با افراد عالم به آن کار و متقی مشورت کنید و و اگر باز در دو راهی قرار گرفتید با استخاره و طلب خیر کردن از خدای تعالی متوقف نشوید و با کمال جدیت و قاطعیت آن کار را شروع کنید و آنقدر در آن استقامت کنید که موفق شوید و هر چه ارزش یک کار بیشتر باشد میزان استقامت در آن باید بیشتر باشد و چون دین انسان و آخرتش بینهایت ارزش دارد؛ باید شما در این مسئله بینهایت استقامت کنید و اگر استقامت کنید ملائکه از طرف خدای تعالی بر شما نازل میشوند و به شما کمک میکنند و توفیقاتتان را در کارها زیاد مینمایند و لذا با جدیت و قاطعیت سعی کنید در کارهایتان متعهد باشید و به تعهدات خود عمل نمایید و در پایان فرمودند: در کربلا امتحان استقامت بود که افراد به دو گروه تقسیم شدند و انسانهای با استقامت و پاک از افراد بی استقامت جدا شدند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمْ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا،(فصلت/۳۰)،
۱- استقامت در یک کار
موضوع بحثِ ما دربارهی مرحلهی استقامت و اینکه انسان در هر کاری که هر چه مهمتر باشد، بیشتر باید استقامت داشته باشد، است. ما در عالَم، افرادی که در یک کار یا در یک جریان استقامت ندارند زیاد دیدهایم، بعضی از مردم هر روز به یک کاری مشغول هستند و هر مدّت زمانی، به عملی و برنامهای مشغول هستد، اینها را بدانید که هیچگاه موفقیت برای کاری پیدا نمیکنند.
اگر انسان بتواند روحیهی استقامت را در خودش ایجاد کند، بسیار موفّق خواهد بود و همیشه جزء بهترینهاست. طبعاً استقامت باید در کارها به مناسبت خودش باشد. یک دانشجو وقتی که به دانشگاه میرود که بتواند مدرکی بگیرد و بعد با آن مدرک زندگیخود را ادامه بدهد، برای آنکه یک مدّت زمانی در دنیا میخواهد زندگی خوبی داشته باشد، طبعاً با زحماتی که ممکن است در غربت باشد، ممکن است در فشار باشد، دوران دانشگاه را میگذراند و بعد اگر بخواهد فوق تخصصی یا تخصصی پیدا کند، حتّی حاضر است سالها در خارج از مملکتِ خودش به تنهایی و با مرارت زندگی کند و آنچه میخواهد به آن برسد. چرا؟ به خاطر اینکه اهمیت دارد. سواد داشتن، علم داشتن، مدرک داشتن و بالاخره تخصص داشتن در دنیا اهمیت دارد. شاید بیست سال، تمامِ فکر و هوش او برای گرفتن این مدرک است که در دنیا بتواند زندگی دنیاییخود را بگذراند. کار میکند، استقامت دارد، موفق هم میشود. به همین مناسبت کارهای کوچک، همان اندازه که کار کوچک است، استقامت در آن هم اهمیّت آن کمتر است. مثلاً یک کار بسیار بیارزشی را شروع کردهاست، در وسط کار اگر این کار بیارزش را ترک بکند و استقامت نداشته باشد؛ اگرچه یک صدمهای به روح او میزند و او را یک آدم متلوّنی قرارش میدهد که این خودش ضرری برای انسان هست، امّا اهمیت ندارد.
۲- با فکر و مشورت و در صورت لزوم استخاره کارهایخود را شروع ودر آن استقامت کنید
یک مطلبی را اینجا بهعنوان اینکه در گوش قرار بدهید و در قلب معتقد باشید و انشاءالله عمل کنید، باید به شما تذکّر بدهم: همیشه در هر کاری که وارد میخواهید بشوید؛ جزئی یا کلّی، اوّل فکر کنید؛ اگر این کار ارزش شروع کردن دارد، آن وقت شروع کنید و به خاطر اینکه به شما نگویند تو آدم پایدار و باثباتی نیستی، یا روح خودتو اینطور عادت نکند که یک آدم پایدار و باثباتی نباشی، آن کار را به هر قیمتی هست ولو اینکه آنرا خلاصه کنید، تمام کنید. ولو کار ارزشی نداشته باشد، میخواست از اوّل فکر کنید.
در روایت است که امام علیهالصلوةوالسلام فرمود: قلب عاقل، یعنی فکر عاقل همیشه قبل از کار او به فعّالیت میافتد.(لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه، نهجالبلاغه ص ۱۱۰۶ حکمت ۲۹) مثلاً قبل از اینکه میخواهم در این مجلس بیایم، فکر میکنم رفتن به این مجلس چه ارزشی دارد و بعد قدمها را برمیدارم، به سوی این مجلس میآیم. ولی آدم احمق آن کسی است که اوّل کار میکند و بعد فکر میکند. یعنی بلند میشود میآید در این مجلس، میبیند مجلس بیارزشی بود، یک ساعت وقتخود را میگذراند و فایدهای نمیبرد، پشیمان میشود. این مطلب را در ذهنخود، در تمام کارهایخود انشاءالله داشته باشید، فکر کنید.
در روایت دیگر امام علیهالصلوةوالسلام میفرماید که: المؤمن لایسیء و لایعتذر، مومن نه بدی میکند و نه عذرخواهی دارد، چون بدی نکرده، در دنیا به کسی بدی نکردهاست، از که میخواهد عذرخواهی بکند؟ و در آخرت هم چون در دنیا گناه نکردهاست معذرتخواهی ندارد! المومن لایسیء و لایعتذر و المنافق یسیء و یعتذر (قَالَ الإمام الحُسَيْن ( عليه السَّلام ) : " إيَّاکَ وَ مَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ ، فإنَّ المُؤْمِنَ لايُسِيءُ وَ لايَعْتَذرُ ، وَ المُنَافِقُ کُلُ يَومٍ يُسِيءُ وَ يَعْتَذِرُ " بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۰) منافق: افرادی که از باطن کار نمیکنند؛ اینها معمولاً اینطورند که اوّل یک کاری میکنند بعد اگر مردم فهمیدند از مردم یا از ذات مقدّس پروردگار که میشناسد و از قلوب مردم اطلاع دارد، مجبور هستند که عذرخواهی کنند. پس بنابراین در هر کاری که وارد میشوید دارای استقامت باشید، اوّل فکر کنید، خوب بسنجید، اگر فکر خود شما نمیتواند حقیقت مسأله را به شما بفهماند و روشن کند، مشورت کنید که نوبت مشورت میرسد. پیغمبراکرم صلیاللهعلیهواله در این آیهای که تلاوت میکنم، مورد خطاب است: وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ، (آل عمران/۱۵۹)، ای پیغمبر؛ با مردم، با اصحابخود در کارهایخود مشاوره کن، مشورت کن. این دستور تعلیمی است و بعد از اینکه مشورت کردید، باز هم کسی درست به شما جوابنداد؛ میخواهید هم این کار را بکنید؛ سر دو راهی ماندهاید. حقیقت استخاره را خوب بفمید، هر جایی نباید استخاره کرد! سر دو راهی ماندهاید، فکر خودشما به جایی نرسیدهاست، مشاورینشما حقیقت را به شما نتوانستهاند بفهمانند، اینجا جای استخاره است. استخاره یعنی چه؟ استخاره به معنای طلب خیرکردن از خداست، استخیر اللّه، یعنی من طلب خوبی میکنم از ذات مقدّس پروردگار، حالا نمیدانم، مشاورینمن جواب درستی ندادهاند، هر چه خودم فکر کردم و انداز و برانداز کردم چیزی نفهمیدم، اینجا چه کار کنم؟
سر دو راهی معطل نشو، یک مسلمان نباید وقتخود را به سرگردانی بگذراند، اینجا استخاره کن. استخاره هم یعنی: طلب خیر کن؛ بگو خدایا، اگر مثلاً این دانههای تسبیح، اگر آنچه از کلیدهای زیادی در جیب من است، همینطور مشت میکنم درمیآورم، اگر طاق بود، یکی بود، خیر من را در عمل به آن کار قرار بده، خیلی ساده، و اگر شرّ است یا اگر دو تا بیرون آمد، آخرش دو تا ماند، شرّ این کار را به من بفهمان، با خدا این طور صحبت کن. دیگر صف بستن برای استخاره؛ آن هم در نزد یک عالم، اینها در زمان ائمه علیهم السلام نبوده است. در مجلس ما علما هستند، اکثرشما افراد بافکر هستید، میتوانید تحقیق کنید، اگر یک مورد پیدا کردید که یک شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رفته باشد بگوید آقا یک استخاره برای من بکنید، اگر پیدا کردید من جایزه به شما میدهم. امام است، این عالم هر چه باشد ، از آن امام باعظمت بالاتر نیست، ارتباط او هم با خدا بیشتر نیست، و استخاره را هر کسی باید خودش بکند،
-آقا تسبیح داری؟
-بله،
-من بهشما یاد میدهم. سه مرتبه صلوات میفرستید، به شرطی که بعد از آن جریان باشد، من یک آقایی دیدم میگفت من هیچ کاری بیاستخاره نمیکنم، گفتم خیلی اشتباه میکنی، فکر او هم خمود شده بود، روی کار فکر نکرده بود. انسان با فکر کردن؛ فکر او رشد پیدا میکند.
این جدول ضربهایی که در روزنامهها هست چرا حل میکنید؟ برای اینکه میگویید فکرمان باز بشود، حتّی شطرنج که حرام است اگر برای رشد فکری باشد بعضی از علما گفتهاند که جایز است. فکر کن، تأمّل کن، قبل از کار بسنج و اگر نشد باز هم خدا به پیغمبراکرم صلیاللهعلیهواله نمیگوید استخاره کن، وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ (آل عمران/۱۵۹)، وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ (شوری/۳۸)، امر ایشان در بینآنها به مشورت گذاشته میشود، شُورَى بَینَهُمْ، بعد از مشورت، حالا میخواهید استخاره کنید، تسبیحخود را در بیاور، یک مشت از دانههای تسبیح را میگیری، بعد دوتا دوتا کم میکنی، آخرآن یا یکی میماند یا دو عدد، اگر یکی ماند بکن؛ به امید پروردگار و استخیراللّه بگو و انجام بده. سر دو راهی معطل نشو. آدمی که سر دو راهی معطل میشود، فرض کنید یک راننده باشد، آقا چرا نمیروی؟ نمیدانم از کدام طرف بروم، خب بپرس، اینجا جای ایستادن نیست، معطلی برای مسلمان نیست، یا اهل یثرب لامقام لکم، اصلاً برای شما مقامی نیست، یکجا ایستادن نیست. دنیا دار ممرّ است، باید عبور کنید، بروید، استخاره معنایش این است ، استقامت هم معنایش همین است که هر کجا که فکرت یک مقداری تو را معطل کرد نگذار معطل بشوی، تو خدا داری، تو تسبیح داری، حالا که مشاورینتو نمیتوانند جواب به تو بدهند، خودت هم فکرت به جایی نمیرسد، اینجا مشاور تو خدا میشود، از خدا میپرسی. حالا در استخارههای مهم مثل استخاره ذاتالرقاع یا استخارهای هست، نماز استخاره، در وسائلالشیعه که کتابِ فقهی علما و مراجع است یک دستوراتی برای استخاره دادهاند، آنها یک مقدار برای شماها مشکل است. عجیب است، یکی از این استخارهها اینطور است که دو رکعت نماز بخوان، سرخود را به سجده بگذار ، همانی که مشورت کردی، همانی که درباره اش فکر کردی حالا در سجده با خدا صحبت کن و مشورت کن، حتماً دلتو به یک طرفی متوجه میشود، این هم یک نوع استخاره است، طلب خیرکردن. هر جایی در روایات میگویند که در هر کاری استخاره کنید، اگرچه ندیدم چنین روایتی، ولی حالا اگر باشد، در هر کاری استخاره کنید یعنی در هر کاری طلب خیر از خدا بکنید. یک جوانی یک وقتی به من گفت یک استخاره کن -من (با خودم) گفتم نمیدانم این حالا همه کارهایخود را کرده یا نکردهاست- استخاره کردم، استخارهی او بد آمد، گفت ای آقا!
گفتم یعنی چه؟ می خواستی بگویم خوب است!؟
گفت: ما همه کارهایخود را کردهایم، صحبتهایخود را با دختر کردهایم، مجلسخود را گرفتهایم، مهمانهایخود را دعوت کردهایم، حالا چه کار کنم؟!
ببینید، این طوری میشود! تو چطور شد قبل از اینکه فکر بکنی، قبل از اینکه مشورت بکنی، قبل از اینکه حتّی استخاره بکنی، مهمان دعوت کردهای؟ چون همهی کارهایخود را کرده بودند؛ بعد مجبور بودند ازدواج کنند، ، بعد هم هر وقتی که یک مشکلی بهوجود میآمد میگفت روز اول من استخاره کردم بد آمد! بیچاره دختری که آمده است در خانهی تو؛ با این گذشت، با این محبّت. تو از بیرون آمدهای؛ اوقاتتو تلخ شده؛ این تو را تحملّ نکرده، چون استخارهی تو بد بودهاست! این طوری میشود.
۳- در هر کاری بعد فکر و مشورت استقامت کنید تا موفق شوید
مسألهی استقامت خیلی اهمیت دارد آقایان. -مشهد به اینهایی که چاههای فاضلاب را خالی میکنند چاهخو میگویند- یک نفر به من نصیحت میکرد میگفت اگر چاهخو هم بودی؛ استقامت داشته باشی؛ یک روزی رئیس چاهخوها میشوی، باور کنید این طور است.
یا نکنید یا ادامه بدهید.
اینی که فرمودهاند وسط نماز اگر به یاد تو آمد که وضو نداری؛ این نمازخود را تمام بکن بعد برو وضو بگیر، بیا نمازخود را اعاده کن؛ وسط ول نکن، لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ(محمد/۳۳)، آیهی قران میفرماید که:
-اعمالخود را باطل نکنید،
-چرا؟ این نماز بیوضو چه فایدهای دارد، میگویید؟ من چرا ادامه بدهم؟
-استقامتتو از بین میرود، انسان خودش خودش را دیگر قبول ندارد! چون مهم این است که انسان، خودش خودش را قبول داشته باشد.
به یک جوان میگویی تو نمیتوانی این کار را ادامه بدهی، میگوید اگر من را بکشید باز هم ادامه میدهم.
ازدواج کردی؛ بگو تا آخرین قطرهی خونم پایآن ایستادهام؛ هر روز یک وضعی بهوجود بیاوری!.
استقامت در کسبخود داشته باش. متأسفانه اینها را به شما نمیگویند یا نگفتهاند یا خیال میکنید که باید اینطوری باشد.
رفتی وارد یک کاری میشوید،
-اوّل چرا فکر نکردید؟ حالا که فهمیدی این کار اشتباه بوده، چرا فکر نکردید؟
-میگوید فکر کردم، -غالباً اینطور است-،
-چرا مشورت نکردی؟
-مشورت هم کردم!
-مشاورینتو باید حسابشده باشند، تو الان از یک معتادی مشورت بکنی، بگویی آقا ما هم معتاد بشویم چه طور است؟ میگوید خیلی خوب است!
مشاورتو باید عالم باشد، فهیم باشد، متّقی باشد، حساب کند.
-من؛ خیلی از دوستان گاهی از من یک چیزهایی مشورت میکنند میگویم آقا من وارد نیستم:
-من فلان کار را بکنم؟ اکثرشما شاید این مشورت را از من کردهاید: من فلان کار را بکنم؟
-میگویم وارد نیستم!
-آخر، هر چه شما بگویید ما قبول داریم!
-میگویم من قبول ندارم.
-آقا من میخواهم بیایم قم زندگی کنم، کنار شما باشم،
-من نمیدانم به نفع تو است یا به نفع تو نیست. مشاورتو باید واردِ در آن کار باشد، متخصص آن کار باشد. مشورت کردهاست، خوب؛ استخاره هم کردهای؟ اگر استخاره بکنی، قبلاز آن هم مشورت بکنی، قبلاز آن هم خود شما اقلاً یک روز، میارزد، فکر بکنید، یقین بدانید اقلاً نود درصد کارهایشما درست انجام میشود، من این را که میگویم نود درصد، احتیاط میکنم، چون ممکن است انسان خسته بشود، وگرنه صد درصد است! اگر اینطوری بودید دارای استقامت هستید.
تو که میگویی فلان ساعت، من فلان محل خواهم آمد؛ بعد در خانه نشستهای صبحانه میخوری و آن ساعت رسیدهاست و هنوز در خانه نشستهای؟! تو بدان کمکم داری به استقامت خودت صدمهمیزنی.
به زنخود میگویی: من فلان ساعت گفتهام فلان جا هستم، ترافیک راه را هم باید منظور کنم، راه را هم باید منظور کنم، احتمال اینکه یک وقت ماشین پنجر بشود و امثال اینها را هم باید منظور کنم؛ نیمساعت زودتر بروم. یک ربع پشت در خانهی فلانی بایستم بهتر از این است که یک ربع دیرتر بروم، هم کار او را خراب کنم، هم کار خودم را خراب کنم، هم روحیهی خودم را از بین ببرم. اینطوری باید باشید.
یک وقت نگویید حالا اینها موعظه است؛ من موعظه به شما نمیکنم، موعظه یعنی میگویم اینکاره باشید شما هم میخواهید باشید، میخواهید نباشید! مثل این همه موعظههایی که در عمرخود شنیدهاید.
نخیر، دستور میدهم، باید از این به بعد اینطوری باشید. اگر نبودید، یک مورد از شما ببینم که خلاف کردید، خوب، کاری من نمیتوانم بکنم جز اینکه به نظرم میآید این فرد بهدرد تزکیهی نفس نمیخورد!
همین الان به جناب آقای مسعودی میگفتم خوشبختانه امتحان تهرانیها با اینکه قبلاً اینطور نبود، بهتر از جاهای دیگر است. بهخاطر اینکه مدتی است ایشان وقتخود را صرفِ همین جلسات فرعی میکند و از ایشان تشکّر کردم. در همین امتحانات عقاید، من الان به شما عرض میکنم، شما آمدهاید اینجا نشستهاید وقت شما را بگیرم، وقت خودم را بگیرم، نشستیم و گفتیم و برخاستیم؟ اگر این باشد من نمیآیم، من قبول ندارم، ولی الحمدللّه، آن چه تا به حال تعهد گرفتهایم در سالهای گذشته، همهی آن را اکثریتشما عمل کردهاید، تکتک، افراد پیدا میشوند که به من تعهد میدهند و خلاف میکنند.
در مرحلهی استقامت، اوّل فکر کردن در هر کار، دوّم مشورت، سوم استخاره. نمیگویم هر سه کار را بکنید. اگر فکر کردید و درست شد، تمام است. مشورت کردید، یک نفر شما را راهنمایی کرد، با همان شرایطی که باید مشورت بکنید و از مشاورخود بپرسید، کار تمام شد. سوّم اگر -که برای خودِ من شاید باور نکنید شاید ماهی، دو ماه، سه ماه یک دفعه احتیاج به استخاره کردن ندارم، برایمن پیش نمیآید، چون یا با فکر درست میشود یا با مشورت. استخاره خیلی کم! انجاممیدهم- نشد آن وقت نوبت به استخاره میرسد. لذا شما در کتاب توضیح المسائل نگاه کنید، همهی مراجع یک سطر دربارهی آداب استخاره، احکام استخاره، استحباب استخاره ننوشتهاند، ما از خودمان در آوردهایم. پس باید کوشش کنید اوّل به وعدههایخود وفا کنید، دوم در هر کاری که میخواهید انجام بدهید و شروع کردهاید تا آخرآن بایستید، انسان کم اتفاق میافتد که اشتباه کرده باشد، حالا وسط کار بعد از آن مسائل، و مشورت و استخاره و فکر کردن فهمیدید اشتباه کردید، یکطوری آنرا تمام کن، وسط کار ول نکن!
۴- در کارهایخود متعهد باشید
چیزی که انسان را خیلی رنج میدهد، یک ساخت و ساز را شما شروع کنید، میبینید گچکار نصف اتاق را گچ کرده، نصفآن را ول کرده و رفته، چقدر رنج میبرید؟ یک گچکار دیگری را میآورید میبینید که او میگوید من روی کار دیگری وارد نمیشوم، خودش بیاید، شما چقدر اذیت میشوید؟ خدا اینطور آدمی را دوست ندارد، یک بنّا، یک کارگر، یک نفری آمده پیش شما مثلاً یک موتور آب را درست کند، حالا من نمیشناسم، یک وقتی فکر نکنید من گچکارهای این مجلس را میشناسم، موتورسازهای این مجلس را میشناسم، همه را میشناسم، نه، همینطوری میگویم، من این دو چیز را که گفتم اصلاً در شما گچکاری سراغ ندارم، دقّت کنید، این موتور را آورده درست کنید، لازم هم دارد، شما رفتید سراغ کار دیگری، چون آن آقا مشتری همیشگیما است؛ آن را اول انجام دهیم، دربارهی سیدکریم، یک پینهدوزی بود در همین تهران شما، علما میرفتند درب مغازهی ایشان مینشستند که اگر امامعصر روحیفداه به این مغازه آمد ما هم ببینیم. یکی از علماء نقل میکرد یک روز ایشان رفته و آنجا نشسته، میگوید دیدم یک آقایی آمد، کفشخود را داد که این کفش را مثلاً چه بکنی، ایشان گفت: آقا من دو تا کفش دیگر دارم، این دوتا را باید تمام کنم، بعد نوبت شماست، ایشان گفت بسیار خوب. وقتی که آقا رفت، به آن عالم گفت ایشان امام زمان بود، اِ، پس چرا از جایت بلند نشدی؟ گفت: از دور اشاره فرمودند بلند نشو، نمیخواهم من را بشناسند. چرا کفش او را اوّل درست نکردی؟ این مهم است، آقا روی نوبت قبول کردند، آن بنده خدا منتظر است کفش او درست بشود، اینطوری باشید، در تمامِ کارهایخود باید باتعهّد باشید، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مومنون/۱)، تا میرسد که الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ، (مومنون/۹)، اینها همه جزء استقامت است.
۵- جدی باشید و قاطعیت داشته باشید
اگر یک کسی گفت من مرحلهی استقامت را گذراندهام ولی بدون دلیل و بدون جهت، یکربع دیرتر از موعدی که شما با او وعده گذاشتید آمد، بدانید بیخود گفتهاست، من هم میفهمم بیخود میگوید. مدّت توبه چهل روز است، میبینیم بعضی بعد از چهار ماه آمده، آقا ما مرحلهی توبههستیم! پس اگر به تو مرحلهی استقامت که یکسال یا دوسال طول میکشد بدهم تو لابد میروی بعد از پانزده سال میآیی! تو بهدرد این کار نمیخوری. یا خودت را درست کن یا با ما بهدرد این قافله نمیخوری. جدّی باشید، من چقدر این کلمه را عرض کنم؟ حتی دیدم روی خودکار نوشتهاند که فلانی گفته جدّی باشید، یعنی قاطع باشید! قاطعیت در هر کار داشته باشید، شخصی که قاطعیت ندارد، خودش خودش را قبول ندارد، اگر فکر کردی و یک کاری را صحیح هم میدانی امّا در هر چیزی شل حرکت میکنی .... . من میخواهم زود از بعضی مسائل رد بشوم، شما آنچه را که من میخواستم بگویم، فهمیدید.
۶- میزان استقامت در هر کاری به اندازه ارزش آن کار
در هر کاری چه جزئی و چه کلی؛ با استقامت ارزش دارد ولی یک مطلب دیگر هست که انسان باید بسنجد، ببیند که این کار چقدر ارزش دارد؟ و به همان اندازه استقامت داشته باشد، شما مثلاً فرض کنید دربارهی دنیایخود یک شغلی را انتخاب میکنید، یک تحصیلاتی را انتخاب میکنید، مشغول میشوید، این برای دنیایشما ارزش دارد، بعدها هر ماه چقدر حقوق میگیرید، به مردم رسیدگی میکنید، بسیار خوب، امّا به همین اندازهی دنیا برایشما ارزش باید داشته باشد، یعنی از اوّل دنیا تا صدوبیست سال، دیگر بیشتر از این که نمیخواهید، انشاءالله آقا ظهور میکنند، -سیصد سال، حداقل سیصد سال، خیلی خوب، برای همین هم که شده شما دعا کنید فرج برسد. انشاءالله، سیصد سال، خیلی خوب- سیصد سال شما راحت زندگی بکنید، امّا سیصد سال است، سیصد سال در مقابل بینهایت چه هست؟ صفر است،! صفر است، دنیا دار ممر است، و الاخرة دارالمقر ( وَمِنْ کَلاَمِ أَمِيرِاَلْمُؤْمِنِينَ : أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّمَا اَلدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ وَ اَلْآخِرَةُ دَارُ مَقَرٍّ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ...، مجموعة ورّام , ج ۲ , ص ۲۱۸ ) آخرت محّل استقرار است.
شما روی یک پلی، هر چه هم این پل بلند باشد و طول بکشد، هیچ وقت آنجا خانه نمیسازید، آنجا وسایل تفریحخود را درست نمیکنید، مدام به فکر این هستید که از روی این پل رد بشوید، بروید آنطرف زندگی بکنید. هر مقداری که روحشما برایشما ارزش دارد، هر مقداری که آخرتشما بعد از این دنیا (همانچه را که برای شما گفته ایم و گفتهاند) ارزش دارد، باید استقامت شما در دینشما همان اندازه بیشتر ارزش داشته باشد، صفر در مقابل بینهایت! شما بینهایت باید استقامت در دین داشته باشید، اگر نداشته باشید من به شما میگویم خودشما، خودتان را تنبیه کنید و خودشما، خودتان را بیارزش بدانید، و خودشما، خودتان را انسان (بگویم؟) ندانید. انسان ندانید! همه چیزشما باید دینشما باشد..
۷- نداشتن خوف و حزن در دنیا و آخرت، نتیجه استقامت در دین است
اگر حتّی پزشک خوبی هستی برای خدا کار کن تا به نفع دینتو واقع بشود، اگر یک هنرمندِ خوبی هستی برای خدا کار کن تا به نفع دینتو و تقویت دینتو باشد. روز قیامت میشود، میگویند جناب آقای دکتر، شما در دنیا چه کردید؟ من کلّی مردم را برای تو ای خدا معالجه کردم، خدا هم بگوید قبول کردم، اگر خدا در همین دنیا قبول کند میدانید چقدر ارزش پیدا میکنید؟ یک نمونهی تاریخی برایشما عرض کنم، حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل وقتی بنای خانهی کعبه را گذاشتند، یک خانه سنگی درست کردند که اگر به بنّاهای الان بدهند (سنگینی سنگها اگر مشکلی هم داشته باشد اهمّیت ندارد!) شاید طی چند روز درستکنند، حالا آنوقت زحمت هم بیشتر کشیده بودید، چقدر زحمت بیشتر کشیده بودید؟ گفت: رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا، (بقره/۱۲۷)، خدایا قبول کن از ما! خدا هم فرمود که ما از شما قبول کردیم، قبول کردن همان و تمام انبیاء، تمام اولیاء، حتی علی بن ابیطالب و ائمهی اطهار، حتّی امام عصر در همین ایام و همین زمان، هر سال چند دفعه میروند دورآن طواف میکنند، آن را میبوسند، چرا؟ خدا قبول کردهاست، خدا اگر تو را قبول کرد... خدای من شاهد است اگر قبول بشوید، اگر قبول بشوید، اگر اعتقاداتشما قبول بشود، اگر همّتشما و استقامتشما قبول بشود، اگر دینشما قبول بشود، اگر اعتقاداتشما قبول بشود بدانید عزیزهستید، آقا هستید، اسم شما در کتاب علیبنابیطالب نوشته شدهاست یا نوشته میشود و انشاءالله جزء آنهایی خواهید بود که... چه بگویم؟ این مردم سنّی و وهابی و این مردم شیعههایی که میروند برای مکّه و دور خانه کعبه میگردند ارزش آنها بیشتر است یا ملائکهی مقرّب؟ انسان تا میمیرد میبینی دورتو طواف میکنند، حفت علیهم الملائکه، چه میگویند؟ همین آیهای که خواندم، إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمْ الْمَلَائِکَةُ، ملائکه بر اینها نازل میشوند، فرود میآیند، دور او طواف میکنند، ملائکهای که عِبَادٌ مُکْرَمُونَ ، که عبادِ مُکْرَم خدا؛ عباد مُکرّم خدا هستند، عِبَادٌ مُکْرَمُونَ، لَا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ (انبیاء/۲۶و۲۷)، اگر استقامت داشته باشید، بمانید، باشید، تحت تأثیر حرفهای دیگران واقع نشوید، دینخود را ول نکنید، این عباد مکرم خدا، اینها از طرف خدا، حفت علیهم الملائکة (قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْکَرَامَاتِ فِی مَقْعَد اطَّلَعَ اللّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ، فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ....، خطبه ۲۲۲، نهج البلاغة) أَلَّا تَخَافُوا، نترسید، چقدر عالی است، انسان در زندان اصلاً بزرگ شدهاست، از داخل زندان بیرون میآید، نمیداند کجا برود و چه کار بکند، یک عده از او استقبال بکنند، همه هم آدمهای خوب، بگویند نترس، بیا خانهی ما، او بگوید بیا خانهی ما، ولی خانه برای خودش، خدا برایتو خانه تعیین کردهاست! آن وقت باید بگوییم که مرگ کجایی، به سراغ ما چرا نمیآیی!؟ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا، محزون هم نشوید، بشارت میدهیم به تو به بهشت، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ، (فصلت/۳۱)، ما همیشه همراه تو هستیم، با تو هستیم و خدای تعالی به تو سلام رسانده، خیلی مهم است! ای کاش اعتقاد میداشتیم، سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ، (یس/۵۸)، از جانب خدای رحیم، نگفته خدای رحمان! خدای رحیم، یعنی یک مهربانی خاصی به تو دارد، سلام آوردهاست، ببینید چقدر عالی میشود،
۸- نزول ملائکه و کمک کردن به کسی که در راه خدا استقامت می کند
استقامت، بحثما دربارهی استقامت است. ملائکه نازل میشوند. حالا من شخصاً معتقد هستم که در همین دنیا هم نازل میشوند، بعضی از علماء میگویند موقعِ مرگ نازل میشوند، هر کداماز آن باشد، حالا دنیایآن زیاد اهمیت ندارد که ما اصراری داشته باشیم، ولی خودشان میگویند: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، ما در دنیا طرفدارشما بودیم، توفیقاتشما را زیاد میکردیم، به شما الهام میکردیم، توفیقات همین است!
۹- معنای توفیق الهی
گاهی توفیق را برایشما شرح دادم، یک کسی مثلاً صبح بلند میشود، تا ظهر هفت هشت تا کار دارد، این هر جا میرود طرفاو نیست! میرود مغازهی فلانی، کاری دارد، میگویند او بعد از ظهرها میآید، میرود آنجا؛ میخواسته وسط راه، دکتر برود، میگویند این دکتر رفتهاست مرخصی مسافرت، حالا هم تا ظهر راه رفته، هیچ چیز هم گیراو نیامده، هیچ کاری هم نکردهاست، اما یک نفر توفیق دارد؛ وفق پیدا میکند؛ توفیق از وفق است، کارها با فکر او وفق پیدا میکند ، اوّل از خانه بیرون میآید؛ آنکه میخواسته چند کورس ماشین بنشیند برود پیش او، تصادفاً اینجا و درب خانه ایستادهاست، آقا جریان این است، خیلی ممنون. آن یکی، دومی، آن طبیبی که میخواستهاست این را معالجه کند، سر وقت آمدهاست، فوراً هم رسیدگی به او کردند تمام شد. میبینید تا دو ساعت همهی کارهای او انجام شده و خسته هم نشدهاست، این معنای توفیق است.
یک کاری بکنید که خدا، ملائکهی خود را بفرستد و توفیق شما را زیاد بکند.
او خیال میکند که آن شخص، خودش آمده آنجا، درب خانهی شما ایستاده، نه، این را ملکی در دلش الهام کردهاست، بیا از این راه برو، ما زیاد اتفاق افتادهاست که نمیخواستیم از آن راه برویم، جریاناتِ زیادی هست وقت میگذرد وگرنه میگفتم؛ مثلاً نمیخواستم بروم یا او نمیخواسته، در دلم افتادهاست از این طرف بروم، از این طرف رفتم کلّی منافع بدست آوردم که اگر از آن طرف میرفتم هیچ چیزی گیرمن نمیآمد. اینها معنای توفیق است، اینها معنای نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا است، ما در دنیا بهتو کمک میکردیم، کارهایتو را روبراه میکردیم، مثال هم، همهی شما در ذهنهایشما هست، بیتوفیقی و توفیق. کمک ملائکه و کمک نکردن ملائکه را من فکر میکنم با این حرفی که من الان زدم همهی شما در ذهنشما آمد یعنی چه! چون قطعاً برایشما یک چنین پیشامدهایی هم مخالف، هم موافق اتفاق افتادهاست. خب، پس استقامت داشته باشید. استقامت اگر داشته باشید ملائکه بهشما کمک میکنند، من سر ساعت باید فلان جا باشم؛ بارکاللّه، آقا ببخشید. چند تا مهمان محترم آمدهاند؛ اذان میگوید؛ مهمان تو که مسلمان است! حالا بد است که من پیش روی اینها پابشوم نماز بخوانم، پیش خودشان میگویند به ما بیاحترامی کردی، تو به خدا بیاحترامی میکنی اشکالی ندارد؟ خدا میگوید حی علی الصلوة، به اینها بگو آقا من "حی علی الصلوة" که میگویند باید بشتابم به نماز، باید شتاب کنم، "حی علی الفلاح" که میگویند اگر رستگاری دنیا و آخرت را میخواهم باید شتاب کنم، اگر بهترین اعمال را میخواهم باید شتاب کنم، به مهمانخود هم همین را بگو به او، هم متنبّه میشود! هم مهمان تو مسلمان است اگر مسلمان نبود که اصلاً بهاواعتنانکن، هرچقدر هم محترم باشد! برخیز برو نمازخود را بخوان، اگر مسلمان است نهایت به تو میگوید عجب آدم مقدسی! خوب بگوید، مگر مقدس بد است؟! مقدس از پاکی میآید، قُدس از پاکی میآید، آدم پاکی است، خیلی خوب، باشد. پس انشاءالله کوشش کنید اگر میخواهید ملائکه به کمکشما بیایند، اگر میخواهید توفیقاتشما زیاد بشود، اگر میخواهید که شما را به عنوان مرد، به عنوان زن مسلمان -چون صدای ما را زنها هم میشنوند- بشناسند، اگر میخواهید در قرآن خدا بگوید: رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ، (نور/۳۷)، اگر میخواهید این طور شما را بشناسند ، اگر میخواهی خودت، خودت را قبول داشته باشی، استقامت داشته باشید.
۱۰- امتحان استقامت در کربلا
شب عاشورا مردم دو دسته بودند، یک عده قبلاً خودشان را نساخته بودند آمده بودند کربلا، یک عدّه هم خودشان را ساخته بودند آمده بودند کربلا. امتحان عجیبی بود، یک عدّه استقامت نداشتند آمده بودند کربلا، یک عدّه استقامت داشتند آمده بودند کربلا. دیگر بقیه مطالب را شنیدهاید؛ اینکه حضرت چراغ را خاموش کرد: به خاطر اینکه به خودایشان وا بگذارد، به رودربایستی و بعضی از مسائل نباشد؛ به خودشان وا بگذارد، به سازمان وجودیشان وا بگذارد، به سازمان روحیشان وا بگذارد؛ تو که هستی ، او کیست؟ کار خدا هم در دنیا همین است! کار همهی امتحاناتی که هست، در دانشگاه، در دبستان، در دبیرستان، در هر جایی که امتحانی برقرار میشود کار همین است، لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنْ الطَّیبِ(انفال/۳۷)، خوبها را از بدها جدا کنند، اینجا مخلوط نباشند، لذا شب عاشورا چراغها را که خاموش کردند، حضرت هم سرخود را پایین انداخته بود که نگاهایشان نبیند، در همان تاریکی گاهی ممکن بود اشخاص را بشناسد، سر خود را پایین انداخته بود، اگر چه حضرت سیدالشهداء معصوم از جهل است همه را میشناسد، ولی خوب، خودآنها اقلاً خودشان را بشناسند، یک عدّه حرکت کردند، هزار و چند نفر رفتند، اصحاب حضرت سیدالشهداء بودند، در اینها هفتاد و دو نفر ماندند، بروید، وقتی هم که چراغها را روشن کردند حضرت به این هفتاد و دو نفر هم گفت شما چرا ماندید؟ دیگر اینجا جای نشان دادن خود و انسان بودن خود و سلامتِ نفس خود و اینکه به امام حسین بگویند که ما جزء آنهایی هستیم که امام فرمود: بهتر از اصحاب حسین بن علی در دنیا نیست، ما الان شهدایخود را میگوییم خدایا با آنها ایشان را محشور کن، گفتند ما کجا برویم آقاجان؟! شماها هم انشاءالله به امام زمانخود همین را بگویید؛ کجا برویم؟ درب خانهی که برویم؟ یا بقیةاللّه روز جمعه است، انتظر فیه ظهورک، انتظار ظهور تو را داریم، خدا اگر یک میلیون سال به ما عمر بدهد و باید در این یک میلیون سال منتظر تو باشیم که یک لحظه تو را ببینیم استقامت میکنیم، لذا آنها رفتند، اگر میماندند به درد هم نمیخوردند، اگر میماندند و جنگ میشد میرفتند طرف لشگر عمرسعد، ولی اینها ماندند، گفتند آقاجان کجا برویم؟ یا بقیةاللّه کجا برویم؟! یا اباعبداللّه کجا برویم؟! اگر هفتاد مرتبه ما را قطعه قطعه کنند، به آتش بسوزانند، باز دو مرتبه با تو هستیم.
بهبه، اینجاست که ملائکه میآیند میگویند: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ، هم در دنیا، ولی شما هستیم، کمک میکنیم، چند دقیقهای میروید جنگ میکنید و یک فشار مختصری میبینید و بعد در بغل ائمهی اطهار و خاندان عصمت و همنشین با آنها هستید.
خدایا همهی ما را از اولیاء خودت قرار بده، خدایا استقامت کامل به همهی ما عنایت بفرما، خدایا ما را از آن انسانهایی که خودشان نمیدانند چهکاره هستند قرارمان نده.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک وبمولانا صاحبالزمان یااللّه، یااللّه یااللّه یااللّه یااللّه و یااللّه، یارحمن یارحیم، یاغیاثالمستغیثین، یاارحمالراحمین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدایا چشمهای ما را به جمالش روشن بفرما، خدایا لیاقتِ همنشینی با آن حضرت را به ما مرحمت بفرما، خدایا استقامت در دینمان را به ما عنایت بفرما، پروردگارا همهی ما را از بهترین اصحاب امامزمان قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، خدایا امواتمان، شهدایمان غریق رحمت بفرما، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت تو را قسم میدهیم این جمع را در راه تزکیهی نفس بیش از پیش موفق بفرما، مریضهای اسلام، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، و عجل فی فرج مولانا.