درس اول توضیح آیات
تیر ۱۱, ۱۴۰۰درس دوم توضیح آیات
تیر ۱۱, ۱۴۰۰
درس سوم توضیح آیات:
موضوع اصلی:توضیح آیات - تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: سوره هود آیه ۳ و ۵۲ - توبه و استغفار
تاریخ:
۲۴ رجب ۱۴۲۵ هجری قمری
۲۰ شهریور ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/09/10 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- آلوده شدن قطعی روح به صفات رذیله قبل از سن تکلیف
۲- اکثرا از وقتی به دنیا می آیند لحظه به لحظه بر آلودگیشان افزوده می شود
۳- اهمیتی به امراض و آلودگی های روحی نمی دهیم!
۴- با دست خودمان فرزندانمان را در آلودگيها قرارشان ميدهيم و مواظبشان نيستيم
۵- فائده استغفار
۶- استغفار قوتتان را زياد ميكند
۷- چگونه این قوت و قدرت به دست می آید
۸- درس امام باقر علیه السلام به جابر
۹- نگوييد ما ديگر مرحله توبه را گذراندهايم!
۱۰- پيغمبر صلی الله علیه وآله چرا استغفار ميكرد؟
۱۱- زیاد استغفار کنید
۱۲- با همه وجودتان توبه کنید
۱۳- توبه نصوح
۱۴- چرا بايد هفت سال يا چهارده سال امام هفتم در زندان باشد؟
۱۵- آقا امام زمانمان غريب است
گزارش کوتاه این درس:
استاد معظم در این مجلس پیرامون آیات سوره هود و در خصوص توبه و استغفار به بحث پرداختند.
ایشان ابتدا لزوم توبه و استغفار و تزکیه نفس را به واسطه آلوده شدن طبیعی افراد در سنین کودکی بررسی و توضیح داده و تاکید فرمودند باید به امراض روحی خود و فرزندانمان بیشتر از امراض جسمی اهمیت دهیم و مراقب خود و آنها در ارتباط با ورود به اجتماع باشیم چرا که در اجتماع آلودگی های فراوانی می باشد.
استاد پس از تبیین ضرورت تزکیه نفس فرمودند: راه پاک شدن از آلودگیها توبه و استغفار است و سپس برکات و آثار استغفار و اهمیت آنرا بیان کردند و با اشاره به زیاد استغفار نمودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حکمت آن، سالکین الی الله را سفارش فرمودند که زیاد استغفار کنند.
در ادامه استاد راجع به توبه و برگشت به سوی خدا و توبه نصوح مطالبی عنوان و با بیان مصائب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و فلسفه آن و نیز غیبت امام زمان و حکمت آن به مباحث خاتمه دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ. (هود/۳)
وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (هود / ۵۲).
۱- آلوده شدن قطعی روح به صفات رذیله قبل از سن تکلیف
در این قرائتی که شد دو آیه در ارتباط با توبه و استغفار است. استغفار بهمعنای طلب بخشش و توبه به معنای بازگشت است. در اکثر جاها که دستور استغفار داده شدهاست، پشت سر آن توبوا الیه هم هست. و همین جملهای که معمولاً ما میدانیم که ائمهیاطهار علیهم الصلوة و السلام هم دستور فرموده اند که بگوییم: استغفر اللّه ربی و اتوب إلیه، این دو جمله، دو مطلب را بیان میکند؛ یکی توبه است و یکی استغفار است.
استغفار، برای کارهای ناصحیحِ گذشته و توبه، برای حرکت به سوی پروردگار است. ما از روزی که در دنیا قدم میگذاریم، از آن لحظهای که از مادر متولّد میشویم؛ با دو مسأله روبرو هستیم، یکی صفات رذیلهای که از شیطان به ما میرسد و یا از سوی نفس امّاره متوجّه ما میگردد و یکی هم حقیقت، نیکی، خوبی، و تمامِ خوبیهایی که پروردگار متعال برای خلقت بشر منظور فرموده است. در ابتداء زندگی تا حدّ بلوغ، طبعاً انسان؛ جنبهی رحمانی و جنبهی الهیاو ضعیف است. یعنی در عین آنکه پاکتر است، در عین آنکه تازه متولد شده، تازه از عالم ذر به این عالم قدم گذاشتهاست و دل او پاک است ولی چون اعتقادات او به عرصهی ظهور و بروز نرسیده و فطرت خود را فراموش کردهاست -تا جایی که در قرآن مجید آمدهاست که وقتی از مادر متولد میشوید، چیزی بلد نیستید- از آن لحظه این قلب انسان چون ایمان او کامل نیست و قوّهی گیرندگی او بسیار قوی است؛ آنچه را که در اطراف خود مشاهده میکند و آنچه را که لمس میکند و آنچه را که میشنود و میچشد؛ همانها او را متوجه خودشان میکنند. طبعاً میبینید بچّه در سنّ یک سالگی و کمتر در اوایل سن، تا سن دو سالگی عشق و علاقهای به آشامیدن شیر و پستان مادر دارد. وقتی که از این سن، یک قدم آن طرف میگذارد به وسائل ظاهری زیبا، اسباببازیها و یا افرادی که به او محبت کنند و یا کسانی که او بتواند به آنها اعتماد کند و مشکلات او را رفع کنند، متوجّه میشود. این حالات و این توجّه و این اعتماد، طبعاً او را از حقایقی که قبل از این عالم بدست آورده دور میکند. از یاد او فراموش میشود. در سنّ مثلاً پنج سالگی به بالا تا سن بلوغ؛ این صفات ظاهری، این صفات وابستگی، این محبّتها به اشیاء مختلف مُلکی او را کاملاً از ذات مقدّس پروردگار دور میکند و لذا همهی مردم دنیا باید اوّل کاری که میکنند تزکیهی نفس کنند. یک نفر اگر وارد یک مزبله شد، یک جایی که انسان را کثیف میکند، از نظر بدنی، وارد یک جایی که پر از سیاهی است شد، یک مدتی آنجا ماند و به آن چیزهای کثیف خو گرفت وقتی که میخواهند او را به جای دیگری ببرند -که محلی است که میخواهد با یک شخصیّت بسیار بزرگی ملاقات کند- حتما باید لباس خود را عوض کند، حمّام کند، خودش را تمیز کند، پاک و پاکیزه کند و سپس به ملاقات آن بزرگ برود. تا سنّ بلوغ چون انسان تکلیف ندارد از طرفی و چون متوجّه ظواهر دنیاست از طرف دیگر، کاملاً انسان آلودگی پیدا میکند مگر اوحدی از مردم مثل حضرت عیسی و بعضی از انبیاء و یا معصومین که مقام آنها شامختر از این مسائل است که لا یقاس بنا احد. انبیایی بودهاند مثل حضرت یحیی، مثل حضرت عیسی که در قرآن تصریح شده که از همان اوّل پاک و پاکیزه در دنیا وارد شدند و آلودگی پیدا نکردند، حالا ما اگر انبیاء را استثناء کنیم به طور کلّی هم، مشکلی نیست، امّا بقیّه، تماماً لازمهی زندگی، آلودهشدن است. انسان آلوده میشود. حالا بعضیها هستند کمتر آلوده میشوند و بعضی از افراد هستند که بیشتر. یک عدّه مردم هستند در یک خانوادهای متولّد شده اند که آلودگی آنها کمتر است، پدر باخداست، مادر باخداست، تمام آنچه در اطراف او هستند خدا و اسم خدا را میبرند. بچّه اگر میگوید پدر، تو پول از کجا آوردهای؟ میگوید: خدا داد. اگر به مادر میگوید مادر، تو این شیر را از کجا داری؟ خدا داد.
به طور کلی در هر لحظه و هر آن؛ خدا را به او یادآوری میکنند. طبعاً این فرزند؛ آلودگی او کمتر است، ناراحتیهای او کمتر است. وقتی که میخواهد به ملاقات خدای عظیم برود، خدای بزرگ را ملاقات کند کمتر باید استغفار کند. کمتر باید زحمت در توبه بکشد، و بلکه زیاد، تزکیهی نفس زحمتی برای او ندارد.
۲- اکثرا از وقتی به دنیا می آیند لحظه به لحظه بر آلودگی آنها افزوده می شود
امّا یک عده هستند این طور نیستند -که متأسفانه اکثریت قریب بهاتفاق مسلمانان زمان ما را این عدّه ترتیب میدهند- از ساعتی که فرزندآنها متولد میشود لحظه به لحظه او را به خواب غفلت فرو میبرند. لحظه به لحظه او را آلودهاش میکنند. لحظه به لحظه او را به طرف خباثتهای صفاتِ کثیفِ شیطانی و حیوانی میبرند و خودشان هم متوجه نیستند. خیال میکنند کار خوبی کرده اند. پیغمبراکرم نشسته بودند اصحاب خدمت ایشان بودند. اظهار ناراحتی برای آیندهی مسلمانها میکردند و فرمودند: سیأتی زمانٌ؛ زمانی میرسد، زمانی میرسد که معروف منکر میشود و منکر معروف میشود! امر به منکر میشود و نهی از معروف! بهخصوص در خصوص فرزندان، که متأسفانه آن چنان معروف در زمان ما منکر شده و منکر در زمان ما معروف شدهاست که من همین الان در مقابل دوستان تزکیهی نفس شاید جرأت نکنم که آنچه منکر بوده و از نظر ما معروف شده، و آنچه معروف بوده از نظر ما منکر شده و بالعکس، منکرات، معروف شدهاست بتوانم بیان کنم! از صراط مستقیم خارج هستیم و لذا این فرزندان و بلکه تا یک حدّی جوانان و بلکه پدران و بلکه مادران دائماً دارند صفات رذیله را متوجّه خودشان میکنند.
۳- اهمیتی به امراض و آلودگی های روحی نمی دهیم
و هیچ باکی از کسالتهای روحی و امراض روحی ندارند. همین آدمهایی که اگر سردرد آنها یک شبانه روز طول بکشد، پا درد آنها یک شبانه روز طول بکشد، مضطرب میشوند؛ برای جنبههای روحیخود هیچ اضطرابی ندارند، به فکر معالجه هم نیستند. اگر یک وقتی یک نیمهبیداریی از خواب غفلت برای آنها پیدا بشود، مثل کسی که در نیمههای شب از خواب بلند شده، نمیداند در بیداری این را دیدهاست یا در خواب؟ -من یک وقتی به عیادت یک مریضی در بیمارستان رفتم، بعد که خوب شد آمد به من گفت که فلانی من شما را در بیمارستان در خواب دیدم به عیادت من آمده بودید! گفتم چطوری بود؟ گفت آمدید یک حمدی برای من خواندید و رفتید! گفتم من در بیداری آمده بودم! این متوجه نشده بود! حق هم داشت- از آن آمپولهایی که شیطان به همهی ما زده و همه ما را در بیهوشی فروبردهاست، یک لحظهای گاهی انسان چشم خود را باز میکند، یک چیزی میبیند بعد باز بیهوش میشود. یک لحظهای از خواب بیدار میشود و بعد به خواب میرود. نمیداند آنچه را که دیده است خواب بوده یا بیدار؟!
یک چنین حالتی گاهی دست میدهد و به فکر امراض روحی خود میافتیم و بعد هم می خوابیم و اهمیت هم نمیدهیم؛ نه اهمیت برای خودمان، نه برای فرزندانمان!
۴- با دست خودمان فرزندانمان را در آلودگیها قرارشان میدهیم و مواظب آنها نیستیم
من مکرر گفته ام که حواس شما جمع باشد در اجتماعاتی که وارد میشوید، در اجتماعاتی که فرزندان خود را میفرستید، حواسشما جمع باشد؛ این بچّههایی که در مدرسه هستند آلوده به میکروبهای امراض روحی نباشند. اگر در یک مدرسهای چند تا بچّه وبایی بودند، شما بچّهی خود را آنجا نمیگذارید، میگویید ممکن است آلوده بشود.
ما میگوییم آلوده بشود؛ چه میشود؟! وبا زده میشود! خب بشود! چه میشود؟ بدنخود را از دست میدهد.. به هر حال بدن صد سال دیگر میخواهد از بین برود، حالا بخواهد از بین برود چه مانعی دارد؟
روحی که خدا فرموده أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(بقره/۸۲) این روح نباید آلوده بشود که او را در بهشت راه ندهند.
هر چه هم میگوییم باز همانی که بوده ایم هستیم و هیچ اهمیتی به مسائل روحی خود نمیدهیم و با دست خودمان فرزندان خود را در این آلودگیها؛ ایشان را قرار میدهیم و مواظب آنها نیستیم!
۵- فایدهی استغفار
این دو آیهای که این هفته میخوانید یکی أَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ، یکی دیگر آخرین آیهای است که قرائت میکنید -خوب دقت کنید- حضرت هود است که میفرماید وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ.
فایدهی استغفار: اوّل اینکه انسان را پاک میکند. انسان را تمیز میکند؛ مثل دوش آبی است که در حمام روی بدن شما میریزند؛ مثل صابونی است که شما به بدن خود میمالید و بعد هم توبه کنید، برگردید. دیگر آن کار زشت را نکنید، دیگر آن صفت رذیله را ادامه ندهید.
این دو آیه علاوه بر اینکه میگوید خدایتعالی شما را پاک میکند میفرماید که أَنْ اسْتغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا. خدا یک زندگی خوبی به تو میدهد. آنهایی که زندگی بدی دارند، استغفار کنند. -صریح قرآن است- میفرماید: یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا، یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا، از زندگی لذت میبرید. متاع حسن، متاع نیکو، به شما خدا عنایت میکند. در آیه آخر این جزوه میگوید: وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیکُمْ مِدْرَارًا، آسمان بر سر شما نعمتهای پروردگار را میریزد.
۶- استغفار، قوت شما را زیاد میکند
آخر، ما چقدر به این حرفها ایمان داریم؟! چقدر ما استغفار کردهایم؟!
پیغمبراکرم با همهی عظمت خود که اول شخص عالم وجود است؛ روزی هفتاد مرتبه استغفار میکرد. یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیکُمْ مِدْرَارًا. دیگر چه؟ وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ. خدا بر قوت شما قوت میافزاید. من نمیخواهم به بعضی از مسائل خیلی کوچک شما را متوجه کنم، والاّ اگر یا اباالفضل آن جوان نبود در میان دنیا، به خدا قسم -خود او که این اعتقاد را داشت، من هم دارم- به خدا قسم نمیتوانست اول بشود. و نه این کار، این کار، کار مهمی نیست، حالا یک وزنهای از روی زمین برداشته بشود یا برداشته نشود. امّا قوّتی شما پیدا میکنید که در مقابل سیهزار لشکر، به خودش نگاه میکند هفتاد و دو نفر، به جمعیت خودش نگاه میکند هفتاد و دو نفر هستند، به مقابل نگاه میکند سیهزار نفر هستند! میرود در قلب اینها، نه فکر کنید خود حضرت ابیعبداللّه الحسین، حضرت ابیعبداللّه الحسین علیه الصلوة و السلام که اگر اراده میکرد جهان و آنچه در جهان بود نابود میشد. فرزندان ایشان، قاسم بن الحسن، یک جوان، ایشان سیزده سال داشت. آقا! یک جوان سیزده ساله را بیاور جلو نگه دار، در همهی تواریخ نوشته اند که ایشان بدون زره، بدون کلاهخود، شمشیر را بدست گرفتهاست به قلب لشکر دارد حمله میکند و میخواهد پرچمدار را سرنگون کند! این قوّت، در راه دین با قوّت باشید، با قدرت میشوید. در راه پیشرفت زندگیخود آن چنان قوت پیدا میکنید که احدی در عالم که سهل است، ملائکه، اجنّه، هیچ کس نمیتواند همتای قدرت شما بشود. -من نمیگویم- خدا میگوید: وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ؛ شما میگویید: لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلی العظیم. همین حول و قوّهای که الان دارید مال خداست. وقتی که از سجده میخواهید به قیام برگردید میگویید: بحولاللّه و قوّته، من این قیام و قعود را که انجام می دهم، به حول خداست و قوّهی خداست، اقوم و اقعد، قیام میکنم، مینشینم، حول و قوه مال خداست. همین مقدار را به شما داده است. حالا یک وقتی هست انسان حول و قوهاش در بدن او است، بدن، هر چه انسان حول و قوه داشته باشد محدود است؛ بالأخره آخر آن همان میشود که دیده اید. ولی حول و قوهی روحی، قدرت روحی، -خدا رحمت کند- مرحوم نواب صفوی، این مرد یک مرد ضعیفالجثّهای بود، رنگ پریده، لاغر، که واقعاً انسان فکر نمیکرد که این انسان اصلاً حال حرفزدن داشته باشد! امّا عجیب بود، از شخص اوّل ظاهری مملکت تا آن فرد آخرِ جنایتکار همه از او میترسیدند! عجیب بود. -اینها را نمیخواهم به عنوان نمونه عرض کنم- ما در اسلام خیلی از این نمونهها داشته ایم، اصحاب سیدالشهداء همهی ایشان، اصحاب حضرت بقیةاللّه که انشاءالله ما هم آرزو داریم که بشویم، خدا در قرآن ایشان را وصف کردهاست، الذی نعتّ اهله فی کتابک و قلت صفاً کأنّهم بنیان مرصوص. اینها را می گوید. چند نفر شما اینطوری هستید؟ چه وقت میخواهید اینطوری باشید؟ اگر نیستید دائماً، -دائما- استغفار کنید. خدا وعده کرده، بعضی اذکار است خدا در قرآن یک وعدههایی پشت سر آن گذاشتهاست، یکی همین است که استغفار کنید یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ، یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ، قوت شما را زیاد میکند، اگر قدرت را برای دنیا بخواهید خدا به شما میدهد در همین آیات هست کسانی که ارادهی دنیا را دارند، کسانی که دنیا را میخواهند، مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ (هود / ۱۵) ما به آنها میدهیم. تو، عقل تو بیشتر از این نمیرسد! یک بچهی کوچکی آمدهاست -حالا موقع فرض کنید یک تومان و یک قرِان و این حرفها نیست، اسمی از آن باقی مانده- بچه است عقل او نمیرسد میگوید یک تومان به من بده، شما هم میگویید یک تومان چیزی نیست. می دهید به او. ولی بهدرد تو نمیخورد! إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ (محمد/۳۶) ولی تو میخواهی، باشد! نُوَفِّ إِلَیْهِمْ.
ولی اگر کسی گفت رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (بقره/۲۰۱) خدایا هم در دنیا به من خوبی را بده، هم در آخرت بده، همهی خوبیها مال من باشد؛ اگر خدا مال تو شد، همهی خوبیها هم مال تو هست.
۷- چگونه این قوت و قدرت به دست می آید
-این را بدانید- آنهایی که در دنیا قوّت میخواهند استغفار کنند. نُوَفِّ إِلَیْهِمْ. آنهایی که در حقیقت قوّت میخواهند، -قوت فکر نکنید همین است که آدم زورِ بازو داشته باشد. این محدود است، خیلی محدود است. خدایتعالی درباره آصف بن برخیا هیچ وقت نمیفرماید که مثلاً زور بازوی او خوب بود، چون تخت بلقیس را از شش ماه راه به یک چشم بهم زدن آوردن مربوط به زور بازو نیست. شما در دنیا یک آدم نمیتوانید پیدا کنید که تخت بلقیس را روی دست بلند کند تا چه برسد به اینکه به یک چشم بهم زدن از آن راه دور بیاورد و حاضرش کند! پس چه بود؟ همان چیزی که خدا خودش در قرآن میگوید: قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْکِتَابِ (نمل/۴۰) علمی از کتاب در اختیار او بود. یعنی تزکیهی نفس کرده بود، یعنی قوّت و قدرت خودش را با قوّت و قدرت پروردگار وصل کرده بود. آخر یک وقت هست شما یک آفتابه آب دارید، این همین آب است. بیشتر از این هم جا نمیگیرد. صد چشمه و صد قنات هم بخرید بخواهید در این آفتابه بریزید، نمیشود. پول هم داده اید ولی نمیشود. ولی همین یک آفتابه آب را بریزید در دریا، وصل به دریا شد، میتوانید بگویید من از این دریا سهمی دارم. شما اگر قدرت و قوّتی که خدا به شما داده، وصل به خدا بکنید، -چطور وصل به خدا بکنید؟ بگویید یا قوی، آن قدر بگویید یا قوی یا قوی یا قوی،- یک وقتی میبینید یک راهی باز شد از این آفتابه آب به دریا که دریا محدود است، به بینهایت قدرت و قوّت، که إذا أراد الله لشیء أن یقول له کن فیکون. عبدی اطعنی، ای بندهی من بیا بندگی من را بکن، با من باش، اطاعت من را بکن، اطاعت یعنی چه؟ یعنی چشم من، گوش من، زبان من، -اینها جزئی است، اینها جزئی است، اینها همه مطیع پروردگار باشد خیلی کم است- قلبم، وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ (انسان / ۳۰)، آقا در چه حالی هستی؟ هر چه خدا میخواهد من هم چیز دیگری نمیخواهم. وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ حضرت ابیعبداللّه الحسین در گودی قتلگاهافتادهاست، میفرماید، عرض میکند -حالا هر چه! فرقی نمیکند، دیگر از این حرفها گذشتهاست؛ وحدت واقعی با خدا پیدا کرده اند در عین اینکه آنها مخلوق هستند و او خالق است- میگوید: رضاً برضائک، رضا برضائک مثل رضاً برضائکهای ما نیست! هر چه خدا بخواهد ما راضی هستیم، ولی با قیافه و دست و پا و همه چیز دارد به خدا توهین میکند و با خدا دارد درگیری و دعوا میکند! نه، او خوشحال؛ خوشحال هستم به خوشحالی تو، راضی هستم به رضای تو. عین خوشحالی تو. اینطوری باشید. وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ. عبدی اطعنی حتی أجعلک مثَلی. اطاعت من را بکن، قلب تو مطیع من باشد تا مثَل من بشوی. مَثل خدا چه هست؟ چرا گفت مَثل من؟ به خاطر اینکه بالاخره ما مخلوق هستیم و او خالق. ما با او یکی نیستیم. یک وجود نیستیم! -این حرفها نیست- ما مخلوق هستیم و او خالق است. ولی همهی صفات او را داریم. به ما اگر بفرماید نباش: نیستیم؛ باش: هستیم.
یکی وصل و یکی هجران پســــندد --------------- یکی درد و یکی درمان پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران --------------- پسندم آنچه را جانان پسنــدد
۸- درس امام باقر علیه السلام به جابر
امام باقر علیه الصلوة و السلام، استادِ آخر جابر بن عبدالله انصاری است. جابر خیلی کمالات داشت، خدمت پیغمبراکرم رسیده، خدمت علی بن ابیطالب بوده، خدمت حضرت امام مجتبی، امام حسین، حضرت سجّاد، همه اینها را درک کرده و خوب آدمی هم بودهاست -آخر خیلیها ائمه را درک میکردند ولی آدمهای خوبی نبودند- خوب آدمی بودهاست، آنچنان مورد اعتماد پیغمبر است که پیغمبراکرم او را امانتدار خودش میداند تا امام باقر، و میفرماید سلام من را به او برسان. خدمت امام باقر رسیده، زمانی هم هست که خیلی پیر شدهاست -لذا هر روز انسان باید به فکر کمالات خود باشد- حضرت باقر آمدند به عیادت ایشان. چطور هستی جابر؟! عرض کرد به جایی رسیده ام که فقر را بهتر از ثروت میدانم! -بارکاللّه! ایشان بارک اللّه نگفت! من و شما میگوییم بارکاللّه!- واقعاً! جابر دیگر دروغ نمیگوید. فقر را بهتر از ثروت می دانم. مرض را بهتر از سلامتی میدانم. ما باشیم میگوییم عجب آدم زاهد و خوبی است! یک درس اینجا باقی ماندهاست، -و همان درس آخری است که ما بلد هستیم ولی درس نگرفتهایم و عمل هم نمیکنیم- حضرت فرمود ما اهلبیت عصمت و طهارت اینطوری نیستیم! جابر خیلی تعجب کرد. -آخر من با شما اهل بیت بوده ام، طبعاً امام باقر علیه الصلوة و السلام از نظر بدنی جوان است، این یک پیرمردی است در بستر افتادهاست- شما اهل بیت عصمت و طهارت چطوری هستید آقا!؟
ما هر چه خدا بخواهد همان را میخواهیم. برایما ثروت بخواهد، ثروت میخواهیم. برایما مرض بخواهد مرض میخواهیم. برای ما سلامتی بخواهد، فقر بخواهد، همان را میخواهیم. او یاد گرفت، شما هم یاد بگیرید! از نظر علمی و یاد گرفتن، خدایتعالی به ما خیلی عنایت کردهاست، متأسفانه از نظر عمل، خودمان خیلی کم می گذاریم. -به اینجا رسید- قوت بر قوت شما، متاع حسن برای شما، اگر میخواهید باشد، استغفار کنید.
۹- نگویید ما دیگر مرحله توبه را گذراندهایم!
نگویید ما دیگر مرحلهی توبه را گذراندهایم! یکی از بدبختیهای من -باید بگویم- این است که وقتی یک مرحلهای را بعد از یک مرحله ای میدهیم آن را رهایش میکنند؛ باز دیگر برمیگردند به همان اولها!
-ما مرحلهی توبه را گذرانده ایم!
-تو مرحلهی توبه را گذراندهای که دیگر؛ التماس دعا؟! دیگر مرحله توبه را نداشته باشی؟! تو باید دیگر مکروهات را هم انجام ندهی. این مرحله را به تو داده اند برای اینکه مواظب باشی؛ عادت کنی به ترک گناه و انجام واجبات، اینطوری باید باشی.
امیدوارم خدایتعالی با خواندن و توجّه به این آیات ما را از همهی گرفتاریها نجات بدهد. از همهی این عقبافتادگیها، بیحالیها، بیقوّتیها ما را نجات بدهد.
۱۰- پیغمبر چرا استغفار میکرد؟
استغفار کنید؛ استغفار به معنای طلب بخشش است. حالا میگویید پیغمبر چرا استغفار میکرد؟ اگر حدّ محبت او را به خدا بدانید، -من یک مثالی برای شما بزنم که شاید زیاد هم مثال زده باشم و شنیده باشید ولی تذکّر آن بد نیست- اگر انسان معشوقی دارد، دارد در صورت او نگاه میکند، با او دارد حرف میزند، مجذوب او هست، یک کسی میآید به انسان یک چیزی میگوید، خیلی هم اصرار دارد که حرف او را گوش بدهد. انسان دلش نمیخواهد که حرف او را گوش بدهد، ولی خود آن محبوب میگوید ببین چه میگوید؟ میگوید بله؟ حرف او را گوش میدهد، فوراً بر میگردد، اینجا چه گناهی کردهاست؟ هیچ! ولی میگوید ببخشید. به محبوب خود میگوید ببخشید! این استغفار، اینطوری است. کسی که همیشه با یاد خدا زنده است، و به مرحلهی قابقوسین او ادنی رسیدهاست، -قابقوسین او ادنی میدانید یعنی چه؟ یعنی دوتا قوس را وقتی سرهای آن را به هم میگذارید یک دایره تشکیل میدهند، ولی اگر بخواهید نزدیکتر باشد باید دل این قوس را با دل آن قوس به هم بچسبانید. او ادنی- تا این حد پیش رفتهاست. تا جایی که جبرئیل میگوید لو دنوت انملة لاحترقت. من اگر یک قدم جلو بیایم اینجا دیگر مقام معرفت بالایی است که من نمیتوانم بیایم جلو. -نه از نظر مکانی. از این نظر مطرح نیست، از نظر ظرفیتی- من این ظرفیت را ندارم که در آن حد معرفت از پروردگار باشم. این شخص با آن عشق و محبت که حبیباللّه است، دارد با خدا مناجات میکند. دائماً با خدا باشد، چهل سال در غار حراء فقط او بود و خدا. -علی بن ابیطالب هم در کنار ایشان- حالا آمدهاست با ابوجهل میخواهد صحبت کند، یک چند کلمهای خدا گفتهاست با این ابیجهل هم صحبت کن، با ابوسفیان هم صحبت کن. -میگویند صحبت ناجنس عذابی است الیم.- خدا چون فرموده چشم، ولی ببخشید، برمیگردد میگوید ببخشید. هفتاد مرتبه،
۱۱- زیاد استغفار کنید
من و شما که با همه چیز صحبت میکنیم جز با خدا، چقدر باید به خدا بگوییم ببخشید؟ نصفههای شب بلند شوید، -شبها دیگر دارد بلند میشود، همان وقتی که هر روز برای نماز صبح در وسط تابستان بلند میشدید حالا برای نماز شب بلند شوید، همان نصفههای شب بلند شوید- وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ(آلعمران/۱۷) در سحر استغفار میکنند. یک عده را خدا اینطور مدح کرده. خدایا ببخش! من صبح تا غروب با این و آن صحبت کردم، با همه حرف زدم، با همهی کارها روبرو شدم، همهی کارها را انجام دادهام، شما ببخشید. ببخشید. شاید خدا گفته باشد و تمام کارهایت برای خدا بودهاست، خیلی هم خوب است، بارکاللّه، اما ببخشید را باید بگویید. حالا هفتاد مرتبه هم طبق دستور و ظاهر امر، شاید همین هفتاد مرتبه باشد، اما معمولاً هفتاد مرتبه به کثرت اطلاق میشود.
خدا در قرآن میفرماید اگر هفتاد مرتبه برای اینها استغفار کنی خدا اینها را نمیآمرزد. هفتاد مرتبه یعنی اگر هفتاد و دو مرتبه استغفار کنی اینها را میآمرزد؟! این نیست معنایش. هفتاد یعنی زیاد، زیاد بگویید استغفراللّه ربی و اتوب الیه. ما بعضی از اولیاء خدا را دیدیم -خدا آنها را رحمت کند- شاید یک ساعت میگفتند استغفراللّه ربی و اتوب الیه . بیست و چهار ساعت، بیست و سه ساعت از خدا دور بودی حالا یک ساعت میخواهی بگویی ببخشید، اشکالی دارد؟استغفر الله ربی و اتوب الیه. إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (نصر/۳) خدا توّاب است، یعنی تو یک قدم بردار، تو یک ساعت بگو استغفراللّه ربی و اتوب الیه نصف شب -البته دستور نیست. چون وارد نشدهاست، حالا همین طوری من میگویم، یک ساعتی بگو- ببین خدا چند ساعت به تو کمک میکند. وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ. متاع حسن به شما میدهد. ببینید، عمل کنید، با توجّه هم باید انجام بشود. خدا را حاضر در مقابل خودتان ببینید و بگویید: استغفراللّه ربی و اتوب الیه. اگر فکر کنید چه گناهانی کرده اید، در این شبانهروزی که داشتهاید، غفلتهای شما چه بودهاست، همهی اینها را میگویید استغفراللّه ربی و اتوب الیه. طلب بخشش کنید.
۱۲- با همه وجودتان توبه کنید
این آیاتی که این هفته میخوانید به آن عمل کنید و عادت کنید به این کار، که أَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا. در یک بیابان رفته اید گیر افتاده اید باید بگویید -حالا مخصوصاً اگر یک راننده باشد این راننده راه را عوضی رفته برمیگردد به تمام مسافرینخود، به وجدانخود، به روح خود او، اگر گناهکار باشد به خدای تعالی میگوید- ببخشید. حالا ببخشید! تمام شد؟ نه! ماشین را بر می گردانید. موتور آن هم میآید این طرف، صندلیهای آن هم میآید این طرف، بدنهی ماشین هم میآید این طرف. نه اینکه موتور را از این طرف کند، صندلیهای آن را از آن طرف! نمیشود. تمام وجود او برمیگردد به طرف مخالف. مخالف آنچه که تا حالا میرفتهاست.
۱۳- توبه نصوح
اینهایی که توبه میکنند، مرحله توبه نصوح را میگذرانند و بعد هم -حتی- یک گناه کوچکی میکنند، من میگویم این پس از اول معلوم است توبهاش قبول نشده، توبهی او درست نبودهاست! چون نمیشود آدم ماشین را برگرداند، دور بزند، ولی مثلاً چشم او به نامحرم بیفتد! باز هم یک گوشهای از این زندگیاو، از این تشکیلاتی که در اختیار اوست و توبه کردهاست، یک گوشهی آن انحراف داشته باشد؛ نمیشود. شما میشود بگویید آقا ما ماشینی دیدیم که موتور آن و صندلیهای آن به طرف قبله میرفتند ولی بدنهی آن به طرف مخالف قبله میرفت؟! اصلاً میگویید آقا این حرفها را نزن! ما هم همینطور میگوییم، آنهایی که توبه میکنند، توبه نصوح و باز هم گناه میکنند، اینها بهدرد نمیخورند. از اول ما خیال کردیم توبه کردند. و لذا میگویم جدی باشید. متعهد باشید، مسئول باشید و به فکر این باشید که یک سر سوزن انشاءالله گناه نکنید.
۱۴- چرا باید هفت سال یا چهارده سال امام هفتم در زندان باشد؟
روز جمعهی آخر ماه رجب است. شب وفات مولای ما، آقای ما موسی بن جعفر است. شما هیچ فکر کرده اید چرا باید هفت سال یا چهارده سال المعذّب فی قعر السجون و ظلَم المطامیر ؟ امام هفتم در زندانهای تاریک، در داخل زندان در سیاهچال زندان باشد؟ هیچ فکر آن را کرده اید؟ نمیگویم گریه کنید. خودتان میدانید ولی بفهمید چرا موسی بن جعفر که مسیّب زندانبان آن حضرت میگوید من یک روز وارد زندان شدم دیدم آن غل و زنجیر و لباس زندانی هست ولی موسی بن جعفر نیست! خیلی نگران شدم. چه شد؟ میگوید بعد از چند دقیقه دیدم صدای زنجیر میآید. رفتم دیدم حضرت خودش دارد زنجیر را به گردن میاندازد،
-گفتم آقا کجا بودید؟
-گفتند: بعضی از فرزندانمن دل ایشان برای من تنگ شده بود رفتم آنها من را ببینند.
-تو که این قدرت را داری، پس چرا در زندان هستی؟
-برای اینکه هارونالرشید را به من و شما معرّفی کند. دیگر هارون الرشید را انتخاب نکنید. میفهمید؟ هارونالرشید مگر که بود؟ کسی بود که میخواست نور خدا را خاموش کند، یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ(صف/۸) با این کارها میخواست نور خدا را خاموش کند. الان اگر نگویم عالم اسلام -چون خوابند مردم مسلمان اکثراً- عالم تشیّع امشب عزادار است برای همین زندانی که شیعیان نمیدانستند در کجا در حبس است، در کجا در زندان است. برای اینکه مردم دوست و دشمن خود را بشناسند، برای اینکه مردم راه راست را از راه کج بفهمند. برای این بود. السلام علی المعذب فی القعر السجون، خدایا شب شهادت حضرت موسی بن جعفر است. طبعاً امروز روز جمعهی آخر ماه رجبالخیر، رجبالاصبّ، رجبی که به نام علی بن ابیطالب است، ماه علی بن ابیطالب، ماه ولایت، خدایا بیا همهی این جمع، -خیلی جمعیتی نیستیم، جمعیت همهی آنهایی که صدای من را میشنوند چقدر هستند؟ برای تو چقدر زحمت دارد؟ زحمت ندارد، من گاهی در دعاها میگویم خدایا اگر برای تو به سر سوزنی زحمتی بود من از تو تقاضایی نداشتم. إِذَا أَرَادَ الله لشیئ أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، خدا فقط اراده بکند، مصلحت ما را بداند، ای خدا به آبروی حضرت بقیةاللّه که امروز روز آن حضرت است، به آبروی موسی بن جعفر خدایا- همهی ما را از همهی صفات رذیله پاک بفرما، خدایا همهی ما را از بهترین یاران امام زمان قرار بده.
۱۵- آقا امام زمانمان غریب است
آقا امام زمانمان غریب است. امام عسکری فرمود: فرزندم در میان بیابانها زندگی کن، -چرا؟- برای اینکه نور خدا باید به وسیله تو در جهان روشن بشود و دلهای مردم دنیا به وسیله نور تو روشن گردد، مبادا آنچه که با اجداد تو کردند با تو هم عمل کنند. خائفا یترقّب، گاهی بعضیها در بیابانها که خدمت حضرت رسیده اند، حضرت فرموده اند من کارهای زیادی دارم، گرفتار هستند مردم من باید به آنها برسم، انا غیر مهملین، ما اهمال نمیکنیم دربارهی شما و همهی شما را حفظ میکنیم. نگه میداریم. یک وقتی یادم است من، به آقا عرض میکردم آقا من سید هستم، چرا صلهی رحم نمیکنید؟ در عالم رؤیا، مانند عالم رؤیا دیدم که می فرمایند: ما که همیشهبه فکر تو هستیم! همهی زندگی تو را تأمین میکنیم، تو قطع رحم نکن، تو با ما ارتباط خود را محکم کن. حالا آقایان! ما همه فرزندان آن حضرت هستیم، صلهیرحم کنید. لااقل روزی چند دقیقه رو به قبله؛ السلام علیک یا مولای، یا بقیةاللّه، یا صاحبالزمان، السلام علیک و رحمةاللّه و برکاته.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا رحمن و یا رحیم، یا غیاثالمستغیثین، یا اله العالمین، یا ربّاه، یا سیّداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج. خدایا آقای ما را به ما برسان. ما را از این سرگردانی نجات مرحمت بفرما. خدایا به آبروی ولیّعصر تو را قسم میدهیم ما را از بهترین اصحاب و یاران ایشان قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. خدایا گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما. مرضهای روحیمان شفا عنایت بفرما، مرضهای بدنیمان به آبروی ولیعصر شفا مرحمت بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. خدایا مرحوم آقای هاشمی، بعضیاز آقایانی که تازه از دار دنیا رفته اند خدایا به آبروی ولیعصر غریق رحمتشان بفرما. عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.