درس دهم توضیح آیات
فروردین ۲۱, ۱۴۰۱درس دوازدهم توضیح آیات
فروردین ۲۱, ۱۴۰۱
درس یازدهم توضیح آیات:
موضوع اصلی: توضیح آیات
موضوع فرعی ۱:آیات ۹۰ و ۹۲ سوره نحل
موضوعات فرعی ۲: عدالت - معروف و منکر – گناه علنی - عالم ذر و تعهدات
تاریخ:
۲۰ شوال ۱۴۲۵ هجری قمری
۱۳ آذر ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/12/03 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- مسأله عدالت در روابط اجتماعی
۲- یک مسلمانِ واقعی آن کسی است که در قبال عدم محبت، به دیگران محبّت کند
۳- هر کس به شما نزدیکتر است به او بیشتر محبّت کنید
۴- گناه علنی و شدت قبح آن
۵- معنای معروف و منکر و بَغی
۶- انسان منهای خدا و دین، از اکثر حیوانات پستتر است
۷- عالم ذر و عهد گرفتن خدای متعال از بنی آدم
۸- غفلت ما در دنیا و یادآوری الهی
۹- به فاسق هیچ وقت اعتماد نکنید
۱۰- بعضی از گناهان هست که همهی اعمال انسان را زیر سؤال میبرد
گزارش کوتاه این درس:
استاد بزرگوار در این مجلس در ذیل آیات شریفه ۹۰ تا ۹۲ سوره نحل و در موضوعات مختلف علمی صحبت فرمودند.
ایشان ابتدائا اهمیت مساله عدالت و احسان را توضیح داده و فرمودند که سالک الی الله حتی باید علاوه بر عدالت، به کسی که محبت ندارد محبت کند. در ادامه توضیح آیه ایشان شدت قبح گناه علنی را توضیح و سپس معنای منکر و معروف را بیان فرمودند .
معظم له در ادامه با توجه به عظمت الهی و حقارت انسان، موعظه نمودن خدای متعال را نشانه محبت بالای او دانسته و تذکراتی در این باب به دوستان فرمودند و در پایان در موضوع عهد و میثاق به مساله عالم ذر و تعهداتی که در آن عالم ما با خدای متعال بستیم اشاره و با نتیجه گیری مختصری از آیات، مجلس را پایان دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسولاللّه و علی آله آلاللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیامیومالدین.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ، وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمْ اللَّهَ عَلَیکمْ کفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ، وَلَا تَکونُوا کالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکاثًا تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکمْ دَخَلًا بَینَکمْ أَنْ تَکونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکمْ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (نحل/۹۰-۹۲)
۱- مسأله عدالت در روابط اجتماعی
آیات هفته گذشته بسیار آیاتِ تکاندهنده - مثل همهی آیات قرآن- بود. بعضی از آیات قرآن هست که با یک زمانی بیشتر تطبیق میکند و بعضی از آیات هست با یک زمان دیگری بیشتر تطبیق میکند، بعضی از آیات قرآن با جمع خاصّی خیلی تطبیق میکند و بعضی از آیات قرآن هست با جمع دیگر. این آیاتی که الان من تلاوت کردم با زمانِ ما کاملاً تطبیق میکند و در خصوص امرِ دین و تهذیب نفس باز بیشتر مطابقت دارد. خدایتعالی میفرماید: «یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ»، شما را امر میکند به عدالت و نیکی. ما کمتر در زندگیمان مسألهی عدالت و نیکوکاری در مقابل چشممان مجّسم است. هر کاری که میکنیم - شاید اکثرمان اینطور باشیم، حالا اگر شما اهل تزکیهی نفس اینگونه نباشید اکثر مردم اینطور هستند که - عدل و احسان در مقابلِ چشمشان مجسّم نیست. یعنی وقتی که میخواهید یک کاری را انجام بدهید فکر کنید آیا این عدالت است یا عدالت نیست؟ یک روایت دارد که امام علیه الصلوة و السلام فرمود: «اعدل الناس من رضی للناس ما یرضی لنفسه» (الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۷۲)، عادلترین مردم آن کسی است که برای مردم همان را بخواهد که برای خودش میخواهد. مثلاً اگر شما به کسی ظلم میکنید، مظلوم هم زیر دستِ شماست، شما فکر کنید که اگر این به جای من بود و من به جای او میبودم و این کار انجام میشد من چه حالی داشتم؟! عدل معنایش این است. عدل معنایش این است که اگر یک کاری میکنید حساب کنید؛ کارهای عمده که طبعاً حساب میکنید، در کارهای جزئی هم اینطور باشید که حساب کنید، ببینید این کار درست است یا درست نیست؟ یک روایتی هست که میفرماید: «المؤمن لایسیء و لا یعتذر»، مؤمن نه بدی میکند نه عذرخواهی میکند، به جهت اینکه کارش را حساب میکند، وقتی که حساب کرد فهمید که این کار درست است چرا عذرخواهی بکند؟! ولی «والمنافق یسیء كل يوم و يعتذر منه» (بحار الأنوار، جلد ۶۷، صفحه ۳۱۰) منافق با مؤمن فرقش این است که بدی میکند عذرخواهی هم میکند، البته آن منافقی که وجدان داشته باشد، و الاّ بعضی منافقین هستند که وجدان هم ندارند، ظلم کرده، میگوید: حقّش بود! ظلم میکند، اذیت میکند، میگوید: میخواست فلان کار را نکند! فلان کار را کرد؛ تو که قاضی نیستی که بخواهی مجازاتش کنی، تو چه کارهای؟ نهایت میگویی من شوهرش هستم! شوهر حقّ این کارها را ندارد. نهایت میگویی: من سرپرستش هستم، چقدر خدا به تو اجازه داده تو سرپرستی یک فردِ آزادِ مسلمانی را داشته باشی؟ - خوب اینها را دقّت کنید - همینطور انسان بگوید که من سالک الی اللّه هستم، درست شد؟ در برداشتها این کلمهی «سالک الی اللّه باید این کار را بکند، باید آن کار را بکند» شاید خیلی کم پیدا بشود که این جمله را من نگفته باشم؛ این برای این است که تذکر داده بشود که تو داری به طرف خدا میروی، آدمی که به طرف خدا میرود باید راه خدا را هم برود. خدا کجا به تو اجازه داده که عدالت نداشته باشی؟ «یأْمُرُ بِالْعَدْلِ»، بعدش چه؟! نیکی؛ تنها به عدالت نباید اکتفا بکنید. تو یکی، من یکی! تو به من ظلم کردی من هم به تو ظلم کردم! تو به من محبّت کردی من به تو محبّت میکنم!
۲- یک مسلمانِ واقعی آن کسی است که در قبال عدم محبت، به دیگران محبّت کند
یک مسلمانِ واقعی آن کسی است که محبّت نکرده به طرف محبّت کند. شما در دوران تاریخ اسلام کسی را از ابوسفیان موذیتر و اذیت کنندهتر بر پیغمبراکرم ندیدهاید. حتّی در آن موقع، بعضی از ظالمین به فاطمهی زهرا سلام اللّه علیها هم مثل ابوسفیان به پیغمبراکرم ظلم نکرده بودند. خدا هم به پیغمبر اجازه داد «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ» اگر میخواهی تعقیب کنی، پیگیری کنی، همانطوری که شما را اذیت کردند شما هم میتوانید اذیتشان کنید، «وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ» (نحل/۱۲۶)، بهتر این است که شما صبر کنید. پیغمبراکرم آنچنان به ابوسفیان مهربانی کرد که در تاریخِ بشریت سابقه ندارد، نه تنها عدالت! خب، عدالت این بود که وقتی پیغمبر وارد مکه شد دستور بدهد ابوسفیان را مثل حمزهی سیدالشهداء بکشند، مُثلهاش کنند، جگرش را در بیاورند، هر چه میتوانند اذیتش کنند! این عدالت بود، «وَلَکمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُوْلِی الْأَلْبَابِ» (بقره/۱۷۹)، قصاص است، تنها یک کشتهای که از ناحیهی ابوسفیان و به وسیلهی زنش هنده و به وسیلهی وحشی انجام شد همین جریان حضرت حمزه بود. میبینیم وقتی که حضرت رسولاکرم وارد مکه میشود یک نفر صدا زد: «الیوم یوم الملحمة» امروز روز تقاص است! روزی است که همانطوری که شما ما را اذیت کردید ما شما را اذیتتان میکنیم! «یوم الملحمة»! پیغمبر فوراً علی بن ابیطالب را فرستاد گفت: برو بگو: «الیوم یوم المرحمة» (سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۴۹)، امروز روزِ مهربانی است. آن شخصی ضعیف است که وقتی یک لحظه، یا یک مدّتی قدرت بر دشمن پیدا میکند تقاص میگیرد، ولی تو که ضعیف نیستی. همیشه بدانید؛ کسی که میترسد اذیت میکند، در اثر ترسش هست که مبادا این فرد یک قدرتی پیدا کند من را اذیت کند، شما ده تا سوسک در خانهتان باشد زیاد اهمیت نمیدهید، امّا یک عقرب باشد فوراً زیر فرشها را میگردید تا پیدایش کنید، بکشیدش، چرا؟ به جهت اینکه از او میترسید - و امثال اینها؛ دیگر سر این مثالها وقتتان را نگذرانم- «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ»، احسان داشته باشید. اگر یادتان باشد این جمله در خطبهی نمازعید قربان و عید فطر هم هست.
۳- هر کس به شما نزدیکتر است به او بیشتر محبّت بکنید
«وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى»، هر کس به شما نزدیکتر است به او بیشتر محبّت بکنید، هر کس! زن و فرزند انسان از همهی افراد نزدیکتر هستند. نگویید حالا اینها که هستند، ما به مردم محبّت میکنیم! محبّتتان به مردم و انفاقتان نسبت به مردم مستحب است، مثل اینکه شما نماز شب بخوانید و نماز واجب را ترک کنید، گاهی میشود مستحبات ثوابش شاید بیشتر باشد ولی جای واجب را نمیگیرد، آن مستحبّ است ولی زن و فرزند نفقهشان واجب است، احسان به آنها واجب است.
۴- گناه علنی و شدت قبح آن
«وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ»، خدا نهیتان میکند از فحشاء. فحشاء گناهان علنی است، در بین مردم گناه نکنید، معصیتی که همه میبینند نداشته باشید، حیثیت دین مقدس اسلام را از بین نبرید، بعضی از گناهان هست که حیثیت دین را از بین میبرد، اینکه میبینید شیطان برای همیشه رجیم شد، رانده شد، یک سجده بیشتر ترک نکرد. بله! یک شاعری میگوید که:
شیطان که رانده گشت به جز یک خطا نکرد/ خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد/ شیطان هزار مرتبه بهتر ز بینماز!...
این حرف درست نیست، چون سنگ اوّل را او انداخت. ما مردم، همهی شما و همهی گذشتگانمان و همهی آیندگانمان، ارواحمان در عالم ذر حاضر بود و داشتیم نگاه میکردیم، ما تماشاچی بودیم، خدایتعالی هم حضرت آدم را خلق کرده بود، اوّل مجسمهاش را خلق کرد و بعد هم «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر/۲۹)، از روحِ خودش در او دمید و از آن روحی بود که «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا» (بقره/۳۱)، همهی حقایق و همهی نامها و نشانهها را در وجود حضرت آدم قرار داد؛ «و قُلْنَا لِلْمَلَائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (بقره/۳۴)، گفتیم که به آدم سجده کنید، من و شما تماشاچی بودیم - دیدهاید در این استادیومها یک عدّه آن دور نشستهاند تماشا میکنند، یک عدّه وسط مشغول به کار هستند، حالا چون مربوط به این جریان هست بازی نمیگوییم، و الاّ مشغول بازی هستند- خدا آدم را خلق کرده، روح در آن دمیده و به ملائکه فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ»، چرا «اسجدوا»؟ برای اینکه ای ملائکه! بدانید تا آخر عمرتان خدمتگزار این آدم باید باشید. ظاهراً علی بن ابیطالب است که میفرماید: «الملائکة لخدّامنا و خدّام محبینا» (تفسير نورالثقلين، جلد ۳، صفحه ۱۸۸)، ملائکه خدمتگزار ما هستند و خدمتگزار دوستان ما هستند، شیعیان به طریق اولی! «اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» (بقره/۳۴)، ببینید، در مقابل این جمع، یعنی فرض کنید از حضرتِ هابیل و قابیل تا نفر آخری که میخواهد در دنیا باشد اینها همه دارند نگاه میکنند، به فکرشان هم نمیآید که میشود با خدا در افتاد! اصلاً در فکر نمیآید! به جهت اینکه خدایتعالی وقتی که با بشر صحبت کرد فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ؟» همه گفتند: «بَلَی»، اینکه یک عده بگویند نه! یک عدّه بگویند بله! نه! اینطور نبود، همه یکپارچه گفتند: بَلَی! مطیع پروردگار. وقتی که شیطان سجده نکرد همه فهمیدند میشود با خدا مخالفت کرد! ببینید، این ضررش خیلی بیشتر از آن ضرری است که انسان در خانه نماز نخواند، عبادت نکند! یک نفر خودش هست و خدای خودش، بالأخره فرق میکند با آن کسی که در حضور مردم گناه میکند. من گاهی به بعضی از مسائل خیلی حسّاس هستم، بعضیها، حتی بعضی از علماء به من میفرمایند: چرا شما نسبت به این جهت حسّاس هستید؟ میگویم چون این شخص گناه میکند، در بین مردم میآید، انگار میگوید: من گناهکارم! ریشم را مثلاً چه کردهام، با خدا مخالفت کردم، این اهمیتش از بُعد کیفی بیشتر از هر گناه دیگری است، ممکن است مثلاً آن اندازه گناهی که زنا دارد نداشته باشد ولی به این جهت که عرض کردم سنگینتر است. شیطان سجده نکرد، من و شما امروز که گاهی ممکن است یک گناهی بکنیم از همانجا جری شدیم، و الاّ قبلش کلّ ما گفتیم: بَلَی، «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ و اشهدهم علی انفسهم أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَى» (اعراف/۱۷۲)، شما بروید ببینید؛ حتی شمر هم نگفته نه، یزید هم نگفته نه، همه گفتند: بلی، ولی وقتی شیطان این کار را کرد فهمیدیم میشود نگفت بلی، میشود با خدا مخالفت کرد! فحشاء را ترک کنید.
۵- معنای معروف و منکر و بغی
لذا، «وَینْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ»، منکر چه هست؟ شما بگویید؛ منکر از نَکره میآید، یعنی ناشناخته. چرا به گناه میگویند منکر؟ منکر یعنی چیزی که شناخته نشده که متعلق به دین باشد، دین این را به رسمیت نمیشناسد، بلکه نهی هم کرده، «امر به معروف و نهی از منکر بکنید» معنایش این است، یک کاری که هیچکس قبول ندارد که این کار درست است، همه میگویند نادرست است، این میشود منکر. معروف هم در مقابلش هست، یعنی شناخته شده. معروف معلوم است دیگر، از معرفت میآید، یعنی شناخته شده، آقا نماز خوب است یا نه؟ اینکه معروف است، نماز از دین است، راستگویی چطور؟ از دین است، دروغگویی چطور؟ نه! از دین نیست، برای دین شناخته شده نیست، بعنوان کاری که برای انسان صحیح باشد شناخته نشده، حالا مطلقا کاری که شناخته نشده بد است، خدایتعالی نهیتان میکند. «وَالْبَغْی»، بغی چه هست؟ تجاوز؛ تجاوز یعنی یک کسی را انسان گولش بزند، ظلم به او بکند، از حدّ خودش تجاوز بکند، تجاوز به معنای این است که انسان از حدّ خودش تجاوز کند. آخر تو مسلمانی؟ مسلمان که نباید این کار را بکند. همین! هر کاری که با مسلمانی شما منافات داشته باشد، اگر نسبت به مردم بود که تجاوز به حریم مردم است و اگر نسبت به خودت بود که ظالم به نفس هستی و ظلم به نفس خودت کردهای.
۶- انسان منهای خدا و دین، از اکثر حیوانات پستتر است
خدایتعالی با چه مهربانی -که گاهی انسان به مظلومیت خدا گریهاش میگیرد- میگوید: «یعِظُکمْ»، خدا موعظهتان میکند، راهنماییتان میکند. شما یک قدری بنشینید فکر کنید؛ خدا که هست و چه هست؟ و روی مخلوقاتش فکر کنید، این کهکشانها! شما میلیارد سال نوری بروید، آیا مخلوق خدا تمام میشود؟ بعدش چه میشود؟! همه جا متحیریم! این خدایی که اینقدر عظمت دارد، -اینقدر هم غلط است- یعنی عظمتش بینهایت است، این خدا را تو چه هستی که با او در افتادی؟! آخر آدم باید در اوّل فکر بکند یک موازنهای با کسی که با او در میافتد داشته باشد! تو که هستی؟! تو چه داری؟! آخرِ آخر آخرش این است که تمام نیروهای کرهی زمین تحت امر توست، فرماندهی کلّ قوای زمین هستی، بعد چه میشود؟ کرهی زمین را ما به هم میریزیم! خدا اینقدر از این کرهها دارد، اینقدر از این مملکتها دارد، که تنها بهشتی که به یک نفر میخواهد بدهد: «وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ» (آلعمران/۱۳۳)، یک بهشتی است که قد و قوارهاش بیشتر از آسمانها و زمین است! اقلّ چیزی که دربارهی آسمانها و زمین گفتهاند منظومهی شمسی است. تو که هستی؟! یک قدری خودت فکر کن، ببین اگر خدایی نباشی، وصل به خدا نباشی، برای خدا نباشی، تو چه ارزشی داری؟ واقعاً انسان بنشیند فکر کند، انسان منهای خدا، منهای دین، حتی از اکثر حیوانات پستتر است - نه اینکه بخواهیم فحشش بدهیم، بگوییم تو از حیوان پستتری، نه!- بنشینید حساب کنید، گاوی در آخور میزاید، نه بیمارستان میبرندش! نه قابله دارد، نه کسی که آب گرم برایش درست کند دارد! هیچ چیز! هیچ چیز! صبح میبینی بچّهاش سر پا ایستاده، دارد شیر میخورد! تو چه؟ دیگر مخصوصاً زمان ما که نمیشود به بیمارستان نبرند، جنبههای بهداشتی را رعایت نکرده، چه و چه … شما میبینید بعد هم چند صد هزار تومان از شما میگیرند، بعد هم باید بچّهتان را مرتّب آمپولهای ضدّ حصبه و ضدّ چه و ضدّ چه بزنید! تازه باز هم ما این هستیم که ملاحظه میفرمایید! خیلی ضعیفیم، همهی مرضها را هم میگیریم! او در آخور هیچوقت بخاری روشن نمیکند، زمستانش هم بیبخاری است، تابستانش هم بیکولر! ما هم بخاری داریم هم کولر داریم باز هم عطسه میزنیم، آقا چه شده؟ سرما خوردم! تو کجا بودی که سرما خوردی؟ آن اطاق گرم بود آمدم بیرون سرما خوردم! بیایید واقعاً بنشینیم فکر کنیم، اینها خیلی مهم است، همهتان میدانید، همهمان میدانیم، من خودم شاید بهتر از همه بدانم و کمتر هم شاید به فکر باشم، آنوقت میآییم با خدا میخواهیم درگیر بشویم! خیلی عجیب است! انسان منهای خدا انسان نیست، هیچ چیز نیست، از مورچه هم پایینتر است، از موریانه هم پایینتر است، از زنبورعسل هم پایینتر است، آخر زنبور عسل میبینید که اگر در یک کندو جمع شدند یک نفعی به مردم میرسانند، و الاّ اگر هر زنبور عسلی یک جایی برای خودش یک ذرّه عسل در کوه و دشت و بیابان بگذارد هیچ به درد نمیخورد، همه جمع میشوند این عسل را تحویل شما میدهند! ما هیچ وقت به فکر افتادهایم همهمان با هم جمع بشویم یک فایدهای برای مردم داشته باشیم؟ به اندازهی همین عسل ذائقهی مردم را شیرین کنیم؟ شفاء برای مردم باشیم؟ ذائقه شیرین بشود! همهمان دست به دست هم بدهیم، اقلاً سالکین الی اللّه دست به دست هم بدهند مردم را خوشحال کنند، ناراحتی برای مردم ایجاد نکنند، ذائقهشان را شیرین کنند، مایهی شفاء مردم باشند که خدا تصدیق میکند: «فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ» (نحل/۶۹)، این عسل شفاء است برای مردم. جدّاً فکر بشود، تازه اگر اینطور شدید که دست به دست هم دادید، ذائقهی مردم را شیرین کردید، مایهی شفای مردم از گرفتاریها، ناراحتیها، جنبههای روحی شدید، تازه همدوش زنبور عسل شدید! تازه این هستید! امّا اگر با خدا باشید لقاء پروردگار را بخواهید از هر کاری برایتان اهمیتش باید بیشتر باشد. «یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»، خدا میداند که ما هیچوقت به فکر نمیافتیم، لذا با «لَعَلَّ» میگوید، «شاید»؛ همان شایدی که وقتی حضرت موسی و هارون نزد فرعون میرفتند خدایتعالی به آنها فرمود: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا»، با نرمی صحبت کنید، «لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشَى» (طه/۴۴)، شاید او هم متذکر بشود، ما در ردیف فرعون واقع نشویم! به ما لعلّ نگوید! «لعلّ» یعنی «شاید»، چون یقینی نیست، ما یقیناً گوش به حرف خدا و موعظهی پروردگار نمیدهیم، «یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»، متأسفانه ما باز هم متذکر نمیشویم، یعنی اگر همین آیهی شریفهای که امروز تلاوت شد، اگر شما را متذکر نکرد، اگر عدل نداشتید، احسان نداشتید، ایتاء ذی القربی نکردید و فحشاء و منکر و بغی را انجام دادید، بدانید شما مثل فرعون هستید، بیتعارف! چون همین کارها را، همین مطالب را حضرت موسی و هارون رفتند به فرعون گفتند و او نپذیرفت، متذکر نشد، ما هم اگر متذکر نشدیم فقط با فرعون فرقمان این است که ما یک قدری بیعرضه هستیم ولی او نه! او اقلاً دنیایش را گفت: «أَنَا رَبُّکمْ الْأَعْلَى» (نازعات/۲۴)، ما که همان را هم نداریم، نه دنیا داریم نه آخرت!
۷- عالم ذر و عهد گرفتن خدای متعال از بنی آدم
بعد میفرماید: «وَأَوْفُوا بِعهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ»، میگویید خب ما که عهدی با خدا نبستیم! خدا از همان روزی که خلقتان کرده از شما عهد گرفته تا همین امروز، همین امروز هم گرفته، همین امروز صبح همهتان حتماً نماز صبح خواندهاید، از شما عهد گرفته. «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ»، اوّلی که خدا خلقتان کرد، نه در عالم ارواح، منظور زمانی است که از عالم ارواح به عالم بدن واردتان کرد، بدن؛ کوچک و بزرگ ندارد، خیلی هم کوچک باشد بدن است، خیلی هم بزرگ باشد مثل اوج خیلی قدش خیلی بلند بود، عقلش خیلی کم بود، این هم بدن است، وقتی وارد بدنتان، بدن دنیاییتان کرد که همان در عالم ذر بود، اوّل دید هنوز تازه است، دید هنوز فراموش نکردند، آنجا تعهد گرفت. الان ما فراموش کردیم، ولی آنجا فراموش نکرده بودید، مثل بچهای که از مدرسه بیرون میآید، معلم میگوید: من معلم تو نیستم؟ میگوید: چرا! اما ده سال بگذرد، بچهی بیهوش و حواسی هم باشد، یادت هست من معلمت بودم؟ میگوید: به چشمم آشنا هستی. بیست سال بگذرد دیگر فراموش میکند. ما از کلاس بیرون آمدیم - کتابِ در محضر استاد را مطالعه کنید این مسائل خوب توضیح داده شده- از کلاس بیرون آمدیم، خدا جلوی ما را گرفته، «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ»، من نبودم که شما را به اینجا رساندم؟ تربیتتان کردم؟ اینها را به شما بوسیلهی معلمین یاد دادم؟ مثلا مدیر مدرسه بیاید بگوید که در مدرسهی ما بالأخره شما اینها را یاد گرفتید، «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ»، آدم یادش هست، نمیتواند بگوید نه، همه گفتند «بَلی»، این یک عهد بود، در روایات دارد و عقلی هم هست که من در آنجا بحث کردم، خیلی چیزها را همانجا خدا از ما تعهد گرفت و لذا اسم آن عالم، عالم میثاق شد، اصلاً عالم میثاق و عالم ذر یکی است، به یک اعتبار عالم میثاق میگویند به یک اعتبار هم عالم ذر،
۸- غفلت ما در دنیا و یادآوری الهی
خب میثاق گرفت، بعد آمدیم در دنیا، یک ده پانزده سالی، نُه سالی، پانزده سالی به ما فرصت داد، بچه هستیم، بازی کنیم، هنوز فکرمان فعال نشده، هنوز تازه نوزادیم بالأخره، خیلی میخواهند بچههای کوچک را احترام کنند میگویند: نوجوان، و الاّ بچّه، بچه است؛ هنوز رشدی نداریم، خب آزاد باش، لذا در روایات هم هست که بچه را تا هفت سالگی «ذروه یلعب» (الکافي، جلد ۶، صفحه ۴۷)، بگذار بازی بکند. خوشبختانه ما بازی را ادامه دادیم، حالا بهترین کارها در دنیا بازی شده، فوتبالبازی و بازیهای مختلفی که هست و فلان کس خیلی بازیگر معروفی است... ما را خدا برای بازی خلق نکرده آقایان، درست است حالا زمان ما امام عصر انشاءاللّه تشریف بیاورند شاید یک طور دیگری ما را قهرمان کنند، یک طور دیگری ما را بسازند، فعلاً با بازی داریم قهرمان میشویم، در مقام مذمّت هم نیستم، چون گاهی بعضی از این بازیگرها باز هم یک جنبهی مذهبی به آنها میدهند، یک مقداری مذهب را ترویج میکنند، ولی بازی بازی است. تا هفت سالگی بچّه را «ذروه یلعب»، بگذار بازی کند، رشد کند، بعدش باز هم اگر پسر است بیشتر بگذار چون باید این بدنش قوی بشود، غیر از خانمهاست که بدنشان ضرورت ندارد خیلی قوی بشود، بگذار آزاد باشد، بعدش هم روز اول تکلیف مثلاً قبل از ظهر در پانزده سال قبل متولد شده، برای نماز ظهر و عصرش باید چه بگوید؟ بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (حمد/۵)، این تعهد را با خدا میبندد، عهد است، «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ»، هر وقت با خدا عهدی بستید وفا کنید،
۹- به فاسق هیچوقت اعتماد نکنید
کسی که با خدا وفا نکند با هیچکس وفا نمیکند، این را شما بدانید، هیچوقت با آدم معصیتکار شراکت نکنید، با آدم معصیتکار رفیق نشوید، با کسی که با خدا عهد بسته و زیر عهدش زده به طریقاولی! اگر معتقد به خدا باشد که به طریق اولی با شما بیوفایی میکند، اگر معتقد به خدا هم نباشد با کسی که معتقد به خدا نیست چطور رفاقت میکنید؟ یک شخصی همین چندی قبل به من میگفت که من با یک کسی شریک شدم، از اول هم میدانستم این حساب سالش درست نیست، شریک شدم، حالا یک مشت منافعِ زیادی هم به دستمان آمده، حالا چکار کنم؟ من چه عرض کنم!؟ گرفتاری درست میکنند. خدا در قرآن میفرماید که اگر یک فاسقی، «إِنْ جَائَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا» (حجرات/۶)، به فاسق هیچوقت اعتماد نکنید، اگر یک خبری برایتان آورد؛ من این خبر را در کجا دیدم و چه شد و اینها، یک تحقیق دیگری بکنید، این آدم قابل اعتماد نیست، کسی که معصیت خدا را میکند قابل اعتماد نیست،
۱۰- بعضی از گناهان هست که همهی اعمال انسان را زیر سؤال میبرد
«وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکیدِهَا»، خیلی عجیب است، گاهی انسان قسم میخورد، قسمهای خیلی تأکیددار، تأکیددار چطور؟ واللّه، باللّه، تاللّه، مدام پشت سر هم قسم، به خدا قسم، اینها را میگوید و میخواهد وفا هم بکند امّا گاهی میشود اهمیت به قسم نمیدهد، «وَقَدْ جَعَلْتُمْ اللَّهَ عَلَیکمْ کفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» (نحل/۹۱)، خدا چقدر مظلوم است، میفرماید که «إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ»، خدا آنچه را که انجام میدهید میداند! خیلی سخت است بر یک مسلمان، بر یک کسی که سالک الی اللّه است که خدا به او بگوید که خدا آنچه را که شما انجام میدهید میداند. من آنچه که شما انجام میدهید میدانم، میگویید: چطور؟ اینکه حرف درستی است! بله، درست است، امّا چرا باید خودتان ندانید؟ چرا آن روز اوّل، روز میثاق، چطور آنجا میدانستید خدا ربّ شماست؟ خدا آنچه را که انجام میدهید میداند، حالا باز باید خدا بیاید تأکید کند؟ بعد میفرماید: «وَلَا تَکونُوا کالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکاثًا»، بعضیها هستند که به قول معروف هر چه ریسیدهاند پنبه میکنند، هر چه انجام دادهاند بههم میریزند، بعضی از گناهان هست که همهی اعمال انسان را زیر سؤال میبرد، یک آدم بسیار عادل، خوب، خیلی هم کارهایش همه درست، هیچوقت دور و بر قاچاق نرفته، دور و بر هیچچیز نرفته، فقط یک آدم کشته، همهی کارهای خوبش از بین میرود، حبط میشود، او را میبرند زندان و بعد هم اعدامش میکند، بابا من دو دقیقه بیشتر طول نکشید که این کار را انجام دادم، میگویند همان دو دقیقه کار، همهی خوبیهایت را از بین برد، بعضی کارها اینطوری است، مثل آن زنی که خدا تعبیر «کالَّتِی» گفته، چون واقعاً به این آدمها نمیشود گفت انسان، تا چه برسد به اینکه به آنها بشود مرد گفت! مرد نمیشود گفت، چه برسد بگویند انسان! نمیدانم چه بگویم، این از باب تحقیر نیست که زن را مطرح کردهاند، زنها مهربانند، بهخاطر محبتها، بهخاطر شوهر، بهخاطر بچّه، گاهی میشود همهی اعمال خوبشان را از بین میبرند، میگویند چشم، آن بر اساس مهربانیشان است، میبینی یک مشت نخ بافته، اینها را همه را برمیدارد پنبه میکند، میگویی: آقا چرا این کار را کردی؟ چرا بافتی که پنبه بکنی؟ چرا نماز خواندی که حبط اعمالت بشود؟ تو که آدمکش بودی چرا از اول اینطور خودت را خوب معرفی کردی؟ مورد اعتماد مردم معرفی کردی؟ مردم حواسشان جمع میشد در اختیار تو قرار نمیگرفتند. بعد میفرماید: «تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکمْ دَخَلًا بَینَکمْ أَنْ تَکونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکمْ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ». وقت ما تمام شد، انشاءاللّه امیدواریم که دوستانِ اصفهان با همین نظمی که امروز دیدم، الحمدللّه اول وقت در جلسه حاضر بشوند و حرفها را گوش بدهند و انشاءاللّه عمل بکنند و توفیقاتشان زیاد بشود. من چند تا دعا میکنم انشاءاللّه با توجّه آمین بگویید.
دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا ربّاه، یا سیداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدایا به آبروی ولیعصر قَسمات میدهیم همهی ما را از بهترین یاران آن حضرت قرار بده، خدایا ما را به عهدی که با تو در عالم ذر بستهایم، به عهدی که در هر روز در نماز با تو میبندیم خدایا ما را وفادار به این عهدها بفرما، پروردگارا! ما را به کمالات روحی برسان، خدایا! ما را به لقاء خودت موفق بفرما، پروردگارا! به آبروی آقایمان حجةبنالحسن قسمت میدهیم همهی ما را از اصحاب خوب آن حضرت، از یاوران خوب آن حضرت، در زمان غیبت و در زمان حضور آن حضرت بفرما، پروردگارا! خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به اسلام، خدمتگزاران به کسانی که اهل تزکیهی نفس هستند، خدایا آنهایی که برای این مجلس زحمت کشیدهاند، به آبروی ولیعصر اجر جزیل به همه مرحمت بفرما، امراض روحیمان شفای کامل مرحمت بفرما، مریضهای اسلام شفای کامل مرحمت بفرما، خدایا مریضهایی که در مدّ نظرند، مریض منظور، مریضهی منظوره الساعة لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدامان با شهدای کربلا محشور بفرما، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.