درس سوم توضیح آیات
تیر ۲۲, ۱۴۰۰درس چهارم توضح آیات
تیر ۲۲, ۱۴۰۰
درس دوم توضیح آیات:
موضوعات اصلی: توضیح آیات
موضوع فرعی ۱: آیات ۱۱۱ و ۱۱۲ سوره توبه
موضوعات فرعی ۲: بندگی و عبودیت - خرید جان و مال
تاریخ:
۱۷ رجب ۱۴۲۵ هجری قمری
۱۳ شهریور ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/09/03 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- نمونه هایی از برخورد اهلبیت علیهم السلام با زیردستان و غلامان
۲- در سوره توبه خدای متعال ابتدا با تندی و بعد با نرمی سخن می فرماید
۳- معامله با خدا
۴- خدا خفیالالطاف است
۵- معنای خریدن جان و مال توسط خدای متعال
۶- خدا در مقابل خرید جان و مال چه می دهد
۷- علی بن ابی طالب علیه السلام در لیلة المبیت جانش را به خدا فروخت
۸- باید جان و مال مان را در اختیار خدای متعال قرار دهیم
۹- اول توبه و بندگی سپس شکر و انجام وظایف
۱۰- چرا خدا هيچ توجّهي به ما نميكند؟!
۱۱- معامله با خدا نقدترین معامله است
۱۲- گاهی چون ما به دنیا ممکن است بچسبیم دعاها مستجاب نمی شود
۱۳- دنیا دار مشکلات و وابستگی هاست
۱۴- خدا مشتری خوبیست، با او معامله کنید
۱۵- وقتی با خدا معامله کردیم چگونه باید باشیم
۱۶- با راستگویان باشید و به فساق اعتماد نکنید
۱۷- توصیف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن
۱۸- همه در مقابل خدا هیچ هستند
۱۹- مصیبت بی بی زینب سلام الله علیها
گزارش کوتاه این درس:
استاد بزرگوار در این مجلس ذیل آیه شریفه « ان الله اشتری من المومنین انفسهم بان لهم الجنه » به بیان سخن و ارائه رهنمودهای لازم پرداختند.
استاد در ابتدا فرمودند برخورد خدای متعال و نیز اهلبیت علیهم السلام با بندگان، روی محبت، کریمانه و به قصد تربیت آنهاست لذا فرمودند: در سوره توبه ابتدا خدای متعال با تندی و عتاب اما سپس با نرمی و محبت آیات را بیان می فرماید. ایشان سپس موضوع معامله با خدای متعال که در آیه فوق مطرح شده را مطرح و معنای خرید جان و مال را بیان و پس از آن اجری که خدای متعال در مقابل فروش جان و مال به بندگانش مرحمت می فرماید را بیان فرمودند. استاد در این قسمت از مطالب اشاره ای به جریان لیلة المبیت نمودند و فرمودند علی بن ابیطالب علیه السلام در آن شب جان عزیزش را به خدای متعال فروخت.
معظم له آیات بعد از آیه فوق را به مراحل پس از معامله با خدا توضیح فرمودند که باید فردی که جان و مالش را تقدیم خدای متعال نموده ابتدا بنده باشد و شاکر الهی و آنچه که وظیفه اش ایجاب می کند از حفاظت و امر به معروف و نهی از منکر مراعات نماید. استاد در پایان فرمودند این معامله برخلاف آنچه تصور می شود نقدترین معامله هاست اما روی مصالحی گاهی تاخیر یا اجابت نمی شود. ایشان با توجه به منافع عظیم معامله با خدا دوستان را به معامله با این مشتری خوب سفارش و تاکید کردند و در پایان مطالبی راجع به اینکه افرادی که با خدا معامله می کنند چگونه باید باشند بیان و با مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها مجلس را پایان دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنْ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمْ الَّذِی بَایعْتُمْ بِهِ وَذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۱۱) التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنْ الْمُنکرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ (توبه/۱۱۲)
۱- نمونه هایی از برخورد اهلبیت با زیردستان و غلامان
معمولاً وقتی یک بزرگی بندگانش، کسانی که زیر دستش هستند را از کارهای زشتی که کردهاند میترساند، بعد برای اینکه دلجویی کرده باشد، صفات افراد خوب را به آنها تذکر میدهد و آنها را دلجویی میکند و توبهشان را قبول میکند. در احادیث و در تواریخ دارد که حضرت علی بن الحسین سلام اللّه علیه یکی از کارهای پراهمیتشان این بود که غلامان و کنیزان زیادی میخریدند - البته در اسلام، خرید و فروش غلام و کنیزِ مؤمن و مسلمان کراهت دارد ولی غیرمسلمان اشکالی ندارد- طبعاً امام سجاد، غلامان و کنیزان غیرمسلمانی را میخریدند و اینها به قدری زیاد بودند که وقتی کسی یکی از آنها را میخواست، باید بگردد تا آن شخص را پیدا کند. جریان سعید بن مسیب را حتماً شنیدهاید که در مدینه بارندگی نشد، همه رفتند دعای باران کردند، باران نیامد. ایشان میگوید: من دیدم یک غلام سیاهی آمد، سر به زمین گذاشت، گفت: خدایا! گفتی عبادت کن، کردم، تقاضا میکنم باران رحمتت را نازل بفرما، فوراً باران آمد! میگوید: عقب این غلام را گرفتم ببینم این کیست که تا این حدّ مقربّ درگاه پروردگار است. دیدم وارد خانهی علی بن الحسین امام سجّاد شد. رفتم خدمت آقا عرض کردم: من یکی از این غلامان شما را میخواهم. حضرت فرمود: برو ببین کدامیک از آنها را طالب هستی، انتخاب کن و برای خودت ببر. هر چه در غلامان گشتم او را پیدا نکردم – منظورم این جمله است – زیاد بودند، گفتم: آقا کسی را ندیدم، آنکه من او را میخواهم پیدایش نکردم. فرمود: تفحص بیشتری بکنید، در اصطبل، این طرف، آن طرف. بالاخره دیدم آن غلام مورد نظرِ من در اصطبل مشغول کار است که انتخابش کردم، آمدم خدمت امام سجاد، حضرت فرمودند: او را من به تو بخشیدم - چون خرید و فروش غلام مسلمان کراهت دارد و از نظر بعضی از علماء جائز نیست، لذا حضرت به این شخص بخشید - این شخص میگوید: من وقتی دست او را گرفتم از خانه امام سجّاد ببرم شروع کرد به گریهکردن. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: چرا تو مرا از امامم، آقایم، محبوبم، جدا کردی؟ گفتم: آقا! از این به بعد من غلام تو هستم، تو آقای من هستی! گفت: نه، من نمیتوانم از امام زمانم جدا باشم. گفتم: برگرد خانهی امام سجاد. در این بین وقتی که من جریان کار او را گفتم و علّت انتخابش را برای او بیان کردم، گفت: خدایا! حالا که سرّی بین من و تو بود واضح شد، برای کسی فاش شد، حالا دیگر مرگ من را برسان! میگوید: من او را برگرداندم به خانهی امام سجّاد. فردای آن روز، امام علیهالصلوةوالسلام فرمودند که غلامت از دار دنیا رفته، بیا او را تشییع کن و جنازهاش را به خاک بسپار. امام سجاد علیهالصلوةوالسلام غلامان زیادی جمعآوری میکردند و اینها را تربیت میفرمودند، آنچنان تربیت میکردند که یک چنین غلامی در بین آنها بود و یکی از کارهایی که امام علیه الصلوة و السلام عمل میفرمود این بود که در ماه رمضان، نزدیک به عید فطر، همهی اینها را جمع میکرد، به آنها تذکر میداد که در فلان وقت و در فلان کار شما فلان اشتباه را کردهاید، آنها اقرار میکردند، عذر میخواستند، حضرت میفرمود: دستهجمعی از خدا بخواهید که خدای تعالی مرا از آتش جهنّم نجات عنایت کند تا من شما را ببخشم، آنها دعا میکردند، حضرت آنها را میبخشید. شما بدانید که این مطالب جنبهی تربیتی دارد، امام میخواهد اینها را تربیت کند، نه فقط آنها را، حتی ما را. روز عید فطر همهی آنها را در راه خدا آزاد میکرد و به هر کدام سرمایهای عنایت میفرمود که بتوانند زندگی خود را در دنیا اداره کنند و اینها را میفرستاد در بین مردمی که تحت تربیتِ بنیامیه بودند، طبعاً این غلام و کنیز و این افرادی که آزادشدهی دست امام سجّاد بودند و مقام معرفتشان در آن حد و مستجابالدعوة بودنشان در این حد، اینها در بین مردم که وارد میشدند مدایح خاندان عصمت و طهارت را میگفتند و کمکم مذهب تشیع آنچنان رشد پیدا کرد که بعدها بنیامیه نتوانستند در بین مردم زندگی کنند.
۲- در سوره توبه خدای متعال ابتدا با تندی و بعد با نرمی سخن میفرماید
این مطلب را عرض کردم و این مقدّمه را بیان کردم بهخاطر اینکه درست است که پروردگار متعال در سورهی توبه از اوّل که شروع میکند؛ با غضب و برائت است و میفرماید: بَرَائةٌ مِنْ الْمُشْرِکینَ (توبه/1) از جانب پروردگار برائتی است از مردم مشرک؛ با آن تندی و غضب که میبینیم در اوایل این سورهی مبارکه هست، تا جایی که میفرماید: هر کجا مشرکی را دیدید بکشید، همانطوری که آنها با شما اینگونه رفتار میکنند، ولی در آخر سوره - که همین آیاتی که امروز تلاوت شد آیات آخر سورهی توبه است- میفرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ،
۳- معامله با خدا
یک معاملهای با خدا بکنید. خدا از مؤمنین میخرد، نه از هر کسی، از کفّار و مشرکین خیر، از افرادِ فاسق و فاجر نه، از افرادی که ایمان به خدا دارند، مؤمن هستند، از اینها چه میخرد؟ أَنفُسَهُمْ، جانشان را، اموالشان را. جان و مال، مال ما نیست، ولی در عین حال، پروردگار متعال اینطور قرار داده که بعد از آن که همه چیز به ما عنایت کرده، جان به ما داده، مال به ما داده، همه چیز به ما عنایت کرده، ما را یک نفر مستقل و خودش را یک نفر مستقل قرار داده است، معامله انجام میشود. معاملهای که انجام میشود چیست؟ تو جانات و مالات را بده. آن هم که میفرماید جان و مال را میخرم؛ نمیخواهد به نفع خودش بخرد! میخرد ولی از ما قبض نمیکند، نمیگیرد، بلکه وسیلهی راحتی ابدی ما را برای ما تأمین میکند. شما یک فرزندی داشته باشید، بخواهید به او رشد بدهید، یک چیزی به او میبخشید، بعد به قیمت بسیار زیادی از او میخرید و باز آن را در اختیار او میگذارید. برای چه این کارها را میکنید؟ چرا این کار را نسبت به دیگری نمیکنید؟ به خاطر اینکه میخواهید او ترقی کند، به کمال برسد، ثروت زیادی داشته باشد و به وسیلهی خرید و فروش این کار را انجام میدهید. خدای عزیز، خدای مهربان که همه چیز ما مال اوست و از اوست، حتّی قوّه و قدرت ما از اوست که میگوییم: لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلیالعظیم، این خدا به ما یک جان داده، یک روح داده، یک اختیاراتی عنایت کرده، یک اموالی به ما داده، ما روزی که از مادر متولد شدیم لخت بودیم، حتّی لباس نداشتیم، اینها را به ما عنایت کرده، زحماتِ بیهودهای هم ما کشیدهایم که خیال میکنیم ما با زحمت خودمان توانستهایم این همه ثروت را جمع کنیم، نه! تو این کاره نیستی اگر خدا نبود! خیلی افراد هستند که مایلاند ثروتمندِ اوّل دنیا باشند ولی بدبختترین مردم دنیا هستند. هر چه به دستت میرسد از جانب خداست، اموالی خدا به تو داده،
۴- خدا خفیالالطاف است
نهایت این است که خدای تعالی خفیالالطاف است، یعنی لطفش را مخفی میکند. نمیدانم معنای خفیالالطاف را متوجّه هستید یا نه، همین مثالی که اوّل عرض کردم؛ مثلاً فرض کنید یک کسی که پولی، ثروتی در اختیار فرزندش میگذارد بعد از او میخرد، باز به او میفروشد، یک چند دفعه اینکار را میکند، یک وقت این فرزند میبیند که ثروتمند شد، او فکر نمیکند - مثل همهی ما- فکر نمیکنیم که او داد و او خرید و او باز دومرتبه به ما داد و حالا به اینجا رسیدهایم. این را اگر بتوانیم فکر کنیم خدا شناس هستیم، الطاف پروردگار را متوجّه هستیم.
۵- معنای خریدن جان و مال توسط خدای متعال
خدا حالا در این آیات میفرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ، این جانی که من به تو دادهام میخرم، جانات را نمیخرد که از تو بگیرد، نه! جان، همان خود تو هستی، چه چیز تو را میخرد؟ اختیارات تو را. اختیار هم از تو سلب نمیشود که تو مجبور به بعضی از کارها باشی، اختیار را اینطور میخرد که در راهی که من میگویم تو با اختیار خودت حرکت کن؛ یعنی اگر میخواهی دروغ بگویی نگو، راست بگو؛ اگر میخواهی غیبت کنی، نکن ولی محبّ مردم باش. کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (توبه/۱۱۹) با راستگویان باش، اگر میخواهی عبادت نکنی، عبادت کن و برای کمالات خودت کوشش کن. اینگونه میخرد؛ اموالت را میخرد، نه اینکه بیاید فردا درِ خانهات بگوید هر چه داری جمع کن، من میخواهم ببرم! نه. اموالت را میخرد که اموالت را در راهی که او میگوید صرف کنی، تو متولّی اموالت هستی، در راهی که او میگوید؛ اگر گفت: این مال را به دیگری ببخش؛ که امام صادق دربارهی بندگان خدا میفرماید: یرَون المال مال اللّه، مال را مال خدا میدانند، یضعونه حیث أمرهم اللّه به (بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۴) در جایی که خدا میخواهد میگذارند، تولیت این اموال در دست توست، تو صاحب مال نیستی، متولّی اینها هستی و معمولاً متولّی اموال را در آنجایی صرف میکند که وقفنامه نوشته شده باشد، که صاحب مال بیان کرده باشد. شما متولّی آن اموال هستی، در عین حال شما را صاحب مال معرفی میکند و میگوید من میخرم، از تو میخرم.
۶- خدا در مقابل خرید جان و مال چه می دهد
خدایا در مقابل این مال و جان ما چه میدهی؟ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، یک بهشتی به شما میدهد. این بهشت از خصوصیاتش این است که عرضش و طولش از آسمانها و زمینهای هفتگانه بیشتر است، وسعتش زیاد است. شما مثلاً متری چند میخواهید این زمین را حساب کنید؟ هر چه کمقیمت بخواهید حساب کنید باز خیلی زیاد است. آسمانها - حداقل این آسمانها را منظومهی شمسی بیان کردهاند- در تفاسیر وقتی که خدایتعالی میفرماید که آسمانهای هفتگانه، وَمِنْ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ (طلاق/۱۲) از زمین هم هفتتا مثل آسمانهای هفتگانه هست. میدانید چقدر وسیع میشود؟ پُر از درخت، پر از ساختمان، پر از تمام وسائل رفاهی و پر از حورالعین و پر از تختها و درختها و تمام چیزهایی که وسیلهی آرامش صد در صد تو هست به تو میدهد. وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (الرحمن/۴۶) برای کسی که عظمت پروردگار را در نظر بگیرد، برای کسی که از عظمت پروردگار بترسد دو بهشت خواهد بود، دو برابر به او عنایت میکند. شما نگویید که اینهمه جا را ما میخواهیم چه کنیم؟! با اینجا مقایسه نکنید، -راست است، با این بدنِ فرسودهای که اگر یک کوهی را بخواهید بالا بروید به نفسزدن میافتید لازم نیست، ما یک همچنین جای وسیعی نمیخواهیم، امّا- با روحی که با یک چشم بهم زدن، تمام کراتِ کهکشانها را میتواند حرکت کند برای او جای تنگی است. امام علیه الصلوة و السلام مثَل میزند؛ مَثل دنیا را نسبت به آخرت، مثَل طفل در رحم نسبت به دنیا. به بچهای که در رحم است اگر بگویند اگر متولد شدی آمدی در دنیا، به تو یک جایی میدهند که آن مقدار که ملک تو هست اگر هزار متر زمین باشد - مثلاً فرض کنید- دو هزار مرتبه بزرگتر از اینجاست، میگوید - مقایسه با همان درون رحم مادر میکند- من آنجا سرما میخورم، من آنجا لخت هستم، من آنجا چه میتوانم بکنم؟ میخواهم چه بکنم؟ همین جا جای راحتی نشستهایم و داریم زندگی میکنیم! ما چون موقعیت آنجا را نمیتوانیم تشخیص بدهیم، خدایتعالی هم کمکم ما را به آنجا میرساند. یعنی اول؛ رحم مادر، بعد در زمین و کرهی زمین، بعد در آسمان چهارم که یک قدری وسیعتر از زمین و یک قدری جمعتر از بهشت خلد است و بعد میبرد آنجا تا ما وحشت نکنیم، آمادگی پیدا کنیم. بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، بهشت به شما میدهد،
۷- علی بن ابی طالب در لیلة المبیت جانش را به خدا فروخت
شما شیعه علی بن ابیطالب هستید، شیعهی علی بن ابیطالب آن کسی است که کار علی بن ابیطالب را بکند. تشییع وقتی میگویند یعنی عقب سر جنازه حرکت کردن. شیعه که میگویند یعنی پشت سر علی بن ابیطالب حرکت کردن. علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام - این را بدانید که- در لیلة المبیت، آن شبی که پیغمبراکرم میخواهد هجرت کند و ظاهری را باید انجام بدهد و باید به طرف مدینه برود، علی بن ابیطالب آماده شد، باید در خانهی پیغمبر یک شخصی وجود داشته باشد تا مشرکین فکر کنند که پیغمبراکرم در خانه هست و فرار نکرده یا هجرت نکرده، علی بن ابیطالب رفت در حجرهی خاص پیغمبر، در رختخواب پیغمبر خوابید. - حالا اینجا ممکن است بگویند علی بن ابیطالب از همه چیز اطلاع داشت، لذا چون قطعاً میدانست که کشته نمیشود این مهم نیست که کسی بداند که کشته نمیشود برود در یک چنین جایی بخوابد! این طور نیست. چون کشته شدن و کشته نشدنِ علی بن ابیطالب در دست خدا بود، ممکن بود شامل بداء بشود و کشته شود ولی به خاطر پیغمبراکرم و به خاطر نجات رسولاکرم رفت در یک چنین جایی خوابید- که نیمهشب عدهای از کفار، به نمایندگی همهی کفار حمله کردند و در آن تاریکی شب، صدای علی بن ابیطالب را شنیدند و متوجه شدند که به جای رسولاکرم، آن حضرت خوابیده. اینجا خدایتعالی میفرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ (بقره/۲۰۷) این معنای فروختن جان است به خدا، معنای در اختیار قرار دادن جان است برای ذات مقدّس پروردگار. یعنی یقیناً این عمل، عملی است که اکثر ما مردم حتّی اجازه به خودمان نمیدهیم که چنین کار در معرض خطری را انجام بدهیم، امّا علی بن ابیطالب انجام داد.
۸- باید جان و مالمان را در اختیار خدای متعال قرار دهیم
علی بن ابیطالب هم نه اینکه این برای آن حضرت یک فضیلت فوق العادهای باشد؛ به عنوان درس برای ما بود که ما این چنین باید جانمان را برای راه خدا بفروشیم و در اختیار پروردگار قرار بدهیم. و اموال؛ اموالمان را هم میتوانیم در اختیار پروردگار قرار بدهیم. خدایا آنچه دارم مال توست، هر چه بفرمایی همان را انجام خواهم داد، این طور باشید. پس بنابراین باید کوشش کنیم یک شب، یک روز بگوییم خدایا من این چیزها را دارم، این بدنم هم که هست، این روحم هم که هست، اینها همه مال تو! خدایتعالی هم میفرماید حالا که همه را دادی، هر چه من میگویم، هر کاری که من میگویم نسبت به اینها انجام بده. شما اگر یک خانهای را به یک شخصی فروختید ولی خود آن شخص این خانه را در اختیار شما گذاشت، گفت هر کاری که من میگویم بکن، -مثلاً- درختهایش را هَرَس کن، باغچههایش را درست کن، نقاشی کن، -و امثال اینها- شما مجبورید طبق دستور او عمل کنید چون خانه را فروختهاید و در مقابلش هم ثمن زیادی گرفتهاید، ثمنی گرفتهاید که نمیتوانید خرجش کنید! آنقدر پول در مقابل این گرفتهاید که نمیتوانید در این دنیا جمعش کنید! حالا هر چه میگویند انجام بده. وارد خانه میشود، خدای تعالی وارد خانهی دل تو میشود یا صاحبخانهای که خانه را از شما خریده وارد خانه میشود، میگوید: آقا! آنجایش را آن طور بساز، اینجایش را اینطور بساز. -یکی از چیزهایی که ما گاهی به بعضی از افراد میگوییم-مثلاً از من میپرسند نهی از تراشیدن ریش در کجای قرآن است؟ من در جواب میگویم یک ملکی که مال دیگری است شما میخواهی علفهای باغچهاش را بکنی، باید اجازه بگیری از طرف، بخصوص اگر بخواهی گلهایش را بچینی ویا از بین ببری، باید با اجازه باشد. لازم نیست در قرآن گفته باشد که این را نتراش. نتراش اصلاً معنا ندارد، تراشیدن اجازه میخواهد. کم و زیاد کردن، فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ (نساء/۱۱۹) تغییر خلق و خلقت خدا را باید اجازه داشته باشد. اصلاً این حرف، حرف بسیار غلطی است که کجای قرآن نوشته! کجای قرآن به تو اجازه دادهاند که مثلاً تصرّفی در اموال خودت و در بدن خودت بکنی؟ حتی شما حق نداری یک سوزن به دستت بزنی که خون بیاید، نمیتوانی بگویی که مال خودم است، این در مرحله اول است، قبل از فروش و قبل از اینکه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ، این قبلش هست، مال خداست.
۹- اول توبه و بندگی سپس شکر و انجام وظایف
بعد از آن این است که: التَّائِبُونَ، آنهایی که توبه کردهاند، یعنی برگشتهاند به طرف خدا، خدایتعالی هر چه داشته از او خریده. بعد الْعَابِدُونَ - ببییند جملات خیلی پشت سر هم، صحیح، کلام خداست دیگر- میفرماید: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُون، این سه جمله را خوب دقّت کنید، شما برگشتی به طرف خدا، مال و جانات را به خدا فروختی، بهشت را گرفتی، باید چکار کنی؟ باید عابد باشی. خانه را فروختی به یک خریدار، حالا باید چکار کنی؟ ما این خانه در دستمان هست، در اختیارمان هست، باید بنده او باشی که هر چه او میگوید در این خانه عمل کنی. بعدش چکار کنی؟ حمد کنی خدا را، شکر کنی، متشکر باشی، که هم پول به تو داده، هم خانه به تو داده. فقط آنچه را هم که میگوید انجام بده دربارهی این خانه، باز به نفع خودت هست، میخواهد تو در خانهی نقاشیشدهی پُرگل بنشینی. السَّائِحُونَ، سائحون یعنی آنهایی که گردش میکنند، حالا خانه به این بزرگی و خوبی به تو داده، یک جان و مال خوبی به تو عنایت کرده، حالا سیاحت کن. بعد؛ الرَّاکعُونَ، در مقابل یک چنین خدای پرمحبتی تعظیم کن، سجده کن. السَّاجِدُونَ، - ببینید این جملات آنچنان قشنگ؛ یعنی از معجزاتِ خدایتعالی است، از معجزات قرآن است- السَّاجِدُونَ، سجده میکنند. سجده، نهایت درجه خضوع است. الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، حالا وظیفهات این است که امر به معروف و نهی از منکر بکنی، تو همه چیزت مال خداست، از هیچ چیز نترس، امر به معروف کن. میبینی رفیقت راه را کج میرود به او بگو. میبینی اشتباه میکند به او بگو. و اگر یک کار خوبی هم نمیکند و یا متوجه نیست و یا غافل است، امر به معروفش کن. وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ؛ یک چنین انسانی یک ارزشی پیدا میکند که خدا حدودش را در دست او قرار میدهد که این حافظ حدود خدا باشد. چه کسی را مرزدار مملکت میکنند؟ آن کسی که خیانت نکند. امانتها را به دست چه شخصی میدهند؟ آن کسی که خائن نباشد. یک دروغ گفتی خیانت کردی.
۱۰- چرا خدا هیچ توجّهی به ما نمیکند؟!
گاهی انسان با خودش فکر میکند من مراحل تزکیهی نفس را گذراندهام، خیلی هم الان خوبم - و واقعاً هم خوب است- امّا چرا خدا هیچ توجّهی به ما نمیکند؟! ما نصف شب بلند شدیم، - مثلاً- کلّی مناجات با خدا کردیم، چرا خدا یک کلمه حرف با ما نمیزند؟ خدا آیندهات را میشناسد. اگر صد درصد در دنیا تا موقع مرگ هیچ خطا نکنی آن وقت به تو امانتی را میسپارد، تو چه خبر داری؟ امروز آدم خوبی هستی ولی فردا ممکن است خراب کنی. البته هر کسی هم اینطور نیست ولی اکثراً افراد اینطورند، ما خودمان گاهی میبینیم یک شخصی یک مرحلهای را هنوز تمام نکرده ولی چون دو سه سال گذشته، خسته شده، ممکن است اصلاً رها کند برود، میگوییم مرحلهاش را عوض کنیم، یک قدری نشاطی پیدا بکند باز مرحله را بعدها دو مرتبه اگر ماند! درستش میکنیم. ما اصلاً حوصله این کارها را نداریم! و حال اینکه نماز را از اوّل تکلیف تا آخر عمر میخواند حوصله اش سر نمیرود، پس چرا به او میگویند -مثلاً- زیارت آلیاسین را هر روز بخوان حوصلهاش سر میرود؟! به جهت اینکه زود میخواهد به نتیجه برسد، به جهت اینکه نقد نیست و حال اینکه نقد است،
۱۱- معامله با خدا نقدترین معامله است
آنچه که خدا به انسان میدهد از همهی معاملات نقدتر است به جهت اینکه وقتی انسان با یک فرد مورد اعتمادی معامله کرد پول پیش او باشد یا پیش تو فرقی نمیکند، نقد است. هر وقت هم بخواهی قدرت دارد بدهد، نقد است. خدای تعالی مورد اعتماد است، خدایتعالی قدرت دارد، پولش نقد است، حاضر است، اراده میکند، إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ (یس/۸۲) دیگر معطلی ندارد. از این نقدتر پیدا نمیشود ولی در عین حال اطمینان نداریم.
۱۲- گاهی چون ممکن است ما به دنیا بچسبیم دعاها مستجاب نمیشود
چرا ما کار میکنیم ولی چیزی حاصلمان نمیشود؟ گاهی حتی مرضها هست میگوییم چرا ما اینقدر دعا کردیم این کسالتمان خوب نشد؟ خدایتعالی میگوید تو را دوستت دارم! آخر گاهی انسان دلش میخواهد زبان خدا را به چیزی که خدایتعالی میفرماید باز کند؛ خدا تو را دوست دارد، نمیخواهد به این دنیا بچسبی. اگر در این دنیا همهی دعاهایت را مستجاب کند، هیچ وقت هم مریضت نکند، هیچ وقت هم بیپولت نکند، هیچ وقت هم گرفتارت نکند، آنچنان میچسبی به این دنیا که وقتی میخواهند تو را ببرند مثل چسب در این دنیا چسبیدهای، کنده نمیشوی! یک مقداری - اگر البته خودت را بکنی این حرفها نیست- خودت را بکن. موتوا قبل أن تموتوا (مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، ۱۳۰۴ق، ج۶۹، ص۵۹) اگر خودت را نکندی، خدا تو را میکند. در دم مرگ حتی مؤمنین اینطوری هستند که قابضالارواح وقتی میآید میخواهد جان اینها را بگیرد و اینها دیگر به وضعی رسیدهاند که دیگر باید از این دنیا بروند، همان قابضالارواح و ملک میآید میگوید هر چه میخواهی در دنیا بمانی مانعی ندارد، اختیار با توست، چرا؟ به جهت اینکه - این روایت صحیحه است و در دعاها هم مضمونش آمده- خدایتعالی فرمود: ما ترددتُ فی شیءٍ أنا فاعله (المحاسن، احمد بن عبداللّه البرقى، دار الکتب الإسلامیّة، قم، ص۱۵۹ ـ ۱۶۰، ح۹۹ و۱۰۰) من هیچوقت در هیچ چیزی تردید پیدا نمیکنم که من فاعلش باشم - تردید برای خدا معنا هم ندارد- ولی در وقتی که میخواهم بندهی مؤمنم را قبض روح بکنم اینجا مردّد میشوم؛ مردّد، مردّد عملی است، نه مردّد فکری یا مثلاً تصوّری؛ تردید عملی است. از آن طرف این مؤمن نمیخواهد از این دنیا برود، از آن طرف من میخواهم او از دنیا برود، چون برایش نعمتهایی آماده کردهام، بِکِش، بِکِش میشود تقریباً ! خوب حالا چکار کنیم؟ اختیار را بگذاریم در دست عبدی المؤمن؛ بندهی مؤمنم، هر چه تو بخواهی. ملک میآید میگوید هر چه تو بخواهی. ولی آنطرف را نگاه کن، آن بهشتِ آسمان چهارم است، بهشت برزخی را به او نشان میدهد، آنچه نعمت هست در آنجا هست، اینجا مؤمن به تردید میافتد، حالا اینجا زن و بچه نشستهاند گریه میکنند، اشکشان را من نمیتوانم ببینم، از آن طرف از آن هم نمیشود دل کند. همین طور که به تردید میافتد، یک گیاهی، یک گلی، یک ریحانی -در روایت دارد که- میدهند او بو کند، از این طرف کنده بشود برود آن طرف. خدا میخواهد شما را بکند،
۱۳- دنیا دار مشکلات و وابستگیهاست
آخر شما نمیدانید، اینجا دار فناست. الان در همین جمعیت اگر ما بخواهیم تحقیق کنیم که غیر از آنهایی که ارتباط با پروردگار دارند و توکل به خدا کردهاند؛ کسی پیدا میشود که هیچ مشکلی نداشته باشد؟ میبینیم هر کدام یک مشکلی دارند. دنیا دار مشکلات است، دار گرفتاری است، مگر آنهایی که خودشان را کنده باشند. من در این مجلس نباید این مطلب را عنوانکنم ولی به هر حال؛ هستیم. هر کداممان به یک جایی، یک پایمان، یک دستمان، یک دلمان بستگی دارد، بسته است. کندنش کار مشکلی است. بعضیها که آنچنان بسته شدهاند که به هیچوجه نمیتوانند از جایشان تکان بخورند! وقعدت بی اغلالی (مفاتیح الجنان/دعای کمیل)، اغلالم، غُلهایم من را به زمین نشانده، قعدت بی اغلالی، بنابراین حالا که خریدار خوبی دارید، -اگر کسی مشتری خوبی داشته باشد که هم خوب پول میدهد و مال را هم اخذ نمیکند و باز در اختیار خودمان قرار میدهد، همهی چیزهای خوب هست در اینجا-
۱۴- خدا مشتری خوبیست با او معامله کنید
حالا که مشتری خوبی دارید تا زود است بیایید با خدایتعالی معامله کنید تا جزء این دسته بشوید. التَّائِبُونَ، معامله، همان توبه است، التَّائِبُونَ، توبه که کردید یعنی معامله کردید. توبه میدانید یعنی چه؟ همان توبهی نصوح؛ اگر یک مشتری داشته باشید شما این را بفروشید باز بیاید بگوید آقا پس بگیر! باز دو مرتبه بیاید تصرف مالکانه بکند، باز بیاید خرابکاری بکند، مدام رفت و آمد بکند، میگوییم آقا این مشتری نیست! برو. فروشنده هم اگر دائم بفروشد، دائم بدهد، باز پس بگیرد، این هم همینطور است.
۱۵- وقتی با خدا معامله کردیم چگونه باید باشیم
خدا که اینطور نیست. فروشندهها که ما باشیم مدام پس میگیریم! تائب باشید، توبهی نصوح کنید، اینکه میگویم توبهی نصوح، یعنی وقتی که فروختی برو دنبال کارَت! هر چه میگویند گوشکن. بعد از تائبون باید عابدون باشید. التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ، اگر هم میخواهی به تو خوش بگذرد حامدون هم باش، حمد هم بکن، بعد هم در چیزهایی که خریدی، فروختی و دوباره به خودت دادهاند و دوباره خودت داری استفادهاش را میکنی بِگَرد، خوشحال باش. السَّائِحُونَ، الرَّاکعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، این خانهای که تو فروختی و بعد در اختیارت گذاشتهاند؛ اینجا باید چهکار کنی؟ باید حفاظتش بکنی، وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ، حدود خدا را حفظ کنید؛ تا جایی که گفتهاند حرام، دیگر جلو نرو. ترمز ماشین را دیدهاید؟ رسید لب چاله، اگر بیفتد سقوط میکند، یک ترمزی میگیرند که جای لاستیک روی آسفالت میافتد، صدا میکند. در محبت جلو رفتهای، رسیدی به یک جایی که ممکن است دیگر اینجا شیطان باشد؛ بایست. وقتی حضرت یوسف با زلیخا در آن خانه واقع شدند، هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا (یوسف/۲۴) این جوان بود، آن هم جوان، هر دویشان هم شهوت داشتند. ترمز حضرت یوسف کار میکرد ولی ترمز زلیخا کار نمیکرد! او خودش را نگه داشت، ولی این خودش را نگه نداشت، آبرویش هم رفت. ترمز داشته باشید، وجودتان باید ترمز الهی داشته باشد تا آزادتر باشید. چون اکثر محدودیتها -این را بدانید- بخاطر این است که به شما اعتماد ندارند. میبینند که اگر تو یک وقتی مثلاً اموال مردم، ناموس مردم در اختیارت باشد خیانت میکنی، اموال و ناموسشان را در اختیار تو نمیگذارند. چرا نمیگذارند؟ برای اینکه خیانت میکنی. امّا اگر ببینند نه! تو ترمز داری، -یعنی خدا ببیند! چون این مردم زیاد اشتباه میکنند، خیلیها را خیال میکنند ماشینشان خوب ترمز میگیرد -مثل بعضی ماشینها که آدم خیال میکند ترمز دارد، در سرازیری میبینی رفت تا ته دره! مردم اشتباه میکنند. خدا اشتباه نمیکند- تو ترمزت را درست کن، تو تمام وجودت در اختیار خدا باشد، حافظ حدود الهی باش، ببین پروردگار متعال با تو چه رفتار میکند. همه چیز را در اختیارت میگذارد، تویی که وقتی ثروتمند میشوی دیگر اهل عبادت و خدا و دین نیستی، وقتی که بیپول میشوی باز میآیی در مسجد، وقتی اینطور هستی، چه چیز را در اختیارت بگذارند؟ چه پولی در اختیارت بگذارند؟ چه زندگیای را در اختیارت بگذارند؟ از دین در میروی. وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ، مؤمنین را بشارت بده. مؤمنین کسانی هستند که قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، (مؤمنون/۱) مؤمنون رستگارند، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا (الشمس/۹)، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکى (اعلی/۱۴)، ببینید کاملاً به این مسأله اشاره کرده؛ مؤمنین کسانی هستند که تزکیهی نفس کنند، و مؤمنین کسانی هستند که جانشان را در اختیار پروردگار قرار بدهند، و قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکى، اموالشان هم در اختیار پروردگار باشد، از خودشان هم هیچ حرفی نداشته باشند. این آیات را همانطوری که انشاءالله در این هفته خواهید خواند، خوب روی همین مسائل دقّت کنید. آیهی بعدی میگوید:
۱۶- با راستگویان باشید و به فساق اعتماد نکنید
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ (توبه/۱۱۹) ای کسانی که ایمان دارید، تقوا هم داشته باشید، چون ایمان ممکن است باشد ولی تقوا نباشد. تقوا مراتبی دارد همانطوری که عرض کردم وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، با صادقین باشید، رفاقتهایتان با آدمهای درست باشد تا پشیمان نشوید. یک آدم خائن را آوردهای سر کارَت گذاشتهای! بعد چه توقّعی داری؟! یک آدمی که نسنجیدهای که آیا این اهل تزکیهی نفس هست یا نیست؟ آوردهای در رأس کارَت قرار دادهای؛ او هم دزدی کرده! خیانت کرده! همین را از اول باید توقع میداشتی. با صادقین زندگی کنید. یک گناه کرد بدان این جزء صادقین نیست، چون به خدا راست نگفته. وقتی که إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، وقتی که با خدا معامله کردی دیگر تو نباید با خدا دروغ بگویی، وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، شما هم با همین راستگویان باشید. آدم خائن را هیچ وقت دور و برِ خودتان راه ندهید، به حرفش اعتماد نکنید. خدایتعالی در قرآن میفرماید که إِنْ جَائَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا (حجرات/۶) –اگر یک فاسقی آمد- فاسق را ما از کجا بشناسیم؟ میبینی این قیافه فسق از سر و صورتش دارد میریزد، خدا میداند در این جلسه من نمیخواهم عرض کنم چون صدایم ممکن است همه جا برود، ولی باور کنید تا حالا نشده من شخصی را تشخیص داده باشم که این فاسق است و فسقش برایم ثابت شده باشد و با او یک معاملهای یا یک برنامهای داشته باشم و بالاخره اذیت نکشیده باشم! تا حالا نشده! نکنید. با آدم فاسق زندگی نکنید. در زمان پیغمبراکرم وقتی یک نفر گناه میکرد پیغمبراکرم میفرمود سه روز با او حرف نزنید؛ نه زن، نه بچه، حرف نزنید، با او رفت و آمد نکنید، رفاقت نکنید. تعجب است بعضی از اولیاء خدا را من دیدهام –که من خودم خیال میکردم که اینها از اولیاء خدا هستند- افرادی که پر از فسقاند دورشان جمع میشدند نه برای هدایت، اگر برای هدایت بشود که پیغمبراکرم هر چه بد بود دور ایشان بود، ولی برای هدایتشان بود. اما اگر برای تاییدشان باشد چه؟ فردا میگویند آقا اگر حجاب لازم است چرا فلانی که مبلّغ دین است زنش حجاب ندارد؟ زنش حجاب کامل ندارد؟ فلانی که مبلّغ دین است، فلانی که مثلاً متدین است چرا رفقایش رفقای بدی هستند؟ رفقای بد –بدانید آقایان- حتّی مشتری بد، حتّی از افرادی که میخواهید چیزی بخرید کوشش کنید که معصیتکار نباشند. کوشش کنید. چه اشکالی دارد؟ وقتی یک فروشنده ببیند هر چه جنس میآورد مردمان متدین نمیخرند و میروند از آن مغازهای که صاحبش متدین است ، از او جنس میخرند، خودش یک فکری به حال خودش میکند. این کار خودش یک نوع نهی از منکر است. با این افراد نمیخواهد برخورد بکنید، دعوا هم نکنید، زندگی هم نکنید. وَیوْمَ یعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یدَیهِ (فرقان/۲۷) یک روزی میشود، روز قیامت؛ یکی از خصوصیاتش این است که ظالم دست به دستش میزند و میگوید ای کاش با فلانی رفیق نمیشدم! لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنْ الذِّکرِ (فرقان/۲۹) من را از یاد خدا باز داشت، تا چه برسد خدای نکرده شما را به طرف گناه بکشاند. انشاءالله کوشش کنید با معصیتکار، لااقل کسانی که علناً معصیت میکنند زندگی نداشته باشید، رفاقت نکنید. وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، اگر تقوایتان میخواهید تثبیت بشود با صادقین باشید، با آدمهای درستکار، آدمهای راستگو. نه اینکه تنها راست بگوید، نه! با خدا هم راست گفته باشد، با مردم هم راست گفته باشد، با دینش هم راستگو باشد، در مقابلِ همه صداقت داشته باشد. صداقت فقط این نیست که بگویید: من این را آدم صادق میدانم چون هیچ وقت به من دروغ نگفته! تو که هستی که به تو دروغ بگوید یا راست بگوید؟! صرف نداشته که به تو دروغ نگفته! به خدا دروغ نگوید. با خدا معامله کرده باشد، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ،
۱۷- توصیف پیامبر اکرم در قرآن
یک آیهی دیگری هم هست که دربارهی پیغمبراکرم است: لَقَدْ جَائَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ، یک پیغمبری برای شما آمده –ببینید چقدر پرارزش است- از خودتان است، یا اَنفَسِکُم، بعضی از قرائتها خواندهاند؛ یعنی از نفیسترین شماست، از یک خاندان بسیار پرارزش است. عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ، به او سخت میگذرد که شما یک مشکلی داشته باشید. حَرِیصٌ عَلَیکمْ، خیلی حرص دارد که شما هدایت بشوید –خدای تعالی اینها را به کفّار میگوید- بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ، (توبه/۱۲۸) به مؤمنین، آنهایی که ایمان آوردهاند خیلی مهربان است.
۱۸- همه در مقابل خدا هیچاند
ای پیغمبر! اگر با همهی محبّتها و مهربانیها و این مسائل از تو رو گرداندند فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ، اگر رو گرداندند و همه از دور و بر تو پراکنده شدند – آخر یکی از چیزهایی که ما خیلی میترسیم این است که دوروبرمان خلوت بشود! یک حرفی بزنیم که فلانی بدش بیاید برود، فلان پولدار دیگر با ما حرف نزند! فلان شخصیت، بدِ ما را بخواهد! این است دیگر! یا قدرتمند است، یا پولدار است، یا من یک صفاتِ بدی دارم که دلم میخواهد دور و بر من، پشتسر من همهی مردم راه بیفتند، احترامم کنند. یکی از اینهاست. اگر اینها رو کردند، حالا تو امر به معروف کردی، نهی از منکر کردی و اینها بدشان آمد، طبعاً دیگر نمیآیند- فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ، بگو خدا مرا بس است. چقدر آدم به تو اظهار علاقه بکنند و به تو پول بدهند و به تو همه چیز بدهند که جای قدرت خدا را بگیرد؟ چقدر آدم؟ تمام مردم کرهی زمین که هیچ، تمام آنچه که خدا خلق کرده همه پشت سر تو راه بیفتند و همه کمک تو بکنند، در مقابل کمک پروردگار، چون مخلوقاند ناچیز است. ای پیغمبر! نترس. به شما هم خدای تعالی همین را میگوید. رفیقت میبینی یک گناهی کرده به او بگو. بدش میآید! بیاید. دیگر با من حرف نمیزند! نزند. چه اشکالی دارد؟! فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ، خدا برای تو کافی است، فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، خدای دیگری که نیست که بگوییم این خدا بدش بیاید، آن خدا خوشش بیاید، بعد چه بشود! فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ، وکیلِ من خداست. وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، اگر خدا را نمیشناسید خدا ربّ عرش عظیم است. یعنی هر چه در عالم هست در اختیار خدا و در تحت فرمان پروردگار است و اگر خدا بخواهد همانهایی که تو خیال میکنی بدشان میآید دلشان به تو مهربان میشود، اگر هم نخواسته باشد که مهربان بشود، نشود! دیگر از امام حسن مجتبی که تو پیش خدا عزیزتر نیستی و مردم هم لیاقت این که کنار امام مجتبی باشند را نداشتند.
امیدواریم که خدایتعالی همهی ما را جزء عاملین به آیات شریفه قرآن قرار بدهد و همهی ما را در این ماه رجب به حقایقی که خدایتعالی در این قرآن عظیم بیان فرموده برساند. ایام وفات حضرت زینب سلام اللّه علیها بود. به پیشگاه مقدّس حضرت بقیةاللّه ارواحنا فداه تسلیت عرض میکنیم و روز بیست و پنجم این ماه هم شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه الصلوة و السلام است و در این ده روز بین دو عزا واقع شدهایم.
۱۹- مصیبت بیبی زینب سلام الله علیها
امیدواریم که حضرت زینب سلام اللّه علیها به ما عنایاتی بفرماید. این بیبی دارای معجزات و کراماتی است. ولی وقتی که وارد شهر شام شد آنچنان مصیبت عظیم بود که وقتی از امام سجاد سؤال کردند: آقا؛ در کجا از همه بیشتر به شما سخت گذشت؟ فرمود: الشام! برای یک ولی خدا، برای یک امامی که بر ماسوی اللّه احاطه علمی دارد خیلی سخت است که مردم به اسم دین، معصیت خدا را بکنند. مردم کوفه چون بالاخره علی بن ابیطالب و برنامههای علی بن ابیطالب را دیده بودند خیلی مهربان و دلرحم بودند، وقتی که اُسراء را وارد کردند اوّلاً نمیشناختند و ثانیاً نوشتهاند که نان و خرما و صدقه میآوردند به اینها میدادند که اینها گرسنه نباشند. امّا در شام سه شبانهروز خاندان عصمت و طهارت را پشت دروازه ساعات معطل کرده بودند که شهر را زینت کنند! مردم شام در مقابل اسراء به شادمانی برخاسته بودند! آنچنان اظهار شادی میکردند که وقتی حضرت زینب سلام اللّه علیها میخواست صحبت کند نمیتوانست حرفش را بزند. همه شاد، خوشحال. آن شخص میگوید من داخل شام شدم دیدم مردم خیلی خوشحالاند، از یکی پرسیدم چه خبر است؟ چه عیدی پیش آمده؟ گفتند یک نفر بر امیرالمؤمنین یزید خروج کرده! و او را کشتهاند و سرش را وارد این شهر میکنند، گفتم اسم این خارجی –یعنی خروج کننده- چه هست؟ گفتند حسین بن علی بن ابیطالب. میگوید من به صورتم زدم، اشک ریختم. امیدواریم خدایتعالی این اشکها را ذخیره آخرتمان قرار بدهد و اظهار محبّتمان را به حضرت ابیعبداللّه الحسین منظور بفرماید... تا آنجا که وقتی وارد مجلس یزید شدند زینب کبری سرش را پائین انداخته، -معمولاً در مجالسی که زن و مرد نشستهاند، زنهای عفیفه یکجا جمع میشوند، یک طوری مینشینند که مرد به آنها نگاه نکند ولی بچّههای کوچک میایستند نگاه میکنند، ببینند در مجلس چه خبر است؟- یک وقت زینب دید که فاطمهی صغیره میگوید: عمّه! ببین یزید آنجا با سر بابایم چه میکند! لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلی العظیم.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک، اللهم عجل لولیک الفرج، خدایا فرج امامزمان ما را برسان، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان را در پناه امامزمان حفظ بفرما. پروردگارا! توفیق تزکیهی نفس و کمالات روحی به ما مرحمت بفرما، خدایا مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما، خدایا جان و مالمان را ما حاضریم در اختیار تو قرار بدهیم خدایا این معامله را قبول بفرما. پروردگارا، ما را در دنیا و آخرت جزء سعادتمندان قرار بده. مریضهای بدنیمان را به آبروی ولی عصر شفا مرحمت بفرما، مریضهای منظور، مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.